Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

جناب آقای توکلی،.... با درود،...لطفأ به میل بوکس خودتان نگاهی بیندازید، به عنوان یک کاربر ساده از شخص شما،... آقای توکلی در خواست میکنم، که به همکارتان آقای آ. ائلیار خواهش کنید که منابع مورد استفاده از مقالهء تاریخی و مردم شناسی تُرک تباری خودشان را در اختیار ما کاربران بگذارد،◄... از این گذشته من 12 سئوال در سطح ابندایی و دبیرستانی در رابطه با نوشتار ایشان مطرح کرده ام، لطفأ طبق قبول مسئولیّت در مقابل نوشتهءِ خود، و بنا به احترام به کاربران و خوانندگان سایت به آنها پاسخ دهند،

،◄... فرض را بر این بگذارید که آقای آ. ائلیار و حتبی من نزاد پرست، ضد تُرک و بیسواد با چند نفر دیگر ... در یک جلسهء رسمی حضوری در بخش تلویزیونی مستقیم این سئوالات را من به آقای آ. ائلیار... و یا به تاریخ دانی مانند . م. ا. مطرح میکردم، آیا آنها حاشیه روی میکردند و یا از دادن پاسخ خودداری میکردند و جلسه را ترک میکردند و میرفتند، و مرا هم مورد تمسخر و توهین قرار میدادند، کاری که اردوغان در یک جلسه ای کرد !!!. خواهش من این هست که سطح فرهنگ گفتگو و دیالوگ را در سطحی نگهداریم که مناسب موقعیّت اجتماعی ما باشد. با سپاس
نوشته شده توسط: Anonymous

از لطفتان سپاسگزارم آقای ناثر ناسری گرامی.

نوشته شده توسط: Anonymous

عزيز ائليار، اكثريت هويت طلبان آذربايجاني تجزيه طلب نيستند.تاريخ و همه مورخان هم يقين دارند كه مرحوم پيشه وري استقلال طلب نبود و حامي خودمختاري براي آذربايجان بود همان طور كه همه ميدانند حكومت ملي پرچم سه رنگ ايران برافراشته بود و وزير خارجه و رئيس جمهور نداشت.يعني اينكه اين حكومت حكومت تجزيه طلبان نبود با اين وجود همين تفكر فارسيست و شوونيست فارسي در عين عيان بودن حقايق تاريخي اين حكومت را تركيستي و تجزيه طلب مينامد و آماج توهين ها و بهتانها قرار ميدهدو بر هويت طلبان آذربايجاني رنگ تركيست و پان مي پاشد.به قول شما قصد فارسيست و شوونيست فارس هل دادن مردم به تركيسم و سپس نابودي آنان است،اما من معتقدم سياست آنان تهمت و افترا و انگ زدن و نديدن حقائق و سياهنمايي و بهانه جوييست و تا فارسها عينك بدبيني و تركيست ديدن را در چشم دارند به هر حربه اي براي سياهنمايي حركت هويت طلبان

دست خواهند زد و برايشان هويت طلب و يا تركيست يكي است.بنابراين بايد فكر ديگري كرد و طرحي نو در انداخت.بدين منظور احياي جايگاه تاريخي ملت آذربايجان و زبان تركي آذربايجاني در ايران و در همه سطوح اجتماعي،سياسي،اقتصادي و تربيتي ايران ضروري است.بايد ملتهاي ايراني بدانند و باور داشته باشند كه انساني برابر با فارسها هستند و با آنان حق و حقوق انساني يكساني دارند و برده و بنده ديگران نيستند و از همه مهمتر در هر سطحي به طلب حقوق فراموش شده خود برخيزند و به فارسيستها بفهمانند كه نژاد برتري در ايران و جهان وجود ندارد و بايستي حقوق بشري و زبان ملي و هويت ملي آنان را درك و به رسميت بشناسند.سني ده ساغ اول
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

کاربر گرامی،....آ.ائلیار..... ظاهرأ شما هم طبق همان جملهء معروف کمال آتاتورک که گفت: یک نفر تُرک به اندازهء تمام جهان ارزش دارد (صفحهء 151) : در دنیای ایده آلیستی هستید. ایرانیان از نژاد و راسه حرف میزند، یا رهبر تُرک تباران کمال آتاتورک که گفت: نژاد تُرکی زیباترین نژاد است.، و تُرک تباران را بنیادگذار همهء تمدنها فرض کردند، و (تئوری زبان آفتاب) Sonnensprachentheorie را به تُرکها نسیت دادند و آنرا "مادر" و گهوارهء همهءِ زبانها جهان گذاشتند و ناسیونالیسم تُرکی را دین و مذهب همهء تُرکها معین کردند. (آقای )◄ .....آ. ائلیار.... با کمال تأسف باید بگویم، نسبت دادن هِتیتِرها و سومری ها به تُرکها، و یا نزاد تُرکی چنین و چنان هست، و زبان تُرکی مادر و پدر همهء زبانها ست، شما را سبک و کم ارزش میکند،

، بویژه در میان کارشناسان و طبقهء آکادمیک. کمی بخود بیایید و هویّت واقعی خودتان را پیدا کنید و همانجایی بایستید که هستید .. چطور ممکن زبانی مادر همهء زبانها باشد، ولی خود حروف الفبا نداشته و ندارد.◄ من 12 سئوال در حد دبیرستان را در رابطه با نوشتهء خودتان برای شما مطرح کردم، لطفأ جواب دهید و من منتظر پاسخ شما هستم. ◄ دوران پارینه سنگی و سایر تمدنهای باستان در آسیای میانه، قفقاز، در خاورمیانه به شما مردم تُرک چه مربوط هست ؟. تُرک تباران فقط 400 سال تاریخ مکتوبی و نوشتاری دارید، که در یک رسالهء 20 صفحه ای جا گرفته و میگیرد، و در 20 دقیقه از اوّل تا آخر آنرا میشود کنفرانس دانشگاهی داد.◄ آقای آ. ائلیار.... تُرک تباران از چندین سال است با تمام امکانات تاریخ ایران را تجزیه و تحلیل نادرست میکنند. هم تبار شما (م. ا.) این دوره گرد تاریخ روایتی بی اساس هر روز در هلند و کلن و اروپا و آمریکا تاریخ ایران را به نقد میکشد، اجازه دهید چند صباحی هم تاریخ تُرک تباری را محور قرار دهیم، از همان دورهء پارینه سنگی شما و یا از هر قسمت که شما پیشنهاد کنید شروع میکنیم ◄ ... من بار دیگر از شما تمنی میکنم، ....منبع تاریخ و مطلب نویسی خود را در اختیار ما کاربران بگذارید.....،◄ ..شما به عنوان مسئول سایت اگر قوانین را رعایت نکنید، از دیگران چه انتظاری میتوانید داشته باشید... ؟. در ضمن در پایین مطابق با دانستنیهای کتاب "دودن" مفاهیم مختلفی از نژاد و راسه را می آورم، لطفأ خودتان برای کاربران ترجمه کنید،◄ ... شما ها چرا فقط با عینک بد بینی و خشونت، و با نگاه تک بعدی به مسائل نگاه میکنید، در پایین نژاد راسه، در مورد گیاهان و گلها، جانوران، از جمله اسب و سگ، و در مورد آدمها بکار گرفته شده است ؟ امّا ان نژاد و راسه به مفهوم منفی آن مردود شمرده شده و میشود
////(Biologie) Gesamtheit der auf eine Züchtung zurückgehenden Tiere, seltener auch Pflanzen einer Art, die sich durch bestimmte gemeinsame Merkmale von den übrigen derselben Art unterscheiden; Zuchtrasse ////(Fachsprache) Bevölkerungsgruppe mit bestimmten gemeinsamen biologischen Merkmalen /////eine reine, gute Rasse /// eine neue Rasse züchten ////zwei Rassen miteinander kreuzen//////ein Pferd von edler Rasse /////was für eine Rasse ist (umgangssprachlich; zu welcher Rasse gehört) der Hund?////
آقای آ. ائلیا، من بعد از اینکه مسئولین سایت نوشتند که باید منابع مورد استفاده در رابطه با مقاله را باید ذکر کنم، تقریبأ یکساعت بعد از ان اینکار را کردم، اکنون نزدیک یبیش از یک شبانه و روز از درخواست ما میگذرد، و شما زیر بار مسئولیّت شانه خالی میکنید، و بیانگر این هست که شما از قبل از منبعی استفاده نکرده اید، و برای خودتان شعر و داستان نوشته اید و مینویسید، اگر چنین نیست، لطفأ منابع را بیان و انتشار دهید. با سپاس
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

محمود گرامی نظر شما درست است که افراط تبعیض دیده نتیجه عمل تبعیض گر است. ولی نباید به دام بیفتیم. اینان با هول دادن تبعیض دیده به افراط میخواهند جنبش حق طلبی و برابر خواهی را شکست داده باز دیکتاتوری خود را برقرار کنند. که در کامنت بالا توضیح داده ام. تربیت دموکراتیک باید از کودکی شروع شود. بعضیها - نه همه- نمی توانند شخصیت استبدادی خود را که در جامعه ایران پخته شده تغییر دهند. این پدیده در بین افراد جامعه ما در خارج، واقعیت غم انگیزی ست که اشاره کرده اید. ساغ اولون

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ثر ناصری! من چند ماهی هست که کلید یدک ماشینم را گم کرده ام، اگر ممکن است بفرمایید آنرا کجا می توانم پیدا کنم!؟ باور بفرمایید جدی می گویم و قصد مزاح ندارم. شما بنا بر شواهد و قرائن علم غیب دارید و بدون اینکه من حتی یکبار در کامنتهایم از همایون کاتوزیان اسم برده باشم، کشف کرده اید که من "سینه چاک" ایشان هستم. کسی که به علوم غیبیه تا این حد مجهز باشد، مسلما می تواند بگوید کلید یدکی ماشین من کجا است. لطف کنید یک آدم بدبخت را از سرگردانی نجات بدهید!

نوشته شده توسط: Anonymous

اهمیت اساسی و تاثیرگذار استعفایِ آقایان قصیم و روحانی در این است که بار دیگر به طرز آشکاری نشان می دهد که فضای حاکم بر سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در سیطره دیدگاه "پیشوا معصوم و مقدس از خطا است" است. انقباض درونی در هماهنگی کامل است با راهبرد حاکم بر این سازمان. فقدان فضای نقد و خرد مشارکتی است که به دگردیسی این سازمان به "شهر ممنوعه" یادگار امپراتوران چین باستان انجامیده است. نقد آقایان قصیم و کریم شامل جوانب گوناگون و متعددی است. اما جمعبندی ایشان خواندنی و قابل تامل است. آن جا که در «متن استعفای خود» می نویسند: "- افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد. پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه! - مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل ,

و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند....ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم. مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش پاسخگوي سياستها , رويكردها , كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث , تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته ايم."
سخن آنان حاکی از تلاش ناکام کسانی است که عمری را به پای این جریان سیاسی نثار کرده اند. مرکزثقل توجه آنان که باز کردن درهای شورا و تمهیداتی برای ایجاد فضای گفتگو میان بخش های مختلف نیروهای سیاسی و جامعه ایرانی در خارج از کشور است، با دیوار سکوت روبه رو می شود. این سکوت و عدم گرایش ناشی از همان فرهنگ پیشوایی و انحصارطلبی است. نمی توان در درون به نقد و تکثر بهاء نداد و در بیرون، حامی گفتگو و تنوع بود. همبستگی ملی که مد نظر شما بوده است، بدون تغییر در فرهنگ سیاسی که کماکان محور اصلی و عمده آن "مجاهد"، مانند "فدائی" بودن است، ممکن نیست. تغییر در رویکرد سیاسی و فرهنگی نسبت به دیگران، که از مطالبات شما است، بدون تغییر در درون ابتر است. اما هشدار شما و نقد نهفته در کلام شما قابل تامل است، وقتی می نویسید که "اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !" نقد شما در حقیقت نقد نگاه یا خیر یا شر، یا همان دیدگاه دوست یا دشمن بر اساس رابطه با دوست یا دشمن مشترک است، که در تاروپودش نگاه ابزاری است و همین موجب پرسش هائی می شود که در عبارت شما از آن سخن رفته است.
امید آن است که نقد شما بر جریانی که اینک از آن جدا شده اید، به روشنگری افکار عمومی بینجامد.
هرچند نقطه عزیمت شما کماکان سرنگونی و بی توجهی محض به تغییر و تحولات درون ساختار قدرت و ساختار سیاسی موجود است. گویی شما به آن مربی می نمائید که چنان تیم خود را ابر-تیم می شمارد که نیازی به آرایش تیم و چیدمان تیم خود بدون توجه به حریف ندارد! و این درست آن روی سکه همان نگاهی است که شما به نقد آن نشسته اید و با توپخانه سنگین تهمت و افتراء روبه رو گشته اید. زیرا آن دیدگاه نیز درست از همین نقطه حرکت کرده، و می کند. همین دیدگاه است که سپس بحث و گفتگو درباره دمکراسی و حقوق بشر و کثرت را به بعد از سرنگونی تحویل می دهد. بگذریم از این که، پرسش اساسی این است که چرا لازم است و الزامی است که با اپوزیسیون ایران وارد گفتگو شوید و تنوع موجود در نیروهای اپوزیسیون را به دیده احترام و ارزش بنگرید.
بگذریم از این که، چرا
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

از دوستان که به نوشته ی کرمی اعتراض دارند خواهش میکنم لطفاً نظر خود را محترمانه و منطقی بنویسند که منتشر شود. و با او مقابله به مثل نکنند. توهین یکی دلیل توهین دیگری نمیتواند باشد. اجازه بدهید به کار توهین آمیز برخی نویسندگان در مدیریت رسیدگی کنیم. میتوانید اعتراض خود را به آقای توکلی نیز ارسال کنید. که مسئول هماهنگی سایت است.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

عزیزان قضیه بسیار روشن است: «ناسیونالیسم آریایی-ایرانی»، دولتی وغیر دولتی، روشنفکری، غیر روشنفکری، تصمیم اعتقادی دارد بعد از حکومت کنی، دیکتاتوری خود را در بزک دموکراسی قلابی، بر ملتهای بدون دولت ستمکشیده اعمال کند. برای شکست مبارزه ی حق طلبانه - اینان را به دامن ناسیونالیسم ملی، پانترکیسم هول میدهد که راحت شکست دهد. متاسفانه گروههایی از تبعیض دیدگان این حیله ی وحشتناک را درک نمیکنند و مدرک و فاکت دست دیکتاتوران شوینیست میدهند. تحلیل شان آنست که انقلاب آینده تقریباً مثل انقلاب بهمن رخ خواهد داد باید رهبری آنرا از حالا به دست بگیرند که حکومت دیکتاتوری و تبعیض گرشان را راحت -با قتل عامها- برقرار کنند. کل تراژدی این است. خوابی که برای تبعیض دیدگان وستمکشان دیده اند. به بهانه ی عدم تجزیه- حفظ تمامیت ارضی- حفط فرهنگ خود- منافع ملی ملت یکپارچه ایران- و مانند اینها - نقشه ی خود را دنبال میکنند.

سیاست «ناسیونالیسم آریایی-ایرانی» سیاست نوین و دموکراتیک نیست بل سیاست «ماکیاوللی»ست که معتقد است «برای رسیدن به هدف استفاده از هر وسیله ای مجاز است». خمینی هم از این سیاست استفاده کرد و قبل از 57 همه را گول زد. اینان هم از همین سیاست پیروی میکنند. کتاب ماکیاوللی به نام شهریار که توسط داریوش آشوری ترجمه شده - و آنرا آغاز سیاست نوین میداند- کتاب بالینی ناسیونالیسم آریایی-ایرانی در سیاست است.
نوشته شده توسط: Anonymous

ایرانخواه گرامی من ازصمیم قلب ازشما دراین باره عذرمیخواهم.

نوشته شده توسط: مرحوم مسؤل سابق کامنتهای ایران گلوبال

جناب اعتراض گرامی، ما تا امروز کامنت نویسی به نام اعتراض نداشتیم که کامنتش را سانسور کرده باشیم یا نکرده باشیم. شما یا هر کس دیگری اگر کامنتهایش بدون توهین و اتهام باشند، منتشر می شوند و اینجا فرقی بین ترک و فارس و عرب و کرد و... نیست. اگر نویسنده مقاله توهین کرده است، دلیل نمی شود که کامنت نویسان هم همان راه را بروند و هر چه خواستند بنویسند. لطفا اگر اعتراضی نسبت به نشر این مقاله دارید، با آدرس مسؤل هماهنگی سایت، آقای توکلی تماس بگیرید: keianoshtavakkoly@hotmail.com

نوشته شده توسط: Anonymous

در زبان آلمانی مثلی است میګوید : «بدترین کور کسی است که نمیخواهد ببیند و بدترین کر کسی است که نمیخواهد بشنود«. آقای طباطبایی عزیز! اګرشما واقعا بخواست خویش و بدور از خواست سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی ایران دست به چنین مصاحبه ی ارزان و غیر علمی زده اید، آنوقت جزو آن کاتوقوری از اتنوکراتهای فارس زده میباشید که از مبارزه اتنیکهای تحت ستم مضاعف ملی بوحشت آمده و سعی در ترمز کردن آن دارید.
بکارګیری الفاظ سفسطه آمیز و عباراتی از قبیل «پان ترکیستها«-ی بیشعور (بنده نفهمیدم چه تعریف مشخصی از این وا‌ژه دارید) در حق مبارزینی که تنها بخاطر احیای عزت و شرف پایمال شده ی ملی - فرهنګی بپا خاسته ودیګر حاضر به تن دادن به ذلت و خواری ملی نمیباشند، نمیتواند معنی دیګری جز عقب ماندګی فکری داشته باشد .

آقای طباطبائی، فرق نمیکند جنابعالی اسم ملت یا زبان ما ترکهای آذربایجان را چه بګذارید. واقعیت این است ګه در کشوری بنام ایران ملتی زندګی میګند با زبان ، فرهنګ و آداب و رسوم مخصوص به خویش. این ملت فاقد حق داشتن سیستم تحصیلی بزبان خویش وحق تعین سرنوشت خویش بدست خود میباشد. شما اګرآدم باشعوری هستید بیائید از حقوق پایمال شده ی این ملت دفاع کنید. حس خود بزرګ بینی شما همراه با تحقیر استادان دانشګاه باکو حاکی از نابسامانیهای روحی و همچنین کم سوادی شما در ادبیات و زبان ترکی آزربایجانی است. بیائید عقده های این نابسامانیها را سر زبان، ادبیات و تاریخ ملت ما خالی نکنید. در ضمن بنده همانند شما در تبریز بدنیا آمده ام و نویسنده چندین کتاب بزبان آلمانی و زبان مادریم هستم. از جمله کتابی که در تدوین آن بیشتر از ۱۲ سال عمرم را سرمایه ګذاشته ام، « فرهنک جامع آلمانی ـ ترکی آذربایجانی« هست که برای دومین بار در‌ژانویه سال ۲۰۱۲ در کشور آلمان با ۴۵۰۰۰ لغات و اصطلاحات عمومی، علمی، فنی، بازرګانی و در حدود ۹۰۰ صفحه انتشار یافته است. آری بآغوش ملت ستم دیده خویش برګردیم و در کنار مبارزه ی عادلانه و عقلانی آن قرار بګیریم.
نوشته شده توسط: Anonymous

کاربری با عنوان "ناثر ناسری" نوشته است که من "سینه چاک کاتوزیان" هستم! این ادعا نادرست است. من هیچ جانبداری و علاقه ای نسبت به آقای کاتوزیان ابراز نکرده ام. پیش از این کامنت هم هیچ کامنتی در زیر این نوشتار نگذاشته ام.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقایان گردانندگان سایت ایران گلوبال
این چندمین بار است که شما کامنت مرا سانسور میکنید! شما از چه میترسید، که وحشتزده کامنتها را سانسور میکنید؟ آیا شما که به فاشیستهای فارس اجازه توهین به خلق آذربایجان را میدهید، دمکرات هستید؟ اگر قرار باشد که کامنت های افراد غیر فارس را هراسناک سانسور بکنید، چه فرقی با سازمان امنیت حمهوری اسلامی ایران و شما، وجود دارد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائليار بنده كاملا با شما هم عقيده ام.نيمي از اين مشكلات راجع به تركيست شدن و يا تفكر تركيستي داشتن مربوط به اين احزاب يا افراد است،اما نيمه ديگر آن مربوط به فارسيستي فكر كردن يا فارسيست و حتي شوونيزم و نژاد پرستي فارسي است كه واقعا پديدآورنده و بسترساز اين تركيست به قول شماست.متاسفانه اين طرز تفكر تركيستي در محيطي به وجود آمده كه در آن عدالت اجتماعي و ملي توسط عده اي و به نام تماميت ارضي و زبان رسمي لگدمال شده و اكثريتي توسط اقليتي تحقير شده اند و ميشوند.متاسفانه به غلط تصوري در ذهن اغلب فارسيستها نقش بسته كه گويا ايران كشوري تك مله و تك زبانه است و به تبع آن هشتاد سال است كه به عوض تكيه بر وجوه مشترك ملتهاي ايراني به دنبال يافتن ريشه واحد ايراني براي ملتهاي كرد و ترك و لر و بلوچ و ... و همچنين يافتن ريشه فارسي براي زبان اين ملتها هستند.تا جاييكه از جعل تاريخ و جعل فرهنگ

و جغرافياي ايران و افسانه سازي هم ابايي نداشته و صرفا به بهانه همبستگي ملي به دروغ روي آو رده اند.حال كه به نظر من اگر بر همين مشتركات ملتهاي ايراني تاكيد و آنرا مبناي وحدت و يكپارچگي ايران قرار ميدادند الان ايراني به مراتب آبادتر و آزادتر را شاهد ميبوديم.محيطي پيشرفته مثل همين كشورهاي غربي كه در سايه احترام متقابل به ملتها بوجود آمده و سر منشأ پيشرفت آنان است.مسئله اي كه حتي در إسلام عهد پيامبر نيز مشاهده ميكنيم و همه انسانها از بلال سياه پوست تا سلمان فارسي و اويس يمني برابر و برادر بوده اند و كسي زبان و رنگ همديگر را مسخره نميكرد و خود را برتر نميدانست.ما الان با طيف فارسيست خارج نشيني طرفيم كه عليرغم اينكه در سايه اين برابري امكان تحصيل و رشد يافته و آگاهانه چشم خود را به اين وجه دموكراسي بسته و زبان به تحقير ملل ايراني آنهم در محيط دموكراسي غربي گشوده است.برخي از اين آقايان كه سابقه دو سه دهه حضور در غرب را دارند از حقوقي كه اين كشورها مثل آزادي بيان و حق تحصيل به زبان مادري و انتشار آن كاملا بهره مندند و بعضي وقتها ياد شان ميرود كه چند دهه إيست كه مهاجرت كرده و عضو اين مجموعه شده و از اين حداقل حقوق انساني بهره ميبرند با پرخاشگري حقوق ملل ايراني را منكر ميشوند و مثلا به قول برخي از اين افراد تركها را مهمان هزار سأله و كردها را عرب و مهاجر و ... ناميده و حتي در پاسخ به تقاضاي تحصيل به زبان مادريشان آنان را به اخراج از ايران!!! و قتل و عام و ... تهديد ميكنند.انگار كه به عوض چند دهه زندگي در اروپا چند صده در آفريقا ساكن هستند.اين نهايت نژادپرستي است كه براي خودشان به عنوان يك فارس حق تحصيل به زبان فارسي را قائل باشند و حقوق ابتدايي دهها ميليون ايراني من جمله حق تحصيل به زبان مادري را منكر شوند.بنابراين وجود افراد تركيست زاييده تفكرات فارسيستي است و واقعا شمار اين احزاب در مقابل احزاب و تشكلات فارسيستي و شوونيستي در حد انگشتان دست است.من نميدانم كه اين آقايان فارسيست كي متوجه خواهند شد كه حق تحصيل به زبان مادري يك حق بشري و خداداديست و تماميت ارضي ايران با تحصيل به زبان مادري نه تنها به خطر نمي افتد بلكه مستحكمتر نيز ميشود.چرا كه اگر چنين بود كانادا و انگلستان و آمريكا و اسپانيا و ... دهها سال قبل تكه تكه شده بودند.
نوشته شده توسط: Anonymous

Aghebate dusti ba "khale kherse" ....!

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای فرهاد ایرانی، من قضاوت در مورد اخرین کامئنت شما را به خوانندگان واگذار میکنم. فکر میکنم خودش بسیار گویاست و احتیاجی به تفسیر ندارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی، باز که به ضحرای کربلا زده اید و بجای بحث در موضوع بیانیه تبلیغاتی صادر کرده اید! هدف از گفتگوی سیاسی این نیست که شما مرا صد در صد قانع کنید یا من شما را. هدف روشنگری است و اینکه آشکار شود هریک از دو سوی گفتگو چه اندیشه و استدلالی دارد. در کامنت های پیشین به تفصیل بیان کردم که تصور شما از مفهوم "ملت" نادرست است و این موجب می شود که نظریه های نادرستی بیان کنید و نتیجه های نادرستی بگیرید، از جمله اینکه شما وجود "ملت ایران" را نفی می کنید! شما بجای دفاع منطقی از دیدگاه خود به گفتار خشمگینانه روی آورده، شخص مرا مورد حمله قرار می دهید. برچسب هایی چون: لجاجت، تخریب، غرض و مانند اینها که به من نسبت داده اید، نشانه این است که از پاسخ منطقی درمانده شده اید و می کوشید با پرخاشگری ناتوانی علمی و استدلالی خود را بپوشانید. بجای این جیغ و داد ها به موضوع گفتگو بپردازید و پاسخ دهید طبق

کدام سند و مأخذ می گویید که "ملت" در ادبیات سیاسی امروز ایران به معنی "اتنیک" است؟
نوشته شده توسط: Anonymous

جنابان فرهادایرانی،رازی وایرانخواه،شما که سینه چاک کاتوزیان شدیدآیا این حرف کاتوزیان درباره ناسیونالیستهای رضاشاهی راقبول دارید؟:«««دیدگاه ناسیونالیست ها و مدرنیست ها در این دوره در همان خط قبلی آخوند زاده بود، یعنی تمجید و تجلیل از ایران پیش از اسلام، انتقاد سخت از اسلام و عربها، و آروزی اروپایی شدن کامل و سریع جامعۀ ایران. تنها عنصر اضافی خصومت با ترک و ترک زبان بود.» ازمقاله استاد -احمدحسین مبلغ - که نظرات آخوند زاده راقبلا درهمین مقاله ""نقدی بردیدگاه های راسیستی آرامش دوستدار""نقدکرده است درگوگل تحت نام این نویسنده بزرگ افغانی دردسترس است.

نوشته شده توسط: Anonymous

پایان سخن این که پیوستن هر فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگر امری داوطلبانه و گسستن از آنها باز هم امری مختارانه است.

پایان سخن این که پیوستن هر فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگر امری داوطلبانه و گسستن از آنها باز هم امری مختارانه است. هیچ کس را به زور و تطمیع و تهدید نمی توان وادار به ورود در یک اتحاد یا ائتلاف سیاسی کرد و هیچ ائتلاف سیاسی اگر مبنائی داوطلبانه و مختارانه نداشته باشد، هیچ نیروئی قادر به جلوگیری از گسست آن نیست. آقایان روحانی و قصیم همان گونه که خودشان داوطلب عضویت در شورای ملی مقاومت شدند، خودشان هم با آزادی و اختیار از آن گسسنه اند. واکنش شورای ملی مقاومت به هر گسستنی یقینا متناسب با کیفیت و اثرات و علل و عوامل منجر به گسست است. برای نمونه می گویم کاملا واضح است که برخورد با کسی مانند ابراهیم آل اسحاق (زنده یاد از مشوق های سخت کوش من برای به ورود در عرصه مقاومت بود) که از پی جدائی در خط تخریب شورا نیفتاد فرق دارد با کسی که پس از چندین و چند بار می روم، نمی روم و شل کن سفت کن ها ی متعدد سرانجام برود و در مسیر رفتن بد ترین تهمت ها و رذیلانه ترین اهانت ها را به شورا و مجاهدین و هوادارانشان بکند. واکنش شورای ملی مقاومت نسبت به جدائی آقایان روحانی و قصیم علی الاصول نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد و منطقا و اخلاقا هم نباید چنین باشد زیرا به قول جلال الدین بلخی: این جهان کوه است و فعلِ ما ندا

نوشته شده توسط: Anonymous

انصاف خریدنی نیست، باید داشت.................

به عنوان یک ایرانی که بارها گفتار و عملکرد بیرونی آقایان روحانی و قصیم را ستوده است، از ایشان می پرسم چرا لحنشان در موضع گیری های پس از استعفایشان به رنگ و بوی خصومت آغشته شده است؟ چرا آقایان گونه ای در برابر شورای ملی مقاومت موضع می گیرند که گویا ایشان و هر کسی که از شورا جدا شده است فعال ما يريد بوده است و صدها تن دیگر اعضاء شورا افرادی دست و پا بسته و فاقد قدرت تصمیم گیری و یا آنطور که آقایان به طعنه گفته اند ماشین امضاء بوده اند. آیا این گونه موضع گیری توهین به شعور و شخصیت صدها همکار شورائی خودتان نیست؟ آیا درست است برای این که حرفتان را به کرسی بنشانید به چنین شیوه هائی متوسل شوید؟

آیا درست، انسانی و اخلاقی است که در انتقاد به دیپلماسی شورا که خودتان هم معمار و گستراننده و مبلغ آن بوده اید به استدلالی متوسل شوید که فقط و فقط باب طبع و مطلوب جمهوری اسلامی است و آن را پیشتراز شما به صورتی دیگر فرمول بندی کرده بود؟ (به ویژه در مورد سوریه). آیا درست است که از موضع یک عضور شورا ــ نه به عنوان فردی بی طرف و غیر متعهد ــ از یک مجمع پانصد نفری مطالباتی داشته باشید که تحقق آنها صرفا مبتنی بر تصمیم گیری جمعی و کسب رای اکثریت است؟ آیا درست است که طرح تشکیل جبهه همبستگی ملی را پس تصویب آن در شورا به امید خدا و بغل دستی هایتان بگذارید و تحقق آن را از مجاهدین بخواهید ــ که چنین کرده اید ــ . و اگر مجاهدین در پاسختان بگویند که شما خود در این راستا چه کرده اید، آیا درست و منطقی و عادلانه است که مثلن بگوئید فقط پیشنهاد داده اید و به دیگران گفته اید برو جلو من دارمت!؟ آیا درست است که این حق را با تشبث به امر مخالفت با سانسور از شورا سلب کنید، یا بر آن روا ندارید که از یارانش بخواهد نشریات و سایت هائی را که عملا ــ نیت را که هنوز کسی موفق به خواندنش نشده است ــ در سمت و سوی اهداف و برنامه های رژیم قلم و قدم می زنند، تحریم کنند؟ آیا درست و عادلانه است که خواستار درهای باز شوید بدون آن که ضابطه ای برای کسانی که می خواهند ورود کنند، ارائه دهید؟ ــ ضابطه ای که متضمن سلامت و پاکی و مشخص کننده سره از ناسره باشد پیشنهادکرده اید ــ؟یادتان باشد که رژیم جمهوری اسلامی سر دکتر شاپور بختیار را در پاریس از قِبَلِ همین سیاست درهای باز برید و دکتر قاسملو و یارانش را در اتریش در متن همین شیوه شکار کرد و به قتل رسانید. آیا درست است که برای یک دستگاه تبلیغاتی که متعلق به سازمان خاصی است و شما در تعیین اهداف و استراتژی آن حق مداخله ندارید، تعیین تکلیف کنید و اگر از خواست شما تمکین نشد، آن را یکی از دلایل جدائی خودتان اعلام کنید؟ آیا درست است که برخورد یک یا چند طرفدار سازمان مجاهدین و حتی بر خورد یک عضو مجاهدین و از آن بالاتر برخورد رسمی سازمان مجاهدین با یک یا چند نفر از مبارزه بریده و به رژیم پیوسته را ــ ولو برخورد نا شایست ــ تبدیل به حکمی کلی و عمومی کنید و آن را در متن استعفا نامه تان طوری فرمول بندی کنید که گویا کل شورای ملی مقاومت و کل هواداران شورا و مجاهدین با همه ی جدا شدگان و بریدگان و نادمان از مبارزه و حتی پیوسته گان به رژیم جمهوری اسلامی برخورد های زشت و دافعه دار می کنند؟ در صورتی که چنین امری در عالم واقع هرگز اتفاق نیفتاده است و کسانی که چنین ادعا می کنند اگر کارشان و سخنشان به واقع حسب الامر رژیم آخوندی نیست و به اصطلاح ریگی به کفش ندارند، یا در ادای حکم دچار بی مبالاتی شده اند و یا نسبت به ارزش و اعتبار واژه ی "هـــمـــه " در یک بحث منطقی و مستدل، نا آگاهند. بگذارید در اینجا و در همین مورد یک مثال واقعی بیاورم: دو تن از اعضاءپیشین شورای ملی مقاومت به هر دلیلی رابطه شان با شورا قطع شده است. یکی فریدون گیلانی و دیگری آقای ایرج شکری. آیا مجاهدین و شورای ملی مقاومت و هوادارانشان با این دو فرد رفتار و بر خورد مشابهی داشته اند؟ آیا یک ده هزارم مواضعی که نسبت به فریدون گیلانی گرفته شد نسبت به آقای شکری گرفته شده است؟ تا همین الان که من این مقاله را می نویسم در جائی نخوانده و نشنیده ام که فردی از ناحیه شورا و یا مجاهدین به ایشان انگ مزدوری و کارگزاریِ رژیم جمهوری اسلامی را زده باشد، هر چند که شاید تند ترین مقالات را هم علیه شورا و مجاهدین قلمی کرده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

چه می کنم، چه می نمایم!

این جانب ضمن این که هیچ یک از استدلال های آقایان روحانی و قصیم را مکفی جهت اخذ تصمیم برای جدائی از شورا نمی دانم، تا آنجا که به یاد دارم در چند جلسه در حاشیه برگزاری تجمعات هواداران شورا ــ حتی در بعضی نشست های خصوصی تر که حافظانه باده های عنایتی آقای روحانی محفل را روشن تر می ساخت

اتفاقا پاره ای از ایرادات مورد نظر آقایان (از جمله عملکرد سیمای آزادی و کار برای توسعه جبهه همبستگی ملی) از جانب بعضی از هواداران مطرح می شد، ایشان نه تنها کمترین تاییدی ابراز نمی کردند، بلکه برعکس، به دفاع تمام عیار از عملکرد شورا و مجاهدین می پرداختند. من شخصا در مورد علل توقف یا کندی برنامه ایجاد جبهه همبستگی ملی با آقای روحانی که لطف کرده و تلفنی جویای حالم شده بودند، سؤال کردم. و این بر می گردد به حدود سه ماه پیش. ایشان با لحن گیرا و صمیمانه پس از توضیح مختصری تاکید کردند ما دعوت عام کرده ایم و توپ در زمین کسانی است که هم شعار سرنگونی رژیم را می دهند و هم شعار اتحاد مبارزه پیروزی را. و افزودند کسی را نمی توان به زور و یا تبلیغ و یا با ریش گرو گذاشتن وارد مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی کرد. در سخن ایشان بامن هر چه که بود نشانی از نارضایتی شان از عملکرد یا کم کاری یا بد کاری شورای ملی مقاومت نبود. حضور مرتب و مداوم آقایان در برنامه های گوناگون سیمای آزادی، از جمله برنامه های ارتباط مستقیم با زمینه ها و موضوعات گوناگون و تبیین و تایید عملکرد شورا و مجاهدین، برای من به عنوان یک بیننده این برنامه ها نشانه همراهی و همدلی بدون دست انداز آقایان با شورا و مجاهدین بوده است. اگر فرض بگیریم که ایراد های امروزی آنها درست و بجا بوده و همانگونه که خودشان موکدا متذکر شده اند سابقه ای طولانی داشته است، بنا براین باید گفت که اینان عجب برخورد ناصادقانه ای با مخاطبان بیرونی خود داشته اند و دیگران را به قبول وضعیتی دعوت می کرده اند که خودشان بنا بر اقراری که در متن استعفایشان کرده اند سالها از آن در عذاب بوده اند. (من با اقای قصیم جز از طریق نوشته ها و گفتارهایشان آشنائی چندانی ندارم ولی از آقای روحانی به خاطر رفتار صمیمانه ایشان ــ که به نظرم صادقانه هم می آمد ــ این انتظار را داشتم و دارم که به این بیت عمل می کردند و واعظ نا متعظ نمی شدند: هر بد که به خود نمی پسندی ـــ مپسند به دیگران برادر. البته باز هم تاکید می کنم که اگر فرض بگیریم ایراد های آقایان واقعی، اصولی و بجا هستند). عذر آوردن و بهانه تراشیدن و دست آویز هائی نظیر این که جوّ زده بوده اند یا زیر فشار محیطی یا روانی قرار داشته اند یا زورشان نمی رسیده است، یا بر طرح ها و برنامه ها و اقداماتی صحّه گذاشته اند که از چند و چونشان نا آگاه بوده اند یا کاملا آگاهی نداشته اند، کار را برای خود آقایان مشکل تر می کند. زیرا باز هم مخاطبشان از خودش خواهد پرسید که چگونه ممکن است در یک مبارزه جدی سیاسی ــ بخصوص مبارزه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ــ به کسانی اعتماد کرد که جوّ زده می شوند و یا زیر فشار روانی و محیط و ... قرار می گیرند و بدون آگاهی و یا با داشتن آگاهی ناقص، کاری را انجام می دهند. باز هم تکرار می کنم این برداشت بر این فرض مبتنی است که ایرادات آقایان واقعا درست باشد. و همانگونه که گفتم من مواضع آقایان را متاسفانه بیشتر به مغالطه نزدیک می بینم تا یک استدلال مبتنی بر مواضع درست و منطقی. شورای ملی مقاومت با صدور بیانیه ای به تفصیل به تشریح دلایل و عللی که آقایان روحانی و قصیم برای ارائه به اصطلاح استعفایشان آورده اند پرداخته و به آنها ــ تا آنجا که شرائط و ضرورت ها ایجاب می کرده است ــ پاسخ گفته و با ارائه ادله و مدارک و مستندات، به رد دلایل ایشان پرداخته است. استدلاهای مستند شورای ملی مقاومت در بیانیه مفصل جوابیه، برای من بر دلایل اقایان روحانی و قصیم فائقند.
نوشته شده توسط: Anonymous

شاید معارضه ی مبتنی بر تبانی................

جدائی آقایان روحانی و قصیم به صورتی نبوده است که مخاطبشان به این اشراف برسد که ایشان به شورا گفته اند تو را به خیر و ما را به سلامت و از پس این جدائی ما راه خودمان را میرویم و شما طریق خودتان را. آنها برای اعلام جدائیشان عللی را برشمرده و فرمول بندی کرده اند که به مخاطب عامشان این امر را منتقل کنند که گویا انتقادها و مطالباتشان برحق بوده است و چون شورا حاضر به قبول این انتقادها و تحقق مطالبات مذکور نشده است، ایشان ناگزیر از جدائی شده اند. بنا بر این چون آقایان علل جدائی خود را علنی نموده و مخاطبان عام خود را حد اقل از نظر ذهنی درگیر این مساله کرده اند، باید ضمن توضیح، بگونه ای مستدل و منطقی اثبات می کردند که این علل واقعی هستند و ایراد و انتقادهای آنها بجا است. حتی در چنین حالتی، باید به اثبات برسانند که تصمیم بیش از پانصد تن دیگر اعضاء شورا مبنی بر عدم پذیرش نظرات آقایان و عدم تمکین به آنها نا حق و نا روا بوده است و مرغ مواضع آقایان همان یک پا را دارد و هر چه جز آن غلط و خطا و غیر قابل تحمل و پذیرش بوده است. گام های بعدی آقایان که همانند بیانیه اعلام جدائیشان به صورت مشترک برداشته شده است ظاهرا مبین این واقعیت است که آنها قصدشان فقط کناره گیری نبوده است. هم نحوه ارائه استعفاء، هم محتوی استعفاء و هم توضیحات و موضع گیری های بعدی، به ویژه تک مضراب های فیس بوکی آقای قصیم، که ظاهرا بیشتر وجه افشاگری دارد تا روشنگری، حاکی از آن است که آقایان قصد مقابله و معارضه با شورای ملی مقاومت را دارند. امیدوارم در این برداشت آخری دچار خطا شده باشم و ایشان بطور واقعی وارد مرحله ای که هیچ نامی جز معارضه نمی توان بر آن نهاد نشوند. امّا ظواهر امر چنین می نماید. به ویژه که تا قبل از اعلام مشترک جدائی مشترک، هیچ یک از اعضاء شورا از چنین تصمیمی اطلاعی نداشته اند و آقایان بدون ذکر دلیل و گاهی فقط با اعلام بیماری، از ارتباط و طرح مسائلشان خود داری می کرده اند (بسیار برایم سخت است بگویم از ایجاد ارتباط و ورود به مذاکره طفره می رفته اند). اتخاذ چنین روشی و اقدامات مشترک آنها از پیش از شروع ماجرا تا امروز، متاسفانه شائبه نوعی تبانی را به ذهن مخاطبان و شهود متبادر می سازد و زمینه را برای برداشت های دیگر که یقینا جنبه مطلوبی ندارند،آماده می سازد و پرسش های بسیاری را پیش می آورند که البته قبل از هرکس خود آقایان باید پاسخ گوی آنها باشند. چرا تبانی؟ نطفه این تبانی از کی و چگونه بسته شده است؟ چرا فقط این دو نفر عناصر تشکیل دهنده این تبانی هستند؟ این دونفر چگونه و از چه مسیری به پایه های مشترک برای تبانی رسیده اند؟ چرا هیچ کس دیگر را وارد تبانی خود نکرده اند؟ پنهان کاری آنها از بدو اقدام تا پایان مرحله ی منجر به انتشار استعفاء نامه چه عللی داشته است؟ و چندین چرای دیگر که لاجرم ناشی از عملکرد خود آقایان است و ربطی به خوش بینی و بدبینی مخاطب عام ندارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

روشی را که آقایان روحانی و قصیم برای جدائی شان از شورای ملی مقاومت اتخاذ کرده اند می توانست کناره گیری باشد. در این صورت هیچ نیازی هم به ارائه بیانیه کناره گیری خود به مرجعی، از جمله شورای ملی مقاومت، جز برای اطلاع رسانی، نمی بود. زیرا کناره گیری امری یک جانبه و مبتنی بر اختیار و اراده شخص یا اشخاص گناره گرفته است و لاغیر. در این حالت پاسخ ایشان به هر نوع پرسش و گلایه و شکوه ای از جانب هرشخص و شخصیتی، از جمله شورای ملی مقاومت، فقط می تواند جنبه داوطلبانه داشته باشد.

فرق دیگر کناره گیری با استعفاء در این است که فرد مستعفی از مرجعی درخواست قبول پیشنهاد ش مبنی بر قطع همکاری را می کند و این قطع همکاری منوط به موافقت با استعفاء است. آقایان مستعفی هم منظور شان از استعفاء ظاهرا اعلام جدائی بوده است و نه در خواست موافقت با استعفاء. هر چند که برای کناره گیری از یک جمعیت سیاسی شرط خاصی وجود ندارد، امّا فرد کناره گرفته کلیه مسئولیت ها و عوارض ناشی از کناره گیری خود را بر عهده می گیرد. یکی دیگر از ویژگی های کناره گیری این است که فرد کناره گرفته ضمن بیان علت و یا عللی که منجر به این وضعیت شده است، سهم خود را نادیده نمی گیرد و در پوش های مختلف پنهان نمی کند. در مورد اقدام آقایان روحانی و قصیم این تقسیم سهم جائی ندارد و با توجه به عللی که برشمرده اند ظاهرا چنین معتقدند که قصور و تقصیر و خلاف و خطا (که آنها فرض گرفته اند بوده است) همه از شورای ملی مقاومت بوده است. در این صورت بجاست توضیح دهند که آن جنابان در این همه سال و بخصوص از چهار سال پیش تا کنون، در تمامی موضع گیری ها و اقدامات شورای ملی مقاومت چه نقشی و چه تاثیری داشته اند؟ هیچ؟ اگر پاسخشان چنین باشد باید پرسید چرا برای امر "هیچ"، سال های بسیاری در شورا سر کردند؟ امّا از آنجا که خودشان هم در متن استعفایشان به دستاوردهای عظیم و تعیین کننده شورا اشاره کرده اند، قطعا نمی توانند به "هیچ " متوسل شوید. به ویژه نمی توانند استدلاشان را گونه ای فرمول بندی کنند که اگر موفقیتی احراز شده، ناشی از حضور و تاثیر آنها بوده است و اگر قصور و یا تقصیری بروز کرده یا خطائی صورت پذیرفته، آقایان در آن نه تنها دخلی نداشته اند، بلکه از بشارت و انذار هم کوتاهی نکرده اند. این گونه عملکرد را می گویند تنها به قاضی رفتن. اما واقعیت امر این است که هر تنها به قاضی رفته ای الزامن راضی باز نمی گردد.
نوشته شده توسط: Anonymous

نگو استعفاء، بگو کناره گیری....................

روشی را که آقایان روحانی و قصیم برای جدائی شان از شورای ملی مقاومت اتخاذ کرده اند می توانست کناره گیری باشد. در این صورت هیچ نیازی هم به ارائه بیانیه کناره گیری خود به مرجعی، از جمله شورای ملی مقاومت، جز برای اطلاع رسانی، نمی بود. زیرا کناره گیری امری یک جانبه و مبتنی بر اختیار و اراده شخص یا اشخاص گناره گرفته است و لاغیر. در این حالت پاسخ ایشان به هر نوع پرسش و گلایه و شکوه ای از جانب هرشخص و شخصیتی، از جمله شورای ملی مقاومت، فقط می تواند جنبه داوطلبانه داشته باشد.



نوشته شده توسط: Anonymous

جمشید پیمان: استعفاء، کناره گیری یـا معارضه؟...................
آقایان محمد رضا روحانی و کریم قصیم طی نامه ای مشترک ــ و عملا سرگشاده ــ با ارائه ی چند دلیل، به کاری مبادرت ورزیده اند که خود بر آن "استعفاء از شورای ملی مقاومت" نام نهاده اند..................

اگر عمل آقایان را استعفاء بدانیم، علی الاصول باید منتظر می ماندند تا موافقت یا مخالفت با استعفای آنها از مرجعی که در خواست استعفاء کرده اند، رسمی یا غیر رسمی و مستقیم یا غیر مستقیم، ابراز شود. امّا آقایان این کار را نکردند و ظاهرا همزمان (وشاید هم حتی پیش تر از آن) با تحویل استعفاء نامه شان به دبیرخانه شورا، آن را بر در و دیوار سایت های مختلف آویزان کرده اند. علل و دلائل آقایان روحانی و قصیم نمی تواند مبنای طرح استعفاء باشد. آن علل را، جدا از درست و نادرست بودنشان، فقط می توان علل و دلایلی برای کناره گیری و یا مقابله و معارضه با شورای ملی مقاومت دانست. آقایان روحانی و قصیم نیز بطور واقعی وارد مسیری جز مسیر استعفاء شده اند. به زعم آنها چون شورای ملی مقاومت دچار قصور و تقصیراتی شده است که پذیرش یا تحملشان برای آقایان غیر ممکن بوده است، بنا بر این جدائی خود را( استعفاء) از این شورا اعلام کرده اند. قانون و قاعده و رسم و سنت چنین است که وقتی کسی از کاری استعفاء می دهد باید منتظر باشد تا مرجعی که استعفاء به او تقدیم شده است، پذیرش و عدم پذیرش خود را اعلام دارد. برای مثال یاد آور می شوم که هیچ وزیر و وکیلی به بهانه این که استعفاء کرده است، پیش از قبول استعفایش نمی تواند وظیفه و مسئولیتش را معطل بگذارد. یکی از گلایه های همکاران شورائی هم این است که چرا آقایان پیش از طرح استعفایشان در شورا و گذراندن مهلتی حتی در کم ترین اندازه ،مثلا یک هفته ای، آن را علنی و عمومی و سرگشاده کرده اند .
نوشته شده توسط: ایران گلوبال

دوست گرامی حسن، ایران گلوبال یک سایت خبررسانی است و نه یک حزب و تشکل که در مورد مساله این نظر دهد و موضع گیری کند. اعضای مدیریت ایران گلوبال هر یک برای خود نظری دارند و هز یک از آنها اگر خواست می تواند نظرش را در هر موردی بنویسد ولی مجموعه ایران گلوبال در مورد مسائل نظر جمعی نمی دهند مگر اینکه مورد خاصی باشد که تصمیم گیری و موضع گیری جمعی را اجباری کند.

نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان گرامی ایرانگلوبال.
از کنار لو دادن و یا افشاگری سازمان رجوی نمیتوان به ساده گی گذشت. نظر من و شاید بسیار هنور علنی نشده است.
من میخواهم بدانم نظر شما در این باره چیست؟
ایا شما هم موافق این افشاگری انقلابی هستید؟
----------------------------------------------------------
افتخار افشاگری همه داستان نیست بلکه خود سازمان رجوی مورد نظر و خود مسئله است.

نوشته شده توسط: Anonymous

گفتگوی‌ آقای کاتوزیان با رادیو فرانسه رو قبلا شنیده بودم. من دو جمله از ایشان رو نقل می‌کنم قضاوت با خوانندگان. " اگر ما چیزی از فلسفه و تاریخ و ادبیات می‌داشتیم از آن دوره دست کم به شکلی‌ به دست ما رسیده بود وی در جایی دیگر به برزویه طبیب اشاره می‌کند و ماندن و لو نام او رو گواهی دیگری می‌گیرد بر عدم نابودی کامل یک نوشته . بعد کمی‌ جلو تر می‌‌گوید در دوران ساسانی ما دو نوع شعر داشتیم که آثاری از آنها در دست ما هست ولی‌ من حدس نمی‌زنم (خوب دقت کنید حدس نمیزنم)که خیلی‌ گسترده بوده باشه.( پس بالاخره چیزی به دست ما رسیده .)در این مصاحبه وی به

حمله مغول و اعراب اشاره می‌کند اما از حمله خانمان سوز و ویرانگر اسکندر چیزی نمی‌گوید. یورشی که باعث بر افتادن و نابودی بزرگترین امپراتوری باستان گردید . ایشان بر خلاف نوشته شما به طور کل تمدن گذشته رو با آوردن نام‌ها و تفکراتی مثل زرتشت و زیر مجموعه‌های آن انکار نمیکند.مغلطه دیگر عدم رعایت شدن زمان در قیاس است.چون در دوران پیش از اسلام شاهکار هایی مثل حافظ و بوستان و گلستان و شاهنامه خلق نشده بس اوضاع در آن موقع جالب نبوده یا فرهنگی‌ نبوده ....و با آمدن اسلام همه چیز شکوفا شده براستی چه کسی‌ میتواند ادعا و اثبات کند که با ادامه و استمرار پادشاهی ساسانی هرگز بوعلی سینا یا رازی‌ یا... ظهور نمیکرد .اما درباره لینکی‌ که از ناصر پور پیرار گذشته اید، گر منطق و استدلال‌های او را قبول کنیم و دیگر نوشته‌های او را هم بخوانیم آنوقت باید دیگر آثار !! او را در باب زبان ترکی هم بپذیرید که کل زبان ترکی را جعلی دانسته(گفتاری که باعث آغاز فحاشی جریانات هویت یاب یا طلب به او شد و تا حال هم ادامه دارد) تاریخ ترک را‌ هم همین طور. وی حتی اخیرا و در مصاحبه با شبکه وصال فارسی ادعا کرده از کشتار پوریم (تقریبا ۴۷۰ سال پیش از میلاد) تا همین سیصد چهار صد سال پیش کسی‌ ساکن ایران نبوده و همه بعد‌ها آماده اند!!!! حال سوال من این است در حوزه تاریخ شناسی‌ غول هایی مثل ویل دورانت یا هرودوت رو بیشتر قبول کنیم یا ناصر خان پور پیرار و صدیق (دوزگون). خواهشاً دیگه با رجوع دادن و شاهد گرفتن پور پیرار سطح مباحث رو بیش از این تقلیل ندهید
نوشته شده توسط: Anonymous

من تا امرور از بسیاری از این مطالب که آقای شکری اکنون منتشر می کنند - یا شاید پیشتر هم انتشار داده و من خبر نداشتم - بی اطلاع بوده ام . زمانه رنج و اندوه و اعتراض ٍ آقای شکری به مسئولان و ارگانهای شورا و دیگران برای ایشان که دیگر به محل دیدار و نشستها نمی آمدند زمانه سخت تلخ و تنهایی بوده. از این بابت عمیقاً متأسفم. شخصاً بابت آن رأی نیز که ار راه دور و پستی رقم خورد بسیار متأسفم . نمی بایست آن رأی را امضاء می کردم. صریحاً می نویسم زیر جبرجوّ و نیز کم اطلاعی از ماوقع رقم خورد صمیمانه از ایشان عذر خواهی می کنم.این جانب ابا ندارم که اشتباهات احتمالی خویش را شناخته، بازگو کرده و در صورت امکان از طرف مربوطه که شخص مبارزی است پوزش بخواهم. انسان مبارز و فعال می تواند دچار اشتباه شود، به ویژه در شرایطی که خود آقای شکری در آن زمان شاهد بوده اند اضطرار به چه ترتیب بوده.

اما اکنون که زیر فشاری نیستم و از طریق نوشته های طرفین آگاه شده ام بهتر می توانم به خبط خود پی ببرم . پرده پوشی ، پا روی حق گذاشتن و سماجت بر خطا خوبست؟

همچنین در مورد بیانیه تفضیلی شورای ملی مقاومت و افشای اسناد درونی شورا نوشتم:

این دروغ است و من در مورد جدایی آقای شکری ابدا فضای امنیتی نساختم - بلکه به عکس محترمانه نظرم را زیر برگه رأیی که زیر جبر جوّسازی و فضای امنیتی آن زمان نوشتم، به طور خصوصی برای ثبت در تاریخ مدارک شورا بود. برطبق ماده 4 اساسنامه شورا کلیه اسناد شورا و نامه ها و برگه های رأی و... همگی می بایست تا روز سرنگونی محفوظ و سربسته باقی می ماندند. اینها خلاف ماده فوق خزینه مدارک و اسناد شورا را باز کرده و هر ربط و بی ربطی را بهم چسبانده اند تا حول و حوش استعفای ما فضای امنیتی - پلیسی - اطلاعاتی ایجاد شود. هیچ مدرک منفی و ابدا هیچ سند اثباتی در جهت شک و شبهه هایی که جوسازی کرده اند ارائه نداده اند - مورد ف- گ از ابتدا تا انتها دست پخت مسئولین سازمان مجاهدین بوده و کوچکترین ربطی به ما نداشته است. مورد استعفای آقای یغمایی را که اصلا مسکوت گذاشته اند چون رگ و ریشه علت این استعفا تماما کار خودشان بوده است.... به هرحال اکنون که دیگر مهر حفاظت از اسناد و نامه ها و .... را خودسرانه و شورا شکنانه از قفل برداشته اند. حالا که درب این آرشیو (و ماده 4 اساسنامه را) خودشان شکسته اند ، پس لطفا صورت جلسه حل اختلاف با خانم مرضیه عریر را هم منتشر نمایند، صورت جلسه گزارش دیدار با شاملو را و اهانتهای چارواداری نسبت به شاملو را هم منتشر کنند .... تا مردم بدانند چه نوع رفتارهای سیاهی را در نشستها باب کردند . .."

اعتراف شما به ارزیابی اشتباه خود و داوری برخاسته از فضای امنیتی درباره این یا آن شخص نیاز تحسین دارد. به نظرم شاید باید دوباره قلعه حیوانات را دوره کرد و به تشابهات آن قلعه با این فضای امنیتی اشاره کرد.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب قصیم انتقادات شما بر عدم فرهنگ دمکراتیک در درون سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت، بخشی از انتقاداتی است که از جانب نیروهای دمکرات بارها ذکر شده است. جای خرسندی است که اینک شما نیز به این فضای غیردمکراتیک و فضای رمه-شبانی حاکم بر این سازمان و آن شورا اعتراض می کنید. نقد و نقادی این جریانات در جهت تقویت فرهنگ دمکراتیک و فرهنگ سیاسی تکثرگرا در کل حوزه سیاسی و فرهنگی ما است. نقد شما بر الگوی حکومت مجاهدین خلق که همانا جمهوری دمکراتیک اسلامی است، شایسته تقدیر و تحسین است. به نظر می رسد که ذهنیت حاکم بر رهبری این جریان سیاسی ذهنیتِ سنگواره ای و انباشت کنسروي یادمان دهه چهل و آغاز انقلاب است. این عبارات شما راست و برحق است که "از جمله پيشنهاد حذف صفت اسلامي براي دولت موقت كه اصرار بر نگهداشتن آن را بيگانگي با واقعيتهاي امروز ايران مي دانم...". اما تلاش شما برای بازکردن فضای سیاسی در این

گرایش سیاسی و تلاش شما برای نیل به خواست تان که "خواهان گسترش پايگاه مردمي شورا و جلب اعتماد گروههاي هرچه بيشتر هموطنان، به ويژه جوانان نسبت به آن بودم"، با تخطئه شما و به القاب و اصطلاحاتی انجامید که تکرار همان ادبیات و اخلاق و نگرشِ حذفی حاکم بر این سازمان و شورا بوده است. بی تردید هر تحولی که به حکمفرما شدن فرهنگ دمکراتیک و رواداری و تساهل و یادگیری و اجرای اصل تکثر و ارج شناسی بر مخالف و پرهیز از دگردیسی همفکر دیروز به "ضد" امروز است، گامی در راستای نهادینه کردن فرهنگ نقد و گفتگو است. در متنی که به نام "استعفای ما آزمایش آنهااست!" به همراه آقای محمدرضا روحانی نوشته اید، از نکاتی پرده برداشته اید که نیاز به تفصیل دارد. بایسته است که شما و همفکران شما به این نقد و نقادی دامن بزنید و جزئیاتِ فرهنگ حذف سالاری را بر این جریان در اختیار تاریخ نانوشته جریانات سیاسی ایران قرار دهید. یعنی : "استعفای آقای یغمایی، که هیچوقت رسماً مطرح و توضیح داده نشد.
مورد دیگر جدایی تحمیلی(«اخراج» غیرقانونی و غیرعلنی) آقای شکری است. سوم تحمیل «اخراج» یک مبارز قدیمی وعضو شورا(آقای ج.ب)، که برغم تحویل استعفایش ، پروسه اخراج وی – آنهم به طورغیابی و بدون حق دفاع -، در موردش به جریان افتاد و امضاء گرفته شد."
در «متن استعفا» خود اشاره می کنید که چهار سال است به نقد روابط درونی و بیرونی مجاهدین و شورا پرداخته اید و می نویسید "استعفای سیاسی ما از انباشت «اعتراض و اضطرار وجدانی» شکل گرفت و به حکم تجربه و ضرورت ادامه پیکار آزادی علیه رژیم ، علنی اعلام شد.". شما از "کلونِ امضاء" گفته اید و به شیوه کلون سازی حاکم انگشت نهاده اید و به درستی گفته اید که "این نوع واکنش پیش چشمان کنجکاو افکارعمومی همچون نوعی مراسم مذهبی جلوه می کند: مراسم « برائت از مشرکین». همین طورردیف کردن ردیه نویسی فحش آمیز توسط اشخاص غیر مجاهد شورا برای مجازات «مرتد» و البته زهرچشم گرفتن از ماندگان!".
این افکار عمومی منتظر است که شما به روشنگری در این زمینه بیشتر ادامه دهید.
جالب اما آن است که شما سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت را به همکاری با نیروهای دیگر و سیاست بازکردن درها فراخوانده اید، آن جا که می نویسید "از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف , «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم: مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج , درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس , احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري , اجتماعي . كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست..... ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود ديده نشد." سترونی این سازمان و شورا در همان فرهنگ عاشورائی و امامتی ریشه دارد که آبشخوراش نگاه عدمی است: یا من یا دیگری، اگر من دوستم، دیگری دشمن است. اگر من برحقم، دیگری کذب است! بنیان های نظری این فرهنگ بی چون و چرائی که در تمام گرایشات پیشواگرایانه به چشم می خورد، نیاز به تحلیل دارد. بر شما و یاران شما است که به قربانیان این فرهنگ بپردازید و شیوه های نمایش "برائت از مشرکین" را به نقد بکشید.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" تعارضات ژئوپلتیک و رژیم فارس ایران """ کسانی‌ که کمتر درکی از تحولات سیاسی داشته باشند میدانند که "" انتخاب رهبر جدید "" شرایط بازی و نحوه تفکر سیستم را تغییر نمیدهد، این عدم تغییر مخصوصا وقتی‌ بیشتر به چشم می‌خورد که "" بیشترین انتظار تغییر "" از دستگاه سیاسی حاکم "" تولید شده باشد. تعجب نکنید، "" آیا اوباما با شعار تغییر قدرت را قبضه نکرد؟ و آیا این شخص چیزی جز ادامه دهنده سیاست‌های بوش بود؟ می‌بینید درک این مسائل نیازی به درک تاریخ ۵ یا ۱۰ هزار سال انسان ندارد. "" مورد مصر و موقعیت ایران ""، با حمایت عربستان، ارتش مصر به متحد استراتژیک عربستان تبدیل می‌‌شود و عربستان دیگر نیاز چندانی به "" ارتش پاکستان "" ندارد، در عوض "" عربستان و هند "" پاکستان را تبدیل به "" چالهٔ سیاه "" برای ایران میکنند. به این میگویند بازی برد برد، هند با این کار دست چین را از نفوذ در بندر گوادر در بلوچستان

پاکستان کوتاه می‌کند، و عربستان رژیم فارس را در شرق ایران وارد سوریه‌ای دیگر می‌کند. راحتی "" چشم توفان یا چالهٔ سیاه "" در شرق ایران کدام کشور خواهد بود؟ افغانستان؟ پاکستان؟
نوشته شده توسط: Anonymous

علیشیر نوایی در آسیای میانه و کتابی که به زبان منقرض شده جغتایی نوشته همچنین کتیبه ارخون با یکسری خطوط درهم و برهم در مغولستان و سیبری چه ربطی به آذربایجان دارد؟ هون ها که فقط یک اسم از آنها در حافظه تاریخی اروپا مانده و حتی یک کلمه از زبانشان باقی نمانده چه ربطی ترکتبار امروز دارد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

البته اگر ایرانیان خارج نشین به اصول دموکراتیک معتقد باشند که جای شک آن باقیست، می توانند یک مجلس یا شورای کاملا انتخابی تشکیل دهند و این مجلی با رای گیری در مورد مسائل مختلف تصمیم گیری کند.
اما افسوس که بدلیل ذات استبدادی این افراد نمی توانند به دور هم جمع شوند. راستی چقدر شبیه جامعه داخل کشور هستند.
عدم آگاهی به اصول دموکراسی و تسامح و تساهل و بدنبال منافع شخصی و گروهی با کوته نگری و خودخواهی.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای ایرانخواه، تا کی میخواهید این توجیه ها را ادامه دهید؟ لجاجت هم حدی دارد. اندکی فرزانگی نیز لازم است. شما اگر دلتان برای سعادت مردم ایران میسوزد، اندکی هم نسبت به آنها دلسوز باشید. در کجای دنیا بنای ظلم باقی مانده که در ایران بماند. شما با این بحث های لجوجانه میخواهید چه بگویید. که ایران از آن فارس است؟ یا اینکه قبول میکنید که ایران باید ازآن همه مردم باشد. و اگر ایران بایستی از آن همه مردم باشد، ماهیت دولت ایران از یک دولت تک ملتی فارسی به یک دولت چند ملیتی در ایران باید تبدیل شود. مشکل شما با این فکر چیست؟ قبول کنید که اگر در ایران دولت دمکراتیک، فدراتیو و چند ملیتی برپا گردد من آن را ملت ایران نام خواهم نهاد. نگران نباشید. اما تا زمانیکه که دولت ایران یک دولت استعماریست، من متعلق به ملت ترک و کرد متعلق به ملت کرد و فارس متعلق به ملت فارس و دولت ایران دولت فارسی است. زمانی

ملت ایران (درواقع همان دولت ملت) خواهیم گفت که دولت متعلق به تمامی خلقهای و نمایندگی رسمی آنها باشد. امیدوارم راضی شده باشید. اما اگر تمامی ماست را میخواهید به بشقاب خودتان بکشید و ما را مات و مبهوت بگذارید انتظار بیشتری نداشته باشید.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی، نقل قول من از آقای آشوری برای شرح دیدگاه ایشان درباره مفهوم واژه "ملت" بود. اگر در شیوه بیان ایشان ایرادی میبینید، می توانید به خودشان تذکر دهید. واژه های علمی، مانند خود زبان، نهاده هایی قراردادی هستند که تنها برای رساندن بهتر مقصود میان انسان ها و ثبت دانسته ها ابداع شده اند و از خود نیروی جادویی ندارند که مثلاً با به کار بردن این واژه بجای آن واژه حقی به دست آید یا ستانده شود. بدبینی شما به هرکس که با شیوه استدلال شما مخالفتی می کند و او را فارس استعمارگر خواندن درست نیست. من، برای نمونه، با خواست امکان آموزش به زبان مادری برای خلق های غیر فارس و آزادی کاربرد زبان های قومی و رسانه های مستقل به زبان مادری موافقت کامل دارم. ایراد های من به برخی افراط ها و خروج از چارچوب های شناخته شده علمی در گفتار شماست که به بیان شما رنگ فارس ستیزی می دهد.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای رازی، بخش دوم این گفتگو دکتر کاتوزیان استاد تاریخ و ادبیات فارسی در دانشگاه آکسفورد را هم پیدا کردم. بفرمایید گوش کنید:

http://www.youtube.com/watch?v=TzNbF-ZLDx4&feature=youtu.be

نوشته شده توسط: Anonymous

فرق بین سواد و معرفت در همین جاست...

خب، این هم یک فرد، و فقط یک فرد است و خودش متوجه پارانویا و اسکیزوفرنی خودش - تاکید می کنم خودش - شده است و خواسته این برداشت خود را به همه تسری بدهد. ولی انسانها فقط آنهائی نیستند که وی از نزدیک شناخته است.
ایشان و خیلی از باصطلاح روشنفکران دیگر واقعا فکر می کنند که معرفت یک انسان به میزان کتابها و تحصیلاتی است که آنها خوانده اند و یا انجام داده اند. و این بزرگترین اشباهی است که اینان می کنند.
بسیاری انسانهائی که توان خواندن و نوشتن ندارند - همان سواد - ولی داران معرفتی بسیاری بالا و انسانی هستند.
این اندیشه، که سواد اساس است، تفکری آخوندی و ارتجاعی است که در غرب نیز نام آن مدرنیسم است. همان: من می اندیشم، پس هستم!
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای ایرانخواه، اول گفتیم که بهتر است استدلال بیاوریم و سمپاشی و تخریب و تهمت را کنار بگذاریم. به نظرم اکر کسی میخواهد ایران را تجزیه کند، شما کسانی هستند که مثل شما می اندیشند و البته پیش از اینها بنیانگذار تجزیه ایران اگر روزی رخ دهد رضا شاه است که واقعا باید برای برنامه ریزاش جهت تجزیه ایران وی را کبیر خواند. چون او بود که یک نظام سیاسی استعماری و در ضدیت و دشمنی با ملیتهای غیرفارس در ایران برپا کرد و هم اوستکه ایران را به لجن نژادپرستی، برتری جویی و ملت حاکم و ملتهای محکوم تبدیل کرد. اگر انقلاب مشروطیت در ریل دمکراتیک خود پیش میرفت به نظرم هرگز به این بحثهایی که ما در اینجا با آن مشغول هستیم هیچ نیازی نبود. اما در مورد تاریخ قبل اسلام من سخنی از خودم ندارم که برای شما بیان کنم. اما منابعی وجود دارد که حکایتهای بسیار متفاوت تر از آنچه که تاریخ دولتی زمان پهلوی دست و پا کرده است، بیان

میکند. من یک پیشنهاد دارم. شما یک فیلم مستند دو ساعته را در مورد تاریخ تخت جمشید ببینید و سپس اگر پرسشی داشتید بعدا میتوانیم با همدیگر صحبت کنیم. فیلم مستد "تختگاه هیچکس" را ببینید. آنگاه ممکن است نظرات بزرگانی را که نام بردید در مقابل واقعیت تلخ تاریخ تخت جمشید ذوب شوند و خودتان هم خیال ادامه بحث را نداشته باشید. لطفا وقت بگذرید و حداقل برای آگاه خودتان و بی طرفانه فیلم مستند را ببینید. در لینک زیر میتوانید فیلم مستند "تختگاه هیچکس" را ببینید.
http://w3.naria.ir/view/8.aspx?id=402#M1
نوشته شده توسط: Anonymous

قسمت 2 و3

ایا سر هم بندی مطالب در نوشته های آقای مرادی عمدی است و یا ناخود آگاه مطلبی آورده اند - که نا متناسب و به بیان ساده ، سندی و منبعی برای اثبات آن نداریم ؟ آقای گلمراد مرادی – شما که از ابتد ائی ترین حق فرد- یعنی سئوال کردن
چنان برآشفته شده اید ، و فراموش کردید یک منبع علمی ارائه دهید و در جوابیه تان نکات د یگری میاورید، که باز سئوال بر انگیز است . آقای مرادی در خود این استعداد را میابید که جوابگو باشید ؟
.............................................................
" از طرف دیگر به این آقای پدرامی نشان دهم که من با وصف این که هیچ اعتقادی به معجزه و این چنین مزخرفاتی ندارم،
آنچه که ادعاکرده ام درست است و شوخی هم با هیچ کسی نمی کنم. "
" یعنی اگر خانم فرح دیبا (پهلوی) توجه می فرمودند، بنده حداقل وبه احتمال قوی هردو فرزند ایشان رااز خودکشی منصرف
می کردم "
...........................................................
آقای مرادی سئوال را از کجا شروع کنم که بر آشفته نشوید ؟ و بابلند همتی و تعمق بتوانید پا سخگو ا دعا ها باشید.
از آنجائی که " حتا خواجه حافظ شیرازی نیز مرا می شناسد " ؟ از آنجائی که " فرقی که بین بنده در اقلیت و آقای "پدرام پدرامی"، احتمالا در اکثریت این است " ؟ از آنجائی که نام پدرامی " برای من کمی مشکوک به نظر می رسد و من تا کنون در هیچ جائی پدرام پدرامی را نشنیده ام. " ؟ از آنجائی که " وبه احتمال قوی هردو فرزند ایشان رااز خودکشی منصرف
میکردم " ؟ و بالاخره از آنجائی که " ازجمله تدریس اینکه چگونه به این "کشف عظیم" دست یافته ام، " ؟
اقای مرادی ایا لازم است سئوالات دیگری به این مجموعه اضافه کنم ؟

تنها با این کفتار که من ( مرادی) به این مزخرفات اعتقادی ندارم ولی بنده ( مرادی) به احتمال قوی هردو فرزند ایشان
را از خود کشی منصرف میکردم تبلیع نابخردی است ! به بیان ساده آن پند و اندرزی که می گویند – از گذشته آموختم
تا آینده را رقم زنم - کار بیهوده ایست زیرا شما پیشگوی آینده هستید !

آقای مرادی خود شیفتگی از پدیده هائیست که برخی چنان در چنبره آن گرفتار میشوند . که حتا دنیای واقعی و خاکی را
دگرگونه می بینند - اگر این حالت با هذیان و توهمات توام گردد شخص مذکور نه تنها بزرگ بینی خود را درک نمی
کند ، بلکه در پس هر سئوا لی - سئوا ل کننده را دشمن میپندارد ، که برای نا بودی او سئوال میکند ، با جوهر کلام اشنا نیست ، خود شیفته در حرف موافق تحول اندیشه است ولی در عمل آنرا نفی و مشکوک جلوه میدهد. این افراد
در دنیای تصورات و ذهنی یات خود ساخته - سیر و سیاحت می کند ، و تخیلات خود را با دنیای واقعی اشتباه میگرند .
اما برای آشنا ئی شما - و باور من
آقای مرادی من مجموعه شاه و شیخ و تشکلهای این چنینی را انگلهای اجتماع میدانم و جهت مبارزه الگل زدا ئی را
تنها در جهت توسعه دانش و آگاهی میدانم ، این انگلها با هر نامی که باشند به پرستش شخصیتی مشغولند و در اینان
امید عافیت نیست .

پدرامی
نوشته شده توسط: Anonymous

قسمت 1 از 3

با عرض سلام به اعضای مدیریت و دست اندر کاران سایت ایران گلوبال
برای جلوگیری از هر پیش داوری ، و بعد از مطالعه صفحه " در باره ما " به چنین مطلبی برخورد ننمودم - که
لازم است قبل از طرح هر سئوال و ارتباطی با سایت شما قبلا شناسنامه و یا شجره نامه شخص ارسال شده باشد .
که مثلا من پناهنده ، فراری ، یا شهروند کشور ثا لثی هستم که در خارج از ایران زندگی می کنم . تا بتوانم بعد از
این سلسله مراتب به مطلب اصلی بپردازم . و کافی است که نام ، نام خوانوادگی و آدرس ایمیل درج شود ؟
در مطلبی که قبلا نوشته بودم و انتقادی به طریقه عملکرد نویسنده ای " اقای گلمراد مرادی " مطرح کردم بودم !
در جواب " آقای گلمراد مرادی " مرا متهم کرده که چون نام من( پدرامی ) برای ایشان نا آشناست پس تقلیبی
است ! آگاهم که مسئول عذر خواهی از این اتهام آقای مرادی میباشند ، ولی ایا اعضای مدیریت سایت
ایران گلوبال این طریقه عمل را تائید و یا نفی میکنند
آقای گلمراد مرادی با همان شیوه قبلی تهمت زدن و در اینجا " نقدی بر نوشته آقای پدرام پدرامی " نوشته ای مرقوم داشته اند و خواسته اند جوابی داده باشند.
" در اینجا فرقی که بین بنده در اقلیت و آقای "پدرام پدرامی"، احتمالا در اکثریت این است که من با شهامت روی حرفم می ایستم و تمام هویتم روشن است و حتا خواجه حافظ شیرازی نیز مرا می شناسد و هر مطلبی را که ادعا می کنم، برای اثبات آن چیزی دارم. اما فقط می پرسم آیا هویت آقای پدرام پدرامی معلوم است؟ آیا این نام و نام خانوادگی ایشان اصلی است یا تقلبی؟!"
............................................................
اگر باتعمق و بدون پیش داوری به نقل قول فوق نظر به افکنیم ، در میابیم که اقای مرادی یا نخواسته اند توجه کنند و یا دراصل
جوهر کلام را نفهمیده اند که در ها له سئوال مطرح شده بود و هنوز جوابی بدان نداده اند ! آقای مرادی آن چیزی که نظر شما را اثبات میکند کجاست ؟
.............................................................
"در هر صورت چنین نامی که آقای پدرامی برای خود انتخاب کرده اند، برای من کمی مشکوک به نظر می رسد و من تا کنون در هیچ جائی پدرام پدرامی را نشنیده ام. "
..............................................................
اصولا لازم است که به آقای مرادی پاسخی داده شود ، و آنهم در محدوده فهم و دانش ایشان و یا هما نند ایشان با
اتهام زدن و دشنام و پر وپلا گوئی اکتفا کرد ؟ اگرمن نیز چنین کنم بهتر از آقای مرادی رفتار نکرده ام !
..............................................................
مثالی برای ساده تر کردن فهم مطلب - عمل نا شایست از هرکه سر زدن نا روا و قابل دفاع نیست . مجازات اعدام از
کثیف ترین اعمال است و نمیتوان تقسیم بندی کرد و گفت برای فلان زندانی مرود است و برای فلان قاچاقچی درست است
به این طریقه عمل می گویند برخورد فرصت طلبانه که هیچ رایطه ای با آزاد اندیشی ندارد . نمیتوان به صرف مخالفت
با فردی به او تهمت زد
اگر بر این باوریم که رژیم جمهوری اسلامی ایران فاقد دانش علمیست و از این رو توده نا آگاه را به این سو و آن سو میکشد
مبارزه با آن توسعه دانش علمی و روشنگری مردم میباشد و هر باره با استناد به مدارک علمی و تحقیقی و نه تراوشا ت مغزی که پایه علمی ندارد میتوان رژیم آخوندی را رسوا کرد . کسا نی که میخواهند یاد بگیرند تعصب ندارند ، و برای
فهم مطالب سئوال می کنند . و جوهر اصلی نوشته قبلی بر این پایه استوار طرح شده .
قسمت 1
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی عزیز، من از شما درخواست کردم یک معما را حل کنید، نه اینکه به تعداد معماها بیفزایید! من درست متوجه نشدم، این جمله که در اول نوشته شما آمده (کمی کمتر از یک ملیار مسلمان سنی مذهب در جهان وجود دارد. آیا میتوان گفت که مسلمانان سنی جهان یک ملت هستند؟ ) در تأیید حرف من است یا حرف شما؟ این شما هستید که تاسوعا و عاشورا را از مؤلفه های "ملت" من درآوردی فارس اعلام کرده اید نه من! بدنیست کمی از این تعاریف جعلی و دلبخواهی اصطلاحات فاصله بگیرید و به تعاریف عمومی برگردید. این شما هستید که (عید نوزوز، مراسم عاشورا و تاسوعا، ازدواج و طلاق و مراسم عزاداری و...) را "عادات و سنن مشترک فارس" نامیده اید. اگر معتقدید که این عادات و سنن بین فارسها و غیرفارسها مشترکند، در اینصورت اطلاق صفت مطلق "فارس" به آنها غلط است. اگر معتقد هستید که فقط بین فارسها مشترکند، آنوقت من می مانم و معمای بزرگ دسته های

سینه زنی و شبیه خوانی در تبریز و اردبیل و زنجان و همچنین عید نوروزی که در سرتاسر ایران جشن گرفته می شود. از آن گذشته شما هم گویا همنوا با رژیم ولایت فقیه وجود انبوهی از فارسی زبانان سنی مذهب را که در شرق استان خراسان و شمال سیستان و بلوچستان و هممرز با افغانستان زندگی می کنند، نادیده می گیرید. "فارس"هایی را که تاسوعا و عاشورا هیچ دخلی در زندگی آنها ندارد. خلاصه مطلب اینکه شما بضرب و زور می خواهید از من فارسی زبان یک "فارس" و از ما فارسی زبانها "ملت فارس" بسازید و در اینراه چنان آسمان و ریسمان را بهم می بافید که من گاهی به چشمان خودم شک می کنم که آیا اینها را واقعا کسی نوشته و در معرض دید دیگران قرار داده است؟ هدف شما هم آشکارتر از آن است که فکر می کنید: برای اثبات تز عقبمانده و نژادپرستانه "ملت استعمارگر، ملت استعمار شده" باید ملت سازی کرد. ولی شما در عجله ای که برای اینکار دارید فراموش می کنید که استعمارگران همیشه از کشور خود به خاک دیگران حمله و در آنجا بساط استعمار را برپا کرده اند. آیا می توانید بگویید این ملت خیالی و من درآوردی "فارس" در هزارو چهارصد سال گذشته از کدام خاک و به کدام ملت حمله کرده و آنرا بزیر استعمار خودش گرفته است؟ آیا "کشور آذربایجان" توسط "کشور فارس" فتح و دچار استعمار شده است؟ حکایت ساده تر از این حرفها است: تفکر قرن نوزدهمی، احتیاج به روابط قرن نوزدهمی دارد و اگر این روابط برافتاده باشند و به تاریخ پیوسته باشند، آنها را در مخیله خود احیا می کند، این همان کاری است که شما مصرانه مشغول آن هستید. ولی ایکاش حداقل در ظاهر خود را قرن بیست و یکمی نشان می دادید و برای ادعاهایتان سند می آوردید و اینهمه پای مورخان بی نام و نشان را بمیان نمی کشیدید، تا خوانندگان احساس کنند هوای قرن بیست و یکم اگر نه دراندرونی شما، لااقل بر درو پنجره خانه شما وزیده است.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای رازی، تحقیر دیگران بس است. نتیجه این تحقیر ها مطمئن باشید منفی است. شما اگر در ایران تاریخدانی را می شناسید که باسوادتر، دقیقتر، منتقدتر، واقعگراتر باشد برای ما یکی را معرفی کنید. من تاریخ شناس دیگری را هم برایتان اینجا معرفی میکنم و آغاز تاریخ مکتوب فارسی که از دویست سال بعد از آمدن عربها و اسلام در ایران آغاز شده است، تایید میکند. امیدوارم دست رد به سینه ایشان نزنید. و اگر تمدن در شرف آمدن عربها به ایران وجود داشته مطمئنا تمدنی به مراتب پایین تر از تمدن عربها بوده و تفکر موجود در جامعه آن زمان (زمان آمدن عربها به ایران) بسیار پایین تر از تفکر اسلام بوده است که با آمدن عربها به ایران به سرعت در تمامی فلات ایران گسترش می یابد. دو ویدو کلییب پایین را لطفا به دقت گوش کنید.
بخش اول گفتگوی دکتر کاتوزیان استاد تاریخ و ادبیات زبان فارسی در دانشگاه آکسفورد است. بخش دوم این گفتگو

که از بخش اول آن نیز مهمتر بوده از یوتیوب برداشته شده است. من بخش دوم این گفتگو را هم در آرشیوم دارم، اگر نیاز بود برایتان منتشر میکنم. حالا ببینیم برای این اظهار نظرها چه خواهید گفت؟
http://www.youtube.com/watch?v=uUjmgNvsSsQ
نوشته شده توسط: Anonymous

آقا ناصر
باسلام، شما که نه تاریخ دان هستید، نه پشوهشگر تاریخ، و نه آثاری در این مورد دارید، نه زبان آلمانیتان قابل بحث است و نه تحصیلات آکادمیک دارید، چرا خودتان را بیخودی وسط انداخته اید، و دائما چاخان بخورد این و آن میدهید، اگر شما روشنفکر فارس هستید، وای بحال بقیه، بمولا آبرویمان را بردید، عزیزم بس کن! شما کارو زندگی نداری؟ وقت مفت گیر آورده ای؟

نوشته شده توسط: Anonymous

از آقایان باید پرسید این چه نحوه استعفاء بود که شورا بعد از سایر سایتها از ان با خبر میشوند. چرا خودشان را به مریضی زدند ؟ آیا مبارز راه آزادی نباید سر سوزنی با شورایی که خودش داوطلبانه به عضویت ان درآمده صادقانه برخورد کند ؟

این چه نوع استعفایی است که حتا منتظر قبول استعفا یی که حتا به عنوان مسول محیط زیست منتظر جواب از طرف شورا نمیشوید. آیا خود آقای قصیم تحملش در مقابل مخالفان سیاسی بهتر از این است ؟ من تجربه خیلی بدی از ایشان دارم. حالا هم لطفن به همان دشمن اصلی بپردازید و شر نرسانید ! و امیدوارم بزودی همبستگی عظیمی را با سایر نیروها ی سرنگونی طلب تشکیل دهید !

در ضمن استفاده از شکاف و تضادهای رژیم اسلامی کار بدی نیست. با شعار رادیکال و تو خالی هم نمیتوان حکومت اسلامی را سر نگون کرد

نوشته شده توسط: Anonymous

""" پیامد‌های برنده شدن سیاست عربستان در مصر و منطقه """ در چند روز اخیر، کشور عربستان ۵ بیلیون دلار، امارات متحده عربی‌ ۳ بیلیون دلار و کویت ۴ بیلیون دلار در اختیار مصر قرار دادند. قطر میدان سیاست را به عربستان که پشت صحنه سیاست‌های خود را جلو میبرد باخت، نزدیک به ۲۰ ژورنالیست الجزیره استعفا دادند و مصریها به الجزیره روی خوش نشان ندادند. """ و اینک سیاست شرق عربستان """ عربستان به سرعت به هند نزدیک خواهد شد، موشک‌های قاره‌ای و بالستیک عربستان ایران و جمهوری اسلامی فارسی‌ را هدف خواهند گرفت، هر گونه نزدیکی‌ رژیم جمهوری اسلامی فارسی‌ به هند با تلاش عربستان و متحدین آن عقیم خواهد شد، چندین میلیون هندی در کشور‌های "" شورای همکاری خلیج "" کار میکنند، در حالیکه رژیم فارس ایران با تشکیل "" بنیاد فردوسی‌ "" قصد نفوذ در شرق "" افغانستان و تاجیکستان را دارد، امپراطوری ۴.۵ تریلیون دلاری

کشور‌های "" شورای همکاری خلیج "" بعد از فتح غرب، به سوی شرق بال می‌‌گشاید. به احتمال زیاد عربستان در نقش جدید، به جمهوری آزربایجان و تورکمنستان نیز نزدیک خواهد شد. اگر فرصتی شد بیشتر در این مورد توضیح خواهم داد.
نوشته شده توسط: Anonymous

کاربر گرامی،... ناصر کرمی،... از حق نگذریم این <مقاله> شما سرِ کاری بود. این سؤالات را میتوانستید زیر نوشته آقای آ. ائلیار هم بنویسید. من تعجب خواهم کرد اگر آقای آ. ائلیار به این پرسشها پاسخ دهد. تا آنجایی بحث در مورد تاریخ باشد و دو یا چند تاریخدان و باستانشناس به بحث بنشینند، مفید است و خیلی خوب. ولی وقتی کسانی مانند من و شما که فقط چند تا کتاب تاریخی از این نویسنده و آن نویسنده خوانده اند بخواهند با هم بحث کنند و دعوایشان سر این باشد که پدران من چند قرنی دیرتر یا زودتر به این سرزمین آمده اند، چیزی جز یک بازی بچگانه نخواهد بود. ///// اگر فرض کنیم که در تاریخ این سرزمین شخصی به نام امیر علیشیر نوایی وجود نداشته و کتاب هم ننوشته و شعر هم نگفته، اگر فرض کنیم که در تاریخ جهان هونها وجود نداشته اند و کتیبه های اورخون هم وجود خارجی ندارند، اگر فرض بگیریم که داریوش و کوروشی وجود نداشته اند،

و اگر فرض بگیریم که.... چه چیزی در واقعیتهای امروز ما عوض خواهد شد؟ واقعیت این است که ملیونها انسان در این سرزمین زندگی میکنند که بخشی از آنها خود را ترک میدانند، بخشی خود را آذری میدانند، بخش دیگری خود را فارس میدانند و دیگرانی خود را فارسی زبان، نه فارس، بخشی خود را کرد میدانند و... حالا با این واقعیت چه باید کرد؟ مساله اصلی این است که چه راهی را باید در پیش گیریم که بتوانیم با این همه تنوع، در کنار هم و باهم زندگی کنیم. چه راهی را باید در پیش گیریم و چه حقوقی را نباید لگدکوب کنیم تا بتوانیم آنها را که خواهان جدایی و یا استقلال هستند راضی کنیم که میتوانیم باهم زندگی کنیم و همدیگر را آنچنان که هستیم به رسمیت بشناسیم. مساله بر سر بازی بچگانه پدر من از پدر تو قویتر بود، نیست. شما هم جزو کسانی هستید که سوراخ دعا را گم کرده اید. /////// من تعجب میکنم که شما، ناصر کرمی که سالهاست از کلمه ترک و ترکتبار استفاده میکنید قبلا میخواستید آنها را به آلتایی برایند و الان میخواهید در استان آذربایجانشرقی و اردبیل جمع کنید و به آنها استقلال عطا فرمایید، امروز آمده اید و از آقای آ. ائلیار مدرک میخواهید (آن هم به آلمانی، گویا که اگر مدرک آلمانی باشد وحی منزل است و اگر نباشد بی اعتبار) که اصلا واژه ترک وجود داشته است و اصلا قوم و قبیله ترک وجود داشته است و اصلا این قوم و قبیله زبان و خط و الفبا داشته است یا نه. یعنی نوشته های این همه ساله شما باد هوا بوده است زیرا واژه ترکی وجود نداشته است و شما در مورد این چیز ناموجود قلم فرسایی کرده اید و هر چه جنایت و جنایتکار در تاریخ بوده به آن چسبانیده اید و هر جنایتکاری را هم ترک و ترکتبار خوانده اید؟ حالا بیایید فرض بگیریم که ترکی وجود نداشته و زبان ترکی هم وجود نداشته و فرهنگ مکتوب هم نداشته است. خوب که چی؟ فرض بگیریم که همین امروز از خواب بیدار شده ایم و زبانی از ناپیدا پیدا شده و میلیونها انسان میخواهند به آن زبان حرف بزنند و بخوانند و بنویسند و تحصیل کنند، آن هم با خط عربی یا لاتین یا ژاپنی. مگر این میلیونها انسان حق ندارند راه زندگی خود و زبان خود و خط خود را انتخاب کنند؟ ///// امیدوارم روزی برسد که شما هم چشم خود را به واقعیتهای موجود امروزی باز کنید و انسانها را آنطور که هستند به رسمیت بشناسید و قبول کنید. مزاحم همیشگی شما (آنطور که شما مرا مینامید)
نوشته شده توسط: Anonymous

سیاست در مصر در زیر سایه ماه رمضان است. سیاست شیرینی و شلاق حکومت درباره اخوان المسلمین تداوم خطاها است. خطای عمده که ناشی از فقدان فرهنگ دمکراتیک در میان اپوزیسیون و حکومت اخوان المسلمین است زمانی آغاز شد که ارتش با سناریویی از پیش ساخته وارد کارزار سیاست شد و گفتگو را که عصاره سیاست به چکمه تبدیل کرد. اینک هم منصور و ارتش بر اشتباه خود پایفشاری می کنند و هم اخوان. اشتباه حکومت انتقالی این است که نمی توان از یک سوی رهبران اخوان را دستگیر کرد و حتا خبر از محاکمه کردن محمد مرسی بدهد آنهم به جرم فرار از زندان در دوره اول انقلاب مردم مصر! و از سوی دیگر آنان را به مشارکت در کابینه انتقالی دعوت کند. اخوان المسلمین هم به سوزن گرامافونی می ماند که بر روی یک نقطه گیر کرده است. هرچند وضعیت انان بغرنجتر است. آرام آرام وجوه مختلف کودتا از پرده بیرون می افتد. ارتش که نمی توانست مانند دوره انتقالی

بعد از مبارک بی واسطه وارد کارزار شود، با مخالفان مرسی تقسیم کار نوشت. تظاهرات خیابانی از آنان و پرده آخر با ارتش. دو نهاد اصلی یعنی ارتش و قوه قضائیه که هر دو هیچ اصلاح و تحولی درشان صورت نگرفته است و کماکان همان روح پیش از انقلابی بر آن حکمفرما است، از همان ابتدا وارد رویارویی با مرسی شدند. اشتباه ارتش و سایر نیروهای سیاسی مصر این بود و هست که قبل از آن که مجلس موسسان تشکیل دهند و قانون اساسی را بنویسند و توسط مجلس به همه پرسی بگذارند؛ که این به معنی تقویت نظام پارلمانی در مصر و تقویت و تحکیم دمکراسی در کشورهائی است که سنت دمکراتیک ندارند، نخست انتخابات ریاست جمهوری انجام دادند. این بار هم همین اشتباه انجام گرفته است. دلیلش هم این است که دادگاه قانون اساسی مصر به دلایل واهی مجلسی را که انتخاب شده بود غیرقانون و منحل اعلام کرد و ارتش نیز آن را منحل ساخت. این سبب انباشت قدرت در دست نهاد ریاست جمهوری شد. انباشت قدرت اینک در دست عدلب منصور است، همان گونه که پیش از آن در دست مرسی بود. رویارویی مرسی با قضات قوه قضائیه و دیوان قانون اساسی نیز به این دلیل بود که اکثر بدنه و ساختار این نهاد کماکان در قُرُق همان قضاتی است که دهه ها است با هر حکومت ساخت و پاخت کرده اند.
جالب است که به بیانیه قانون اساسی عدلی منصور نگاه شود تا شاهد تشابهات عمیق آن با قانون اساسی دوره مرسی پی برد؛ یعنی همان قانون اساسی که آماج حمله نیروهای سکولار و دمکرات بوده است. بی جهت است که اینک حتا جنبش تمرد نیز سر به اعتراض و شکوائیه گذاشته است.
ماده اول بیانیه قانون اساسی عدلی منصور عبارتست از: "جمهوری مصر عربی کشوری است که نظام آن دمکراتیک و بر پایه و اصل شهروندی استوار است. همچنین دین رسمی کشور اسلام، زبان رسمی آن و اصول شریعت اسلام و اصول و مبانی فقهی و منابع معتبر آن در مذاهب اهل تسنن و جماعت منبع اصلی قانونگذاری در مصر است."
این ماده در اصل از همان قانون اساسی است که در دوره زمامداری مرسی به تصویب رسید. فرارسیدن ماه رمضان در مصر و تغییر فضای آن گواهی است بر نقش برجسته دین در این جامعه.
یا در ماده دهم بیانیه قانون اساسی عدلی منصور قید شده است که "تشکیل جمعیت‌هایی که فعالیت آنها علیه نظام جامعه ... است، ممنوع می‌باشد." و هیچ حزب سیاسی اجازه فعالیت براساس ایجاد تفرقه میان شهروندان از حیث جنس یا نژاد یا دین را ندارد و هیچ حزبی را جز با حکم قضایی نمی‌توان منحل کرد." این دو ماده نیز تشابهه بسیاری با قانون اساسی سال 1971 و سال 2012 دارد.
در ماده نوزدهم این بیانیه در حقیقت امکان شکایت و دادرسی از ارتش را بلاموضوع می سازد و به دادگاه ارتش محول می کند. جرم و جنایتی اگر توسط ارتشیان صورت بگیرد یا کسی از آنان شکایت کند، توسط دادگاه ارتش صورت می گیرد نه توسط دادگاه های عادی و در تحت قوانین حقوقی و نظام دادگستری. البته این بند نشانه نگرانی عمیق آن ارتشیانی است که پرونده پاکی ندارند.
در ماده بیست و چهارم بیانیه عدلی منصور تاکید می شود که رئیس جمهور قدرت قانونگزاری دارد. یعنی تا زمانی که مجلس در کار نیست، رئیس جمهور قانونگزار است. این قدرت بلامنازعه در درون کشور و فرهنگی که نقد و دمکراسی در آن نهادینه نیست، بذر استبداد است. این انتقاد نیروهای سکولار دمکرات به مرسی و حکومت او بود و یکی از دلایل حمایت آنان از کودتای ارتش.
در کشورهائی چون مصر که دوران انتقالی را طی می کنند و در تکاپوی حکمرانی دمکراتیک به سر می برند، تقویت نظام پارلمانی اصل است نه نهاد ریاست جمهوری. اما چون سیاست بدون منافع و مصالح رقیا بی معنی است، و منافع است که حتا کسانی چون حزب سلفی نور را در کنار جنبش تمرد می نشاند که یکی از عربستان پیروی می کند و دیگری از روح تغییر و انقلاب؛ شگفتی نیست سیاست یک بام و دو هوا است.
نوشته شده توسط: Anonymous

"ولي پرسيدني است كه آخر اين چه بينش و چه فرهنگي است كه حتي در مورد آدمي با نزديك به 20 سال سابقه همراهي و همكاري به محض اين كه زبان به انتقاد گشود راهي جز حذف كردن نمي شناسد؟ چطور مي شود با چنين بينشي پلوراليسم و كثرت گرايي را تحقق بخشيد؟ " این بخشی از نامه کریم قصیم است در نه سال پیش برای برون رفت از سکتاریسم حاکم بر سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت. برخورد زشت و ضداخلاقی که با شما صورت گرفته است، استمرار نگرش ضداخلاقی به انسان است که دربست نگاه ابزاری به انسان است و "رفیق" یا "مجاهد" یا دوست و مبارز دیروز را به خاطر نقد، که از حقوق انسان است و جوهر دمکراسی است، در یک چرخش قلم به خائن و خیانتکار و غیره محکوم می کند. طرفه این که پرسش شما در همان نامه کاملا بر حق است که "حالا من حق دارم اين سوال را مطرح كنم كه در حالي كه در شرايط كنوني مجاهدين اينطور دست به حذف يك منتقد مي زنند که همراه

آنان بوده ، در صورت به قدرت رسيدن ، چه سرنوشتي ممكن است در انتظار آدمي چون من باشد ؟ من فكر مي كنم دوستان به جاي تلاش براي نشان دادن خود به عنوان بديل بنيادگرايي و اسلام تحمل گرا به محافل ديپلماتيك و افكار عمومي غرب، اگر «با دوستان مروت» و باانتقاد و منتقدان، مدارا پيشه كنند، نتيجه خيلي بهتري بدست خواهند آورد. موفقيب وپيشرفت در مبارزه با رژيم به نحو تنگاتنگي متناسب با مورد استفبال قرار گرفتن از سوي افكار عمومي ايرنيان است."
ای کاش شما آن نامه 52 صفحه ای خود را منتشر کنید. انتشار این نامه ها بخشی از تجربه دردناک ما برای گذار از فرهنگِ امام پروری به انسان محوری است و گذار از فرهنگ نقدناپذیری و تقلیدمداری به فرهنگ نقادی و شهروندی است. عصر پیشوایان فرهمند و مقلدان وفادار که هرگونه نقدی را بر پیشوای خود برنمی تابند، تجلی فرهنگ سیاسی دوره ای است که رو به زوال است.
نوشته شده توسط: Anonymous

انشالله جمهوري آذربايجان جنوبي در محدوده جغرافيايي استانهاي ترك نشين آذربايجان غربي،آذربايجان شرقي،اردبيل،زنجان ،همدان و قسمتهاي تركنشين استانهاي كردستان،كرمانشاهان،گيلان،قدوين،البرز و مركزي ايجاد خواهد شد.بهتر است امثال آقاي كرمي كه عمري در.... كشورهاي بيگانه زندگي كرده و به آن افتخار ميكنند به فكر استهاله خود در اين كشورها باشند و براي ملتهاي ايران و نام و تاريخ آن كاري نداشته باشند.بهتر است كرمي دست از جعليات و تحريفات خود .......... دست بردارد.