Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

درجامعه ای که اکثریت با مذهبیون است، نتیجه انتخابات قدرت گرفتن مذهبیون خواهد بود و از آنجا که مذهب در ذات خود مطلق گرا است، انتخابات به دیکتاتوری مذهبی می انجامد. در شرایط موجود جوامع مذهبی خاورمیانه بین دیکتاتوری مذهبی و دیکتاتوری غیرمذهبی می بایست انتخاب کرد!!! دیکتاتوری غیرمذهبی از آنجا که احتمالا به تضعیف مذهب در جامعه می پردازد در درازمدت یک جامعه غیردینی تشکیل خواهد داد.تنها در آن شرایط است که انتخابات می تواند به دموکراسی بینجامد.

نوشته شده توسط: Anonymous

بخش عمده این گفتگو بیوگرافیک است. در لابلای خاطرات شخصی طباطبائی به ذکر پاره ای از نظریات خود می پردازد. تا آن جا که البته یک گفتگوی بیوگرافیک اجازه می دهد. اما پاره ای نکات قابل بحث در آن هست. از جمله: مبحثِ ايران بزرگ فرهنگي، بحث رابطه وارونه نظرهای سیاسی و نظریات فلسفی یا فلسفه سیاسی میان روشنفکران ایرانی، مبحث "وحدت سرزميني ايران هميشه يك اصل غيرقابل بحث بوده است."، مبحث اجبار سیاسی و اجبار فرهنگی و تغییر در فهم این مباحث با ورود ایدئولوژی های معاصر: "يعني زباني را ياد گرفتن براي ايرانيان اجبار سياسي نبود و نيست، اگر بتوان گفت اجبار فرهنگي است. ديگر اين‌كه تا پيش از صدور ايدئولوژي‌هاي جديد شوونيستي به ايران، ايران‌ها مسائل را به اين صورت نمي‌فهميدند" ، مبحث پان-ایسم به عنوان تجلی معیوب ایدئولوژی زدگی: " زمينه رشد پان‌ ایسم:"پان‌تركيست‌ها حرف بي‌ربط بسيار مي‌گويند و افسانه مي‌بافند."،

مبحث دلایل رشد پان ترکیسم و نقش عوامل خارجی در آن: "زمينه رشد پان‌تركيسم اشكالات مديريتي در كشور است اما قدرت‌هاي منطقه‌اي نيز در تداوم و انتشار آن نقشي اساسي دارند. بيشتر پان‌تركيست‌ها ـ مثل اكثريت روشنفكري ايران ـ چيزي از پيچيدگي‌هاي سياست در نمي‌يابند. .... ايدئولوژي پان‌تركيسم مبتني بر نوعي فراموشي تاريخي است كه با آميخته شدن با افسانه بافي‌هاي به ظاهر تاريخي به ملغمه‌اي از بيسوادي و بي‌شعوري تبديل شده است."، بحث ستم ملی به مثابه ایدئولوژی وارداتی: "اما اين كه برخي مي‌گويند شما تحت ستم بوده‌ايد و نمي‌دانستيد كه دارند به اجبار زبان فارسي را در مدارس به شما مي‌آموزانند، مسأله جديدي است كه پشتوانه فرهنگي و تاريخي ندارند و نشأت گرفته از ايدئولوژي‌هاي جديد است. "، مبحث بنیادی فرقِ تفاوت و اقلیت "قليت بودن با متفاوت بودن فرق دارد. در ايران اقليت نداريم. تمايزها و تفاوت‌ها داريم كه مايه غناي فرهنگي و احساسي ماست"، مبحث زبان: "با كمي شيطنت مي‌گويم كه فارسي زبان كمي مغبون است كه هيچ يك از زبان‌ها و فرهنگ‌هاي فرعي ديگر كشور را نمي‌شناسد. من و يك كُرد و... به وجوهي از فرهنگ اين كشور دسترسي داريم كه بسياري از شما نداريد."، و مبحث فرقه دمکرات و پیشه وری.
مثال های او نمونه های تجربی است که بسیار هم کاربرد دارد. برجسته کردن و متمرکز ماندن بر روی این مثال ها در واقع تائید آن محتوائی است که این مثال ها مبین آن هستند: یعنی در سطح ماندن یک بحث. بایسته است به جای برخورد با شخص به نظریات او پرداخته شود. گفتگو بر سر مبانی و محتوا بر کَل کَل کردن درباره اشخاص ارجحیت دارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

بزرگترین مشکل این سید عقده ای بودن است که به تکبر و خود شیفتگی افراطی بیش از اندازه ایشان انجامیده است و این نارسیسیم مخربترین دشمن " خویشتن" انسانی است. ایشان فکر می کنند که با ازبر کردن هگل به اصلاح علامه دهر شده اند. در حالیکه در هیچ عصری مخصوصا عصر کنونی اندیشه و فلسفه هگل نتوانسته است گرهی ار مشکلات مردم و جامعه را باز کند. نابغه آنهایئکه می خواستند جامعه را تجزیه و تحلیل و توضیح و تشریح و کنترل و مهندسی کنند کارل مارکس بود که پیامد افکارش در فروپاشی شوروی سابق مشاهده شد. البته من همه اندیشه مارکس را رد نمی کنم. ایشان به جد یکی از متفکران بر جسته تمام دوران بود

ولی متاسفانه از نردبانی بالا رفت که بر دیوار اشتباهی تکیه داده بود. این سید برای فرار از زجر از خود بیگانگی به فلسفه هگل پناه برده اند ولی این درد از خودبیگانگی و سرسپرده گی ایشان را درمانی نیست--- دردی است غیر قابل علاج-. امروز صد عدد آی پد بیش از صد ها کورس دانشگاهی هگل بر جوامع تاثیر گذارند و این سید فعلا مشغول بلغور کردن هگل اند. می گویند استادان خوب را از دانشجویان موفق اش می توان شناخت. به بنینید که فلسفه هگل در این عصر چقدر بی ارزش است که شاگردش قادر نیست از یک امری یک تحلیل منطقی بکند. فعلا قبول کنیم که تمامی حرف های این اقا سید درست اند. و زبان تورکی در مقایسه با زبان فارسی الکن است و تولیدات فرهنگی و هنری نداشته است. این به آن می ماند که چهار نسل از در آمد خانواده ای را دزدیده و آنرا د راختیار یک خانواده دیگر قرار دهیم و بعد از صد سال وقتی موقعیت و موفقیت شغلی و مقام و منزلت و سطح در آمد و ثروت فرزندان این دو خانواده را با هم مقایسه کنیم رو به آن خانواده مال باخته کرده و عدم موفقیت فرزندانشان را بخاطر کم هوشی شان بدانیم. در روانشناسی و جامعه شناسی این پدیده self-fulfilling prophecy نام دارد. اما به عقیده من باید اعتراف کرد که در این عصر و زمانه زبان انگلیسی بالفعل زبان انترنت و علوم فیریکی و طبیعی و هواشناسی و هوانوردی و مخابرات و کمپیوتر و دیگر عرضه های علم و دانش و صنعت است و باید در کنار زبان تورکی از همان اوایل به کودکان یاد داده شود که هم در اینده بتوانند با دنیای خارج بدون اتلاف وقت ارتباط بر قرار کنند و هم اینکه پنچره ای بزرگ بر دنیای جوامع غرب و امریکا و استرالیا باز شود از ترکیب دو ذهن و دو زبان و دو فرهنگی که داوطلبانه و با اراده ازاد در همدیگر تداخل کنند زبان و فرهنگ و ذهنی ایجاد می شود که از جمع جبری هر دو بزرگتر و پیچیده تر و شگفت انگیز تر و زیبا تر می شود. فیزیکدان بر جسته المانی به این پدیده شگرف سینزجتیک نام نهاده اند که فیزیک اشعه لیزی هم بر این مبنا است
این وظیقه هویت طلبان است که نوشته های این اقا سید را در سطح وسیعی هم در میان ایرانیان و هم در بین مردم و اکادمسین و روزنامه نگاران و مجریان رسانه های تصویری و شنیداری تورکیه و ازربایجان شمالی منشتر کنند که بقول ناتانیاهو که گفته بود احمدی نژ اد بهترین هدیه ای بود که خداوند نصیب اسرائیل کرده است این اقا سید هم بهترین هدیه ای است که نصیب مان شده و با باید از وجود مبارکش حد اکثر بهره را برد.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

من این گفتگوی سید جواد طباطبایی را که در سایت اینترنتی "آذری ها"، صفحه متعلق به نیروی انتظامی و اطلاعاتی دولت ایران، و سخنان به غایت تحقیرآمیز ایشان نسبت به خلق ترک، زبان، ادبیات و تاریخ آنها را خوانده ام. تنها چند جمله میتوانم در حق این مرد بگویم که: گفتار سراسر تحقیرآمیز سید جواد طباطبایی، نماد بسیار کریه آن چهره ایست که در نود سال گذشته با سیاست دولتی و غیر دولتی در تحقیر ترکها کوشیده اند. جواد طباطبایی تمامی زشتی این چهره برتری جویانه و نژادپرستانه را با خود به یدک میکشد. واقعیت این استکه هر از چندی سازمان اطلاعات و امینت داخلی ایران، یک نخاله یک خود باختهء "آذری" (نه ترک) را در میان ملیونها انسان ساکن در آذربایجان می یابند و زشت ترین، تحقیر آمیز ترین و کریه ترین سخنان توهین آمیزعلیه خلق ترک را از زبان وی بیان

میکنند. این مرد نمای تمام عیار یک خود باخته و خواه ناخواه زبان کریه دشمن خلق و در خدمت اوست. گاهی انسان از ناراحتی بالا می آورد. اما کسی شاید نیاندیشیده است که جامعه نیز گاه از ناراحتی هایش گاه حالش به هم میخورد. سید جواد طباطبایی آن چیزیست که خلق ترک از ناهنجاریها و ناراحتی های هشتاد ساله گذشته اش آن رآ بالا آورده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

پیش از جنگ و دعوا بر سر شوونیسم و پان عربیسم و امپریالیسم، برای ارزش‌گذاری آن به متن و محتوای نوشتار نگاهی‌ بیندازید.

جناب پروفسور، از خاندان عجم سخن میراند که حقیر از نزدیک با برادر ناصر عجم، یعنی عبدالجلیل عجم، سالها کار کرده و شاهد نفرت همه زیردستانش از این ....بی‌سواد متکبر که با ۶ کلاس سواد و کلت به کمر عهده داری مسوولیت قسمتی‌ در سازمان آب و برق خوزستان را داشت، بوده ام.

از سوی دیگر نویسنده برخلاف سخنان همیشگی‌‌شان مبنی بر اینکه از آغاز خلقت تا کنون در حق اعراب خوزستان تبعیض قائل بوده اند، در اینجا تاکید میکنند که فرزند یکی‌ از دستیاران شیخ خزعل آخرین شهردار اهواز بوده که البته امیدوارم ایشان این را به حساب ترس حکومت وقت از اعراب و باج سبیل نگذارند و بپذیرند که در نظام سابق اندکی‌ شایسته سالاری و سیاست در کار بوده است.



در پایان علیرغم اینکه خود آقای ولاسکو را بدرستی مربی‌ والیبال ایران معرفی‌ می‌کند، چگونه از فدراسیون فوتبال ایران و فیفا تقاضای برخورد با ایشان را دارند؟

کمی‌ بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید.
نوشته شده توسط: مسؤل فنی ایران گلوبال

آقای داریوش برادری گرامی ایمیل شما برگشت می خورد، لطفا ایمیلی به آدرس سایت بزنید تا بتوانم با شما تماس بگیرم. با تشکر، مسؤل فنی سایت

نوشته شده توسط: Anonymous

نویسنده گرامی، آقای ناصر کرمی، سپاس از پاسختان که اصلا هم قانع کننده نبود! هر لغتی می تواند کاربردهای متفاوتی داشته باشد. بگذارید یک مثال بزنم تا منظورم روشن باشد. در ادبیات فارسی مثلا کلمه <شاهد> معانی متفواتی دارد. در یک دادگاه بکار بردن این لغت ناظر یک اتفاق کیفری و جنایی و حقوقی را میرساند ولی در شعر و ادبیات معنی دیگری دارد و وقتی حافظ از <شاهد< صحبت میکند، منظورش به هیچوجه ناظر یک جریان کیفری و جنایی نیست. در متن مورد بحث ما هم، صحبت از تاریخ است و ما در یک محکمه جنایی ننشته ایم. لغت Tatbestand در اینجا بار حقوقی و کیفری ندارد بلکه بر یک واقعیت دلالت دارد. متاسفانه شما برای رسیدن به منظور خودتان و یا در اثر بی توجهی و یا بی اطلاعی، از این لغت هم در معنای مربوط به بحث و هم به معنای حقوقی و کیفری آن استفاده کرده اید و اینجاست که اشکال پیش میآید. ****** موضوع دوم هم که شما مطرح

کرده اید، اتفاقا موضوع حالب و اساسی است. جمله < Für die Iraner ist die arische Herkunft kein Mythos, sondern ein Tatbestand> را می توان دو جور معنی کرد و دو منظور متفاوت از آن برداشت کرد همچنانکه در فارسی هم همینطور است. یک نوع برداشت میتواند این باشد که <در مورد ایرانیان مبداء آریایی یک افسانه نیست بلکه یک واقعیت است.> برداشت دیگر میتواند این باشد که <برای ایرانیان (از نظر ایرانیان) مبداء آریایی یک افسانه نیست بلکه یک واقعیت است (در صورتی که در واقع امر، این افسانه ای بیش نیت)>. شما طبیعتا معنی اول را القا کرده اید که این هم قابل بحث است. ***** شما نوشته اید که: <تأکید نویسنده بر واقعی و حقیقی و حقوقی بودن ایرانیان و آریایی بودنشان هست.> در صورتیکه نویسنده چنین تاکیدی ندارد و تنها دارد مساله را بررسی میکند و با توجه به تیتر فصل مربوطه میتوان چنین برداشت کرد که نویسنده این موضوع را (به نظر من به درستی) یک افسانه میداند. شما به درستی نوشته اید: <نویسنده مطلب خود را برای دانش آموزان ابتدایی و راهنمایی به تحریر نیاورده است، بلکه برای کسانیکه معانی عمیق واژه ها در ک میکنند و منظور نویسنده در می یبایند> این کاملا درست است ولی متاسفانه شما معانی لغات به کار برده شده را آنطور که خودتان دلتان میخواهد و آنطور که میخواهید به خواننده القا کنید، میفهمید. ********* شما مرا به توجه به لغاتی دعوت کرده اید که اتفاقا میتوان در مورد آنها با شما به بحث نشستو نویسنده مینویسد: < Den Archäologen zufolge soll die nomadische Gruppe der Arier vor 4000 Jahren...> اینجا به هیچوجه صحبتی از پرنسیپهای باستانشناسی نیست و تاکیدی هم وجود ندارد. اتفاقا بکار بردن کلمه <soll> در اینجا همانطوریکه که شما هم ترجمه کرده اید، به معنی <میبایستی> است، به این معنی که میتواند چنین هم نباشد. اتفاقا کلمه soll تاکیدی است بر شک و نه یقین. ****** شما در ادامه نوشته اید که: <مراکز آکادمیک و دانشگاهی جهان در مورد تاریخ نقطه نظر مشترک دارند و تدریس میشود> من نمیدانم که این <مراکز آکادمیک و دانشگاهی جهان> کدامها هستند که <در مورد تاریه نقطه نظر مشترک دارند> زیرا تا آنجاییکه من میدانم، در مراکز آکادمیک و دانشگاهی جهان نظرات مختلفی در مورد مسائل گوناگون تاریخ و نیز تاریخ ایران وجود دارد. ****** وقتی شما از نژاد بطور کلی و از نژاد آریایی بطور اخص صحبت میکنید، بلافاصله مرا به تئوریهای نژادی رهنمون میشوید و بویژه به تئوریهای نژادی ناسیونال سوسیالیستهای آلمانی که فجایع بشری را بوجود آورد. نویسنده متن آلمانی هم از نژاد صحبت نکرده است و این را شما به متن فارسی اضافه کرده اید. تفاوت فرهنگها در میان آحاد بشر موضوعی است واقعی و طبیعی وبرخلاف نظریات شما، هیچ ربطی به تئوری نژادی ندارد. ***** من هم تکرار میکنم که پذیرفتم که شما اشتباه تایپی کرده اید و متن آلمانی را در مضمون تغییر نداده اید و این اشتباهات هم عمدی نبوده اند ولی تکرار میکنم که شما در ترجمه فارسی آن تفاسیر خودتان را به آن اضافه کرده اید. با سپاس
نوشته شده توسط: Anonymous

طباطبایی نمونه برجسته یک خود زن به زبان دیگر یک مانقورد است؛ یکی نیست به این آغا بگوید که هر چه زور هم بزنی در نهایت سایه کسروی هستی ، من تا آنجا که یادم میاید در منطقه ما که از طارم قزوین میباشد رادیو تهران اتفاقا خش خش نداشت؛ اما کسی به رادیو تهران اصلا گوش نمیداد ؛ چون که زبان آنرا نمیفهمید اما با هزار زحمت به رادیو باکو که اتفاقا خش خش هم داشت گوش فرا میداد ، یادم میاید که هر پنج شنبه ها داستان اصلی و کرم را همه از رادیو آذربایجان گوش میداند و هیچ کدام از همان دهاتی های خود را آذری خطاب نمیکرد

و اصلا این کلمه را نمیشناخت ؛ همه خود را تورک تعریف میکردند؛ در تعجبم که این عالم از ترمین کسروی و استالین ساخته " آذری" استفاده میکند. در منطقه ما طاروم سفلی که در گذشته جزء زنجان بود و بعدها در تقسیمات کشوری جزء قزوین شد به جز فئودالهای ذولفغاری تمامی دهقانان از حرکت ملی پیشه وری دفاع کرده و بدون چشم داشت به حرکت ملی کمک می کردند.
این چندین خاطره را گفتم تا این فیلسوف خود زن و طرف دار بی پرده یکسان سازی فرهنگی بداند که اگر بنا بر روایت تجربه شخصی باشد ؛ بر ضد روایت های او هم روایت موجود است. او ادعا میکند که ادبیات تورکی آذربایجانی را در دو ترم به پان تورکها یاد خواهد داد. من نمیدانم که این آقا با کدام جرئت و پشتوانه به این گزافه گوی پرداخته است، پرداختن و آموزش تحلیلی و ارزش انسیکوپوژیکی تنها دیوان الغات تورک محمد کاشغری که هزار سال پیش از این نوشته شده و دور نرویم کتاب دده قورقود ؛ علی شیر نوایی , فضولی ؛ نسیمی .... و کتیبه های اورخون و ئنی سی و......هر کدام به سالها مطالعه آکادمیک در زمینه دیرینه شناسی؛ زبانشاسی و تاریخ شناسی احتیاج دارد و برای این امر هم آموزش زبان تورکی از مهد کودک یا دانشگاه را نیاز دارد را چگونه میتوان در دو ترم خلاصه کرد؟ این فیلسوف خود زن آیا نمیداند که حتی در سایه هژمونی شوم تک زبانه فارسی تحولی شگرف در زمینه تعالی زبان تورکی آذربایجانی در همان باز مانده ممالک محروسه آفریده شده و در حال آفرینش است( در اینجا من از نام بردن این عزیزان صرف نظر میکنیم که سازمان اطلاعاتی رژیم ایران را حساس نکرده باشم )
زبان فارسی بر خلاف گفته های ایشان هیچ گاه در زمینه آزاد فرا گیر نگشته است. هنوز هم کتک خورده گان آنانی که در مدارس به تورکی صحبت میکردند در قید حیات هستند، هنوز نسخه نویسی های بی شرمانه افشار یزدی ها و دیگر تئوریزه کنند گان ایرانیت که همانا فارسستان است برای ثبوت نسل کشی فرهنگی در آذربایجان موجود است.
ماهیت این مصاحبه از که با بسیج هاشمی ؛ قوچانی و زارع و نتیجه دلخواه آنان که ترور روانی تورک آذربایجان است بر همگان عیان است؛ با این کسروی سازی ها و نفی هویت ملی تورک آذربایجان ، نمیتوان خواسته های بر حق ملت آذربایجان را از نظر پنهان نگه داشت؛با انفجار اطلاعات و جهانی شدن دیگر نمیتوان تورک آذربایجان را در محدوده تنگ فرهنگی بخشی از افغانستان و تاجیک و فارسستان اسیر نمود. طباطبایی میتواند هم آوا و هم آهنگ با رئیس جمهور منصوب رهبر ایران خامنه ای رئیس فرهنگ ایران باشد، البته اگر او را کسی حساب کنند ، چون که آقایان داریوش آشوری و زیبا کلام هم او را کسی نمیدانند و او را به دزدی های ادبی / علمی متهم کرده اند.
نوشته شده توسط: Anonymous

آ. ائلیار عزیز، با تشکر از ترجمه روان شما اجازه می خواهم چند نکته را یادآوری کنم: 1. "Stamm" هم قبیله معنی می دهد و هم تبار، "نسب" که شما بکار برده اید بیشتر با "Abstammung" بیان می شود. 2. "lassen" به معنی اجازه دادن نیست، اگرچه معنی کلمه "گذاشتن" است و لی این فعل در ترکیب با فعل نوشتن "schreiben lassen" به معنی "نویساندن" است، (داد بنویسند) 3. "Tatbestand" به معنی "امر واقع"، "فکت" یا "داده" است، یعنی یک امر اثبات شده. "Duden" آنرا هم معنی "Tatsache" می داند. البته سواد آلمانی من بیشتر از این قد نمی دهد. ******** از اینکه مدیریت سایت هم وارد بحث منبع و سند می شود و در باره آن مته به خشخاش می گذارد بسیار خوشحال و خوشوقتم، همانطور که یکبار برای مسئول محترم کامنتها نوشتم، ارزش این سایت با ارزش تک تک مقاله های درج شده سنجیده می شود، به امید اینکه این روش پسندیده در مورد تک تک نویسندگان ادامه

یابد و گسترش پیدا کند و به آقای کرمی محدود نشود.
نوشته شده توسط: Anonymous

جدای بحث تعصبات فارس و ترک و ... که یک فاجعه اجتماعی ایست که توسط حکومت به آن دامن زده می شود تا با از بین بردن اتحاد ملی، شریعت را جایگزین ملیت کند، یک انتقادی به نویسنده محترم داشتم. هرچند هرگونه درگیری فیزیکی بین نمایندگان نشان از عدم تحمل مخالف استف ولی آیا نمایندگان مجلس ایران از آنجا که هیچ احساس مسئولیتی نسبت به ملت نمی کنند درنتیجه هرگز باهم به درگیری جدی نمی پردازند آیا می توان نتیجه گرفت که بافرهنگ هستند؟

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

طباطبایی هنوز متوجه نیست که هر آدمی دارای «شعور» است. و انسان تندرست که بیشعور باشد وجود ندارد. اما اگر از« آگاهی سیاسی و علمی و غیره» صحبت کنیم درجات متفاوت است. برخی آگاهی و تجارب بیشتر دارند بعضی کمتر. اینجا هم باز « بدون شعور» کسی یافت نمیشود. هر کس چیزهایی از جامعه و دولت و کشور داری اندکی حالی ست.طباطبایی بدون روشن کردن مسئله از عدم شعور صحبت میکند و با« نفرت و خشم » . این برازنده حد اقل یک آدم اجتماعی و اندکی سیاسی نیز نیست. چه برسد به مثلاً یک « اندیشمند!». وای بحال جامعه ایکه چنین صاحب نظرانی دارد! جای صمد بهرنگی خالی! که اینان را با اصطلاحات خودشان نوازش میکرد. نمیخواهم آنها را از صمد وام بگیرم که مسئول کامنتها این بار هم با آ.ائلیار دعوا کند. ولی... در مقاله آشکارا به « دیگر اندیشان» توهین شده است. طبیعی ست آنان هم به « مقابله به مثل» متوسل شوند. اما من از خوانندگان دیگر

اندیش خواهش میکنم تحمل کنند و به مقابله مثل نپردازند. بکوشند اشکالات منطقی این به اصطلاح فیلسوف(!) را مورد بحث متین قرار بدهند که سازنده چنین روشی ست. مقاله قصد تحریک دارد. به دام نیافتید. برخورد منطقی سیاسی ضرورت دارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

خوانندگان محترم می‌توانند این دو کامنت فوق( الناز-تبريز و ساوالان) را بعنوان سند و گواهی نوشته‌های دکترطباطبائی در نظر بگیرند

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب کیانوش توکلی: لطفا بحث ساده مان را از مسیرش خارج نکنید. ما در باره اینکه ایمان در مقابل ایقان علمی است یا اینکه فلان جراح مغزی که به دینی ایمان دارد اما در عین جراحی دستوران انجیل و تورات و قرآن و اوپانشیاد را بکناری می نهد و از اصول علمی اطاعت می کند و نمی تواند آنها را نادیده بگیرد و هزاران مثال دیگر حرف نمی زنیم. جنابعالی با زبان ساده به زبان مادری تان فارسی نوشته اید که ایمان" نشانه جمود فکری انسان های بی مغز است." این دیگر فلسفه هگل و کانت و یا روانکاوی لکان نیست که منتقدین بخواهند هر یک تفاسیر گوناگونی بدست دهند. اینکه شما در گذشته مخالف دین ستیزی و اسلام ستیزی هم بوده اید قبول مان

آما این به آن معنی نیست که این گفته اخیرتان اشتباهی نیست. یاد م است که زمانی اقای علیرضا اردبیلی به " کروموزوم معیوب" فارس ها اشاره ای داشتند و وقتی منتقدین شان بهش اعتراض کردند ایشان هم به مقالات بلند بالای قبلی شان که در آن به درستی بار ها با راسیسیم خط کشی کرده بودند اشاره کردند ولی منتقدین شان ول کن یقه اش نبودند. ایشان هم در این مورد اشتباه کرده بودند و از آنجائیکه این امر در عین مصاحبه اتفاق افتاده بود ممکن است-- توجه کنید که نمی خواهم ماست مالی اش کنم--- که نتوانسته بودند وا ژ ه مناسبتری انتخاب کنند اما بعدا می توانستند با قبول اشتباه شان آن سلاح برنده ای که دست دشمنانش افتاده بود را از دست شان بیرون اورند. ولی اینکار را نکردند و همین یک نقطه ضعف همیشه مانند شمشیر دموکلوس از بالای گردنش آویزان است و منتقدین فرصت طلب هم هر وقت بخواهند می توانند این امر خاموش را دوباره زنده کنند. شما هم جرات داشته باشید و اشتباه تان را قبول کنید که این موضوع همینجا خاتمه پیدا کند. باور بکنید انسانهایی که از اعتماد به نفس بیشتری بر خوردارند با قبول یک اشتباه نمی شکنند و همیشه رفتار هایشان مانند فلز تایتنویم است که اگر هم هزاران بار خمش اش کنید باز هم نمی شکند و تصادفا بخاطر داشتن همین دو خصوصیات متضاد یعنی سختی و قابلت انعطاف یکی از گرانبها ترین فلزات است.
پ.ن: راستی در باره عنوان و محتوای کتاب " ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد" فروغ فرخزاد چه فکر می کنید.؟
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ناسری گرامی اشکالات متن نویسنده در نوشته ی جداگانه ای مورد بحث قرار گرفته و اینکه نظر مدیریت چه باشد هنوز روشن نیست ولی حق با شماست که مدیریت هم در قبال مقالات مسئول است. ناصرکرمی گرامی در تایپ دچار اشتباهات شده و در ترجمه هم از استعمال لغات اضافی و حاشیه ای خودداری نکرده است. از اینرو بلای بدی سر بینوا متن آمده است.

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

کاربر گرامی، آقای خسرو خضری،...
(Tatbestand, Vorliegen bestehenden Tatsachen, die eine Rechtsfolge auslösen) گذشته از این معنی
Tatbestand : , Grundwahrheit, Tatsächlichkeit Realität, Wirklichkeit, Gewissheit هم معنی میدهد،این واژه در عرصه های حقوقی و فلسفی معنانی مختلفی دارد. مثلأ اگر کسی جرمی را مرتکب شود، و جرم آن مشخص و معین گردد، از نظر حقوقی باید مجازات شود. اگر حقیقت هر موضوعی اثبات شود، بطور اتوماتیک از حقوق برخوردار خواهد شد .در اینجا چون واژهء آریایی با نام ایران امری پذیرفته شدهء تاریخی و اثبات شده میباشد و یا اصلأ امری قراردادی بین المللی پذیرفته شده است بطور اتوماتیک از حقوق برخوردار خواهد شد، ● اگر واژه های" آریایی و ایران " از نظر حقوقی و علوم دانشگاهی و روابط سیاسی بین المللی پذیرفته شده نبود، در مدارس و در حوزهء آکادمیک تدریس نمیشد و بکار گرفته نمیشد..

● موضوع را از زوایهء دیگر بررسی کنیم، نویسنده در مطلب خود، بر اساس تحقیقات فراگیرآورده است که امر "آریایی" برای ایرانیان یک Mythos (افسانه، روایت، خیال بافی) نیست، پس اگر افسانه نیست، یک پدیدهء حقیقی و حقوقی است، در فلسقه در مقابل و یا متضاد واژهء Mythos واژهءء راسیونال " Logos" هست، پدید ه ها از پروسهء خردگرایی این جهانی و بر اثر تحقیقات عملی و به یقین تبدیل شده از حوزهء Mythos به میدان Logos یعنی به واقعیّت و حقیقت میرسند، هر واقعیّت و حقیقتی علمی از حقوق برخوردار میباشد. تأکید نویسنده بر واقعی و حقیقی و حقوقی بودن ایرانیان و آریایی بودنشان هست. نویسنده مطلب خود را برای دانش آموزان ابتدایی و راهنمایی به تحریر نیاورده است، بلکه برای کسانیکه معانی عمیق واژه ها در ک میکنند و منظور نویسنده در می یبایند، ترجمه هایی که من تا کنون از کاربران دیده ام، سطحی و ابتدایی است، اگر این ترجمه ها برای خوانندگان کافی است، من حرفی ندارم، امّا حق نویسنده ضایع خواهد شد ● امّا در مورد "پرنسیپ های باستان شناسی"، توجه کنید به واژه هایzurückverfolgen werden kann. Vorgeschichte، از همه مهمتر توجه کنید، به تآکید Den Archäologen zufolge soll…. ، در اینجا به همین سادگی نمیگوید که باستان شناسان، گفتند و نوشتن که آریایی ها از کجا آمده اند، بلکه روش تحقیقات و در نتیجهء پرنسیپ های پژوهشی را همراه دارد. پرنسیپ های پژوهشی میتواند فقط به دوره ای خاص، مثلأ فقط" آنتیک" و قرون وسطی و یا مدرنیته و یا فقط زمان و شرایط حال باشد، و یا پرنسیپ ها، فقط میتواند در "تئوری" و یا در حالت "نیمه مجسم" و یا "مجسم" همراه با تئوری باشد. پرنسیپ میتواند مثلأ فقط به ساختمان آثار باستانی و معماری و طرحها و نقشه های آن بپردازد، و به سایر جوانب از جمله شناخت، فرهنگ، مسائل اجتماعی و سیاسی و شهر سازی و آنالیزه کردن ماتریال و استاتیک و بسیار مسائل دیگر نپردازد، و یا فقط به منطقه ای خاص، و یا به کشوری خاص محدود گردد. اّما موضوع مردم شناسی و باستان شناسی ایران را میتوان طبق مجموعه ای از پرنسیپ های لازم تأیید کرد، مراکز آکادمیک و دانشگاهی جهان در مورد تاریخ نقطه نظر مشترک دارند و تدریس میشود.● منظور نویسنده در این مطلب هم همین است که آریایی و ایران یک امر تحقیقی با ابزارهای گوناگون و پرنسیپ های شناخته شده است.● اغلب نوشته های ضد ایرانی در سایت از متدولوژیک و پرنسیپ خاصی برخوردار نیست، و حرف کوچه و بازار هست ● در مورد نژاد، بحث های فراوران هست، و در برهه ای موضوع جنجال آفرین علوم مختلف بوده است، من اگر از نظر راسه مردمان را تقسیم بندی نکنم، باور به تفاوت فرهنگی و اجتماعی و میزان اندوخته های گوناگون مردمان روی زمین دارم. و بسیاری با من هم نظر خواهند بود.● من دو باره تکرار میکنم، من مطلب این نویسنده را دستکاری نکرده ام، و فقط اشتباهات تایپی بوده است، وقتی من شمارهء صفحهء 48 را میدهم، جایی باقی نمی ماند، که بتوانم موضوعی را دستکاری کنم. واقعیّت است که من این مطلب را بعد از کار روزانه و درگیریهای دیگر در نیمه های شب فقط رونویسی کرده ام، با وجود هر اشتباه تایپی، در محتوا و در روش کار تأثیری نخواهد گذاشت. با سپاس.
(Tatbestand, Vorliegen bestehenden Tatsachen, die eine Rechtsfolge auslösen)
Tatbestand : , Grundwahrheit, Tatsächlichkeit Realität, Wirklichkeit, Gewissheit
هم معنی میدهد
Vorgeschichte zurückverfolgen werden kann


Archäologen zufolge soll….
نوشته شده توسط: Anonymous

گفته های این فیلسوف و تاریخدان (!!) صد در صد آریایی آن قدر چندش آور و مسموم است که واقعا لیاقت هیچ جوابی را ندارد. فقط برای سایت روشنفکر و دموکرات ایران گلوبال متأسفم که اینها را منتشر کرده است! این بابا در عمرش یک کتاب تورکی هم نخوانده و فکر می کند که شعر درجه چندم حیدر بابایا سلام شهریار بهترین اثر تورکی است. اگر این حرفها در یک کشور بافرهنگ زده می شد، مطمئنا با اعتراضات زیادی مواجه می شد. ولی در ایران که اساس فرهنگش بر پایه توهین است، نه تنها با هیچ اعتراضی از جانب جامعه فارس محور مواجه نمی شود،​ بلکه تشویقهای بیشماری را هم دریافت می کند. بدا به حال ایران با این افکار عمومی وامانده!

نوشته شده توسط: Anonymous

بيشعور كسي است كه فرق بين مبارزه هويت طلبان اذربايجان جنوبي براي احقاق حقوق ملي خود از پانتركيسم را تشخيص نمي دهد
بيشعور كسي است كه قادر به تشخيص سلطه تفكر پان فارسيم بر ايران نيست.
بيشعور كسي است كه هنوز تشخيص نداده كه 70% زبان فارسي از عربي عاريت گرفته شده واگر لغات عربي از زبان فارسي گرفته شود فارس ها براي حرف زدن معمولي هم لق خواهند زد
بيشعور كسي است كه با وجود سال ها زندگي در دمكراسي هاي غربي چيزي از حقوق بشر وحق تعيين سرنوشت ملت ها نمي فهمد
آخوندها در طول تاريخ در راستاي اهداف امپرياليسم هاي روس وانگليس بزرگترين خيانت ها را به ملت آذربايجان كرده اند از شما هم كه يك آخوند زاده اي بيشتراز اين انتظار نمي رود اما ملت ترك آذربايجان جنوبي تا رهايي از سلطه شوونيزم استعمار فارس ورسيدن به استقلال به مبارزه خود ادامه خواهد

مبارزه ملت آذربايحان تا تشكيل كشور آذربايجان واحد به پايتختي تبريز ادامه خواهد يافت.
نوشته شده توسط: Anonymous

دبيره و خط آريايي که بر پایه گفته داريوش در کتیبة بیستون، روی چرم نوشته شده بود، دبيره‌اي بود که در درازنای تاریخ ایران، دبیران ایرانی در آن دگرگونیهایی پدید آوردند و به یاری آن دبيره‌هاي پارتی اشكاني ، سغدی، مانوی، سریانی، پهلوی کتیبه‌ای، پهلوی کتابی، پهلوی مسیحی، اوستایی(دين دبيره) و بسیاري دبيره‌ها و خط‌هاي دیگر را پدیدآوردند. دبيره فارسی كه امروزه با آن سرگرم نوشتن هستيم و از روي ناآگاهي آن را خط عربي ميخوانيم نيز، در راستاي همین روند فَرگَشت و تكامل دبيره در ایران. دبیرانِ دانشمند و هوشمند ایرانی که معمولاً با یک یا چند دبيره و الفبای زمان خود مانند پهلوی، سریانی، سغدی، مانوی و اوستایی آشنایی داشته‌اند، می‌توانستند بهتر از هر کس دبيره و خط فارسی امروز را پدید آورده و آيين‌مند ساخته باشند.

نوشته شده توسط: Anonymous

امیدوارم فردا بتوانم به سفسطه و مغلطه های آقای کرمی جواب درخور بدهم ،که بجای قبول جعلیات وتحریفات واغلاط گرامری درسطح اول ابتدائی،باپیام طولانی اش نشان دادکه درباغ مساله نیست ویاخودرابآن راه زده است .هربارکه پیام مینویسدبی سوادی خودش را درآلمانی نشان میدهد. کاش مشکل دو سه تا جا بجائی حروف باشد.نه خیر جناب مشکل رنگ قرمزکامپیوتروویرگول و... نیست مشکل معرفت درزبان علمی وفلسقی آلمانی است که بازبا ن کوچه بازار وچارواداری فرق دارد.امیدوارم دوستا ن ائلیار واژدرکه آلمانی بلدند ودوستان دیگر تا بحث به نتیجه ی خوبی برسد.درواقع سایت دربرابر جعل وتحریفات مسئول است ونه فقط باصطلاح نویسنده

نوشته شده توسط: Anonymous

با درود به هم مبهن آذری گل من

آفرین بر شما
پان ترکان بخوانند تا شاید از این گمراهی نجات پیدا کنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

من از اردبیل صحبت میکنم من تورک هستم .
من در طول تاریخ از دو نفر شدیدا تشکر میکنم یکی احمدینژاد و دیگری ناصرکرمی لطفی که اینها در حق تورکها کردید تا به حال هیچ کس نکرده دلیل آن هم افراط تفریط می آورد باعث آگاهی بسیاری از تورکها شده است
در مورد تشابه سومر و تورک نیز هردو التصاقی هستند دوم ابتدای خلقت یک زبان برای همه بودلذا همه زبانها در چند کلمه مشترک هستند مانند آما(سومر) آنا(تورک) ام (عربی) ماما(ااروپایی) مامیشکا(روسی)
ابا(سومر) آتا(تورک) اب (عربی) بابی(اروپایی) بابیشکا(روسی)
اما بیشترین کلمات مشترک بین سومر با زبان تورکی می باشد امیدوارم ناصر کرمی بدون توهین و تهمت قبول بفرمایند
اما صحبت کلام بعد از همه چیز حق تعیین سرنوشت آذربایجان جنوبی می باشد آیا اقای کرمی به این اعتقاد دارند

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب سهند گرامی/ اینجانب همواره در مقابل دین ستیزی و اسلام ستیزی سکولار ها موضغ داشته ام . قصد توهین به پیروان مذاهب را نداشته ام . موضوع در واقع مشخص است اینکه یک فرد سکولار بنویسد که به« "تحریر" ایمان بیاریم» را نادرست دانسته ام . ایمان همواره در مقابل ایقان علمی قرار داشته است بنابر این آن فیزیکدان برجسته پاکستانی و برنده جایزه نوبل پروفسور عبدالسلام" وقتی وارد ازمایشگاه خود می شود ؛ پیراهن ایمان را در اورده و روپوش سفید رنگ علمی را بر تن می کند.
بنابر این صاحبان دین و ایمان زمانی در کار هایشان موفق خواهند بود که بین « ایمان »و «ایقان علمی» مرز و تفاوت بگذارند. سیاست هم یک علم است وبا ایمان رابطه علمی ندارد .

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کرمی گرامی، شما در انتقال متن اصلی عجله کرده و آن را با چند غلط منتشر کرده اید که البته تغییری در مضون داده نشده است و این اتفاقی است که برای هر کسی میتواند بیافتد. من باتوجه به تغییر و تحریفی که در متن ترجمه داده بودید، به این شک کردم که واقعا عبارت سرزمین آریایی مساوی ایران در متن اصلی بوجود نداشته باشد که در این مورد شک بیجایی بود و پوزش میخواهم. ولی آوردن نام تهران و شیراز در نقشه قدیمی چه میگویید بدون آنکه برای خواننده روشن کرده باشید که این نامها را شما وارد کرده اید و در منبع اصلی نیسد؟ در مورد تغییر و تحریف ترجمه چه میگویید؟ لطفا توضیح دهید که کلمات <حقوقی> را که بار خاصی دارد و <نژاد> را که از بار خاص و مهمی برخو.ردار است و <با پرنسیپ های باستان شناسی> را از کجا آورده و وارد ترجمه کرده اید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام

در مورد سئوال و پاسخ به آقای علاءالدین فتح راضی ( راستی علم انسان شناسی چگونه علمی ست ) شایسته بود شما توضیح میدادید که شناسائی انسان در این علم بر پیکر زیست شناسی پایه ریزی شده

به بیان ساده چه ویژهگی هائی مثبت - و چه کمیود هائی - انسان ها در محیط های محدود و بسته خود دارند - که در اثر همجواری وپیوند با انسانهای دیگر یا از بین میرود و یا ویژه گی هائی به آنها اضافه میشود .
برای مثال بومیانی که در منطقه مسیر آمازون زندگی میکنند ، فاقد ژن و آنزیمهای دفاعی علیه ویروس
سرماخوردگی بودند . - این بومیان در اثر ارتباط با انسانهای مناطق دیگر اگر میتلا به سرماخوردگی میشدند
جان خود را از دست میدادند و چنین شد .
از این رو تحقیق در مورد مرک و میر بومیان باعث شد که این کمبود شناخته شود . تحقیق در باره این پدیده در حوزه انسان شناسی است – و نه انسان شناسانه که آقای مرادی نوشته اند .
لغت یونانی است و بعنوان تیره شناسی میباشد زیرا همان گونه که در بالا نوشتم این دانش بر پیکر anthropologie زیست شناسی طرح ریزی شده ولی آنچنان که آقای مرادی در نوشته شان آورده بودند نه تنها نا درست بلکه تکرار
و تبلیغ بی فرهنگی است . در مثال مناقشه نیست ، از این جهت شایسته است که شمائیکه در جایگاه سپر بلا برای آقای گلمراد مرادی قرار گرفتید ، مراجعین به سایت ایران گلوبال را با استناد به مدارک معتبر به چالش در آورید .
زیرا خود معترف شدید که نمیتوان همه مطالب را مطالعه کرد – برای مثال یکی از این موئسسه ها ماکس بلاک میباشد .

پدرامی
نوشته شده توسط: Anonymous

حزب سلفی نور از احزاب بنیادگرای اسلامی است اما این سبب نشد که همراه با سایر جریانات دیگر، از جمله البرادعی و جریان تمرد و الازهر، به حمایت از کودتای ارتش علیه حزب اسلامی دیگر یعنی حزب آزادی و عدالت درنیایند. ائتلاف این نیروهای متضاد در عزل اخوان از قدرت درس آموختنی است. هرچند گویا مخالفت همین حزب سلفی نور موجب شده که جریان اعلام البرادعی به عنوان نخست وزیر دوره انتقالی به تاخیر افتاده باشد. روایتی از این حزب سلفی نور به نقل از "عصر ایران":
افراط گرایان اسلامی در مصر برای کسب رای در انتخابات علاوه بر تبلیغات معمولی، از شیوه های دیگری نیز برای پیروزی استفاده کردند که از جمله می توان به تکفیر رقبا و حرام اعلام کردن رای دادن به آنها اشاره کرد.

سلفی ها در انتخابات پارلمانی مصر توانستند در قالب ائتلاف انتخاباتی "حزب نور" پس از اخوان المسلمین در جایگاه دوم قرار بگیرند.

"محمد عبدالهادی" از سران حزب نور در استان القهلیه مصر گفته بود: خداوند از نتایج انتخابات پارلمانی مصر در قرآن کریم سخن گفته و ما را پیروز انتخابات دانسته است!

افراط گرایان اسلامی همچنین در مرحله تبلیغات انتخابات به شدت و به صورت گسترده از مساجد برای تکفیر رقبای لیبرال و سکولار خود استفاده کردند.
"ممدوح جابر" یکی از بزرگان سلفی در قاهره گفت که انتخابات صحنه رویارویی میان حق و باطل است.وی سلفی ها را پیروان حق و لیبرال و سکولارها را پیروان باطل معرفی کرد.

روحانی سلفی دیگری نیز در مسجد اجمد بن حنبل در شهر سوئز، لیبرال ها و سکولارها را گروه های خارج از دین و کافر توصیف و رای دادن به آنها را در انتخابات، حرام اعلام کرد و گفت تنها رای دادن به حزب نور، حلال است.
دهها نفر از اهالی شهر سوئز علیه این روحانی سلفی شکایت کرده و خواستار مواخذه وی شدند.



روحانی سلفی دیگری هم در مسجد المغفره در منطقه المعادی از مناطق توسعه یافته شهر قاهره با در پیش گرفتن خط تکفیر گفته بود: لیبرال ها و سکولارها علیه اسلامگرایان ، باهم ائتلاف می کنند . آنها می خواهند با سخنان خود، نور خدا را خاموش کنند ولی خداوند نور خود را پخش می کنند حتی اگر کافران نخواهند.

وی افزود: انقلاب را خدا انجام داد و آنکه انقلاب را موفق کرد خدا بود و آنکه ما را پیروز می کند خداست.

جالب آن که سلفی ها پیش از این به شدت با انقلاب و اعتراضات علیه حسنی مبارک رئیس جمهور وقت مصر مخالفت می کردند. آنها در ابتدای انقلاب مصر، با انتشار کتابی اعلام کرده بودند تظاهرات ها و تجمع های معترضین و مخالفین علیه حکومت ، انحراف از روش شرعی برای تغییر منکر است. هر کسی دست به این اقدامات بزند، جاهل است . هر کسی که به این افراد کمک کند، دشمنی و گناه کرده است.

در این کتاب آمده بود: تظاهرات ها و انقلاب ها بهانه ای برای دخالت های کفار در کشورهای اسلامی است ، بهانه ای برای برآورده ساختن مطالبات شرکت کنندگان در تظاهرات است که برخی از این مطالبات مخالف شرع هستند. مفاسد تظاهرات بیش از منافع آن است.

شیخ محمود عامر از رهبران برجسته سلفی ها و کسی که پیش از این در فتوای گفته بود ریختن خون محمد البرادعی به دلیل اعتراض و مخالفت با حسنی مبارک رئیس جمهور وقت مصر، مباح است هم اکنون در فتوایی اعلام کرد: رای دادن به افراد لیبرال ، سکولار، مسیحی و مسلمانی که نماز نمی خواند حرام است.

وی گفت: رای دادن به این افراد ، از لحاظ شرعی حرام است. هر کسی که این کار را انجام دهد ، گناهی بزرگ مرتکب شده و باید کفاره بدهد.

این روحانی پیش از این از مهمترین حامیان حسنی مبارک رئیس جمهور وقت و مخالفان انقلاب بود و اقدام علیه مبارک را از لحاظ شرعی رد می کرد.
او همچنین اولین کسی بود که با صدور فتوایی، انتقال وراثتی قدرت از مبارک به فرزندش جمال را مجاز دانسته بود.

سلفی ها در مصر به صدور فتاواهای عجیب و غریب شهرت دارند.
صدور همین فتواها از سوی عبد المنعم الشحات از سران سلفی ها در شهر اسکندریه باعث ناکامی او در راهیابی به پارلمان مصر شد.
او قبل از این فتوا داده بود : دموکراسی ، کفر است. مجسمه حرام است زیرا شبیه بت است. لیبرالیسم ، کفر و به معنی بی حجابی است. داستان های نجیب محفوظ (برنده مصری جایزه نوبل ادبیات) تبلیغ رذیلت و الحاد است.
عصر ایران: بیستم آذر 1390
نوشته شده توسط: Anonymous

بی بی سی: در حالی که روز شنبه گزارش‌ها از انتخاب محمد البرادعی به عنوان نخست وزیر موقت مصر خبر می‌دادند، در ساعات پایانی روز، از تکذیب این انتخاب توسط دفتر ریاست جمهوری موقت مصر خبر رسید.

صبح شنبه (ششم ژوئیه - پانزدهم تیر) منابع رسمی خبر داده بودند که محمد البرادعی، از سیاستمداران لیبرال مصر به عنوان نخست وزیر موقت این کشور معرفی شده است. اما سخنگوی عدلی منصور، رئیس جمهور موقت مصر، ساعاتی پیش گفت که "رایزنی‌ها در مورد انتخاب نخست وزیر دولت انتقالی هنوز ادامه دارد."

این در حالی است که پیش تر خبرگزاری رسمی مصر گفته بود که ساعاتی پیش آقای البرادعی با عدلی محمو

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب توکلی: ایا فکر نمی کنید که با " جمود فکری و تهی مغز" نامیدن میلیون ها انسانی که به نوعی به چیزی--- دینی و خدایی و عقابی و درختی --- ایمان دارند شما به انسانیت آنها توهین می کنید.؟ ایا بزرگتر از این توهین هم وجود دارد.؟ من اصلا میلیارد ها توده عادی مردم --- که احتمالا شما برای نشان دادن " جمود فکری و تهی مغزشان " از قمه زنی و سینه زنی ووو شان شواهد خواهید اورد------ را به کنار می نهم و در باره میلیون ها دانشمند و آکادمیسین و افراد تحصیل کرده و هنرمندان و دکتر ها مهندسین و برنده گان جایزه نوبل و معروف ترین ریاضیدانان و موسیقدانان و فیلسوفان عصر حاضر سخن می گویم که هر کدام به دین و خدایی و چیزی ماوای طبیعی ایمان دارند. ایا مارتین بوبر " جمود فکری داشت و تهی مغز بود.؟"

ایا فیزیکدان برجسته پاکستانی و برنده جایزه نوبل پروفسور عبدالسلام" جمود فکری داشت و تهی مغز بود.؟" – این شخص حتی با پول جایره نوبلش در ایتالیا یکی از معتبر ترین موسسات عالی تحصیلاتی را بنا نهاده که به دانشجویانی که بنیه مالی قوی ندارند بورس های مجانی می دهند.
ایا در همان دانمارکی که شما زندگی می کنید با اندیشه های فرد ی که " جمود فکری داشت و تهی مغر بود" و اسمش هم سورن کرگه گاررد بود و نظریه ایشان که وجود آدمی از سه مرحله" لذت های نفسانی " و " اخلاق" و ایمان" گذر می کند و عالی ترین اینها را همان ایمان می دانند و هنور که هنور است این نطریه ایشان در بین متفکران موجب بحث می شود اشنایی دارید.؟
ایا می توانید از منابع غربی حتی از دو آتشه ترین اتئیست های شان نمونه ای بیاورد که مانند شما ادمهای با ایمان را " جمود فکری و تهی مغز" نامیده باشند.؟
نوشته شده توسط: Anonymous

سپاس از بابت ترجمه این مقاله.
هر تحولی در جامعه مصر در گروی نظارت قانونی بر ارتش و بیرون راندن ارتش از حوزه اقتصاد است. نمی توان دم از حافظ دمکراسی زد اما به مجلس و نهادهای نظارتی قانونی اجازه نداد که به حساب و کتاب فعالیت های اقتصادی خود رسیدگی کنند. همین امر نیز درباره نظام قضائی مصر و قضاتی صادق است که در دوره زمامداری مبارک مترسکی بیش نبودند. هواداران سکولاریسم و دمکراسی باید دست به تغییرات بنیادین در این دو حوزه بزنند. دیر یا زود، اتحاد این نیروها حول خلع ید از دولت مرسی به پایان خواهد رسید. همین الان شاهد اولین کشاکش ها بر سر تعیین البرادعی هستیم. بازگشت به گفتمان آشتی ملی لازم است به جذب و مشارکت نیروهای حزب آزادی و عدالت همت کند و از سرکوب و دستگیری سران آنان جلوگیری کند. ثبات سیاسی بدون مشارکت حداکثری سراب است.

نوشته شده توسط: Anonymous

رابطه علم و دین و آموزش و پرورش از دیگر نکات گرهی قانون اساسی است. تفکیک حوزه آموزش و پرورش از دین و تعالیم آن، بخشی از فرایند سکولارسازی جوامع است. مرجعیتِ مبانی دینی در نظام سکولار در حوزه دانش و آموزش و پرورش بی اعتبار است. اسلامی سازی علوم و حوزه آموزش و پرورش از کشاکش ها و دغدغه های اصلی نیروهای سکولار است. به ویژه در جوامعی که نقش فرهنگ دینی برجسته و پررنگ است. آموزنده است تطبیق این دو قانون اساسی در این مورد

قانونی اساسی "جمهوری عربی مصر" در اصل نوزدهم خود درباره آموزش عمومی در یک بند ذکر می کند: " حكومت به تضمين آموزش همگاني به ويژه آموزش ابتدايي كه اجباري است موظف مي‌باشد و بايستي بكوشد مراحل ديگر آموزش را نيز تضمين نمايد." اصل بیستم تاکید دارد که " مؤسسات و مدارس آموزشي در مقاطع مختلف رايگان است." و اصل بیست و یکم قید می کند که " مبارزه بر عليه بيسوادي يك وظيفه ملي است."

یش نویس قانون اساسی "جمهوری مصر" در سال 2012 نیز بر اهمیت و جایگاه آموزش عمومی انگشت نهاده و بندهایی به آن اختصاص داده است. در فصل سوم این پیش نویس که مربوط به حقوق اقتصادی و اجتماعی است، در ماده پنجاه و هشتاد قید شده است " تمام شهروندان حق استفاده از سطح عالی آموزش برخوردار هستند و این آموزش در تمام مراحل و در تمام موسسات آموزشی رایگان و برای آموزش پایه‌ای و اساسی الزامی است و دولت تدابیر لازم برای اجباری کردن دیگر مراحل آموزشی را نیز اتخاذ می‌کند." سپس بر روی اصل آزادی تحقیقات علمی صحه می گذارد (ماده پنجاه و نه) و بر این اصل تاکید می کند که " تربیت دینی و تاریخ ملی از دیگر مواد اساسی آموزش پیش دانشگاهی در تمام مراحل آن است." یعنی در تمام مراحل آموزش پیش دانشگاهی یعنی از مهدکودک و دبستان گرفته تا دبیرستان تدریس تعلیمات دینی یکی اصل خدشه ناپذیر تلقی می شود. در ماده شصت و یکم دولت را موظف می سازد " به تدوین طرحی جامع جهت غلبه بر بی‌سوادی و ریشه کن کردن آن در تمام سطوح".
اما قانون اساسی "جمهوری عربی مصر" در اصل بیست و یکم خود قانونی لحاظ کرد که مبهم و تفسیربرانگیز و مناقشه آمیز است. این اصل می گوید " آموزش ديني از موضوعات اصلي آموزش همگاني است." این بند در حقیقت کشاکش میان آموزش علمی و آموزه ها و آموزش دینی است.
همین کشاکش در قانون اساسی "جمهوری مصر" در سال 2012 به چشم می خورد و بیانگر یک چرخش است. در قانون اساسی "جمهوری عربی مصر" اسمی از دانشگاه الازهر در میان نیامده بود. فقط به طور کلی به آموزش دینی و این که این آموزش از موضوعات اصلی آموزش همگانی است اشاره رفته بود. هرچند خود این عبارت بسیار چندپهلو و گنگ است.
اما در قانون اساسی "جمهوری مصر" در سال 2012 تفاوت معناداری به چشم می خورد. این تفاوت خود را در ماده چهارم این قانون اساسی نشان می دهد. در این ماده می خوانیم که " الازهر شریف هیئت و نهادی اسلامی و مستقل دانشگاهی است که در تمام امور و شئون دخالت داشته و مسئولیت نشر دعوت اسلامی و علوم دینی و زبان عربی در مصر و سراسر جهان را برعهده دارد و نظر هیئت علمای بزرگ الازهر شریف در امور مرتبط با شریعت اسلامی خواسته خواهد شد."
جالب است ببینیم که سران الازهر که با ژنرال السیسی در کودتا علیه دولت مرسی از در موافقت درآمدند، ایا پیام و پیمانی دال بر حفظ این ماده قانونی و جایگاه و منزلت حقوقی دانشگاه الازهر در قانون اساسی آینده مصر از سوی ژنرال های کودتا دریافت کرده است یا خیر.
یکی دیگر از معضلات قانون اساسی جدید مصر جایگاه و منزلت قانونی تعالیم دینی و به عبارتی رابطه میان علم و دین و حوزه آموزش و پرورش است. تفکیک این دو حوزه از مبانی حکومت سکولار است. باید دید که جریانات سکولار-دمکرات چقدر توانایی نهادینه کردن این تفکیک را در عمل دارند و تفکیک این دو جایگاه و آزادسازی ساحه علم و دانش و تحقیق یا اموزش و پرورش از سلطه تعالیم دین تا چقدر با اقبال عمومی روبه رو خواهد شد.
در بخش سوم به مساله حق طبیعی و حق الاهی در این دو قانون اساسی و سپس مساله خانواده و زن پرداخته می شود.
نوشته شده توسط: اقبال اقبالی

خواننده گرامی؛
من با نظرات بی پایه و کینه توزانه شما آشنا هستم. خوشحالم که ایرانگلوبال امکانی برای شفافیت چهره های "فارس" ستیزانه فراهم کرده است. تا زمانی که سیاست های نژادپرستانه و انسان ستیزانه در سطح سخن و گفتگوست؛ این گوی و این میان! هر چه دل تنگتان دارد علیه "فارسستانی ها" بنویسید و آرزو می کنم هرگز این کینه توزی ها مابازاء عملی نیابند!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

تاریخ ابران چقدر حقیقت دارد؟

تاریخ ابران چقدر حقیقت دارد؟

اساسا تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست. بلکه این تاریخ عبارت است از مجموعه ای از افسانه های که توسط نویسندگان روسی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیائی که مخرج مشترکشان در یهودی بودنشان می باشد، نوشته شده است. اگر هم مترجمینایرانی در این خصوص مطالبی را ترجمه کرده اند تا بسافشان را روشن نگه دارند، درکل اقدامی جز تبعیت، تدوین، بیان و انعکاس مطالب نژاد تراشان و افسانه سازان خارجی کار دیگری نکرده اند به این ترتیب، افسانه های که به دست بیگانگان نوشته شده و توسط فارس ها مورد ترجمه شده است بعد وارد کتب درسی و مراسم ملی ملل ایرانی شده است، تاریخ نمی شود گفت.
تا زمان اسلام، قریب به 80 سلطان و امپراطور،در قوارۀ ستیز مداوم با روم و یونان، غرقه در ثروت ،قدرت، فرهنگ، آگاهی و عنوان، در ایران حکومت کرده اند، اما از این همه امپراطور بلند مرتبه، جز همین اسامی افسانه ای و قصه های شاهنامه ای، دیگر خردلی نشان از تاریخی نمی یابیم. آنها شهر، بازار، معبد، کاخ، کوچه، گهواره و گور ندارند و نه تنها رد هیچ حکومتی از این همه قرن و این همه امپراطور، که به جنگ رومیان می رفته اند، بر جای نیست بلکه حتی یک نیزه و دشنۀ مفرغی و یا یک کاسۀ سفالین ساده نیافته ایم

خروج کورش با نیزه دارانش از بین النهرین و ادامۀ تهاجم کفتار وار او به سوی ایران، قابل اثبات نیست. زیرا که تنها سند باقی مانده از او، گل نبشتۀ بابلی اش که اگر واقعاٌ از او باشد، هیچ اشاره و آشنائی با ایران را نمی دهد. چنانکه ما از فرزندان او، یعنی کمبوجیه و بردیا نیز کمترین نشانی در این سرزمین نیافته ایم و چون کورش و نیزه اندازهایش قبل از اشغال و قتل – غارت بابل، دوران نیمه چادر نشینی خود را می گذراندند و نه تنها با جوامع، مذاهب و نژادهای دیگر آشنا نبودند بلکه حتی زبان نوشتاری هم نداشتند بهمان خاطر گل نبشۀ بابلی کورش هم مثل لوحۀ گلی منقوش خلیج و مرد بال دار جعلی هستند. نژاد تراشان و تاریخ سازانی که خیمه شب بازی... هخامنشیان را، راه انداخته اند، برای اعتبار بخشیدن به قصه های شاهنامه ای اینها را تدارک دیده اند.
در رابطه با گور کورش
هر عاقلی از خود می پرسد، اگر در زمان شاهان سلسه هخامنشی، چنین گوری بر پا بود، بی شک بر آورندگان تخت جمشید بایستی که گوشه ای از ان ولخرجی های آرایش گرانه را به بنای گور کورش بنیانگذار امپراطوری خود منتقل میکردند تا مورخین امروز مجبور نشوند اثبات پایتخت اصلی هخامنشیان را به روایت های مورخین و افسانه سازان کهن یونان و روم متکی کنند که هیچ کس قادر نیست بر برگی از نوشته های اصلی انان دست یابد و تمام انها به گونۀ لاعلاجی ناشناخته، مخترع و مجهول اند

واقعیت این است که در سال 1840 اوژن فنلاندن استاد نژاد تراش و تاریخ ساز معروف، هخامنشیان بربر را پدر خوانده برای قوم من درآوردی فارس در شهرهای چابهار، کرمان، بندر عباس، بوشهر و آبادان که سیاهپوست هستند و دو رگه های که معروف به اصفهانی، شیرازی و بخشی از طهرانی ها را، انتخاب کرد. او اولین کسی است که از زبان پهلوی نام برد ولی تا بحال معلوم نشده است که خط پهلوی چیست، از کجا آمده و مورد مصرف آن چه بوده است

فارس ها، افسانه ای سفارشی را در این یا ان مقوله آغاز میکنند و به شرح در می آورند و موقع ثبوت شروع به فریب کاری از قماش نابودی، سرقت، و یا سوزاندن می کنند.
قصه سرابان فارس در این شگرد و شیوه دو سود را میجویند.
نمایش دارائی های خیالی یا به عبارت بهتر، وصل خود به اجداد فرضی شان که نژاد تراشان و تاریخ سازان عمدتآ یهودی درغرب با منظور خاصی برای یک عده تدارک دیده ان
نوشته شده توسط: Anonymous

منازعات حقوقی بخشی از کشاکش های سیاسی بود که با به قدرت رسیدن دولت مرسی در مصر شدت گرفت. برکناری مبارک از قدرت و محاکمه او، توفیری در نظام منابع قدرت جامعه مصر نداشت و نمی توانست هم داشته باشد. در عرض زمان کوتاهی نمی توان منابع قدرت حکومت سابق را بر هم زد و به توزیع نوین و عادلانه منابع کمیاب قدرت، یعنی ثروت، منزلت و اعتبار فرا روئید. بی جهت نبود که یکی از منازعات پس از برکناری مبارک، اصلاحات در نظام قضائی و قانون اساسی بود. کشاکش بر سر قانون اساسی کشمکش مثلث حق، حقیقت و قدرت است.
نگاهی به قانون اساسی "جمهوری عربی مصر" و "قانون اساسی مصر" در دوره زمامداری مرسی پرده از برخی کشاکش های کنونی بر می دارد. آن چه تحت عنوان پیش نویس قانون اساسی مصر به همه پرسی نهاده شد و با کسب 63 درصد آرا به تصویب رسید، نطفه اختلافی بود که سرانجام به کودتای ارتش منجر، و به برکناری دولت مرسی انجامید.

این نگاه تطبیقی به این دو قانون اساسی حاکی از آن است که سخن از شرع اسلام و دین اسلام برگرفته از قانون اساسی "جمهوری عربی مصر" است. یعنی قانون اساسی که در سال 1971 به تصویب رسید و با جرح و تعدیلاتی تا قبل از برکناری مبارک میثاق ملی مصر بود.
اصل دوم "جمهوری عربی مصر"، یعنی جمهوری که به تصریح اصل اول همان قانون اساسی " يك كشور سوسياليست ـ دمكراتيك است"، عبارت است از: " دين رسمي كشور اسلام، زبان رسمي آن عربي و منبع اصلي قانون‌گذاري، شريعت اسلام است."
در پیش نویس قانون اساسی مصر که در دولت مستعجل مرسی به همه پرسی نهاده، و به تصویب رسید، همین اصل یا بند به عنوان ماده دوم قید شده است: " مادة (2): اسلام دین و آیین حاکم بر کشور و عربی زبان رسمی و اصول و مبادی شریعت اسلامی منبع اصلی قانونگذاری در آن است."
و در فصل دوم همین قانون در بخش احکام عمومی در ماده 219 مقصود از ماده دوم چنین شرح داده می شود که " اصول شریعت اسلامی ادله کلی و قواعد اصولی و فقهی آن را شامل می‌شود و منابع معتبر آن مذاهب اهل سنت و جماعت است."


به بیان دیگر، خواه عبدالناصر، خواه سادات یا حسنی مبارک، خواه اخوان المسلمین یا بخش چشمگیری از مخالفان آنان همه گویی بر سر این اصل توافق داشته و دارند و خواهند داشت. آیا پیش نویس قانون اساسی مصر که ناگزیر باید دوباره نوشته شود و به همه پرسی گذاشته شود، ممکن است قانون اساسی را بدون این اصل یا ماده در مصر پیش نویس و به همه پرسی نهد و از تصویب بگذراند؟
نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

خواهش مي كنم

نوشته شده توسط: مرحوم مسؤل سابق کامنتهای ایران گلوبال

آقای کرمی گرامی، اگر خوب دقت کنید، ما (ایران گلوبال) از شما مدرک نخواسته ایم و قضاوتی هم در مورد نوشته شما و یا متن نقل قول شما نکرده ایم. کاربری به ما نامه نوشته و اظهار داشته است که متنی که شما آورده اید دقیق نیست و متن اصلی را برای ما فرستاده و از ما خواسته است که آن را منتشر کنیم و ما هم به وظیفه خود در مورد پاسخگویی به خوانندگان عمل کرده ایم. لطفا یک بار دیگر متنی را که من نوشته ام و به طرز نوشتار فارسی آن دقت کنید: «ناسری گرامی، شما توسط ایمیل تصویر صفحات 48 و 49 کتاب Die Deutschen und der Iran اثر Matthias Küntze را برای ما فرستاده و از ما خواسته اید که متن آن بخش را که توسط آقای کرمی نقل قول شده است، منتشر کنیم چون آقای کرمی آن را دقیق منتشر نکرده اند و در مورد ایراداتی که گرفته اید، حق با شماست.» ***** تا اینجا اظرارات آقای ناسری است که با نقطه تمام می شود. اگر من خودم می خواستم

ادعا کنم که نوشته شما نادقیق است، در بعد از «شماست» به جای نقطه کاما می گذاشتم و سخنان خودم را ادامه می دادم. من در ادامه این اشتباهات را «اشتباهات تایپی» نامیده ام. به این ترتیب اتهامی را که به من وارد می کنید، ناوارد می دانم. ****** در ضمن تا آنجایی که من می توانم تشخیص دهم، این اشتباهات تایپی به دو مورد ختم نمی شوند بلکه در متن شما علاوه بر اینکه Großkönig جدا نوشته شده و به جای n، m نوشتن در einen، دو مورد دیگر را هم شامل می شود که عبارتند از: جا انداختن کلمات Steppen و stets. که البته هیچکدام از اینها محتوای اصلی را تغییر نداده اند و من هم چنین ادعایی نکرده ام و همه اینها را تحت عنوان اشتباهات تایپی فرمولبندی کرده و اظهار امیدواری کرده ام که «نقل قولها دقیقا همان باشند که در منبع آمده است» زیرا خوانندگان حساس هستند و یک کلمه پس و پیش موجب بحث های نه چندان دوستانه در سایت می شود که می توان از آنها اجتناب کرد. ********* آقای کرمی گرامی، شما نوشته اید: «موضوع دیگر این مسئول کامنت ها باید بی نظر باشد و وظیفه اش را بی طرف انجام دهد» حالا من از شما درخواست می کنم که برای این ادعای خودتان دلیل و مدرک بیاورید و نشان دهید که من کجا بی طرفی را زیر پا گذاشته ام؟ لازم به تذکر می دانم که انتشار متن اصلی که به دلیل درخواست کاربر سایت، طبیعتا وظیفه مدیریت سایت بود، بدون اطلاع مدیریت منتشر نشده است.
نوشته شده توسط: دنیز ایشچی

سپاس کیانوش عزیر از توضیح و راهنمائی تان. استنباط من از کلمه "ایمان" ، مفهومی قویتری از "باور" میباشد. شاید بشود آنرا "باوری قدرتمند" تفسیر کرد. از آنجائی که زبان مادری من ترکی آذری می باشد، حتما استنباط من ناقص بوده و متوجه جنبه مذهبی آن نشده ام. اولین بار "ایمان ایدئولوژیک کارگری" از کتاب "مادر" ماکسیم گورکی حدود سی و شش سال پیش در دهن من نقش بسته بود. لازم است بعد از این دقت بیشتری بکنم. سپاس مجدد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ائلیار، نظر تازه شما هم مبنی بر لزوم گذاشتن ویرگول در عبارت "بعضی از اپوزیسیون" نادرست است. ویرگول نشانه ای است که درنگ کوتاه در کلام را می رساند و موارد کاربرد معینی دارد. در مورد حاضر نیاز به درنگ نیست و گذاشتن ویرگول خواننده را به اشتباه می اندازد. راستی این "فرهنگ ها" و "فرهنگ نویسان" که شما چند بار در کامنت های خود ذکر کرده اید نام و نشان ندارند؟! چرا مرجع اظهار نظر خود را، اگر مرجعی دارید، بطور دقیق نام نمی برید و در عوض مدام به واژه های کلی "فرهنگ ها" و "فرهنگ نویسان" اشاره می نمایید؟ کدام فرهنگ ها و کدام فرهنگ نویسان در کدام کتاب و کدام صفحه از آن گفته اند که در عبارت "بعضی از اپوزیسیون" باید پس از "بعضی" ویرگول گذاشت؟ در مورد کاربرد درست نشانه ویرگول مهر نموده به کتاب تاریخ زبان فارسی از دکتر پرویز ناتل خانلری رجوع نمایید. ضمناً شما درباره خطای پیشین خود در باره اسم جمع،

که من در کامنت قبلی یادآور شدم، هیچ توضیحی نداده اید و در عوض برای لاپوشانی اشتباه خود به یکباره نظریه جدید ویرگول را مطرح کرده اید! به این می گویند عقب نشینی به جلو! براستی پذیرش اشتباه اینقدر برای شما دشوار است؟ مهر کنید و پیش از اظهار نظر های تازه کمی بیشتر مطالعه نمایید.
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

آقای کیانوش توکلی و سایر مسئولین سایت ایرانگلوبال،...در مورد کامنت آقای ناثر ناسری( حامد ایرانی).... امروز صبح صفحهءِ 48 را با دقت بیشتری نگاه کردم، و تمام مسئولیّت دو اشتباه تایپی ( اشتباه تصحیح کامپیو تری من) را می پذیرم، امّا اینکه مسئول کامنت های سایت نوشته که : "چون آقای کرمی آن را دقیق منتشر نکرده اند "که کل مطلب آورده شده راشامل میشود را " کاملأ مردود میشمارم".● یک خط فاصلهء اضافی بر اثر عجلهء و اشتباه من و یا تصحیح اتوماتیک کامپیوتر بین Gross ، وkönig و یا بجای N حرف M را تایپ کردن ، بیانگر آن نیست که من مطلب را دقیق منتشر نکرده ام و یا در آن دستکاری کرده باشم. این 2 اشتباه تایپی دلیل بر آن نیست که کل مطلب دقیق نباشد. که هدف آقای "ناثر ناسری" همین امر هست. ● چون این نوشته از خودم نیست در حین رونویسی کردن آن به دستورات گرامری آن توجه نکردم، از همهء اینها گذشته کامپیوتر من ای

کردن آن به دستورات گرامری آن توجه نکردم، از همهء اینها گذشته کامپیوتر من این اشتباهات را غلط نگرفت و خط قرمزی زیر آن نکشید که من متوجه آن شوم. شما میتوانید خودتان امتحان کنید.● کسانیکه زبان آلمانی را در حد پایه ای تحصیل کرده اند، میدانند وقتیکه در این مطلب من حرف G در اوّل کلمهء Groß بزرگ نوشته شده است و حرف K در اوّل کلمهء könig کوچک نوشته میشود، فقط میتواند یک خط فاصلهءِ اضافی اشتباهی در ویرایش اتفاق افتاده باشد و اشباه دستوری نیست و احتیاج به اینهمه سرو صدا و مچگیری نیست. در اینجا Groß صفت نیست که حرف اول آن کوچک نوشته شود و در تکمیل یک اسم ترکیبی است. پیشنها دات دیگر این فرد مذکور بیجاست. آنچه در این مطلب کوتاه مورد اهمیّت هست این میباشد،
»Land der Arier« (= Iran) هست که دیگران در مورد آن شک داشتند، من بار دیگر از خوانندگان گرامی در مورد این 2 اشباه تایپی پوزش میخواهم. خوانندگان گرامی میتوانند نوشتار من و نوشتار صفحهء 48 را باهم مقایسه کنند که در محتوا تغییری حاصل نخواهد شد. ● آمّا آقای توکلی روزانه من بسیار اشتباهات املایی و دستوری را در سایت می بینم، و از همه مهمتر بسیار داد ه های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، مردم شناسی و زبانشناسی، و.... کاملأ اشتیاه و بی اساس و کامنت های بی ارزش را در سایت می بینم، و شما از هیچکدام از آنها درخواست منبع نمیکیند !● مثلأ دیروز کاربری بنام " آ طهرانی" نوشته است که هردوت مورخ نیست، در صورتیکه در ادبیّات آلمانی اوّلین صفت هرودت، " پدر تاریخ" است، تاریخ نگار گلوبال و اونیورسال هست، نه اثر بزرگ تاریخی دارد، تمام جنگهای یونان و ایران باستان را ثبت کرده است، چگونگی به قدرت رسیدن هخامنشیان را نوشته است● یا اینکه کاربری دیگری بنام Lachin دیروز نوشته است که سومری ها همان مردم تُرک هستند، و زبان سومری و تُرکی یکی هستند ؟ من اگر می نویسم که زبانی بنام تُرکی نیست، و زبان تُرکی خطی نیست، و اصولأ مردمانی بنام تُرک در تاریخ وجود ندارد، سند و درک دانشگاهی معتبر دارم.● آقای توکلی از این به بعد تا زمانیکه دیگران منبع ادعا ها و نوشتارهای خود را ندهند، من هم منبعی را نخواهم داد، مگر برای دوستان و برای صاحب نظران انهم بصورت فردی و خصوصی.● موضوع دیگر این مسئول کامنت ها باید بی نظر باشد و وظیفه اش را بی طرف انجام دهد ● در پایان آقای توکلی من بدون هیچ ادعایی در چهار رشتهء مختلف مدرک رسمی دولتی آلمان به زبان آلمانی را دارم، انگشت گذاشتن بر دو اشتباه تایپی و بزرگ کردن آن کودکانه است، به تُرک تباران ناسازگار هشدار میدهم، اگر از روشهای بر پرنسیپ خود در مورد سرزمین ایران دست بر ندارند، بنا به تحقیقات معتبر تاریخی، آنها را در تاریخ و در ترکیه امروز و در خاورمیانه بی هویّت به نمایش میگذارم. با سپاس از آقای ناثر ناسری (حامد ایرانی) که اشتباه تابپی من را هشدار دادند.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" این ربطی‌ به ضعف فرهنگ گفتگو """ ندارد، بلکه این حرف شماست که ارتباط کامل به "" ضعف تحلیل "" دارد، در اکثر مجالس دنیا، در روسیه گرفته تا اوکراین و کره و ما شاهد چنین درگیری هائی هستیم. فرهنگ گفتگو یعنی‌ یک نویسنده در سطح جهانی‌ تولید کرده ای، یعنی‌ احزاب داری، یعنی‌ در مورد ترکیه بیشتر از ۳ هزار کانال رادیو و ۱۰۰۰ کانال تلویزیونی دارند، در مورد ایران و فارسستان شما تعداد کانال‌های تلویزیون و رادیو بیشتر از تعداد انگشتان دست نیست، فرهنگ گفتئوو یعنی‌ کسی‌ در قرن ۲۱ نمیتواند ادعای "" هخا یا در ماه بودن را "" بکند، جلو چشمان ما در فارسستان شما این وقایع رخ میدهند، راستی‌ چند نفر دیروز در فارسستان اعدام شدند؟

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر برهنه بودن جهل و نادانی است پس حیوانات به مراتب از انسانها عاقل تر ودانا تر اند چون هیچگونه لباسی در تن ندارند...

نوشته شده توسط: Anonymous

3. با عرض معذرت بخش سوم گویا غیب شد: در مورد ازدواج و طلاق، آیا فقط فارسها ازدواج می کنند و طلاق می گیرند و دیگران معتقد به "عشق آزاد" هستند؟ یا منظورتان این است که مثلا غیر فارسها خواستگاری و بله برون و عقد و عروسی و پاتختی ندارند و بجای آن چیزهای دیگری دارند؟

نوشته شده توسط: Anonymous

باتشکرازمسئول محترم،من درپیامهای قبلی نوشتم که چنین نوشته ی سطحی درسطح پائین ترازاول ابتدائی نمیتواندنوشته یک آلمانی بیسوادباشدچه رسد به نوشته ی یک نویسنده آلمانی!باین خاطر هم ازطریق ایمیل ازنویسنده صفحه 48 راخواستم وهمانطوریکه می بینید اقای کرمی علاوه برجعل وتحریف،حتی رونویسی یک متن دوسه جمله ای را باچندین غلط گرامری نوشته ،البته با پز های پرطمطراق نویسندگان بیسوادمعمولی .محتوای نوشته کتاب مطرح نیست وضمن تشکرازشما،ولی این توضیح شما کافی نیست ،آقای کرمی بایدبفرمایندبچه علتی تقلب وتحریف نموده اند؟وتا قبول اشتباهات وعذرخواهی ارکاربران وتشکرازبنده! نمیتواندبخش بعدی راانتشاردهدوامیدوارم دوستانیکه آلمانی درحداول دبستان بلدند کمک کنند.وآقا ی کرمی بعداز28 سال فرق مفعول آکوزاتیورابامفعول داتیو بفهمد وبجای کلمات دهن پرکن کمی آلمانی بیاموزدتا بتواندبعداز28 سال ماست وخیاربرای آبدوغ خیارتابستان بخرد!

نوشته شده توسط: Anonymous

کسی‌ نگفت این اسامی‌ها رو صدام حسین روی این مناطق نهاده حرف بر سر تاریخی‌ بودن یک نام برای یک منطقه است نه اسمی که اواخر قرن شانزدهم تا قرن نوزده روی آن بوده و شده مبدأ تاریخ حضرات. درباره نقشه‌های باستانی و ماقبل قرن شانزده میتوانید به راحتی‌ در اینترنت سرچ کنید اما مایلم این سوال رو از کسانی‌ که مدعی عربستان بودن نام آنجا هستند بپرسم .این خوزستان که در آثار این شعرا آمده مربوط به

کجاست: فخرالدین اسعد گرگانی (قرن ۱۱ میلادی )- ویس و رامین- ز کوهستان و خوزستان و شیراز.....یکایک را به دیوان خواند و بنواخت
نظامی(قرن 12 میلادی) -خسرو و شیرین-ز گنجه فتح خوزستان که کرده است؟......ز عمان تا به اصفاهان که خورده است؟
یا در جایی دیگر : چو گفتی سوی خوزستان گذر کن...........ترا باید شد چون بت‌پرستان
(و ده‌ها مورد دیگر ذکر این نام از وی)

عطار(قرن 12 میلادی) - بسوی شاه خوزستان فرستاد......که گر خواهی که یابی تخت و تاج(و ده‌ها مورد دیگر ذکر این نام از وی)
نوشته شده توسط: Anonymous

5. هفت دستگاه ردیف موسیقی سنتی ایرانی عبارت‌اند از:
• دستگاه شور
• دستگاه سه‌گاه
• دستگاه چهارگاه
• دستگاه همایون
• دستگاه ماهور
• دستگاه نوا
• دستگاه راست‌پنج‌گاه
منبع ویکیپدیا، زیر موسیقی سنتی ایرانی

نوشته شده توسط: Anonymous

4. و اگر منظورتان این است که این مراسم بین بیشتر اقوام ایرانی مشترک است، ولی جزئیات آن (مثلا تاسوعا و عاشورا) بین فارسها و غیر فارسها متفاوت است، آیا "همه" فارسها "همه" این مراسم را با "همه" جزئیاتشان یکسان برگزار می کنند؟ به عبارت دیگر اگر همین پارامترهای ارائه شده از سوی شما را معیار بگیریم، اشتراکات آذربایجانیها با فارسی زبانها بیشتر از تفاوتهایشان نیست؟ و بالا خره می رسیم به "موسیقی مشترک فارسی" اینجا قاعدتا باید منظور موسیقی سنتی باشد، زیرا موسیقی پاپ به صرف خواندن اشعار فارسی "فارسی" نمی شود، همینطور که ترکی و عربی و انگلیسی و آلمانی هم نمی شود، پاپ، پاپ است و ملیت ندارد. من اسامی دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی را اینجا می گذارم، شما هم لطف کنید و اسامی مقامهای موسیقی آذربایجانی را برای خوانندگان درج کنید، اگر مایل بودید می توانیم بحث را از آنجا ادامه بدهیم، نتیجه مقایسه شما را اندکی ش

شگفت زده خواهد کرد!
نوشته شده توسط: Anonymous

2. و مراسم عزاداری و...)، موسیقی مشترک فارسی» در صورت امکان این جمله را کمی توضیح بدهید، آیا منظور شما این است که غیر فارسها (کردها، آذربایجانیها، بلوچها و ...) نوروز را جشن نمی گیرند و این عید مختص فارسها است؟ آیا مراسم تاسوعا و عاشورا (سینه زنی، علم گرداندن، حمل چهلچراغ، تعزیه، روضه و ...) در آذربایجان و لرستان و در میان اعراب شیعه (حتی در عراق) برگزار نمی شوند و مختص فارسها هستند؟ آیا مراسم عزاداری شامل شب سوم، شب هفت، چهلم و سال و همچنین زیارت قبور در پنجشنبه آخر سال مختص "فارسها" است و بقیه مثلا در آذربایجان مناسبتهای دیگری مثل شب دوم یا پنجم یا سی‌ام بجای چهلم را عزاداری می کنند؟

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی عزیز من باز هم آمدم! با اینکه می دانم شما بجای پرداختن به اصل موضوع باز هم دم از "توهین" و "تحقیر" و "متلک خواهید زد نظرم را می نویسم. البته خوانندگان آگاه از خواندن کامنتهای ما دو نفر درک کرده اند که شما اصولا اهل پاسخگویی نیستید. با این همه و برای آگاهی عمومی سؤال زیر را مطرح می کنم. لازم به تذکر است که کل مقاله شما بر اساس داده های سرتاپا غلطی استوار شده که پرداختن به آنها حوصله فراوان و وقت بی حساب می طلبد. البته اگر شما انسانی پاسخگو بودید، من از اینکار ابایی نداشتم، ولی در شرایطی که شما برای ارائه یک سند ساده به بیش از شش ماه وقت احتیاج دارید، یک بحث کامل و همه جانبه در مورد نوشته شما احتمالا بیشتر از شصت سال طول خواهد کشید و باید گفت عمر بشر کوتاهتر از اینها است. و اما سؤال من: شما مرقوم فرموده اید «عادات و سنن مشترک فارس (عید نوزوز، مراسم عاشورا و تاسوعا، ازدواج و طلاق

نوشته شده توسط: Anonymous

گنده گوييهاي ناصر كرمي بازهم شروع شد.ميشود بفرماييد نوشتار زبان فارسي چرا با خط عربي صورت ميپذيرد؟شماييكه تبود الفباي مخصوص تركي را نشانه ضعف اين زبان ميدانيد كتابي به زبان فرسي نشان دهيد كه با الفباي فارسي نوشته شده باشد.راجع به تمدن سومر و زبان آنها بحث فراوان است،چطور كتيبه هاي بيستون و غيره را تفسير و ارتباطي با زبان فارسي كنوني پيدا ميكنيد و آنرا به زبان فارسي نسبت ميدهيد در صورتي كه حتي دانشگاهيان فارس زبان هم از فهم و درك آن عاجزند و اگر كسي هم آنرا بخواند متوجه آن نميشود،بدون شك نزديكي و قرابت زبان سومري به زبان تركي مخصوصا گرامري بسيار نزديكتر از زبان فعلي فارسي به اين كتيبه هاست...............

نوشته شده توسط: مرحوم مسؤل سابق کامنتهای ایران گلوبال

ناسری گرامی، شما توسط ایمیل تصویر صفحات 48 و 49 کتاب Die Deutschen und der Iran اثر Matthias Küntze را برای ما فرستاده و از ما خواسته اید که متن آن بخش را که توسط آقای کرمی نقل قول شده است، منتشر کنیم چون آقای کرمی آن را دقیق منتشر نکرده اند و در مورد ایراداتی که گرفته اید، حق با شماست. ما، هم برای اطلاع خوانندگان و هم برای اطلاع آقای کرمی، متن دقیق را بر اساس تصویری که برای ما فرستاده اید، در همینجا منتشر کرده و از شما بابت آن تشکر می کنیم و امیدواریم که نویسندگان گرامی مقالات، دقت لازم را پیشه خود سازند و به اشتباهات تایپی توجه نشان دهند زیرا امانتداری حکم می کند، نقل قولها دقیقا همان باشند که در منبع آمده است. متن دقیق آلمانی آن بخش از کتاب (همراه با عنوان سرفصل) به این صورت است:

Arischer Mythos und Zwöfter Imam »Ich, Darius, der Großkönig, der König der Könige aus arischem Stamme…« - diese Zeilen ließ Darius, einer der Begründer des persischen Reichs, vor gut 2500 Jahren in einen Fels hauen. Für die Iraner ist die arische Herkunft kein Mythos, sondern ein Tatbestand, der bis in die Vorgeschichte zurückverfolgt werden kann. Den Archäologen zufolge soll die nomadische Gruppe der Arier vor 4000 Jahren von den Steppen westlich des Urals nach Indien und vor 3000 Jahren in den heutigen Iran gezogen sein. Kein Wunder also, dass die Iraner die europäische Bezeichnung »Persien« nie übernommen, sondern ihr Land stets als »Land der Arier« (= Iran) bezeichnet haben.
در ضمن، تمام تاکیداتی که در متن منتشره آقای کرمی با رنگ قرمز مشخص شده اند، از خود آقای کرمی هستند. خوانندگان علاقمند می توانند برای مشاهدده تصویر صفحات 48 و 49 کتاب مورد بحث، به آدرس زیر مراجعه نمایند: http://iranglobal.info/node/21249
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب توکلی وسایرمسئولین، من پاراگراف اول صفحه 48 کتاب آلمانی «ماتیاس کونتچل» رابرایتان فرستادم بخاطر نداشتن کمپیوتردقیق(عدم توانائی فارسی ولاتین نویسی همزمان)،لطف کنید دوپاراگراف ،اصلی وجعلیات وتحریفات آقای کرمی رابغل هم چاپ کنیدوعمل زشت دستبرددرنوشته دیگران را بایشان گوشزدفرمائید.باتاکیدبراینکه من قبلآ به بعضی ازاین اشتباهات واغلاط غیرقابل گذشت گرامری اشاره کرده بودم،آقای کرمی برای اینکه بتواندبخش های بعدی نوشته رادرج کندباید علت تحریفات وجعلیات وخیانت درامر نقل قول ازنوشته دیگران،باپوزش ازهمه وتشکرازبنده!!!رابیان کند.اگرلینک صفحه 48 کتاب مربوطه رانتوانیدبازکنید لطفا اطلاع دهید.باتشکرقبلی برای احساس مسئولیت شما دربرابرخودوهمه کاربران درامرامانت ودرستکاری .محتوای نوشته فعلآموردنظرنیست.آلمانی سطح پائین کوچه بازاری درجلدروشنفکرنمائی وپز نویسنده ودانشمندی مطرح است .موفق باشید.منتظرجواب

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب دنیز ایشچی گرامی /«باور» را می شود «باور »کرد ولی« ایمان» را نباید باور کرد. «ایمان » کلمه ای مذهبی است و نشانه جمود فکری انسانهای بی مغز ....یادم می اید که زیر اعلامیه های چرکی های فدایی می امد که با« ایمان به پیروزی راهمان» که خط مشی آن چریکی بود ..... خواهشا از این کلمه «ایمان» در سیاست استفاده نفرمائید