Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

یک طبیب آذربایجانی مییشناسم زمانیکه دانشجو بود، برادرش هم از اعضای سازمان مجاهدین بود و درعملیات برای سازمان از طرف رژیم خونخواراسلامی تهران کشته شد، همان دانشجوی پزشکی بعد از مدتی سازمان مجاهدین را ترک گفت. علت را پرسیدم، گفت من ترک هستم. و زبان مادریم برایم ارزش دارد. و اجازه نمی دهم مافیای مسعود رجوی و فک وفامیلش برای من تعیین تکلیف بکنند، که به چه زبانی صحبت بکنم. بعد از این ماجرا حدود سی چهل تن از ترکان آذربایجان نیز سازمان را تر ک کردند، و از طریق عراق به ترکیه و از آنحا به اروپا رفتند. یکی از آنان میگفت، ضربه ای که مافیای رجوی به مردم جغرافیای موسوم به ایران زد، کمتراز خمینی نبود. او میگفت، رجوی بعنوان یک عنصر پانفارس، و دیکتاتور برای خودش، مافیای مخفی درست کرده و رابطه های جنسی مختلفی با دختران سازمان دارد. و هیچکدام از دختران نیز اجازه ندارند، با کسی ازدواج

بکنند. و رجوی پانفارس!، مثل پادشاه آل صعودی، برای خود حرمسرای خصوصی دایر کرده، و افراد دور و برش به بهانه تشکیلات، مثل نوکر درخدمتش هستند. و اگر کسی دهن به اعتراض بگشاید، در اتاقهای دربسته و تاریک مدتها زندانی و تنبیه میشود. و بدین ترتیب بود که بسیاری از ترکان آذربایجان که روزگاری %70 بدنه سازمان مجاهدین را تشکیل میداند. آن را ترک گفتند، و اکنون در جنبش آزادیبخش ملی ـ مدنی تشکیلاتهای آذربایجان فعالیت میکنند. آقای ابریشم چی زمانی گول رجوی را خورد، که همسرش مریم را در اختیار او گذاشت. و این در نظر بسیاری از مردم آذربایجان تاثیرمنفی گذاشت. شخص رجوی بعنوان یک پانفارس نژاد پرست، و دیکتاتورخشن، یکی از دشمنان مردم آذربایجان محسوب میشود، زیرا او دستور داده است، که هیچکس اجازه ندارد، بزبان مادری خود یعنی به ترکی صحبت بکند. و کسی که زبان مردم آذربایجان را در سازمان قدغن کند از دشمان سر سخت مردم آذربایجان محسوب میشود. مردم آذربایجان از مانقورها و مانقور شده های مافیای سازمان رجوی، که با رفتار لمپن خود، مردم آذربایجان و زبان آن را به سخریه میگیرند، انتظار غیر از این ندارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-من دیشب پس ازاینکه پارازیت رفت ساعت 24.5نیمه شب این برنامه رادربی بی سی دیدم.قابل توجه است که چطورشده دست اندرکاران بی بی سی اجازه چنین برنامه راداده؟
بااینکه دراین تلویزیون هرهفته تعدادی شئونیست وتمامیت خواه برنامه های متعددی دارندومسئولان بی بی سی کاتولیک ترازپاپ یعنی کوی سبقت رادرنژادپرستی ازمسئولان جمهوری اسلامی ربوده اند،خودسئوال انگیزاست.
بهرحال دستشان دردنکندکه گذاشتندتعدادی به ابرازنظرات پردازند.درایران پارازیت را زماندار کرده وآنهاییکه دوست دارند اینگونه برنامه هاراببینند،سردرگم شده ودقیقانمیدانندچه زمانی اینگونه برنامه هاپخش خواهدشد.
مهمانان برنامه خانم صبری ازطرف فدارلیستها.آقای کامرانی استقلال طلب و آقای جهانپورازطرف تمامیت خواهان وطبق فرمایش خودازمهاجران تبریزومتولدشیراز تشریف داشتند.برنامه نسبتاخوب ولی بسیارضعیف اجراشد.خانم صبری بعلت سکونت درخارج ومکالمه به

زبان خارجی آنطورکه بایدومیدانست نتوانست نظرات خودرابرساند.شایدآنهاییکه آنجابودندتوانستندمنظورخانم صبری رادرک کنند،ولی برای تماشاکرصحبت کردن شزط اصلی درگیرایی سخنان گوینده است دراین برنامه یکی پیدانشدازآقای جهانپوربپرسدکه شماکه ریشه تبریزی داریدچندجمله ترکی حرف بزنیدنابرای بینندگان معنی آسیملاسیون وبی وهویت کردن ونسل کشی رابتوسط همین آقابرآنان ثابت کند.یکی نتوانست بصورت روشن نداشتن مدرسه بزبان مادری ونسل کشی وآپارتایدفرهنگی رابرای آنان شرح دهد.بی بی سی اگراغتقادبه آزادی وانسانیت داردبایدازافرادزبده وجسوربه برنامه دعوت کند.
نوشته شده توسط: Anonymous

دوست گرامی : ملاحظه میفرمائید که بحث شوونیسم را بصورت کلی مطرح نموده ام که ترفند و حیله استعمار برای شکستن روح همبستگی ملی ایرانیان بکار میبرد . در مورد ابریشم چی نیز شاهد نبودم که با شخص دیگری چنین شوخی نا موردی را انجام بدهد . ولی باز صحبت کلی ام این هست که مبارز خلقی هرگز اجازه ندارد همانند یک فرد لمپن اجتماع و بدون توجه به حیله استعمارگران ؛ جوکهای ناشایست و جلف آنها را تکرار کند . من شخصا با تمام دوستان آذری به زبان مادری صحبت میکردم و کسی هم جسارت اعتراض را بخود نداده بود . ولی تقلید من از طرف مهدی ابریشم چی و تمسخر آن میشود برداشتی بدست داد که زبان را مورد تمسخر قرار داده است . ضمن اینکه همگان شاهد هستند که من ضمن افتخار بی حد بی اینکه فرزند آذربایجان هستم ؛ همانند این ناخلف در پایتخت رشد کرده و کوچکترین لهجه ائی در گویش ندارم .

نوشته شده توسط: Anonymous

عجیب نیست که غوغائیان و کامنت نویسان حرفه ای ، به این نوشته هشداردهنده و مستدل عنایت ! نفرمودند! آخر در اینجا حرف از تعقل و دور اندیشی و مصلحت ملت و مردم را دیدن ، در میان است؛ نه زمینه و مجالی برای قیل و قال.
می‌توان با برخی از گفته های نویسنده و لحن ( گاه) تند نوشته موافق نبود، با این همه به ایشان دست مریزاد گفت.

نوشته شده توسط: Anonymous

این جهان همچون درخت است اى کرام ما بر او چون میوه‏هاى نیم‌خام‏

سخت گیرد خامها مر شاخ را ز انکه در خامى نشاید کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب‏گزان سست گیرد شاخها را بعد از آن‏

چون از آن اقبال شیرین شد دهان سرد شد بر آدمى ملک جهان‏

سخت‏گیرى و تعصب خامى است تا جنینى کار خون آشامى است‏

نوشته شده توسط: Anonymous

دو تا از کامنتها از دور هوار می کنند متعلق به هواداران سلطنت و محافظه کار و تا پوست و استخوان ضد کمونیستند بدون آنکه مفهوم کمونیست را درک کرده باشند. آنها همه را با کره و چین کمونیست و حتا شوروی سابق که یلثین و کورباچف در رأس آن بودند مقایسه می کنند، زیرا اینطور بخوردشان داده اند. در واقع کمونیستها در ایران چیزی نمی خواهند، جز مذهب زدائی و دیکتاتور زدائی و مساوات و برابری و هر کسی به اندازه نیاز به او داده شود و به اندازه توانائی از او خواسته شود. اگر این کمونیست باشد، بسیار خوبست. یا هر نام دیگری بر روی آن بگذارید ایدآل است. ببخشید من به محتوای این کامنتهای ذکر شده نرفتم زیرا ارزش پاسخ دادن ندارند و چیزی تکراری هستند

نوشته شده توسط: Anonymous

دوست عزیزآقای دکتر
نام فعلی من(800)بیانگر هویت فعلی من است .بمانند هویت خیلی از انسان ها که از آنان فقط با یک شماره یاد می شود.همچون زندانیان در زندان.مانند انسان های ساکن در ایران و تنها ارزش آن ها در جمهوری اسلامی به هنگام انتخابات!
پس معلوم شد زندانی جمهوری اسلامی هستم و درزندانی به نام ایران.لذا فعلا معذور بدارید از نام و ایمل چرا که همین تا اینجا آمدنش ابوالفضل و مابقی امام هارو فراخوان داده تا مراقب باشند و موانع رو از سر راه بردارند که بتوانیم اخبار یا مقاله ای رو بخوانیم.تا این لحظه کمتر نرم افزاری توانسته امنیت کاربرا رو تامین کند.خیلی از کسانی که اینجا و آنجا حضور دارند دارای نام مستعار و گاه چند نام مستعار هستند با وجود آزادی نسبی کا در خارج از ایران دارند، از ما داخل ایران چه انتظار دارید؟
این عدد فعلا نام من است.البته نام اصلی من

بیانگر هویتی است که برایم ساخته اند.مانند شما"گلمراد مرادی" ونیز نام مستعار دیگری دارم که بیانگر افکار و باور های من است .این نام می تواند بیانگر باور من باشد البته اگر مارا تحمل کند!
حال پس از این مقدمه برای اینکه علاقه مندم بیشتر بیاموزم چند نکته در ذیل معروض می گردد.

1- در نوشته ی خود مرقوم فرموده اید: "تعریف ملت را هیچ کسی نمی تواند بسازد" ؛ اگر قبول کنیم که کلمه ی "کس" مترادف با انسان و آدم است ، شاید دیگرانی فکر کنند که این کلمه وحی نازل است در صورتی که این روزها شاهد تولید این کلمه بدون هیچ قاعده ای هستیم اما اگر بپذیریم که کلمه ی "ملت"توسط همین انسان ها بر روی کره زمین براساس خردجمعی و بوسیله ی اصول علمی جامعه شناسی(همچنانکه شما نیز یک خط پایین تر مرقوم فرموده اید) که بیانگر مجموعه ای از انسان ها با "ریشه ی مشترک فرهنگی " و سیاسی که آن هم بیان کننده نزدیکی و کنار هم بودن همان مجموعه ی انسان های دارای ریشه ی مشترک فرهنگی در یک محدوده ی جغرافیایی ؛ به نام کشور است.اگر اشتباه می کنم،اصلاح بفرمایی.

2-مرتبه ی پایین تر از ملت(با توجه به تعریف بالا ) قوم می باشد که مجموعه ی این قوم ها، اقوام تشکیل دهنده همان ملت و کشور؛ دارای بیشترین تشابهات فرهنگی و کمترین اختلافات فرهنگی در سطح می باشند که از پدید آورندگان این اختلافات می توان به عواملی چون همجواری با دیگر ملت ها و زمان و...اشاره نمود.بطور مثال عامل زبان.
"گَشت و گذر"در فارسی که "گذر"دلالت دارد بر گذشتن از یک مکان و مسیراما مفهوم گَشت بیان کننده طی نمودن و پیمودن مسیری که پیرامون محدوده ای و محیطی معلوم و برگشت به نقطه ی اول و مبداء میباشد.یعنی چرخیدن حول یک "مجموعه" یا"کلیت"
گِشت در زبان کردی که این کلمه هم بیان کننده مفهوم همه،همگی ،مجموعه و کُلیت است.
نظریه ی روانشناسی گشتالت در زبان آلمانی را که می شناسید.همان نظریه ای که کلیت یک مورد را مدنظر قرار می دهد؛ سپس به ترکیب اجزاء آن مجموعه و کلیت می پردازد.
یا بالنگ و نارنگ و اُرنگ با نارنج و اُرنج--یا دجله و تجله و تگله و تگره و تایگر و تگرگ و تُورگ(حرکت هر آن جیزی که پُرشتاب و پُرسرعت است.
کسانی که دموکراسی غربی و کنوانسیون حقوق بشر را وحی نازل می دانند!همگی توسط انسان ها نوشته شده است.آن انسان ها با اتکا به خرد و باور خود و نیز به تبعیت از خرد جمعی آن بند هارا نوشته اند.آما نباید غافل بود که افراد شریر هم خواسته هایی سیاسی و منافع حزبی و جناحی و...در مابین اصول و بند های به ظاهر مترقی آن نگنجانده باشند.بطور مثال حق تعیین سرنوشت برای ملت ها!برای احترام به خواست ملت های مستعمره ی استعماران شناخته شده است که از طرف همان ها رعایت نشده چرا که از آمریکا و انگلستان و فرانسه بپرسید در خاورمیانه چکاردارید؟پاسخ درست به ای پرسش اینست که خاورمیانه منطقه ی نفوذ آن هاست!حال ایادی و معشوقه ها! همان هایی که تا دیروز عشق داس و چکش؛بیرق سرخ و ستاره؛شلوارسربازی و سبیل مارکس و عینک تروتسکی و سیگار همای فیلترداربودند و کتاب ماتریالیسم دیالکتیک از زیر بغلش دور نمی شد می پرسیدی خلق ایران،خلق کرد،خلق ترک،خلق عرب،خلق ترکمن یعنی چه؟ تو که کتاب آسمانی ماتریالیسم دیالکتیک رو با تمام پاراگراف ها و شماره ی صفحات را از بری ، می دانی که خلق تداعی کننده ی خالقی است. تلیت آبگوشت و آروق چلو کباب!همان تشنه لبان که خود آب در کوزه داشتند و گرد جهان می گشتند؛ امروزه با عده ای دیگر که بمانند بوته در بیابان بیشتر از چند سانت ریشه در خاک ندارند ندانسته یا دانسته کلمه ی ملت را بجای خلق نشانده و عملا در صدد جدایی و نفاق و اختلاف بین یک ملت هستند تا چند ی تازی زاده ها و تازی پرستان به چپاول ثروت این مردم بدبخت ادامه دهند.
منظور
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای تفریشی شما صحبت از وجود شونیزیم در درون مجاهدین کرده اید و مثال ابریشمچی را آورده اید حالا که سالها در درون روابط مجاهدین بوده اید و از نزدیک با رفتار و کردار مجاهدین آشنائی دارید آیا میتوانید شاهدت دهید که زبان ترکی در درون مجاهدین مورد تمسخر قرار میگرفت و جکهای ناخوشایند بر علیه ترکها گفته میشد ؟ تا آنجائی که من شنیده ام در سال ١٣٦٦ در پایگاه سردار در کرکوک حتی صحبت کردن به زبان ترکی نیز ممنوع میشود ‌« ابراهیم ذاکری در جلسه هفتگی که حدود ٢٥٠ نفر شرکت کننده داشت و جلال منتظمی در کنارش نشسته بود اعلام میکند فروردین سال ٦٦ و با اعتراض روبرو میشود اعتراض در همان جلسه ».و کلی ماجرای این نشست . که رهبری مجاهدین مجبور به عقب نشینی و اخراج اعتراض کننده گان از تشکیلات مجاهدین میشود.

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، اژدر بهنام، از شما بسیار سپاسگزارم که سرانجام یک نقص فنی بزرگ را که سرتاسر تارنمای ایران گلوبال را دچار آشفتگی کرده بود از میان بردید، از سوی دیگر شما می گوئید: ( ..... به دلیل این که دوستان رعایت نمی کردند ..... ) و سپس می گوئید: ( ..... امیدوارم که دوستان رعایت کنند ..... ) دوست گرامی، دوستان چه چیزی را (رعایت نمی کردند) و اکنون شما امیدوارید که دوستان چه چیزی را (رعایت کنند) و سخن شما درباره (رعایت کردن) چه چیزی است؟

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

متن فارسی به روال عادی برگشت.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

تبریزی گرامی،
الان منظور شما را متوجه شدم.
به دلیل اینکه دوستان رعایت نمی کردند، این کار را عمدا انجام داده بودم. حالا به حالت قبلی برگرداندم. امیدوارم که دوستان رعایت کنند و مشکلی پیش نیاید.
تذکر این نکته لازم است که این تغییر بجز مواردی که به صورت دستی در آنها تغییری داده شده، در مورد تمامی عکسهایی که به شکل "اصلی" در سایت گذاشته شده و یا می شوند، اعمال می شود.

نوشته شده توسط: lachin

دوستان.. خوشحال هستیم که مقاله ای از آقای کاوه جویا این دفعه نه در باره زبان ( آذری ایرانی) است بلکه در باره یکی از مهمترین وقایع بشری در تاریخ معاصر است...انفجار برج های تجارتی که بیش از سه هزار کشته داد , انسان را به این فکر می اندازد که چطوری هم چنین وقایعی می تواند بیافتد.. تنها با نگاه کردن به این واقعه و سقوط آزاد این دو برج و برج هفتم , مرا به یاد معلم فیزیکم در کلاسهای شبانه تبریز یعنی آقای « طاهباز» که یکی از بهترین دبیران فیزیک در ایران بود می اندازد. دوستان.. یک فیلم مستندی است بنام (( Loose Change)).. این فیلم با لینک پائینی
https://www.youtube.com/watch?v=YsRm8M-qOjQ
مقدمه ای خوبی است برای تحقیقات علمی انفجار این دو برج به وسیله ( Judy Wood) .. این
https://www.youtube.com/watch?v=vadSaWyiozg
دکتر ( جودی وود) کتابی منتشر کرده است بنام (( برج ها به کجا رفتند)) که می

توانید مستقیمآ از شرکت خود ایشان سفارش دهید. چون هیج ناشری حاضر نشد که این کتاب را منتشر بکند آن هم بدلیل ( اثبات علمی نوع تخریب ) این دو برج که بوسیله انرژی حاصل از Hutchison Effect بود. دکتر جودی وود با هزاران زحمت , یک شرکت انتشاردست و پا کرد که بتواند ا کتاب با ارزش خودش را منتشر بکند. این هم قطعه ای از اثر ( جان هاچی سن )...
https://www.youtube.com/watch?v=TjDhIKgp2KQ
در ضمن , دکتر جودی وود شرکت NIST , همان شرکتی که به اصطلاح, « علمی» ثابت کرد که این برجها به وسیله تروریست های منفجر شده اند را به دیوان عالی امریکا می برد ولی بخاطر ( اشکالات پرونده ) هیچ وقت به دیوان عالی راه نیافت....
نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، اژدر بهنام، کمابیش یک ماه پیش من گزارشی را درباره نقص فنی پیش آمده در تارنمای ایران گلوبال که درباره فرستادن عکس بود به این تارنما فرستادم اما از آن زمان تا کنون این نقص فنی از میان نرفته و گرفتاری همچنان پابرجاست! دوست گرامی، شما اگر به لینک زیر و سخنان آقای کیانوش توکلی درباره (راهنمای مطلب گذاری در سایت ایران گلوبال) گوش کنید خواهید دید که ایشان برای فرستادن عکس با گزینه Add Media سخنانی را گفته اند و تا کنون نیز روال کار برای فرستادن عکس روش آقای توکلی بوده است http://iranglobal.info/node/6631 این روش که روش آسانی نیز هست برای اندازه عکس ها چهار گزینه دارد: کوچک، متوسط، بزرگ و اصلی، تا کنون نیز روال کار این چنین بوده است که پس از گزینش گزینه (اصلی) عکس ها با اندازه اصلی به ایران گلوبال فرستاده می شدند و پس از فشرده شدن و هماهنگی با کادر تارنمای ایران گلوبال .....

..... به نمایش درمی آمدند اما هم اکنون هنگامی که پس از گزینش گزینه (اصلی) عکسی به تارنمای ایران گلوبال فرستاده می شود این عکس با اندازه کوچک به نمایش درمی آید و کوتاه سخن آن که از فروردین ماه سال ۱۳۹٤ گزینه (اصلی) در بخش Add Media از کار افتاده است! شاید شما بگوئید که بسیار خوب، اگر گزینه (اصلی) در بخش Add Media کار نمی کند با روشی که در بخش (درج / ویرایش تصویر) به کار گرفته می شود می توان عکس ها را با اندازه اصلی به ایران گلوبال فرستاد، درست است، با این روش برای فرستادن عکس ها با اندازه اصلی گرفتاری از میان می رود اما سخن بر سر چیز دیگری است! گرفتاری بزرگی که هم اکنون تارنمای ایران گلوبال را دچار آشفتگی و هرج و مرج کرده است آن است که هزاران عکس که با روشی بخش Add Media و با اندازه اصلی به ایران گلوبال فرستاده شده بودند همگی کوچک و بدریخت شده اند! برای نمونه من در یکی از نوشته هائی که پیشتر فرستاده بودم دو عکس نیز گنجانده بودم که یکی از آنها عکس یک آشغال مفت خور و دیگری عکس یک خانم ستمدیده است، عکس آشغال مفت خور با اندازه ۱۰۲۸×۸۰۰ و ۱۵۷ کیلوبایت و عکس خانم ستمدیده با اندازه ۱۰۰۰×۸۳۱ و ۱٤٤ کیلوبایت به ایران گلوبال فرستاده شده بودند اما هم اکنون اندازه عکس آشغال مفت خور ٤۸۰×۳۷٤ و ۲٤ کیلوبایت و عکس خانم ستمدیده ۳۹۹×٤۸۰ و ۱۹ کیلوبایت شده است http://iranglobal.info/node/35798 عکس های فراوان دیگری نیز هستند که در آغاز بسیار بدریخت بودند اما پس از ساعت ها کار بر روی آن عکس ها با نرم افزارهای گرافیکی و بهسازی کردن و فرستادنشان به ایران گلوبال از فروردین ماه سال ۱۳۹٤ همگی کوچک و بدریخت شده اند! پرسش من از شما این است که برای از میان بردن این نقص فنی و این آشفتگی بزرگ که هم اکنون ایران گلوبال درگیر آن است چه باید کرد و برنامه شما در این باره چیست؟
نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

سلام بر همگی دوستان علاقمند به این سوژه و پانویسان گرامی مقاله؛

شخصا بسیار مسرورم از توجه جدی و عمیق همه ی دوستان به این مقوله ی حساس همچنین، انگیزمندم برای تلاش هرچه بیشتر برای روشنا افکنی به نقاطی که به هر دلیل شفاف نیستند و یا از دیدمان ما دور مانده اند.

من در این مورد بخصوص نگاه سر راست و روشن خود را کوتاه و مفید برشمرده ام و با احترام به همه ی دیدگاه ها، شخصا نیاز چندانی به تکمیل آن اگر بحث در این فضای تاکنونی بماند ندارم؛ و طبعا شما هم خود تصمیم خویش را خواهید گرفت به چگونگی ادامه ی گفت و شنفت. اما حالا و به ناگزیر می خواهم با توجه به ژرفای بررسی های مشترکی که از سوی همگی ما پیرامون سیاست تکقطبی پیش برده شده است؛ بگویم که ما اینک تا حدودی از خود موضوع مقاله که کاملا شفاف بود ناخواسته دور شده و به حاشیه رفته ایم. با اینوجود معترفم که سوژه ی ما دچار دوایر تودرتو و هم راستاست.

چرائی دورشدگی ما از مضمون، شاید از چهارچوب خود سوژه ی بیگانه با منافع رنگینی ماست که اینگونه مختلف برمی خیزد و تاکنون پاسخ خود را در عرصه های ذهنی، عینی و اجتماعی و سیاسی در نیافته است. و همچنین می تواند به دلیل تفاوت ها و تناقض هایش با چشم انداز جامعه ی رنگارنگ ما، دلبستگی ها و وابستگی های سرکوب شده ی سیاسی طبقاتی هریک از ما و ملت های تبعیض زده مان نسبت به سیاست کلان کشور استبدادزده ی باشد که چنین متناقض برمی تابد.

به هر رو که باشد این یک واقعیت آشکار است که همگی ما مسئولانه در جستجوی ساختن یک جامعه ی با نان، آزاد، رنگین و با حفظ همه ی تباین های تاریخی، ملی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مورد دلخواه خویش در یک دستگاه غیرمتمرکز فدرال و قطعا سراسری هستیم که یقینا آن خواسته ها و تحصیل اغلب شان بی گمان مورد اعتنا و بردباری ساختارهای فوق متمرکز و خودرای تمامیتگرایان شاهی و شیخی هیچگاه نبوده و حالا هم نیست.

پس برگردیم به خود موصوع ( چهره واقعی فرح پهلوی)

اما پیش از آن و تا آنجا که به تفاوت ساختار خودکامه ی شاهی و شیخی برمی گردد، یقین دارد که کانون دعاوی سیاسی آنها علیه اراده ی مستقل مردمی و سازمانیابی طبقاتی کارگران و زحمتکشان پیوسته مورد ستیز خونین و یکسان هر دو رژیم بوده و همچنان ضدمردمی می باشد. البنه همانگونه هر یک از دوستان نیز به این وجه ماهوی و بازتاب بلند تاریخی توسط این دو رژیم بدرستی یادآور شده اند.

اینجا اما اختلاف نظر اگر باشد تنها بر سر کم و کیف این خفقان، سرکوب و کشتار مخالفان است و نه بیش از این! تفاوت در برداشتی که بخشی از این دوستان به این چگونگی ها در هر دوره از خودکامگی ها دارند. و ترجیحا و آگاهانه بهترین های شاه را بر بدترین های شیخ ستوده، انگشت نهاده و به احترام نقاط مثبت شاه از شدت مصیبت های شیخ، این وجوه (( بد از بدتر)) با صمیمیت خاص خود تفکیک می گذارند و به دفاع از این سمتی علیه آن سوئی برخاسته اند. من هم به سهم خود این دیدگاه ها و برداشت های البته "متناقض" را احترام می نهم اما با این شیوه ها و نتایج حاصل شان هم در عمل و هم در نظر مخالفم.

آری به باور من چهره خانم فرح پهلوی، هرگز آن نبوده که آراسته شده و می شود؛ و یا سعی می کنند آنرا مردمی و نوعدوست جلوه دهند؛ که این خانم هیچگاه چنین نبوده بلکه وی با همه ی تلاش نگارنده برای امکان فمینیزه کردن ساختار شاهی توسط شهبانوی خیرخواه که دست کوتاهی هم حتی در سیاست نداشت، و به تبع آن ناتوان از نقییر شوهرش بود، تنها توهم پراکنی و مسلما بی هوده گوئی کرده است.

زیرا که عملا خانم فرح پهلوی لااقل پس از مرگ شاه و سپس فرصت های فراوانی که داشته، ایشان تاکنون در هیچیک از صدها برنامه ی تلویزیونی، گویش در رسانه های کلان اجتماعی و...به سود ساختار مردمی و تغییر اهرم سیاسی فردی به سود سیاست اجتماعی و چتدقطبی به نفع حرکت تاریخ، اندکی هم شده به افشای دستگاه خودرای فردی و به تبع آن جنایت های شوهرش که مستقیما وی از بخش بزرگی از چند و چون آنها آگاه بوده است پرده مسئولانه برنداشته و آن رازها و خیانت ها را همچنان در ضمیر متعصب و شاهنشاهیگرای خود مسکوت گذارده است. و تازه از آنهم بسی شگفت انگیزتر اینکه وی و پسرش در تلاش برای بازگرداندن ساختار ضدبشری خویش و شاهی هستند.
پس دوستان این خانوم هنوز بیداری تاریخی نیافته و دانش فراشاهی را در این پروسه بلند نظاره گری بر ستم استبداد مذهبی همچنان کشف نکرده و باورش بر این تصور استوار است که رژیم ولائی جای پای برگشت شاهی را با غرور و افتخار باز کرده است.

چرا؟ چون این شخص پس از 37 سال هنوز این استعداد را در وجدان بیدار نشده اش جا نینداخته است که به نام یک زن محروم از حقوق برابر، در برابر تفکر شاه که زن را ناتوان مدیریت می دید؛ نایستاده است و من متاسفم
نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

سلام بر همگی دوستان علاقمند به این سوژه و پانویسان گرامی مقاله؛

شخصا بسیار مسرورم از توجه جدی و عمیق همه ی دوستان به این مقوله ی حساس همچنین، انگیزمندم برای تلاش هرچه بیشتر برای روشنا افکنی به نقاطی که به هر دلیل شفاف نیستند و یا از دیدمان ما دور مانده اند.

من در این مورد بخصوص نگاه سر راست و روشن خود را کوتاه و مفید برشمرده ام و با احترام به همه ی دیدگاه ها، شخصا نیاز چندانی به تکمیل آن اگر بحث در این فضای تاکنونی بماند ندارم؛ و طبعا شما هم خود تصمیم خویش را خواهید گرفت به چگونگی ادامه ی گفت و شنفت. اما حالا و به ناگزیر می خواهم با توجه به ژرفای بررسی های مشترکی که از سوی همگی ما پیرامون سیاست تکقطبی پیش برده شده است؛ بگویم که ما اینک تا حدودی از خود موضوع مقاله که کاملا شفاف بود ناخواسته دور شده و به حاشیه رفته ایم. با اینوجود معترفم که سوژه ی ما دچار دوایر تودرتو و هم راستاست.

چرائی دورشدگی ما از مضمون، شاید از چهارچوب خود سوژه ی بیگانه با منافع رنگینی ماست که اینگونه مختلف برمی خیزد و تاکنون پاسخ خود را در عرصه های ذهنی، عینی و اجتماعی و سیاسی در نیافته است. و همچنین می تواند به دلیل تفاوت ها و تناقض هایش با چشم انداز جامعه ی رنگارنگ ما، دلبستگی ها و وابستگی های سرکوب شده ی سیاسی طبقاتی هریک از ما و ملت های تبعیض زده مان نسبت به سیاست کلان کشور استبدادزده ی باشد که چنین متناقض برمی تابد.

به هر رو که باشد این یک واقعیت آشکار است که همگی ما مسئولانه در جستجوی ساختن یک جامعه ی با نان، آزاد، رنگین و با حفظ همه ی تباین های تاریخی، ملی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مورد دلخواه خویش در یک دستگاه غیرمتمرکز فدرال و قطعا سراسری هستیم که یقینا آن خواسته ها و تحصیل اغلب شان بی گمان مورد اعتنا و بردباری ساختارهای فوق متمرکز و خودرای تمامیتگرایان شاهی و شیخی هیچگاه نبوده و حالا هم نیست.

پس برگردیم به خود موصوع ( چهره واقعی فرح پهلوی)

اما پیش از آن و تا آنجا که به تفاوت ساختار خودکامه ی شاهی و شیخی برمی گردد، یقین دارد که کانون دعاوی سیاسی آنها علیه اراده ی مستقل مردمی و سازمانیابی طبقاتی کارگران و زحمتکشان پیوسته مورد ستیز خونین و یکسان هر دو رژیم بوده و همچنان ضدمردمی می باشد. البنه همانگونه هر یک از دوستان نیز به این وجه ماهوی و بازتاب بلند تاریخی توسط این دو رژیم بدرستی یادآور شده اند.

اینجا اما اختلاف نظر اگر باشد تنها بر سر کم و کیف این خفقان، سرکوب و کشتار مخالفان است و نه بیش از این! تفاوت در برداشتی که بخشی از این دوستان به این چگونگی ها در هر دوره از خودکامگی ها دارند. و ترجیحا و آگاهانه بهترین های شاه را بر بدترین های شیخ ستوده، انگشت نهاده و به احترام نقاط مثبت شاه از شدت مصیبت های شیخ، این وجوه (( بد از بدتر)) با صمیمیت خاص خود تفکیک می گذارند و به دفاع از این سمتی علیه آن سوئی برخاسته اند. من هم به سهم خود این دیدگاه ها و برداشت های البته "متناقض" را احترام می نهم اما با این شیوه ها و نتایج حاصل شان هم در عمل و هم در نظر مخالفم.

آری به باور من چهره خانم فرح پهلوی، هرگز آن نبوده که آراسته شده و می شود؛ و یا سعی می کنند آنرا مردمی و نوعدوست جلوه دهند؛ که این خانم هیچگاه چنین نبوده بلکه وی با همه ی تلاش نگارنده برای امکان فمینیزه کردن ساختار شاهی توسط شهبانوی خیرخواه که دست کوتاهی هم حتی در سیاست نداشت، و به تبع آن ناتوان از نقییر شوهرش بود، تنها توهم پراکنی و مسلما بی هوده گوئی کرده است.

زیرا که عملا خانم فرح پهلوی لااقل پس از مرگ شاه و سپس فرصت های فراوانی که داشته، ایشان تاکنون در هیچیک از صدها برنامه ی تلویزیونی، گویش در رسانه های کلان اجتماعی و...به سود ساختار مردمی و تغییر اهرم سیاسی فردی به سود سیاست اجتماعی و چتدقطبی به نفع حرکت تاریخ، اندکی هم شده به افشای دستگاه خودرای فردی و به تبع آن جنایت های شوهرش که مستقیما وی از بخش بزرگی از چند و چون آنها آگاه بوده است پرده مسئولانه برنداشته و آن رازها و خیانت ها را همچنان در ضمیر متعصب و شاهنشاهیگرای خود مسکوت گذارده است. و تازه از آنهم بسی شگفت انگیزتر اینکه وی و پسرش در تلاش برای بازگرداندن ساختار ضدبشری خویش و شاهی هستند.
پس دوستان این خانوم هنوز بیداری تاریخی نیافته و دانش فراشاهی را در این پروسه بلند نظاره گری بر ستم استبداد مذهبی همچنان کشف نکرده و باورش بر این تصور استوار است که رژیم ولائی جای پای برگشت شاهی را با غرور و افتخار باز کرده است.

چرا؟ چون این شخص پس از 37 سال هنوز این استعداد را در وجدان بیدار نشده اش جا نینداخته است که به نام یک زن محروم از حقوق برابر، در برابر تفکر شاه که زن را ناتوان مدیریت می دید؛ نایستاده است و من متاسفم
نوشته شده توسط: Anonymous

هم میهن عزیز منوچهر نازنین، بسیار سپاس گذارم برای اطلاعاتت. من نمی دانستم ایسشان از نزذیکی های کاشان می آیند.

نوشته شده توسط: Anonymous

هم میهن عزیز آقا یا خانم 800 اگر کسی نامی روی کامنتش ننویسد من پاسخی نمی دهم. اگر علاقمند بودید می توانید خصوصی با ای میل برایم بنویسید

نوشته شده توسط: Anonymous

کی می گوید اذری عیر از ترکی است ترکان اذربایجان بازمانده ترکان سومری هستند که بعد ها در زمان سلجوقیان مغولها و تیموریان بر تعدادشان افزوده شد التبه بعضی های شون با ازدواح با بومیان ژنتیکشان کمی تغییر کرد ولی تحقیان نشان داده که تبار پدری ترکان ایران ترکان چین و ترکیه یکی است حتی اخیرا این تئوری مطرح شده که ترکان اسیای میانه از بین النهرین و اذربایجان به ترکستان مهاجرت کرده اند این هم سند :
http://forum.hammihan.com/thread107398.html

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای مرداد عزیزسعی میکند، با مظلوم نمائی دست پیش میزند، که پس نیفتد. اگر مردم تورک آذربایجان، و بالطبع سلاطین و پادشاهان ترک ، مثل غزنویان، اشکانیان، افشاریان، سلجوقیان، صفویان، و همچنین پادشاهان و سلاطین سلسه قاجار، و نوادگانشان که تا امروز در قید حیاط هستند، و برای مردم فارس و سایر شهروندان ایرانی، شهرها ساختند، آبادانی ها کردند، و دولت و ارتش و تشکیل دادند، و قانون تصویب کردند، و به تمام خلقهای موسوم به جغرافیای ایران، آزادی زبانی ، مذهبی و احتماعی و مدنی اعطا کردند، بنا به شواهد تاریخ هیچوقت دشمن مردم فارس و یا خلقهای دیگر نبودند و نیستند. از این طرف خیالت راحت باشد. اگر مردم تورک آذربایجان دشمن زبان و فرهنگ مردم فارس میبودند، هیچگاه سلطان محمود غزنوی با پول خود دستور نوشتن شاهنامه را به آقای فردوسی نمی داد. اگر کمی از تاریخ ادبیات آگاهی داشته باشید، در می یابید، که بخش قابل

ملاحظه ای از اشعارحافظ، قرنها در پیش یک فرش فروش تبریزی، که به ادبیات علاقه مند بود، و در آن زمانها به شیراز مسافرت میکرده است، و دستخطی ازاشعار حافظ را خریده بود، به صورت آثار فرهنگی قرنها در نزدش باقی بود، و هنگام تدوین و گرد آوری آثار حافظ آن را کلا به کتابخانه مرکزی اعطا نمود. اگر مردم آذربایجان ضد مردم فارس بود، نویسندگان آذربایجانی، مثل، صائب تبریزی، مولوی، نظامی، شهریار، صادق هدایت، شاملو، ساعدی، براهنی، صمد بهرنگی، و صدها شاعر ونویسندگان آذربایجانی بفارسی داستان و رمان نمی نوشتند و شعر نمی سرودند و خلق آثار نمیکردند. پس خواهش میکنم شما نیز مثل بعضی از ارمنی ها مظلوم نمائی نکنید. به جای مظلوم نمائی، اگر به حقوق انسان و تساوی حقوق انسانها پایبند هستی، از حقوق زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و آزادیهای سیاسی مردم غیر فارس نیز حمایت کن! جغرافیای موسوم به ایران در تملک مردم فارسها نیست. این آب و خاک به همه خلقهای غیر فارس نیز تعلق دارد. واگر شما زبانتان را دوست دارید، دیگران نیز زبانشان را دوست دارند. پس اگر انصاف دارید، و اگر بشر دوست هستید، و اگر نمیخواهید، ایران نیز یوگسلاوی بشود، اجازه بدهید، دیگران نیز به زبان مادری خود بنویسند. و ازتساوی حقوق برخوردار باشند. این رژیم های پانفارس شاه و شیخ هستند، که زبان مردمان غیر فارس را قلع و قمع کرده اند. و نه برعکس!
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای گلمرادی عزیز٬
درباره نسب آقای محمد جلالی چیمه خلاف به عرضتان رسانده اند. ایشان از سادات چیمه٬ دهی در نزدیکی کاشان اند.

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-مردم لرستان همچون مردم آزربایجان اسیررانت خواران دولتی درصدسال اخیرگشته ومیشودگفت هیچ تغیری ویارشدی برای این منطقه نبایدمیشد.ایکاش زمان دررکودقرارمیگرفت تاگفته من راتعدادی متوهم میتوانستنددرک کنند.بیکاری وسرکوفت فرهنگی انگاربااین ملت اجین شده است.رضاشاه وپسرش وهم اکنون بیشترین توهین وسرکوب هارابرای این ملت زحمتکش نوشته اند.آوارگی درشهرهای دیگربیشتربخاطرآسیملاسیون کردن این ملتهاراتعیین کرده اند.درکنارخیابانهاجوانان لربصورت دسته ایی منتظرآمدن یک نفرنشسته شایدبرای کارگری اوراببرند.ازطرفی آن آقاکه دربرلین وبرن وپاریس نشسته وادعای لربودن میکندومیخواهدپاکسازی قومی درایران راه انداخته وسرزمین پارسه درست کند.خودش جایش وکارش رادرزمان شاه محکم کرده وازپان فارسیسم رضاشاهی وانگلیسی دفاع فاشیستی میکند.من این هفته درلرستان بودم وبه تعدادی روستای لرستان رفته فاجعه اجتماعی واقتصادی درسرتاسراین

سرزمین فریادمیزند.ولی تعدادی متوهم نمیدانم ازجان این ملت های به زنجیرکشیده چه میخواهند.
نوشته شده توسط: Anonymous

هشدار به انها که کشورشان را دوست دارند وننگ حقارت را بر نمی تابند .
امیدوارم که یک توده ای شرافتمند و.یک مجاهد نستوه خلق ویک فدائی تمام عیار به این برنامه گسترده که هدفی جز جنگ داخلی ندارد پاسخی در خور بدهند. البته پوزخند استالینی رفقای توده ای را میشناسیم که با انگ ضد انقلاب هر چیزی را گربه می انگارند.یادم میاید که در روزنامه مردم خلخالی نامزد حزب توده بود و با اعتراض گفته شد که اقا ضد امیریالیست هستند و دیدیم که این ضدامپریالیست چه دماری از ایرانی ها و چپها در اورد .کس نمیداند شاید مانند اقای عباسی مرد هزار چهره توده ای عضو محترم ساواک توده ای های های عضو سازمان واواک سررشته کار ها را دردست دارند و ما هنوز نمیدانیم.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای بختیارعزیز! با سلامهای همشهری، من تا دیروز این موضوع را آنچنان که جنابعالی توضیح فرمودید، نمی دانستم. لازم است به محضرتان برسانم که من شخصا از توضیحات علمی و آگاهی اجتماعی و بسیط شما استفاده کردم، و خوشحال شدم که چنین هم شهری های آگاهی دارم. و از این جهت خیلی خوشحال شدم. و میخواهم به نوبه خود از شما تشکر و قدردانی نمایم. و امید وارم که در این راه، و در جهت تنویر افکارعمومی هموطنان عزیزمان کوشا و سر بلند باشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

مسئوليت داشتن و پرو بال دادن به هيئتي منتظرالحكومت (اوپوزيسيون) ساكن بر روي نيمكت ذخيره مديريت كشور، بر عهده نظام حاكم است۔ اگر امروز دولت تركيه، اپوزيسيون را قلع و قمع بكند و جامعه در جريان موجي از استيصال و آرمانگرايي و خشم، نظام را سرنوگون كند، بدون اينكه جايگزين دمكراتيكي داشته باشد، بخش مهمي از مسئوليت بر گردن دولتي است كه ساكنان نيمكت فرضي ذخيره را قلع و قمع كرده است۔ به همين ترتيب، دولت امروزي مسئول است كه با ميدان دادن به اوپوزيسيون، امكان شناخت از نيروهاي سياسي در اشل مينياتوري (حزب اوپوزيسيون با نمايندگاني در مجلس، مديراني در سطح شهرداري ها و ۔۔۔) امكان شناخت تجربي جامعه از نيروي سياسي را براي شهروندان خود فراهم كند۔ روشن است كه جامعه شناختي از نيروهاي سياسي ساكن خانه تيمي، شكنجه گاه و زندان سياسي، نجف و لوفل لوشاتلو نداشته باشد۔

با همه اين تعابير ما بعنوان شهروند هم بري از مسئولت نيستيم اما بعنوان شاهد دوران انقلاب، بياد دارم كه در آن جو ملتهب، سرنگوني ظالم جامعه را كور كرده بود و از آنجايي كه اين كور بودن در ديگر كشورهاي ديكتاتوري زده هم فجايع مشابهي را سبب شده است۔ ديگر جايي براي "تعبير خاص ايران" نمي ماند، قانونمندي عمومي ناشي از تجربه بشري، در مورد انقلاب اسلامي ما هم صادق است و نيازي به ساختن "كيس ويژه" نيست۔
نوشته شده توسط: Anonymous

کیانوش توکلی سؤال بیسار بجایی پرسیده است. من حتی اگر آن چشم انداز وحشتناک را هم در پیش چشم نداشته باشم، با روشهای خشونت آمیز برای براندازی جمهوری اسلامی مخالفم، زیرا تجربه تاریخی و منطق بشری نشان داده است که خشونت، خشونت می آفریند. این حرف ولی به معنای سازش با جمهوری اسلامی وو شرکت داوطلبانه و سرافرازانه در خیمه شب بازیهایی که بنام انتخابات برگزار می کند نیست. اگر مردم فقط و فقط یک بار تصمیم بگیرند آگاهانه در روز رأی گیری در خانه بمانند و تا هنگامی که بساط ننگین شورای نگهبان برچیده نشود در انتخابات شرکت نکنند، ما گامی بزرگ در جهت انتخابات آزاد برداشته ایم. این کار نه هزینه ای دارد و نه خشونت آمیز است. اگر اپوزیسیون بجای تشویق مردم به شرکت در بازیهای رژیم به آنها بگوید رأیشان را محترم بشمارند و تنها در انتخاباتی شرکت کنند که شرایط حداقلی یک انتخابات ازاد را داشته باشد، آنوقت رژیم مجبور به

عقب نشینی خواهد شد. کسانی که فکر می کنند با شرکت در این انتخاباتی که منتخبین از پیش تعیین شده اند می توان به دموکراسی و آزادی رسید، در خواب و خیالند، زیرا گمان می کنند مافیای سپاه و بیت رهبری هر چهراسال یکبار خوابنما می شوند و می گویند: «حالا بگذاریم در باره سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی مردم تصمیم بگیرند» این درجه از خوشخیالی و توهم فقط در نزد اپوزیسیون ایرانی یافته می شود. اگر رژیم زنها را به استادیوم راه نمی دهد، مردان هم نروند، اگر مرغ گران می شود، یک هفته مرغ نخورند، کاری که نه هزینه دارد و نه خشونت آمیز است و در این باره من می توانم هزاران مثال بیاورم. مشکل اینجاست که بخشی از این اپوزیسیون مشغول تلقین این ایده خطرناک است که به جز جنگ مسلحانه و شرکت در انتخابات نمایشی و فرمایشی هیچ راه دیگری وجود ندارد، پس هر کس با خشونت مخالف است، باید تن به ننگ شرکت در نمایش محبوبیت رژیم بدهد. صورت مسئله از نظر من بسیار ساده است! ما ساده لوح و "ببو"ییم و رژیم هم از این خصلت ما حداکثر استفاده را می برد. اساسا طرح دوگانه ای بنام "اصلاحات/انقلاب" از ترفندهای خود رژیم است، تا با ترساندن مردم از انقلاب آنها را بازیگر بی جیره و مواجب نمایشهای خود بکند و هر کس در این آتش بدمد، آب به آسیاب رژیم ریخته است. راه حل در نافرمانی مدنی است، که نه هزینه دارد و نه خشونت آمیز است، ولی تفکر مستقل و چشمان باز می خواهد.
نوشته شده توسط: Anonymous

پان ایرانیسم گستاخ و پانفارسیسم نژاد پرست!، زمانی تیرش به سنگ خورد که ملل جغرافیای موسوم به ایران دیگر آلت دست مشتی نژاد پرست تمامیت خواه نمی شوند، و مثل سیاهی لشگر دنبال عظمت طلبان و سلطه گران عهد بوق راه نمی افتند. نمونه آن جنبش به اصطلاح سبز بود، که کسی از خلقها و ملل ایران برایشان تره خورد نکرد. و امروز مانده اند، که چه حقه ای بکار ببرند، تا مردم را بدنبال خود بخیابان بکشند، و گوشت دم توپ و تفنگ بکنند. در صورتیکه اینان مثل فئودالهای قرون وسطائی، دراعماق روح و روان خود، ذره ای ارزش و احترام به حقوق مسلم خلقهای ایران چه از نظر زبانی، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر آزادیهای سیاسی، و چه از نظر اقتصادی قائل نیستند. و تمام و کمال، هدفشان این است که حتا به قیمت جنگ داخلی و تجزیه ایران، سلطه و سیطره زبان عقیم فارسی را مثل یوغی بر گردن آنان بیاویزند! آقایان که بیش از سه ده در کشورهای غربی تشریف

دارند، با ابراز تاسف، نه تنها کوچکترین تاثیری ازدمکراسی فرهنگی و حقوق بشری و آزادیهای زبانی و فرهنگی جوامع غربی نگرفته اند، بلکه بدون کوچکترین باوربه دمکراسی و حقوق برابر ملیتها، انگار با گله گوسفند سر و کار دارند، برای تداوم استراتژی ضد خلقی خود، و به زنجیر کشیدن خلقهای جغرافیای موسوم به ایران، بطور مسخره آمیزی روزی از قاسم سلیمانی قاتل معروف و باند جنایتکارش ملائکه معصوم میسازند، و شروع به تمجید و تملق وی میکنند، روز دیگر به سید علی خامنه ای دیکتاتورمخوف، نامه های چاپلوسانه مینویسند، و وقتی از آنان پاتک میخورند، بدامن به اصطلاح مادرعظیم الشانشان حضرت ملکه شهبانو فرح پهلوی دامش افاضاتو، ملکه ملت واحد، و زبان واحد، و کشور واحد ( ایران ـ فارس)، بانوی پدرتاجدارشاهنشاه آرامهر بزرگ ارتشداران و خدای خدایگان، نوه تاجدار کوروش کبیر، و شکست ناپذیر ذولقرنین، و مالک شخصی جغرافیای موسوم به جهنم ایران پناه میبرند، و دیکتاتورهای اسبق و خرده ریزه ها و بقایای فسیل شده آنان را بزرگ میکنند، و درکنارشان عکس یادگاری میگیرند، و به دهن دری و چاپلوسی می پردازند! و سپس با آب و تاب، و پر روئی و با گستاخی تمام، با دهن کجی آشکار بمردم، و جانبازان و قربانیان سال 1357 و بازماندگان آنان که با اهدای خون خود، و نبرد قهرمانانه، بزرگترین دیکتاتورقرن را به زباله دان تاریخ سپردند، با گستاخی میگویند: "اگرمی دانستم که ثمره رفتن به خیابان ،حکومت خمینی است، پایم را قلم میکردم!" و اکنون کسی نیست از این فرد بپرسد، مگر شما چکاره بودِی که خودت را وسط میندازی؟ شما مگر کجا خون دادی، چه تاثیری در روند انقلاب بهمن داشتی؟ اگر مهره تعیین کننده بودی! چرا اکنون رژیم جنایتکاراسلامی تهران را، که 37 سال است مردم ایران قتل عام و سرکوب میکند، سرنگون نمی کنی؟ توصیه من به این آقا اینست، مردم را گاو وگوسفند حساب نکند! درحالیکه میلیونها هموطنش درهمین کشورهای خارجی در اوج فقر مالی وتنگدستی، بیکاری و مذلت روزگار میگذرانند، (نمونه اش آقای توکلی که پول ندارد سایتش را بچرخاند!)، توصیه دیگرمن به این آقا اینست که حتا یکبار نیز شده، از مادرعزیز وعظیم الشانشان خانم فرح پهلوی دیبا سئوال بکنند، که از کجا این همه ملک و ثروت، و از کجا اینهمه صدها میلیون دلاراندوخته هنگفت را آورده است؟ آیا برایش کار کرده و عرق ریخته است؟ که دراروپا (پاریس) و در آمریکا در (سواحل شرقی) در بهترین کاخهای مجلل زندگی میکند و جزایر خصوصی دارد، و دائما در مسافرت های افسانه ای با ثروتی هنگفت در سواحل جزایرهونولولو، و در بهترین هتلهای سواحل فرانسه درموناکو، که فقط جای مولتی میلیونرها، و میلیادرهاست، از این مهمانی به آن مهمانی وول میخورد، و همچنین در سواحل رویائی جزایر دومینیکا در ویلاهای ایکس میلیونی و متعدد خود، و در اوج رفاه و ثروت و شهرت زندگی میکند، و تا خر خره در تجملات و عیش ونوش وپارتیهای شبانه و آنچنانی غرق است ؟ حالا این خانم میخواهد بدرکارگر ومظلوم برسد؟


نوشته شده توسط: Anonymous

کسی قصد پاکسازی ندارد. پارسها میتوانند در کشور خودشان زندگی کنند. البته باید از منابع خود استفاده کرده و کار کنند

نوشته شده توسط: Anonymous

لر ستان و بختیاری . کهگیلویه و بویر احمد ؛لر زبان هستند و در تقابل فارسها با دیگر ملل غیر فارس ؛در جبهه ملل غیر فارس هستند . سر زمین اتابکان لرستان را فارسها به 11 استان تقسیم کرده اند و مارا تجزیه کرده اند . ما خواستار یکپارچگی تمامی لرستان هستیم . با فرهنگ و زبان و تاریخ لر .جمعیت ما در این 11 استان و لرهایی که در تهران و اصفهان و شهرک های اطراف اصفهان زندگی میکنند ؛ حدود 12 ملیون نفر میشود . در مجموع 75% جمعیت ایران غیر فارس هیتند . یعنی حدود 55 ملیون نفر . وسط دعوا نرخ تعیین نکنید . لر ها از اعقاب کاسیتها و غیلامی ها هستند و ربطی به فارسها ندارند .

نوشته شده توسط: Anonymous

اقای ائلیار ؛ اول باید دید که ایا این مردم اصلا آزادی میخواهند ؟ کسانی که یک قرن در اختناق و استبداد زندگی کرده اند چه تصوری از آزادی دارند .ذهنیت استبداد زدگی به قدری شدید ریشه دوانده است که قبول آزادی را مشگل کرده است . اولین گام به سوی آزادی و اولین پیش شرط لازم برای نیل به دموکراسی ؛ استقلال است . اما امروزه شاهد هستیم هیچ گروه سیاسی در رابطه با استقلال حرفی نمیزند . همه خواهان دموکراسی در چهارچوب استعمار هستند . فرهنگ سنتی/مذهبی حاکم در این پانصد سال گذشته ؛ایرانیان را به وابستگی و عدم استقلال شخصیتی و فکری تشویق کرده است و همواره به انها گوشزد کرده است که همرنگ جماعت شوند . جماعت هم که هر جمعه باید در نماز جماعت شرکت کند و گوش فرا دهد تا برای او تصمیم گرفته شود .از اظهار نظر و بیان اندیشه هم میترسد چون به او گفته شده است ؛زبان سرخ سر سبز میدهد بر دار .پس باید خودسانسوری کند و نظر خو

را یواشکی بگوید . 30 سال است در المان فدرال است ؛ ولی خواهان تمرکز و ضد فدرالیسم است .دولت مرکزی ناهنجاریهای اخلاقی را به سایر طبقات تسری داده است . از قبیل مال اندوری . تفاخر به مال . نوکیسه گی .حرص و آز برای کسب سندهای منگوله دار . هر کس همسو و همفکر با دولت حرکت کند به این امال و آرزوها خواهد رسید ؛ که مهمترین ارزشهای اجتماعی هستند . یک تحولات بنیادی و رنسانس لازم است تا روشنگری شود و به سوی کسب استقلال گام برداریم ؛ وقتی مستقل شدیم ؛ انگاه به رفع تبعیض و عدالت اجتماعی و ازادی اندیشهه و ازادی بیان هم خواهیم رسید .
نوشته شده توسط: Anonymous

آهای ملت ایران از مسافرت به کره مریخ برگردید و ما را از زندانی بودن نجات دهید در نبود شماها ملت ایران آخوندها با کمک غربی ها ایران رو تسخیر کردن و ما رو به زندان انداختن ! مسافرت به مریخ کافیه به کره زمین برگردید !!

نوشته شده توسط: Anonymous

درست مثل جماعتی که سیگاری نیستند ولی از بو کشیدن دود سیگاربقیه لذت می برند ! هرچی بیشتر ایرانی قلابی ها و یا شبه ایرانی ها میلیاردها و میلیاردها رو بدزدند وخبرش به گوش هموطنان برسه اونها خوشحال میشن که حدث شون در مورد آخوندها درست بوده "بله متوجه شدی که همون که بهت می گفتم درست بوده که آخوندها همشون دزدن !! حالا این کشف مهم هموطنان و دلیل درست بودن حدث شون کجا انجام میشه ؟ داخل پراید و پژوی مسافرکش ها!

نوشته شده توسط: Anonymous

کانون صنفی و مدافعان صنفی در تمام ایران 70 و 80 میلیونی همین چند نفرند که درعکس ملاحظه می فرمائید!! بقیه هموطنان می خواستن بیان که متاسفانه یا در ترافیک خیابانی شبانه روزی تهران و کلان شهرهاش گرفتارند و یا اتومبیلشان خراب شده و کودک خردسال شیر خوره در منزل دارند ویا از معلم وعلم و سواد دل خوشی ندارند و با آخوند بیشتر رفیقن و مغزوشعور وغیرتشون رو هم تحویل آخوند دادن !!شاید اگردبیر کل کانون مرغ ها و خروس ها دستگیر میشد امکان داشت مرغ ها و خروس ها براش قدقدی راه اندازی کنند!!

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

2 سئوال از آقای رازی و دیگران :آن روزها؛ کسانی که در خیابان ها و یا در خانه هایشان نشسته بودند، سیاستمدار تبعید ی و یا زندانی ، فعال سیاسی چپ ، لیبرال وملی گرا بودند؛ کسی نمی توانست این روز ها را پیش بینی کند؛ اصولال خشم ؛ نفرت و انقلاب قوه تخلیل ، تفکر و اینده نگری رااز انسان می گیرد. بعبارت دیگر ارمان گرایی بجای عقل تصمیم می گیرد. سئوال اول این است اگر فردا ؛ رزیم ؛با یک انقلاب قهر آمیز سرنگون شود و بجای امنیت نسبی کنونی ، یک لیبی و سوریه و عراق جای ان را بگیرد و در بهترین حالت کشور به شش بخش در حال جنگ و گریز د ائم مبدل شود ، ان وقت شما از همین امروز چه خواهی گفت ؛ آیا با دست خود قلم پایتان را می شکنید؟ و به خیابان نمی ایی ؟سئوال دوم

اگر پاسخ شما منفی است و دیگر در چنین انقلاب های بی سرانجامی شرکت نمی کنید، ایا می پذیرید که حرکات گام به گام ؛ رفرم و اصلاحات و سرانجام انتخابات ازاد راهکار آینده ای مطمئن برای کشورماست؟
نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-باتشکرازآقای کاوه جویاکه برخلاف همیشه بجای توهین وفحش نامه این بارنامه آقای مستوفی معلم اخراجی ودموکراسی خواه راچاپ کرده است.
میشودگفت دموکراسی همچون آب وحتی بالاترازآب برای انسانهاواجب است چرابالاترازآب گفتم .چون بادموکراسی انسانهامیتوانندمحیط زیست راحفظ کرده وباوجودمحیط زیست آب هارامیتوان ازدست آلوده کنندگان نجات داد.
دموکراسی راصدسال است درایران سرکوب میکنند.دردموکراسی است که نااهلان نمیتوانندافسارهای اسب ویرانی رابدست گیرند.
من چراهمیشه میگویم صدسال چون دراین دوران علاوه براینکه برمردم ایران جفاکرده اندبه مردم منطقه وجهان هم دررشدمتوازن مردم جهان جفاکرده اند.
این نامردی راسیاسیون حاکم اتینیک فارس فقط بخاطردرحاکمیت بودن واعمال سیاست های نژادپرستانه باکمک سیاستمداران استعمارگرانگلیس انجام داده اندوهنوزهم بدان ادامه میدهند.ازلحاظ زمان صدسال آنچنان زمانی نیست ولی همه ترقیات علوم

جهانی دراین صدسال اتفاق افتاده است ولی این صدسال به اندازه یک میلیون سال برمردم ماظلم شده وازدنیای پیشرفته عقب مانده ایم.این عقب ماندگی تنهادرسایه نبوددموکراسی دراین صدسال رخ داده است.چه زودگذشت صدسال ولی چه دستاوردوحشتناکی برایمان باقی گذاشت .درنبوددموکراسی بودکه تفکرات متحجرانه وتفکرات فاشیستی رشدکرد.
این ردپاراپاک کردن به این راحتی نیست که تعدادی هنوزنمیتوانندآنرادرک کنند.
نوشته شده توسط: Anonymous

خواندن نوشته هائی از این گونه این تصویر را در ذهن بوجود خواهد اورد که اگر روزی روزگاری مدعیان قدرت خلائی پیدا کنند روزگا رمردم پارس زبان مانند یهودان المانی خواهد شد و همه پارس زبانها در کورهای ادم سوزی چپ و تجزیه طلب و ستم دیده خلقها خواهند سوخت. ویا شاید سرنوشت ارامنه در عثمانی در انتظار پارس زبانهاست و اگر عده ای از ان قتل عام جان سالم بدر بردند سراغشان راباید در غرب گرفت .براثر تبلیغات در افریقا نزدیک به یک ملیون قتل عام شدند و چرا در ایران چنین پاکسازی قومی روی ندهد؟ نمونه فراوان است مانند قتل عام چچنها از سوی روسیه و یا گشتار مردم افریقا از سوی اروپا و یا مردم بومی امریکا و مردمان اینکا .چرا پارسها پا کسازی نشوند ؟ در عالم خیال همه کا رمیتوان انجام داد .چه کسی بارو میکرد که سید اولاد پیغمبر خمینی که لعنت خدا بر او باد هزاران زندانی را اعدام کند .

قتل عام مردم پارس زبان به راحتی میتواند صورت گیرد و نظزیه عملی انرا لنین اجرا کرد و استالین دبنال کرد و مائو هم در چین عملی کرد و چپهای انقلابی در ایران در انتظار رستاخیر هستند.. ایا همکار ی حزب توده و نظام اسلامی را از یاد برده ایم ؟ توجه داریم که همان شعار خلقهای جهان متحد شوید معنائی جز نابودی مردم پارس زبان ندارد .بد و یا خوب اغراق ویا خیال بافی هرچه نوشته شد دور از انتظار نیست.
نوشته شده توسط: Anonymous

فکر عوامانه اعتقاد قلبی به "جبر تاریخ" یا "مشیت الهی" است. کسانی که به تاریخ و اتفاقات آن از نگاه جبرگرایانه و دترمینیستی نگاه می کنند و معتقدند که کسی انقلاب نمی کند، بلکه "انقلاب می شود"، هنوز در چنبر ماتریالیسم قرن نوزدهمی و مارکسیسم عقبمانده جهان سومی گرفتار مانده اند. انقلابها از آسمان به زمین نمی افتند، آنها محصول تصمیم اراده گرایانه نخبگان و همراهی گسترده توده ها هستند. علاوه بر آن دستگاه سرکوب هم باید از سرکوب آنها ناتوان باشد و یا مانند شاه "نخواهد" آنها را سرکوب کند. جمله من یک جمله شرطی است. "اگر من می دانستم" شرطی است که این جمله به آن مشروط شده است. "اگر من می دانستم" یعنی همان آگاهی، یعنی دانش به فرجام یک عمل. "من" در اینجا کوچکترین واحد همان توده ای است که با همراهی خود پیروزی یک انقلاب را ممکن می سازد. البته اگر جناب ائلیار معتقد است انقلاب بدست اجنه و نیروهای غییی انجام

می شود، آن بحث دیگری است. ولی من که نقش توده را در پیروزی یا شکست هر جنبشی باور دارم و مانند جناب ائلیار به قضا و قدر اعتقادی ندارم، معتقدم اگر مجموعه این "من"ها به نتیجه کار خودشان آگاه بودند، به خیابان نمی‌آمدند و آنوقت بر گردن جناب ائلیار است که بفرماید انقلاب ارتجاعی 57 با کدام نیروی خیابانی به پیروزی می رسید. در مورد ایران من معتقدم رژیم شاه هزاران برابر این رژیم اصلاح پذیر بود، امری که انقلاب اسلامی را به یکی از احمقانه ترین کارهای بشر در تاریخ حیاتش تبدیل می کند. در برابر کسانی را داریم که هنوز هم بعد از گذشت 37 سال و دیدن فرجام آن جنبش ارتجاعی معتقدند که همه این بلاهای خانمانسوزی که بر سر ملت ایران نازل شد، به سقوط شاه می ارزید، زیرا مسئله آنها کینه و نفرت کور است و نه سرنوشت مردم. آنها از اینکه شاه حکومت دستنشانده و اجیرشده بیگانه را در آذربایجان سرکوب و سرنگون کرده و یا آدمکشان سیاسی را که خودشان را مجاهد یا فدائی خلق می نامیدند و هنری جز کشتن پاسیبان بینوا و سرباز بدبخت و دزدی از بانکها نداشتند، به زندان انداخته، ناراحتند و از سرنگونی او دلشان خنک شده است، گو اینکه این سرنگونی به قیمت فلاکت دو سوم همان خلق قهرمان انجام شده است. نفرت کور و کینه شتری مانع می شود که این رفقا دریابند اگر پیشه وری هم بجای شاه بود، نه یک حکومت دستنشانده و اجیر شده را در درون مرزهایش تحمل می کرد و نه مشتی بمبگذار مسلسل بدست آدمکش را. هیچ رژیمی در هیچ جای دنیا تحمل چنین پدیده هایی را ندارد و نه بهانه خنده دار و بچگانه "شاه همه راههای دیگر را بسته بود" و نه حتی جنایات خود شاه توجیهگر جنایات فدائیان و مجاهدین و وطنفروشیهای حزب توده نیست. در اینجاست که من باز هم از این مدعیان می پرسم، اگر چه می دانم که شهامت پاسخگویی ندارند: کدام یک از دشمنان شاه می تواند ادعا کند که از او دموکراتتر و آزادیخواهتر بود؟
نوشته شده توسط: مسؤل فنی ایران گلوبال

آقای گویای گرامی،
مواردی را که ذکر کرده بودید، اصلاح شدند.

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-آقای گلمرادی عزیزازاینکه شمایک انسان باتفکرپویاهستید،براحتی میتوانید،درددیگران رادرک کنید،این حس ازانساندوستی شما ،سرچشمه آن ازصداقت ووجدان انسانی شماخبرمیدهد.
مقاله آقای م سحررامن خوانده وفکرکردم نوشته ی یک شئونیسم نژادی آنرانوشته است.تغذیه فکری صدساله ایشان رامثل خیلی هامتوهم کرده است.ولی شمانوشته ایدکه ایشان یک تورک آزربایجانی است .
واقعیت این است که کمی شوکه شدم.ولی طیق فزمایش شماایشان رامیتوان هم فکرتقی زاده بحساب آورد.جهت آگاهی شمابایدعرض کنم .
همانطورکه داعش وحزب الله .مجاهدخلق.القایده نیروهایی راتربیت داده وآنهاراشستشوی مغزی میدهدتاخودوتعدادی راباانفجارنابودسازند.
درطی صدسال گذشته حکومت دورژیم شاه وشیخ علاوه افکارائدولوژی درزمینه خاکپرستی نیزهمین کاروشستشوی راانجام داده است.تفکرپان ایرانیستی یابهتربگویم تمامیت خواهی دقیقاهمان پرورش وتربیت داعشی راتداعی میکند،این موضوع

راازمغزوتفکریک انسان نمیتوان براحتی پاک کرد.این نیروها تداوم تفکرخاکپرستی .وتمامیت خواهی رادرحفظ ونگهداری زبان فارسی خلاصه کرده ومی بینند.
اینگونه انسانهامغزمورچه ایی داشته وداستان مورچه ایی که فکرمیکرددنیاراآب می برددرمورداین افرادصدق میکند.دراستان گیلان تعدادی تالش داریم که این تالش هابه دوزبان تورکی تالشی مسلط بوده وحرف میزنند.فامیلی این آقانشان میدهد،که ایشان مربوط به این قوم باشندواینهادراصل خودراازتیره زبان دری(فارس)دانسته وهمیشه ازآنهادرایران حکومت هاسوء استفاده میکنند.
بگذاراین افرادومخصوصاآقای م-سحردرتوهم وخیانت خودچاه بکند.
این هاقدرت وعقلانیت استقلال طلب های ترکان آزربایجان راحس کرده ومجبورنددرکنارملاهاسنگردرست کنند.من تعدادی ازاین افرادرامی شناسم که درزمان شاه به سناگویی اووهم اکنون نیزدرکنارملاهابه پست ومنسب رسیده اند.
..................
نوشته شده توسط: Anonymous

از آقای دکتر گلمرادی عذر میخواهم که در کامنتم اشتباه تایپی شده و اسمش را درست ننوشته ام. با بزرگواری خودش می بخشد

نوشته شده توسط: Anonymous

با سلامهای دوستانه خدمت آقای دکترگلمردادی، یاسخ جنابعالی درقبال افکار راسیستی آقای چیمه جلالی، معروف به (م ـ سحر) بسیارمنطقی و گویاست. آقای چیمه جلالی! بجای مبارزه با دیکتاتورحاضر، یعنی رژیم اسلامی، به بهانه دفاع از ایران، نوک حمله و هیستری عصبی و روانی خود را، متوجه خلقهای ستمده جغرافیای موسوم به ایران کرده است، و خواست بحق ملل ستمدیده را مثل عوامل رژیم، با انگهای مختلف سرکوب و سمپاشی میکند. آقای چیمه جلالی! که عمری در فرانسه در انزوای خود به زمین و زمان فحش میدهد، و ناسزا میگوید، و ملل ایران را که یکقرن تمام از طریق شیخ و شاه به بردگی، زبانی، فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی کشیده شده اند، و تمام حقوق ملی ـ مدنی و حرمت انسانیشان زیر پا لگد مال شده است، به جای همدردی با مردم محنتدیده و ستمکش، که در زیرپای دیکتاتورهای شیخ و شاه لگد مال میشود، با ناجوانمردی و با انگهای مختلف آنان را مورد حمله

قرار میدهد، تا خود را بعنوان دشمن آتشی ناپذیرخلقهای ایران زبانزد عام و خاص کند. خصومت و دشمنی ایشان مخصوصا با مردم قهرمان آذربایجان، به حدیست، که .... او را در کناررژیم منحوس اسلامی، و عوامل آن قرار میدهد. آقای چیمه جلالی( م ـ سحر) باید این را بخوبی بداند، که رفتار و اعمال او خللی بر روحیه مردم آذربایجان در جهت احقاق حقوق خویش درقبال راسیسهای تمامیت خواه پانفارسیسم، و پان ایرانیسم دیکتاتور، وارد نخواهد کرد. ایشان لازم است این را نیز بخاطر داشته باشد، که در این راستا و با چنین رفتارهای نژاد پرستانه، جز بد نام کردن خود، کاری به پیش نخواهد برد.
نوشته شده توسط: Anonymous

edameh


حکم مرگ برای خروج از دین (ارتداد)
کیفر ارتداد یعنی کسی که از دین خارج می‌شد مرگ بود. تا زمان‌ِ خسرو انوشیروان رسم بر این بود که به محض این که دستگاه تفتیش عقاید‌ِ روحانیان زرتشتی از تغییر دین یک ایرانی آگاهی می‌یافت حکم مرگ‌ِ مرتد را صادر می‌کرد. در زمان خسرو انوشیران که اصلاحات قانونی صورت گرفت، این قانون شرعی اندکی تغییر یافت. «عقوبات بر سه گناه است، یکی میان بنده و خدای، که از دین برگردد و بدعتی احداث کند در شریعت، و یکی میان رعیت و پادشاه که عصیان کند و غشّ، یکی میان برادران دنیا، که یکی بر دیگری ظلم کنند ... در روزگار پیشین هر که از دین برگشتی، حالاً و عاجلاً، قتل و سیاست فرمودندی...» (۲۲) ولی در دوره‌ی خسرو اول یعنی خسرو انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹ میلادی) که «نامه‌ی تنسر» نگارش شده است، سیاست‌ها اندکی ملایم‌تر شدند. از این پس، «مرتد و محلد را قانون آن بود که به حبس بازدارند، و علما مدت یک سال به هر وقت او را خوانند، و نصیحت کنند، و ادله برو عرض دارند، و شُبه را زایل گردانند، اگر به توبه و انابت و اسغفار باز آید خلاص دهند، و اگر اصرار و استکبار او را بر استدبار دارد، بعد از آن قتل فرمایند.» (۲۳)

همان گونه که خواننده متوجه شده است، پیوند دین و دولت، تفتیش‌ِ عقاید و شکنجه، سنگسار، چندهمسری و صیغه، و حکم مرگ برای ارتداد ربطی به الهامات خدا و پیامبری مجازی به نام‌ِ محمد، ندارند. این‌ها عناصر‌ِ بنیادین در دستگاه ایدئولوژیک ساسانی یعنی خوانش‌ِ زرتشتی ساسانیان بوده که طی‌ِ دو سده در دینی نوین به نام اسلام احیا گردید.

پایان بخش هشتم

ویراستار: اصغر نصرتی
http://www.eslamshenasi.net

—————————-
۱- کریستن‌سن، آرتور: وضع ملت و دولت و دربار در دوره‌ی شاهنشاهی ساسانیان. ترجمه و تحریر استاد مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۷۴، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص ۹۸
۲- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۰.
۳- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۵۲.
۴- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۰.
۵- دریایی، تورج: شاهنشاهی ساسانی. ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر، تهران ۱۳۸۳، انتشارات ققنوس، ص ۶۰
۶- دریایی ۱۳۸۳: ۶۲.
۷- ناجی، محمد رضا: فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان. تهران ۱۳۸۶، ص ۳۳
۸- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۸.
۹- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۸.
۱۰- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۹.
۱۱- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۱۰۰.
۱۲- نفیسی، سعید: مسیحیت در ایران تا صدر اسلام. تهران ۱۳۹۲، انتشارات اساطیر، ص ۱۰۷
۱۳- Märtyrerakten- Ausgewählte Akten persischer Märtyrer, aus dem Syrischen von Oskar Baum; Bibliothek der Kirchenväter, 1. Reihe, Band 22
۱۴- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۶۹.
۱۵- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۷۳.
۱۶- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۷۴.
۱۷- بارتُلمه، کریستیان: زن در حقوق ساسانی. ترجمه‌ی دکتر ناصرالدین صاحب‌الزمانی، تهران، ۱۳۳۷، انتشارات مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ص ۴۰
۱۸- بارتُلمه: ۱۳۳۷: ۵۰.
۱۹- بارتلمه: ۱۳۳۷: ۵۱.
۲۰- بارتلمه: ۱۳۳۷: ۵۶-۵۷.
۲۱- Macuch, Maria: Die Zeitehe im sasanidischen Recht – ein Vorläufer der šīcitischen mutca-Ehe in Iran? In: Archäologische Mitteilungen aus Iran 18, 187-203
۲۲- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۶.
۲۳- کریستن‌سن ۱۳۷۴: ۹۶.

نوشته شده توسط: Anonymous

edameh

اگرچه در طول چهار سده حکومت‌ِ دینی ساسانیان، اصلاحاتی در حقوق صورت گرفته بود، ولی «شایان ملاحظه است که در مبحث ازدواج، با وجود تجدد در فکر، در حقوق ساسانی همچنان اندیشه‌ی دیرین “زن شئی است نه شخص” کاملاً از میان نرفته و خودنمائی می‌کرد.» (۱۸) البته در این جا برای ما دو نکته حائز اهمیت است، «چند همسری» و «ازدواج موقت» که شکل تعدیل یافته‌ی آن در اسلام [شیعه] به نام «صیغه» جا افتاد.

«ازدواج در امپراتوری ساسانی شباهت کامل به ازدواج در جهان اسلامی داشته است. شماره‌ی زنانی که یک مرد می‌توانست اختیار کند، از لحاظ حقوق نظری، محدود نبوده است. بدیهی است که اختیار زنان متعدد، در عمل بسته به میل مرد، و قبل از هر چیز منوط به بنیه‌ی مالی او بوده است. یک مرد عادی ناگزیر بود که با یک زن سر کند. در صورتی که اشراف می‌توانستند به اندازه‌ی یک دوره‌ی تسبیح زن در حرمسرای خود گرد آورند.» (۱۹)

یک نوع ویژه از ازدواج در عصر ساسانی وجود داشت که به آن «ازدواج استقراضی» یا «ازدواج عاریتی» می‌گفتند. این ازدواج یک «ازدواج موقت» - مانند صیغه- بود. تفاوت در این بود که شوهر اصلی، زنش را به مردی دیگر برای یک زمان معین یا موقت «قرض» می‌داد. «به موازات ازدواج با “پادشازن” و ازدواج با “چکر زن” یک نوع خاص دیگری از ازدواج در عصر ساسانی معمول بوده است که آن را ازدواج با “زن عاریتی” یا “ازدواج استقراضی” یعنی “اختیار موقت زنی به همسری که در قید ازدواج شوهر دیگری است” می‌توان نامید. این نوع ازدواج چیست؟ در این باره کتاب حقوق فرخ بدین مضمون توضیح می‌دهد: شوهر حق دارد، زن اصلی خود را به مرد دیگری که به جهت پرستاری کودکان خود، بدون تقصیر شخصی، نیازمند به یک زن است، و علاقه به داشتن یک زن را “به وجه پسندیده‌ای” اظهار بدارد، به طور موقت به همسری بدهد. در مورد “ازدواج استقراضی” شوهر اصلی حتی می‌تواند این عمل را بدون جلب رضایت زن خود انجام دهد.» (۲۰)

مُتعه یا نکاح منقطع یا ازدواج موقت که به آن صیغه نیز می‌گویند، فقط در شیعه امامی / دوازده‌ امامی وجود دارد. این نوع ازدواج در واقع شکل تعدیل یافته‌ی همان «ازدواج استقراضی» عصر‌ِ ساسانی است که وارد‌ِ اسلام ایرانی یعنی شیعه‌ی دوازده امامی گردید. ماریا متسوخ در مقاله‌ای با عنوان «ازدواج موقت در حقوق ساسانی - پیش‌زمینه‌ی صیغه در ایران»(۲۱) به همین موضوع پرداخته است.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای دکتر گامرادی,ما همدیگر را از نزدیک هم میشناسیم, دستتان درد نکند , واقعا خوب نوشته اید. راستش ما وفتی به خواندن این مقاله ها را که آقای چیمه ها می نویسند نداریم, چون همه شان فقط دور چند تا جمله می چرخند. اگر آقای چیمه ها مقاله های پان ترک ها( به قول ایشان) را نمی خوانند, با اطمینان میگویم , پان ترک ها هم اولا, نوشته های آقایان را نمیخوانند.ثانیا: پان ترکها برای خواندن چیمه ها چیزی نمینویسند . خیلی ساده بیان کنم , آقای چیمه برای خودشان بنویسند و پان ترکها هم برای خودشان. به قول مثل معروف بزن که زدیم, ببینیم کی برنده خواهد شد. دوست گرامی آقای گلمردی ما از این جماعت دست شسته ایم وهیچ راهی غیر جدائی تصورم نمیشود. زنده باشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

edameh

مقام زن، چند همسری و ازدواج استقراضی
چند همسری و ازدواج موقتی (صیغه) یکی از ستون‌های فرهنگی در روزگار ساسانیان بوده است. مسیحیان ایران، چه عرب، چه سُریانی و چه ایرانی، از لحاظ دینی مخالف‌ِ سرسخت چند همسری، ازدواج موقتی و ازدواج با محارم (خواهر و مادر خود) بودند. این نگرش، یک دهن‌کجی تحقیرآمیز به دستگاه‌ِ ایدئولوژیک ساسانی- زرتشتی محسوب می‌شد. «تعدد زوجات بر نهج سابق باقی بود، و عموماً وجوه اعیان ایران، علاوه بر زوجات شرعی، سراری و جواری و سبایا نیز داشتند.» (۱۴) «زوجات شرعی» زنانی هستند که طبق‌ِ ارزیابی روحانیان زرتشتی همسران «واقعی» بودند که بعدها در اسلام به چهار زن محدود شد. «سراری» و «جواری» همان چیزی است که در ادبیات اسلامی به آن «کنیز» یا «همخوابه» (Kunkubine) می‌گویند، «سبایا» نیز کنیز هستند ولی «کنیزانی که در جنگ‌ها اسیر شده‌اند». آیین ازدواج در روزگار ساسانی بسیار پیچیده بود و یکی از منابع‌ِ بزرگ درآمد روحانیت محسوب می‌شد. طبعاً تمامی قوانین ازدواج، طلاق و تقسیم مال پس از طلاق یا مرگ به نفع مردان نوشته شده بود: «اگر مردی دو زن دارد [منظور دو زن شرعی، زیرا کنیزان همسر شرعی محسوب نمی‌شدند/بی‌نیاز] و با ایشان قراری داده است به نوعی که در اموال میان او و آنان شرکتی هست، هر یک از دو زن شریک المال مرد است؛ ولی نسبت به یکدیگر تملک مانع‌اللغیر دارند. یک چنین اشتراک در مایملک را هیچ یک از زنان فسخ نمی‌توانند کرد؛ لکن مرد می‌تواند آنرا فسخ کند و به طریقی که همگی به حال اول قبل از عقد قرار عودت کنند.» (۱۵)

اساسن در سنن قبیله‌ای دو نوع ازدواج مرسوم بوده است: درون‌همسری endogamy و برون‌همسری exogamy. قبایل ثروت‌مند برای آن که ثروت خود را با دیگر قبایل تقسیم نکنند، گرایش به درون‌همسری داشتند و قبایل فقیر به برون‌همسری. فرهنگ‌ِ ایرانی بر «خانه‌دان»‌ها استوار بود. یعنی هر خاندان یا خانواده‌ی بزرگ بسته به جایگاه اجتماعی و اقتصادی‌اش همسرگزینی را تعیین می‌کرد. مفهوم «اهل بیت» در حقیقت شکل‌ِ معرب‌ِ «خانه‌دان» و دقیق‌تر گفته شود ترجمه‌ی «وِسپُهران» می‌باشد. از آن‌جا که خاندان‌های پارسی‌ِ ساسانی از موقعیت بسیار ممتاز برخوردار بودند، به گونه‌ای بیمارگونه بر این اصل‌ِ درون‌همسری تأکید می‌کردند. «اصرار خاص ایرانیان به خلوص نژاد، ازدواج میان ارحام مثل برادر با خواهر، و پدر با دختر، و پسر با مادر را برایشان واجب کرده بود. این همانست که خویتوکدت (خویذگدَس) می‌نامیدند. ... بهرام چوبینه خواهر خویش گردیه را به زنی گرفت، زن مهرام گشنسپ خواهرش هزاروی بود، اردوارژ را هفت خواهر بود که گویند هر هفت تن زن او بودند» (۱۶) . از منظر تاریخی که بنگریم، درون‌همسری در بسیاری از قبایل جهان رواج داشت؛ البته باید تأکید کرد که این شکل از ازدواج عمدتاً در میان‌ِ طبقات حاکم رایج بود.

کریستان بارتلمه با اتکا به منابع زرتشتی‌ِ ساسانی مانند «دینکرد»، «شایست نه‌شایست»، «مجموعه حقوقی» که ترجمه‌ی سُریانی آن توسط ژسوبوخت صورت گرفته بود و «کتاب حقوق فرخ» که به «مادیگان هزار دادستان» (هزار حکم قضایی) شهرت دارد، می‌نویسد: «در امپراتوری ساسانی، بنابر قوانین متداول از قدیم، زن شخصیت حقوقی نداشت. یعنی زن شخص فرض نمی‌شد، بلکه شئی پنداشته می‌گردید. به عبارت دیگر، وی شخصی که صاحب‌ِ حقی باشد به شمار نمی‌رفت، بلکه چیزی که می‌توانست از آن کسی، حق کسی شناخته شود، به شمار می‌رفت. به طور خلاصه زن دارای حقوقی نبود. وی از هر لحاظ در تحت سرپرستی و قیمومیت رئیس خانوار که “کتک‌خُتای” (کدخدای) نامیده می‌شد قرار داشت.» (۱۷)
نوشته شده توسط: Anonymous

Edameh

اگر لازم بود عذاب را سخت‌تر کنند نفت بر استخوانی که از زیر گوشت پیدا شده می‌ریختند و آن را می‌افروختند.» (۸) هر شکنجه، نامی داشت، برای نمونه «نُه بار نزع روان» و آن عبارت بود از بریدن اعضای بدن از «مفاصل»، یا «هفت بند» که باز هم بریدن اعضای بدن از مفاصل بود، یا «کور کردن» که بستگی به حکم قاضی شرع به شیوه‌های گوناگون اجرا می‌شد، «اجرای آن یا به وسیله‌ی میلی سرخ شده بود و یا به سبب ریختین روغن داغ در چشم شخص.» (۹) حکم‌ِ استاندارد برای زناکاران بریدن بینی بود. رسمی که هنوز در بخش‌هایی از افغانستان و پاکستان امروزی برای زنان زانی اجرا می‌شود.

در مورد مرتدان یعنی کسانی که از دین زرتشت خارج شدند یعنی زنادقه (بدعت‌گذارانی مانند مانوی‌ها) و کلاً بی‌دینان، دیوان‌ها یا انجمن‌ها ویژه‌ای به آن رسیدگی می‌کردند ولی همه‌ی این نهادهای امنیتی زیر نظر موبدان بود. «در تاراندن بیدینان عموماً محاکم عادی دخیل کار نبودند. ارشاد و استنطاق و حکومت ایشان یا به عهده‌ی مرزبانان یا سایر صاحب‌قدرتان ولایات بود و یا علی‌الأغلب بر عهده‌ی انجمنهای خاصی بود که دربار تعیین می‌کرد و عموماً موبذان در آن حائز مقام اول بودند.» (۱۰)

روحانیت زرتشتی و دستگاه تفتیش عقاید آن - که بعدها توسط دیوان‌سالاری پساساسانی به نام «دیوان‌ زنادقه» در عصر خلفای عباسی بازسازی شد- آن‌چنان مخوف بود که تنها ذکر‌ِ نامش لرزه بر اندام مردم آن قلمرو می‌انداخت. «این انجمن تفتیش عقاید از مُغان هندرزبذ و سرو شورزداری و دستبرهمداد مرکب بود» (۱۱)

باری، دستگاه مخوف تفتیش عقاید روحانیان زرتشتی دست کم ۱۰۰۰ سال پیش از تدوین‌ِ کتاب‌ِ شکنجه‌ی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک که به نام‌ِ «پتک‌ِ/چکُش‌ِ جادوگران» (Hexenhammer) شهرت دارد، رونق داشت.

سنگسار
سنگسار، رسماً در فهرست شکنجه‌ها و انواع کشتن‌ها در منابع ساسانی- زرتشتی نیامده است. ولی این نوع مرگ، برای مسیحیان عرب یا سُریانی و یا ایرانیان‌ِ مسیحی‌شده رسماً اجرا می‌شد. در منابع‌ِ سُریانی آمده که بسیاری از «شهدای» مسیحی - عرب، سُریانی و ایرانی- از طریق سنگسار به قتل رسیده‌اند. چند سد تا از این «شهید‌نامه»‌ها به زبان سُریانی هنوز موجود هستند که بخشی از آن‌ها ترجمه شده‌اند. برای نمونه در یکی از آن‌ها آمده است: «فردای آن روز عده‌ای بسیار از زندانیان [مسیحی] را که از مردم همان آبادی بودند هلاک کردند. چند تن را محرران را که یوحنا (ژاک) و استفان (اتین) کشیش جزوشان بودند سنگسار کردند، دو راهبه را نیز به چلیپا کشیدند و بر سر صلیب سنگسار کردند.» (۱۲)

یکی دیگر از مهم‌ترین اسناد برای سنگسار و کشتار مسیحیان غیر سامی [مسیحیان ایرانی‌زبان]، «پرونده‌های برگزیده‌ از شهدای ایرانی» است که توسط اُسکار بام Oskar Baum از سُریانی به آلمانی ترجمه شده است. (۱۳)

به هر رو، سنگسار که در شریعت‌ِ یهود موجود است، در روزگار ساسانیان در مورد مسیحیان و مرتدان ایرانی به اجرا در می‌آمد و بعدها وارد قوانین جزایی اسلامی شد.
نوشته شده توسط: Anonymous

Edameh

سلسله مراتب‌‌ِ روحانیان رزتشتی مانند یک هرم‌ِ آهنین‌ِ انعطاف‌ناپذیر بود. «مهتر کلیه‌ی موبذان و حِبر اعظم یا پاپ یا حجت عام و نایب امام ملت‌ِ زرادشتیه موبذان موبذ بود.» (۳) باری، در رأس این هرم «موبذان موبذ» قرار داشت. لایه‌ی پایین این هرم را انبوهی از روحانیان تشکیل می‌دادند که به طور کلی به آن‌ها «مغ» گفته می‌شد. لایه‌ی بعدی هیربذان و بالاتر از هیربذان، موبذان قرار داشتند. البته بعضی از روحانیان از مشاغل دینی ویژه‌ای برخوردار بودند، مانند «زوت» (پیشنماز)، «راسپی» [افروزنده و خادم آتش] و «دستور» [حلاّل‌ِ مشکلات‌ِ دینی]، هیربذان هیربذ [رئیس هیربدان] و غیره.

«آری مغان اقتدار روحانی داشتند. دولت، ایشان را حاکم بر جان و مال و عرض مردم کرده بود. اجرای عقد ازدواج و صحت اطلاق، عنوان حلالزادگی و صدق تملک و سایر حقوق در ید قدرت ایشان بود. تطهیر کسان از ننگ بی‌دینی و ارتکاب گناه به اختیار ایشان بود. همه‌ی این حقوق باعث نفوذ کامل ایشان شده بود، اما مایه‌ی نفوذ ایشان تنها همین‌ها نبود، بلکه ملکدار نیز بودند و عایدات کثیری هم از ممّر دیات و غرامات شرعی داشتند و اموالی به عنوان ردّ مظالم و نذر و هدیا و وقف و حبس حاصل می‌کردند و این همه به نفوذ و عظمت مقام ایشان کمک می‌کرد.» (۴)

دلیل‌ِ این که چرا این چنین دین و دولت در عصر ساسانی به هم گره خورده بود و به عبارتی دین و دولت دو روی یک سکه بوده‌اند، این است که «در آن زمان این اندیشه که شاهان از تخمه ایزدان (تبار خدایان) بوده‌اند رواج داشته است. این نکته از سکه‌های شاهان پارس که شعار آرامی “ذی الهی” (zy alahia) [از خداوند] بر روی آن‌ها ضرب می‌شده پیداست.» (۵) «سنگ‌ِ نخست» شاهنشاهی ساسانیان دینی بوده است، «در ایران‌ِ آغاز‌ِ دوره‌ی ساسانی با شاهی روبرو هستیم که متولی آتشکده آناهید است که یک کانون جنگی- دینی نیز محسوب می‌شده است.» (۵)

عرب‌های ایرانی و پارسیان مخالف‌ِ نظام ایدئولوژیکی با تمام‌ِ تلاش‌هایی که کردند نتوانستند در برابر دستگاه‌ِ دیوان‌سالاری پساساسانی مقاومت کنند و سرانجام ایدئولوژی کهن توانست یک بار دیگر به گونه‌ای تعدیل یافته در زمان‌ِ خلفای عباسی احیاء شود. خلفای عباسی به سبک و سیاق پادشاهان ساسانی می‌زیستند و سرانجام پیوند دین و دولت در زمان مأمون برای همیشه تثبیت می‌شود. سامانیان (۸۷۴-۱۰۰۴ م.) که - در کنار طاهریان- نخستین حکومت‌های ایرانی‌ِ پس از خلفای عباسی را بوجود آوردند، همین اصل‌ِ پیوند دین و دولت را ادامه دادند. «امیر اسماعیل سامانی هنگام فتح خراسان به پهلوان خود گفت: “از دین هیچ نگاهدارنده‌تر نیست و هیچ بنایی از داد استوارتر نه”. این سخن، گفتار اردشیر پاپکان را در ذهن تداعی می‌کند که در وصیت به پسر خود شاپور گفت: “بدانید که دین و شهریاری دو برادر توأمند که هیچ یک بی‌همزاد خود نتواند سر پا بایستد. دین بنیاد و ستون شاهی بوده و پس از آن شهریاری نگهبان دین شده است. پس شهریاری ناچار به بنیاد خود نیاز دارد و دین به نگهبان خود. زیرا آنچه نگهبانی ندارد، تباه است و آنچه بنیادی ندارد، ویران.» (۷)

از این رو، ضروری‌ست که همواره بر این نکته تأکید کرد که «پیوند دین و دولت»، هسته‌ی اصلی ایدئولوژی شاهنشاهی ساسانی بوده است و اساساً ربطی به ادیان پیشین مانند یهودیت، مسیحیت و بودیسم و دین بعدی یعنی اسلام ندارد.

روحانیت زرتشتی: تنبیه و مراقبت با اتکا به دستگاه تفتیش عقاید
تفتیش عقاید یکی از وظایف اصلی دستگاه روحانیت زرتشتی بود. در این راستا، افراط‌گرایی‌ این دستگاه تفتیش عقاید در تصور امروزی ما نمی‌گنجد. «اما شکنجه، ایرانیان هوش و مهارتی غریب در اختراع انواع شکنجه‌های عجیب داشتند. یکی از آلات بسیار مستعمل شانه‌ی آهنین بود که بدان گوشت‌ِ بدن محبوس بخت‌برگشته را شرحه شرحه می‌کردند.
نوشته شده توسط: Anonymous

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی‌شدن ایران

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی‌شدن ایران

ب. بی‌نیاز (داریوش)

iran-emrooz.net | Mon, 22.06.2015, 18:50

پیش از آن که وارد مبحث‌ِ دیوان‌سالاری‌ِ پساساسانی و نقش آن را در بوجود آمدن دین جدید یعنی اسلام بشویم، ضروری‌ست که به آن اصول و عناصری بپردازیم که به «حساب‌ِ» یک پیامبر مجازی یعنی محمد و «عرب‌های بدوی»‌اش ریخته شده است. در این بخش تلاش می‌کنیم که قطعات «ساختمان اسلام» را از هم جدا سازیم و به تک تک آن‌ها بپردازیم. خواننده خواهد دید که این «قطعات» که کل ساختمان این دین را تشکیل می‌دهند، محصول‌ِ الهامات‌ِ پیامبری به نام محمد نبوده بلکه از گذشته‌های بسیار دیرتر در تار و پود مناسبات‌ِ سیاسی- دینی- فرهنگی ایران زمین ریشه دوانیده بود و به اصطلاح اجزائی از کل‌ِ زندگی‌ِ روزمره‌ی ایرانیان بوده‌اند، البته زیر نام‌ِ یک دین‌ِ دولتی به نام دین زرتشتی. همچنین، بخش‌ِ دیگری از «قطعات» این ساختمان اسلامی به طور مستقیم از مسیحیت، گنوسی‌ها و بودیسم برگرفته شده‌اند.

ساختمان‌ِ واسازی‌شده‌ی (deconstructed) اسلام: قطعات‌ِ اصلی این ساختمان. الف: سیاست و اجتماع: ۱- دین‌ِ سیاسی، یعنی پیوند ارگانیک دین و دولت، ۲- کنترل‌ِ همه‌جانبه‌ی زندگی‌ِ مردم توسط دستگاه روحانیت، ۳- سنگسار، ۴- چند همسری و صیغه، ۵- حکم مرگ برای خروج از دین (ارتداد)، ب: الهیات (Theology) که اساساً متأثر از مسیحیت و یهودیت است: ۱- توحید، ۲- نبوت، ۳- معاد، ۴- معراج پیامبر، ج: آیین عبادت و حدیث‌نویسی که اساساً متأثر از بودیسم بوده است:۱- حج، ۲- حدیث‌نویسی

۱- پیوند دین و دولت

جایگاه و وظایف روحانیان زرتشتی در عصر ساسانی
فلسفه‌ی تاریخ، پیوستگی و تداوم است، نه گُسست. به سخنی دیگر، گذشته همواره با تغییر شکل یا تعدیلاتی وارد زمان حال می‌شود. «نو»، در حقیقت نوین نیست، شکل‌ِ تغییر یافته‌ی گذشته است. هیچ کس یا نیرویی نمی‌تواند، تاریخ‌ِ را از صفر بیاغازد. تاریخ اسلام، در حقیقت، ادامه یا دنباله‌ی تاریخ ساسانی بوده است.

پیوند دین و دولت محصول اسلام «محمدی» نیست. این، شالوده‌ی ایدئولوژی دستگاه حاکمیت‌ِ ساسانی بوده که حدود چهار سده در ایران‌ِ ساسانی عملی می‌شده و این ایدئولوژی در تار و پود مردمان آن قلمرو رخنه و رسوب کرده بود. دیوان‌سالاری پساساسانی به عنوان نماینده‌ی بلاواسطه‌ی این ایدئولوژی توانست طی دو سده پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی یک بار دیگر آن را احیاء کند و در قالب دین دیگری به نام اسلام آن را عرضه نماید.

«ساسانیان از اولین لحظه با روحانیان زرتشتی متفق شده بودند، و اتحاد و دوستی صمیم میان مُلک و دین در تمامی مدتی که موضوع کتاب ماست، برقرار بود. اصحاب دین جنبه‌ی قدس خویش را شامل حکومت دنیوی نموده بودند و خود نیز به برکت حمایت دیوانیان در کلیه‌ی ظروف و احوال مهم در زندگانی هر یک نفر ایرانی دخالت می‌کردند و به عبارت اخری شخص را از گاهواره تا گور در چنگال خویش داشتند.» (۱)

از آن‌جا که کنترل‌ِ زندگی‌ِ مردم «از گاهواره تا گور» در چنگال روحانیان بود، پادشاهان نیز مجبور بودند سیاست‌های داخل ایران را با سلیقه و خواست‌ِ روحانیان تنظیم کنند. «باید گفت که ایشان [روحانیان] در قلب‌ِ دولت ایران، دولت‌ِ دیگری ایجاد کرده بودند.» (۲)
نوشته شده توسط: Anonymous

جلالی چیمه و همفکرانشان ممکن است تبحر خوبی در شعر بافی و واژه بازی که تنها هنر ایرانیان است داشته باشند , ولی درک بسیار نازلی از حقوق , دموکراسی , پلورالیسم , و نقش زبان مادری دارند .بر خلاف تصور ایشان در باب وطن, دیار که متشکل از خاک و جغرافیای تعریف شده دولتی است , زبان مادری همان مام وطن , دیار و خانه شخص است . دیار فقط جغرافیای سیاسی نیست , بلکه قلعه هویت انسان است که از زبان شروع میشود . چه بسا من روستایی ترک خودم را در باکو و استانبول بهتر حس میکنم , تا در همسایگی شخصی مانند جلالی چیمه در یزد و کرمان . زبان همان ترنم موسیقی زبان مادری است , وقتی دلتنگ از همه جهان به ان پناه میبری .

لذت خواندن رمان مهیجی است به زبان خود . اگر هر زبانی , دنیایی است , و بعدی از نگرش به جهان است , زبان مادری واقعیی ترین و بزرگترین بعد و پنجره نگرشی است . چنانکه اگر دماغ , گوش , چشم , استعداد شعر , نقاشی , هنر و دیگر چیزها جزو هویت یک شخص است , زبان یکی از مهمترین آنها است . تغیر دماغ , چشم , به زور اهمیت اش از تغیر زبان کسی بسیار کمتر است , و تجاوز بزرگتری است بر هستی و هویت شخص . اما چه توان کرد, با ۱۰۰ سال تفکر شونیسم رضا خانی " نرود میخ آهنین بر سنگ "
نوشته شده توسط: Anonymous

جمهوری اسلامی برابر شده با ملل قارس!؟
...........

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

جناب آقای ... Lachin..... بطور کوتاه و مختصر خدمت شما عرض کنم که در فدرالیسم همگون آلمان رقابت اقتصادی و دانش و پژوهشگری از ایالات متحدهء آمریکا و میتوانم بگویم از همهء کشورهای غربی بیشتر و شدیدتر میباشد. بویزه سیستم دانشگاهی و عالی آن.
نتیجهء این رقابت ها و سیستم آلمان را میشود در رشد فراگیر تکنولوژی و اقتصادی آن در سطح جهان مشاهده کرد، امروز آلمان بر سیستم اقتصادی و بانکی اروپا تسلط کامل دارد، اقتصاد چین این هیولاری جدید را بخود وابسته کرده است، دانشگاههای آلمان پُر است از دانشجویان چینی،

سیستم اقتصادی آلمان و آمریکا یکی است، یعنی همان اقتصاد بازار آزاد است، با این تفاوت که اقتصاد بازار آزادِ، آلمان فاکتور سوسیال را هم در خود دارد. سیستم اقتصادی آمریکا Frei Marktwirtschaft و سیستم اقتصادی آلمان Soziale Marktwirtschaft میباشد. در دیدگاه لیبرال دمکراسی این ساختار حکومت نیست که سیستم اقتصادی را معین میکند، بلکه بر عکس میباشد.
از نظر سیاسی اگر بخواهم سیاست ورزی کشور آلمان را بعد از جنگ دوّم جهانی بررسی کنم، سخن بسیار به درازا خواهد کشید، ولی کوتاه باید گفت که آلمان همان آمریکا را از چند جهت مهار و تحت کنترل خود دارد، بر انگلستان و فرانسه بر تری دارد، و برای آنها کسب تکلیف میکند، کشورهای اروپای شرقی و حتّی روسیه در میدان مغناطیسی آلمان میباشند، در شرق و بر خاورمیانه نقش دیرینهء خود را ایفا کرده است، کلید حل و نجات اقتصاد و سیستم بانکی یونان در دست آلمان است، در یک کلام آن اهدافی را که نازیسیم آرزوی آنرا داشت، آلمان بعد از جنگ دوّم جهانی آنرا با سیاست ورزی دقیق و با همین رقابت ها و با رشد دانش و تکنولوژی در همهء عرصه ها به آن دست یافته است، البته به شیوهء دمکراتیک.
اینکه فدرالیسم ( رقابتی) یا نا همگون آمریکا و یا نوع فدرال آلمان مورد نظر شما نیست حق دمکراتیک شماست، و استقلال هم حق طبیعی شماست، ولی چگونگی این استقلال و انتظارات و درخواست شما از ملّت ایران مورد سئوال هست ؟ قطعأ به شما بگویم، برنامهء استقلال برای شما مشکلات فراوانی به همراه خواهد داشت و موقعیّت مردم تُرک آذربایجان به سطح بسیار پایینی خواهد رسید.

ایرانیان و ایرانی تباران از مردم بلوچ را به سرزمین ایران مهاجر نمی نامند، امّا ورود مردم بلوچ به ایران، از زمانی آغاز شده است که " هونهای سفید" از شرق به غرب حمله آوردند، و این مردم از شرق دریای خزر ابتدا به ایران مرکزی و به کرمان و سپس به بلوچستان آمروزی آمدند.
ولی مردمان تُرک را که در قرن 12 به ایران آمده اند مهاجر مینامند. در قرن 12 هر جایجانی قومی و قبیله ای آنهم با شمشیر و جنگ و خونریزی و تسخیر سرزمین دیگران را مهاجم و مهاجر و اشغالگر مینامندو با پوزش که با این صراحت کلام با شما صحبت میکنم مطمئن باشید که من کینه و دشمنی به هیچکس نداردم.