Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: کاظم موافق

صمد گرامی‌

اگر رخصت دهید ظرف روزهای آینده مقاله تکمیلی که چگونگی وصل آقای نوری علا به سکولاریسم و پروسه ای که ایشان طی‌ نموده اند را با ذکر منابع از میا‌‌ن نوشته های خودشان شرح خواهم داد.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه:
«چپ +دموکراتها+جمهوری خواهان+ نیروهای ضد تبعیض اتنیکی» میتوانند یک ائتلاف بزرگ تشکیل دهند. و با دیگر نیروها « اصلاح طلبان رانده شده از حکومت+مجاهدین+ جبهه ملی ها+مشروطه خواهان و... » وارد ائتلاف موقت دوم شوند. اگر این دو ائتلاف برای رفع حکومت اسلامی تحقق پذیرد میتواند در صورت خیزش داخلی حرکت عمومی را با کمک و همکاری نیروهای حاضر در جامعه هدایت کرده و بلای حکومت اسلامی را رفع کند.
یعنی وظیفه مبرم تشکیل «ائتلاف های سیاسی» ست و آمادگی قبلی برای اتحاد با داخل و هدایت جامعه برای رفع بلای حکومت حاکم.
اگر آمادگی نباشد عمر حکومت دراز است. در صورت وقوع جنبش داخلی احتمال شکست زیاد است. و همینطور بازیچه شدن «سرنوشت جامعه». در دست این و آن و خارجیان دخالتگر.

همه چیز بسته به «استعداد و لیاقت» خود نیروهای مترقی ست. بدون لیاقت نباید ناله کرد.

رفسنجانی در بحث در مورد تظاهرات حقوق بشر و تاسوعا-آشورا -19 و 20 آذر 1357 - چه گفت به دکتر لاهیجی؟ دکتر لاهیجی:« رفسنجانی گفت ما نمیگذاریم اشتباه انقلاب مشروطیت تکرار شود. در انقلاب مشروطیت روحانیت انقلاب کرد روشنفکران انقلاب را تصاحب کردند. این دفعه دیگر از این خبرها نیست» نقل به مضمون.نوار صحبت 4.
http://www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/rev_79-lahiji-II.html
جريان شکل گيري راهپيمائي روزهاي تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) و شرح مسايل مرتبط به آن؛ قرائت قطعنامه توسط آيت الله بهشتي در روز 20 آذر 1357 در ميدان شهياد و به کار بردن عبارت جمهوري اسلامي در آن قطعنامه.
---------
بله -روحانیت به فکر ربودن قدرت از دست نیروهای روشنفکربود.
نیروهایی که در اندیشه قبضه قدرت نبودند. و روحانیت بخوبی خود را برای قدرت آماده کرده بود.
تاریخ شفاهی انقلاب http://www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/Rev.-1393._79-34_y.html




نوشته شده توسط: Anonymous

از سطح نازل اطلاعات بعض افراد از انچه اظهار نظر میکنند در حیرت میماند انسان . برادر! آن جواهرات باقی دارای شماره ثبت و کد پیگیری بلحاظ اموال ملی که نزد بانک مرکزی بامانت گذارده شده و احدی جرئت چپ نگاه کردن ندارد .بانک در خزانه ملی حفاظت میکند آنها را. و اما... به این آقا خانم چه ارتباطی داشت که برای مملکت هواپیما -اتوبوس- قطار -اسلحه -درخت باغ گیاه شناسی -آفتابه- ووووو بخرد طبق کدام قانون ؟قانون پورسانت ؟!!سلطنت دو نفر که هر دو با کودتا خارچی آمدند و با اردنگ رفتنند در تاریخ چهان بی همتاست فقط موجب عقیم شدن حرکت تاریخ وانحراف از مسیر اصلی مشروطه شد. بلایای امروز ناشی از دخالت این خانواده باذن و کودتای خارچی است هرچند سایت ایران گلوبال با استادی هم سانسور میکند ویا چاپ نمیشود

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب کرمی،
1- من سکولاردمکرات ، خواهان تحقق مفادجهانی حقوق بشر درفردای ایران و مخالف رژیم هستم .
مشکل من با امثال آقای نوری علا، درارتباط با چگونگی رسیدن به مواردفوق است.
من معتقدم که راه حل ایشان ، نه موجب برچیدن رژیم خواهدشد و نه ما خواهیم توانست سکولاریسم و مفادجهانی حقوق بشر و معضلات جامعه را مرتفع کنیم.
براین مبنا، من معتقدم آنچه میتواند این موارد را درکوتاه ترین زمان ممکن انجام دهد، ایجاد آلترناتیو آزادیخواهی است که با تشکیل جبهه آزادی خواهی امکان پذیراست.
2- جبهه آزادیخواهی، فقط بدنبال برقراری تضمین شده آزادیهای سیاسی درفردای ایران است.
آزادی های سیاسی نیز، شامل 1_ آزادیهای احزاب وسازمانها و نهادهای دمکراتیک 2- آزدی کلیه رسانهای اطلاع رسانی (مطبوعات ، رسانه ها و اینتر نت و...) و آزادی تظاهرات و اجتماعات میشود.
من معتقدم تا این آزادی های سیاسی برقرارنشود،

جامعه ما به اهداف دیگر نخواهد رسید.
3- خوشحالم که درموردتعریف منافع ملی مشترک هستیم. اما حتماً این را میدانید که تامین منافع ملی درالویت باورهای شخصی و گروهی مان قراردارد.
براین مبنا، بنظرمن، بهترین راه حل تامین منافع ملی درجبهه ایجادجبهه آزادیخواهی است و توان اثبات آن رانیز دارم.
اما مع الوصف چنانچه کسی راه حل بهتری داشته باشد که بتواند منافع ملی را زودترتامین کند، بسیارعالی تر خواهد بود.
اتفاقاً من و دوستانم ، از اکتبر 2011 پیشنهاد گفتمان ملی برپایه منافع ملی برای پیداکردن راه حلی برا نجات ایران و ایرانی و مرتفع شدن بی اعتمادی ها و... ارایه کردیم که ازطریق این گفتمان بشود بهترین راه حل استخراج گردد.
اما چون تمام امکانات رسانه ایی دراختیار امثال آقای نوری علا است، صدای ما درمیان صدای اینان گم است .
بهرحال خودمن درسال گذشته درنشست سکولاردمکرات های شرکت کردم و پیشنهادگفتمان ملی را دادم که فیلم اش هم هست. اما همین آقای نوری علا درنوشتارش مخالفت کرد و ما نیزپاسخ اش را دادیم ، اما دیگر او پاسخ نداد. چرا؟
ازنظرمن، بخاطر این است که او اهداف خاصی که تامین کننده منافع ملی نیست، آگاهانه دنبال میکند . ازاین رو، بنفع اش نبود که پاسخ نداد.
نوری علا، به کسانی جواب میدهد که نسبت به آنان برتری داشته باشد.
بهرحال، جناب کرمی، ازنظرمن، یکباره نمی شود به همه خواست ها رسید. باید بنا به الویت ها به هدف و اهداف برسیم. ازاین رو، آنچه مهم است و میتواند راه گشای رسیدن به دیگر اهداف شود،، دربرقراری آزادی های تضمین شده سیاسی در فردای ایران است.
و مردم حرف نهایی را درمورد این یا آن خواهند زد.
حال ازنظرمن، اگرکسی این حق انتخاب آزادمردم را برسمیت نشناسد و خود را قیم مردم بداند و دراین شرایط بخواهد به توافق درمورد این یا آن موردی که درحق انتخاب مردم است ، پافشاری نماید، بنظرم دچارمشکل اساسی است.
آنچه برای ما کنشگران سیاسی بسیار بسیاراهمیت دارد، وجود تضمین آزادی های سیاسی درفردای ایران است تا برپایه آن بشود بقیه مسایل را به روش دمکراتیک و با حضور مردم حل کرد.
با سپاس ازشما
نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

کیانوش عزیز، شما با این فاکت خود و پرسش های من چکار می خواهید بکنید!؟ نوشته اید : یک روحیه مشترک بین همه ی ایرانیان وجود دارد ..... روحیه مشترک بین «ف. م. سخن» ، علیرضا نوری زاده و ((کامنت نویسان چپ)) ، راست و اتنیکی وجود دارد و ان ، ندیدن حقایق تاریخی ، افراط گری و اغراق گویی ...آری ما ایرانیان از وضیعنی که گریبانگیر مان شده بسیار عصبانی هستیم ... در حالی که نبایستی انصاف را حتی در مورد دشمنان دیروز و امروز مان فراموش کنیم و راه تعادل در پیش گیریم.

بدانید که من با این کلی گوئی شما مخالفم.

و باز می نویسید(( تقریبا یقین دارم که کسانی که کامنت نوشته اند این مقاله و ویدئو ضمیمه آن را تا به اخر نخوانده و ندیده اند.)) خوب کیانوش گرامی حالا من از شما می پرسم! آیا شما پانویس های مرا خوانده اید و اگر آری، پس چرا پاسخ به پرسش های من نمی دهید؟ و در آخر پانویس دوباره خود چنین تکرار می کنید:

شخصا منتقد نظام پهلوی بودم و هستم ولی در عین حال خوبی های نظام. پیشین را منکر نمی شوم.

و من در پاسخ و نقد به این نگاه شما نوشتم:

دوست گرامی قرار نیست که ما از شدت خوفناکی، پلیدی و پستی استبداد مذهبی حاکم به ناچار باشیم که به خودکامگی و فساد و تباهکاری های دربار پهلوی ها، دستگاه سرکوبگر و فوق متمرکز شاهنشاهی و سرسپردگی او به امپریالیسم آمریکا و... نمره بهتری به فساد و خودکامگی شاه بدهیم. این تنها مقایسه ی بد از بدتر است که شما می کنید.

و همینطور نوشتم:


و همه ی ما می دانیم که در بساط خصوصا پسر که خود ما بخشا شاهدش بودیم، خواندن حتی یک کتاب ساده ی سیاسی و معطوف به آرمان های نه حتی چپ، بلکه محتوائی دمکراتیک و جمهوری خواهانه هم کافی بود تا دودمان آن فرد را به بررسی سیخ داغ رژیم کشیده شده و با تمام شقاوت، هستی او و خانواده و اقوامش زیر و رو می شد. در حالیکه ائتلاف رسمی و پوشیده شاه با روحانیت به تاسیس هزارها مساجد، تکایا، امامزاده ها، حسینیه ها و مراکز رسمی مذهبی و دولتی آشکارا منتج شده و به حیات آنها سوخت ارتجاعی می داد و با پشتیبانی سواک و نیروهای امنیتی، روحانیت موذی و حیله گر و خوصا بخش درباری آن مشغول تحمیق توده ای و سازماندهی اراده ی مستقل مذهبی برای بدست گرفتن قدرت از دست شاه و لاجرم علیه تاثیرگذاری مثبت نیروهای مترقی و چپ بود و شد.

به هر رو من در صداقت سیاسی و تفکر مردمی شما تردید ندارم، ولی دوست گرامی هنگامی که چپ را با یک چوب رد و نقد ذهنی می کنید، ناگزیرید لااقل پرسش هایش را به سان نقدتان پاسخ دهید. همین تندرست باشید

نوشته شده توسط: Anonymous

از18مدال طلا9مدال توسط غیرآذربایجانیا کسب شده.یعنی الان هفتم باشند.

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر تاریختان درست باشد, ساسانین سد 30000 هزار مانی را در کنار بیستون یک جا بریدند , چوم معتقد به دین ساسانیان نبودند.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

مسایل مثبت و منفی یاد شده کم و بیش در آثار بهرنگی وجود دارد. و چیزی ست تاریخی . و حاصل دوره ی او. هم مثبتهایش و هم منفی هایش. چکار میتوان کرد، آیا باید مطالعه ی آنها را کنار گذاشت؟ از نظر من میتوان نوشته های بهرنگی باز هم مطالعه کرد ولی با دیدی نقادانه. مثل هر اثر دید. حتی نوجوانان هم لازم است با دید نقادانه این آثار را مطالعه کنند. ضروریست دید نقاد را در نوجوانان تقویت کرد که بتوانند قصه را خود ارزیابی کنند.

چگونگی برخورد به آثار بهرنگی:
معمولا چهارنوع برخورد به این نوشته ها وجود دارد:
1- برخورد «حذفی» که از «چپ ستیزی» سرچشمه میگیرد و جامعه را بدون چپ میخواهد. به دلیل اینکه خیال میکند چپ باعث شده حکومت شاه سرنگون شود و حکومت اسلامی روی کاربیاید. سیستم شوروی متلاشی شده و سوسیالیسم جز دیکتاتوریها و کشتارهای بزرگ حاصلی نداشته است.

بر این پایه هرچه چپ هست و بوی سوسیالیسم میدهد باید حذف شود. این دید از سوی اسلامی ها و سلطنتی ها پیش برده میشود.
علت اصلی این برخورد چیزهایی نیست که مطرح میکنند بل « وحشت از قدرت گیری چپ» در ایران است. ار حکومت و مالکیت و سرمایه و آقایی شان می ترسند. و بدین جهت در پی حذف چپ اند.

2- برخورد دوم از موضع حل مسایل سیاسی-اجتماعی ایران از راه «مسالمت» است. کسانی که این دید را دارند راه
«فلسفه ی اجتماعی کلاسیک چپ را که بر پایه ی مبارزه ی طبقاتی استوار است» نفی میکنند. که میخواهد مسئله استثمار را در جامعه در یک روند حل کند . اینان مخالف روشهای کلاسیک «انقلاب-جنگ توده ای-چریکی» برای تغییر مناسبات «استثماری» درجامعه اند. نوشته های بهرنگی را در این مسیر ارزیابی میکنند.
3- برخورد چپ کلاسیک است که بر مبارزه ی طبقاتی تأکید میکند و همه ی شیوه های کلاسیک را درصورت نیاز درست میداند. اینان نگاه مثبت پیش از 57 را همچنان برنوشته های صمد دارند.

4- در برخورد چهارم مطالعه نقادانه نوشته ها مد نظر است با توجه به اصول هنری آثار ادبی در ادبیات کودک . و ارزشهای انسانی. و راههای انسانی برای رسیدن به هدف. و برخورد دموکراتیک به آدمها. و حل مسالمت آمیز و سیاسی مسایل اجتماعی. با توجه به شیوه های نوین تربیت . این دید با دید دوم اشتراکاتی دارد ولی با آن یکی نیست.
---------
آنچه من می توانم بگویم اینکه:
- طرح عقاید صمد را در قصه ها که «کم و بیش» شعار گونه است درست نمیدانم. هنر حکم میکند عقاید غیر مستقیم و هنری مطرح شود. مثل طرح نظرات چخوف-داستایوسکی-بالزاک(که حتی واقعیتها ی توصیفی خلاف نظرات خود او بود)- و یا حد اقل مثل خود ساعدی صورت میگرفت. که صمد ارتباط نزدیکی با او داشت.

- متأسفانه صمد از آغاز نتوانست قصه هایش را با روش هنری نویسندگان نام برده شروع کند. ولی در آخرین کارهایش به این روش نزدیک شد و ماهی سیاه کوچولو نمونه ی این نزدیکی ست. او لازم بود از متد ماکسیم گورگی فاصله میگرفت.
کار"هانس کریستین اندرسن"، آنتوان دو سنت اگزوپری، و دیگرنویسندگان حداقل به زبان انگلیسی می توانست منابع متد یاد شده باشد.

-صمد درچنگ فلسفه اجتماعی خود بود و در شیوه ی فلسفه هنریش نیزهمینطور.نتوانست فراتر ازآنها به محیط و پدیده ها بنگرد.
فلسفه ی اجتماعی هنری نویسنده میتواند بخشی از واقعیت را توضیح داده و منعکس کند اما کارهنری فراتر این ابعاد است. که در شرایطی-رئالیتت و خیال- میتواند خلاف فلسفه ی اجتماعی نویسنده نیز جریان یابد. و همه ی ابعاد محیط را دربرگیرد.

صمد با تمام نکات مثبت و منفی آثارش جزء تاریخ ادبیات کودک است و نویسنده ایست که هرگز تکرار نشد. و یگانه ماند و خواهد ماند.
کسانی که در ادبیات کودک میکوشند می توانند خیلی چیزها از او بیاموزند.


نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

بهنام عزیز،چنین نیست، من نوشته شما را مد نظر نداشتم و يك بد فهمي رخ داد ، اول فكرمي كردم كه م، سخن إصلاح طلب حكومتي است كه خوبيهاي نظام پيشين را أرج مي نهد دوم مبالغه اي كه نوري زاده در مورد فرح پهلوي انجام داد و برخي از كامنت ها مد نظر بود،شخصا منتقد نظام پهلوی بودم و هستم ولی در عین حال خوبی های نظام. پیشین را منکر نمی شوم

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

امروز که به فیس بوک سری زدم پ دیدم آزاده سپهری نوشته که م.سخن در پاراگراف آخر نوشته که طرفدارنظام جمهوری اسلامی است،دوبار نوشته را خواندم و متوجه نشدم که م.سخن منظورش نظام اسلامی نبوده و بدین طریق ازش معذرت خواستم

نوشته شده توسط: Anonymous

تعداد مدالها امروز 53 مدال بود 5 درصد یا 9 درصد خطای نبود چرتگه است ولی عدم محاسبه 90 تا 95 درصد مدالها نشان دهنده چیست؟ اگه گفتید؟!!! البته ممکن است تا آخر بازیها تخمین 5% هم زیاد باشد!!!

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

نقد صمدبهرنگی :
نقادان بعد از 57 نکات چندی در مورد آثار بهرنگی مطرح میکنند که مهمترین آنها عبارتند از :
1- صمد آرمانگرا بود. فکر میکرد از راه خشونت بار به مقصد میرسد.
2- این آزمانگرایی( فلسفه ی اجتماعی) را در کارهای خود ترویج و تبلیغ کرده است.
3- به نوعی به ادبیات کینه و خشونت باور داشت.ادبیات او ادبیات محبت نیست،ادبیات کینه و ستیز است. ادبیات کشتن و کشته شدن است. هر نوع راهی را برای رسیدن به آزادی مشروع میداند.( کشتن سگ در قصه).
4- نویسنده ای ست با فلسفه ی اجتماعی و فلسفه ادبی او نیز از فلسفه ی اجتماعی اش تبعیت میکند.
5- ادبیات کودک وسیله ای بود برای رسیدن نویسنده به جامعه ی آرمانی ( سوسیالیسم).
6- صمد در ادبیات کودک ترویج فلسفه اجتماعی خود را میکرد در حالیکه ادبیات کودک اروپا در دوره ی دوم «فانتزی نویسی» خود بود. او از ادبیات کودک جهان اطلاع نداشت.

7- نسل صمد از کشتن افراد سازمانی خود نیز ابا نکرد.( تصفیه های درون سازمانی در فداییان و مجاهدین).
8-دید قطبی «استبداد- مردم»، یا به عبارت دیگر سیاه و سفیدی داشت.
---------
در کنار این نکات منفی نکات مثبت نیز مطرح میکنند:
1- صمد بهرنگی راه نوی در ادبیات کودک گشود
2-کودکان و مردم را خوب می شناخت. در کنار آنها و دلسوزشان بود . از بهبود زندگیشان حمایت میکرد.جانبدار بود.
3-انسان واراسته - نویسنده ای متعهد -و زبان مردم بود.
4-زندگی و آثارش او را به افسانه تبدیل کرد.
5-شیفته ی هنر و مردم، و سعادت و آزادی آنها بود و در آثارش این خصوصیت را منعکس میکرد.
6- به زبان مادریش و فولکلور آذربایجان و ادبیاتش علاقه ی وافری داشت و در آثارش از آن بهره میگرفت.
7- ادبیات کودک برای او معنی «شناخت» داشت و میکوشید یاری کند کودک محیط خود را بشناسد.نه اینکه سرگرم شود.
و این شناخت را با حرکت پیوند میداد.
8-جنگیدن اختراع صمد نبود. این جنگ در جامعه بود و صمد میکوشید به آن شکل آگاهانه بدهد.
9- قصه های صمد سرشار از عشق و محبت است. جنگیدنها همیشه با عشق و محبت آمیخته است. و چون جویباری
میخواهد به دریای انسانی بریزد.

منبع نکات یاد شده کتاب « یادمان صمدبهرنگی-علی اشرف درویشان» .
برای شناخت درست صمد بهرنگی و آثارش کتاب درویشیان را توصیه میکنم .
-----
ادامه دارد
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

من با حوصله تمام صحبت را گوش دادم. و کامنت نخست خود را نوشتم. بار دیگر بر درستی آن تأکید میکنم بخصوص که:
- حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه «استبدادی-دیکتاتوری»بود و غیرقابل دفاع ست. اما در رابطه با «سنت و مدرنیزم» ضمن گامهای نادرست گامهای مثبتی هم انجام دادند.
- سرکوب جنبشها از سوی محمد رضا شاه : یعنی مصدق - جنبش آذربایجان و کردستان- تک حزبی - اختناق و اعدامها و زندانهای سیاسی- وابستگی نظامی ،سیاسی، اقتصادی- غلط بود.
- قیام علیه سلطنت درست بود.
-اینکه حکومت اسلامی بدتر از حکومت پهلوی ست - نمی تواند وجود حکومت پهلوی را لازم نشان دهد. حکومت پهلوی غیرلازم بود و از بین رفت. متأسفانه نیروی مترقی جامعه موفق نشد به حکومت برسد. آخوندها زرنگ تر درآمدند.
نیروهای مترقی به فکر «کسب قدرت» نبودند. و این ضعف همچنان وجود دارد. مهم ترین وظیفه نیروهای مترقی «ائتلاف سیاسی و کسب قدرت» است.

اما هنوز که هنوز است این استعداد را ندارند. فردا باز یک نیروی ارتجاعی دیگر «قدرت را قبضه خواهد کرد».
نیروهای مترقی باز بر کله خود خواهند کوبید.

مسئله بسیار روشن است و ساده. از حساب دو و دو هم ساده تر است.
میخواهی گره مسایل جامعه گشوده شود باید «خودت قدرت را به دست گیری».
وگرنه نباید آه و ناله کنی. کلّاشها آماده اند برایت حکومت کنند. اگر دیر بجنبی مثل همیشه باخته ای.
ادامه در پایین
نوشته شده توسط: کاظم موافق

جناب کرمی,

از اینکه انتقادات مرا نسبت به عملکرد آقای نوری علا شخصی‌ قلمداد نموده ا‌ید‌, متاسفم. ضمن اینکه به باور من لیبرال دموکراسی و سکولاریسم "تنها" پادزهری است که میتواند آثار حضور یک نظام مذهبی‌ را از پیکر جامعه بزداید.
انتقاد من به حضور "فرعونی" و مونولوگ شخصیتی مانند نوری علا در راس این هرم و به گروگان گرفتن این گفتمان ( پس از آزمایش و خرج کردن همه تئوریها و پتانسیل های دیگر) است.


خوشحالم که میتوانید به عنوان یک شاهد زنده در نشست آتی آنها شرکت کنید و امیدوارم که در پایان نیز شما را همچنان امیدوار‌, اما "واقع بین تر‌" ببینیم و شما نیز با استفاده از این فرصت از معمار بزرگ این پروژه نحوه "عملی‌" رساندن این کشتی شکسته به ساحل آرامش را بپرسید و ما را هم از نگرانی‌ برهانید.
نوشته شده توسط: کاظم موافق

با سپاس فراوان از جناب فراستی و دیگر عزیزانی که فارغ از دعواهای سیاسی و ایدئولوژیک‌, به فکر نشان دادن مشکلات پنهان کشور و یافتن راه حلی برای برای آن هستند.
با توجه به سابقه کار و تحصیلی‌ که در ارتباط مستقیم با آب داشته و تماس مستمری که با همکاران و دوستان سابق که همگی‌ بصورت مستقیم (درون کشور) همچنان در صنعت آب مشغول فعالیت هستند‌, به استحضار شما دوست نادیده گرامی‌ می‌رساند که ضمن موافقت کامل با لزوم بازبینی و تغییر شیوه مدیریت فعلی‌ منابع آب کشور و مدیریت این تغییرات در سه مرحله کوتاه مدت‌, میا‌‌ن مدت و درازمدت‌, ناچارم با بخشی از پیشنهادات شما مخالفت کنم.

با توجه به منابع محدود‌, سؤ مدیریت و فرسایش شدید منابع موجود آب که به باور من از نفت هم حیاتی‌ تر است‌, مشارکت دادن مردم در بحث "مدیریت آب" به معنای مرگ آب خواهد بود.
یکی‌ از مهمترین و اولین اقدامات ضروری‌, انتقال صنایع "آب ٔبر" مثل صنعت فولاد از اصفهان به حاشیه خلیج فارس است.
گام بعدی انتقال کشاورزی های غیر مسئولانه و سودجویانه ای که تنها به دلیل امکان استفاده از رانت قدرت گسترش یافته و منابع آبی‌ بسیاری را به هدر میدهد‌, مانند شالیزارهای اصفهان و اخیرا یزد که محتاج آب بیشتری از سرچشمه کارون است.
تبدیل سیستم کشاورزی کشور و مدلهای آبیاری قدیم به مدل‌های پیشرفته و متنوع.
آخرین اشتباهی که میتوانیم بکنیم‌, سپردن مدیریت آب به مصرف کننده "تشنه" و محروم است.
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

به آقایان...ناصر پاکنژاد ....
در ادبیّات آلمانی، ..سکولاریسم را با 3 واژهء کلی تعریف میکنند، 1- آزادی (Freiheit) 2- همزیستی مسالمت آمیز Frieden) صلح ) 3- آزادی اقتصادی، یا اقتصاد بازار آزاد امّا سوسیال „Freihandel“.
بنا بر این می بینیم که اساس لیبرالیسم بر دو اصل، لیبرالیسم اقتصادی، و لیبرالیسم سیاسی استوار هست،
و" آزادی و آزادیخواهی" مورد نظر شما اصلی از لیبرالیسم هست، و لیبرالیسم بر پایهء پلورالیسم فرهنگی و دینی و عقیدتی و در نهایت سکولاریسم و چندین کانونی و غیر متمرکز بودن قدرت سیاسی و "اصول حقوق بشر" امروز، سنگ زیر بنای همان لیبرالیسم است ، که نه فقط آزادی فراگیر عمومی، بلکه آزادی فردی و حقوق شهروندی را به همراه دارد.
وقتی شما حقوق بشر و سکولاریسم و لائیسیته را مناسب نمیدانید، در اصل شما همان "آزادی" مورد نظر خود را هم مردود شمرده اید.

برداشت شما از آزادی، مربوط به دوران استعماری کهنه و سنتّی هست، آزادی امروز معنا و مفهوم بسیار وسیعی دارد، که عرصه های آموزشی، مهارتهای فردی، سیستمهای اقتصادی، استاندارد زندگی، قانونمندی، روابط دمکراتیک و غیره را شامل میشود.

سکولاریسم و دمکراسی در عصر امروز هم تضمین فرایند آزادی فراگیر نیست، چرا که دمکراسی خود در سیستمهای مختلف و بسیار به دیکتاتوری تبدیل شده، از جمله در ایران و بودند حکومتهای سکولاریسم چپ و راست در جهان بینی های گوناگون که دیکتاتور تمام عیار بودند، به گمان من عنوان درست برای گذار، همان لیبرال دمکراسی است که لیبرالیسم را در کنار دمکراسی گذاشته است. و سکولاریسم و دمکراسی زیر مجموعهء آن میباشند.
منافع ملّی را من در یکسری از استراتژی های زنجیر وار بهم پیوسته تعریف میکنم، که همسویی آنها باید در جهت منافع ملّی و ذخیرهء فرهنگی ما باشد، نمونهء این استراتژیها میتوانند، ساختار دمکراتیک حکومت، استراتزی درونی، سیاست و روابط خارجی با جهان، سیستم اقتصادی با نرمهای امروزی، استراتژی دفاعی و نظامی کشور، تربیّت کادر نیروی انسانی ماهر، استراتژی مهم تأمین انرژی برای امروز و فردا، برنامه ریزی اینده نگری کوتاه و درازمدّت، تقیسمات کشوری بر اساس ضرورتهای عمومی و ملّی، و غیره میباشد که شما هم به آنها اشاره کرده اید، امّا مهمترین استراتژی سکولاریسم و پلورالیسم فرهنگی و سیاسی در جامعهء امروز است، چرا که حکومت مذهبی شیعه گری در انواع مختلف تبعیض را گسترش داده است، و بخش عظیم نیروی انسانی کشور را یا از بین برده است و یا منزوی و فراری داده است، هم مینهان سنّی و بهایی و یهودی و سایر ادیان و ایدئولوژی های دیگر را، و هم میهنان کُرد و بلوچ و ترکمن را در قدرت سیاسی و اقتصاد شریک نمیکند و بسیار مسائل و مشکلات دیگر که این حکومت دینی شیعه گری در درون و در جهان برای ما آفریده است.

من مشارکت خودم را در کنگرهء سوّم سکولار دمکراتهای ایران بصورت رسمی و نوشتاری به شخص اقای دکتر اسماعیل نوری علا، اعلام کردم، و همین چند دقیقه پیش می بینم که تصویری از من در لابلای سایر تصاویر آمده است، در صورتیکه هر کسی که بتازگی اعلام مشازکت میکند را در سمت راست این سایت مخصوص این کنگره میگذارند، تا همه بدانند، حتّی سپاه پاسداران سابق را.

هدف از مشارکت من فقط به عنوان تماشاگر و ناظر بر اوضاع برای کسب اطلاعات از این نشست هست، و قصد گلاویز شده با کسی را هم ندارم، امّا این اجازه را به امثال آقای نوری علا میدهم اگر میخواهند مرا بازجویی کنند، و اگر حاضر باشند در همین نشست و کنگره به مناظره مستقیم در حضور جمع و رسانه ها تن در دهند.
نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

جناب کیانوش توکلی باسلام، این انتظار از شما لااقل می رود که بدانید من اهل افراطگری و مبالغه گوئی در ادبیات سیاسی مردمی خویش نبوده و سعی می کنم نباشم. و اگر شما تاکنون به نوشته ها و پانویس های متنوع من توجه می کردید، حتما پی به این نکته ی ویژه می بردید. اگرچه شما در این پانویس به نام مرا مورد خطاب قرارنداده اید، ولی مضمون نوشته چنین می گوید. و شگفتا که شما بی سبب چپ ستیزی می کنید.

در این که من یک کمونیست هستم تردید نباشد؛ اما اگر این نگاه به افراط و مباله گری انگاشته می شود؟ آنگاه به دید شما احترام می گذارم، اما با آن مخالفم.
دوست گرامی قرار نیست که ما از شدت خوفناکی، پلیدی و پستی استبداد مذهبی حاکم به خودکامگی و فساد و تباهی های دربار پهلوی ها و دستگاه سرکوبگر و فوق متمرکز شاهنشاهی و سرسپردگی او به امپریالیسم آمریکا و... نمره ی کمتر فساد و خودکامگی دهیم و مقایسه ی بد از بدتر کنیم.

زیرا؛ هر دوی آنها با اندکی تفاوت دشمن اراده ی آزاد مردم بوده و همیشه در مقابلِ استقلال رای ملت ها ایستاده، و بی کم و کاست جلاد بی رحم هر وجود مخالف و یا خواست آزاد و مترقی می باشند. از شما چپ سابق اکثریتی می پرسم! بگویید چه کسی قادر بود یک برنامه ی آزاد تبلیغی توده ای به سود رشد هوشیاری و دانائی اجتماعی داشته باشد؟ هیچکس! مگر تنها روحانیت.

در آن سکون، ترس و خفقان شاهی گوئی که هرزمان همه جا دیوار بود و دیوارها نیز پر موش بودند و نیروی امنیتی و کلانی صرف می شد تا اندیشه تحولگرا در نطفه پیدایش خود، بخاطر حفظ نظام شاه که سایه ی خدا بود در دم خفه و یا اگر لازم می شد نابود شود. چنانکه این نقد درست باشد که هست و برایش هزارها فاکت وجود دارد. من در این میدان ستم، ضدبشری و تبهکاری گناه دودمان پهلوی را بیشتر از رژیم ولائی می دانم؛ چراکه استبداد شیعی در دامن همان پهلوی ها پرورش یافت.

و همه ی ما می دانیم که در بساط خصوصا پسر که خود ما بخشا شاهدش بودیم، خواندن حتی یک کتاب ساده ی سیاسی و معطوف به آرمان های نه چپ که دمکراتیک و جمهوری خواهانه کافی بود تا دودمان آن فرد را به بررسی کشیده شده و با تمام شقاوت زیر و رو می شد. در حالیکه ائتلاف رسمی و پوشیده شاه با روحانیت به هزارها مساجد، تکایا، امامزاده ها، حسینیه ها و مراکز رسمی مذهبی و دولتی آشکارا سوخت ارتجاعی می داد و با پشتیبانی سواک و نیروهای امنیتی روحانیت موذی و حیله گر و خوصا بخش درباری آنهم مشغول تحمیق توده ای و سازماندهی اراده ی مستقل مذهبی برای بدست گرفتن قدرت از دست شاه و علیه تاثیرگذاری مثبت نیروهای مترقی چپ بود.

همین چپ که شما آنها را نقد می کنید؛ بخوبی می دانید که هیچگاه فرصت نزدیک شدن و کار توده گیری با اعماق به شکل زنده نداشته است تا تئوری ها و نگاه های اشتباه خود را در عمل تصحیح، تغییر و تبدیل به بازتاب های واقعی اجتماعی و عینی کند. پس چه انتظار بی هوده ای از چپ می باید داشت؟ زیرا برای شاه و شیخ چپ تابو بوده و مانده است و خود همین چپ ستیزی شاه و شیخ مانع توده گیر شدن چپ و خامی دیدگاه هایش بوده و خود این ناپالایشی ها ناشی از این سرکوب بی وقفه هردو نظام منحط می باشد.

اینجا تنها محور نقد، نگاه فرامردمی، نفس خودرائی و سرکوب امیال و آمال ملت ها و فجایع فراوانی ست که آن دو نظام ضدبشری ایجاد کرده اند که می توان زیاد پیرامون آنها با فاکت های مستند بسیار نوشت و من علاقمند به تکرار آنها نیستم.

بنا بر این هدف کوچک و کلان در این نقد، تلاش برای ایجاد جامعه خود باور، مستقل و چند قطبی ست تا ابتدائا اصول مفید تفکر و فواید همراهی جمعی در آن، فراگرفته شود و به یاری و همکاری هم بتوان به ساختاری غیرمتمرکز ولی سراسری رسید تا همه ی خواسته های مردمی سرکوب شده در دوران سیاه شاه و شیخ به کمک دانش گسترده توده ای و بدون نیاز به شیرینی و شلاق به پیش برده شود و شاه و شیخ مانع آن هستند.

جامعه رنگین و رنجبرده ی ما در طول تاریخ هزاره و یا لااقل سده های خونین و شفاف گذشته، به همت شاهان، ادیان و خصوصا رهبران شیعه هیچگاه ابزار تربیت تحقیقی و تدریسی بیرون از ساختار سیاسی مذهبی حاکم هر دوره نداشته و اصولا چنین اهرم دولتی و غیر دولتی یا ساختاری سکولار و دمکراتیک و از همه مهمتر افشاگر و روشنگر به سود بیداری مردمی را در نهاد خود و قوانین یکسویه اش نپذیرفته است.

پس دوستان بیائید اگر منطقی در این نگاه تجربی، انسانی و کاملا بی طرف ما چپ وجود دارد و یا لازم است آن را به دست تغییر و بازسازی بگذاریم؛ شایسته است با هم برای این نگاه را بهبودش دهیم و این تلاش ضروری امروز همه ی ما را از ستم و تحقیر و تبعیض ها نجات خواهد داد و رسیدن به اهداف و منزلت مردمی ما را مسرور و بیشتر به زندگی امیدوار می سازد. چاره همین است.
نوشته شده توسط: Anonymous

با درود به اقای فراستی که توجه به ادامه حیات مردم ایران دارند.در حقیقت مشکل اساسی زیست مردم ما همین اب است .
شادروان اقای باستانی پاریزی نیز از نادر افرادی بودند که به مسئله قنات و ابیاری و اقتصاد روستائی توجه داشتند.
در کتاب حماسه کویر ایشان به کم ابی و توجه نکردن دولت وقت به کشاورزی و اب گفتار باارزشی دارند.
متاسفانه ما بجای حل و ایجاد زندگی و رفاه برای مردم کشورمان به دنبال سراب رفتیم و هنوز هم میرویم . در یاچه ارومیه و خشکی بسیاری از سدها که با محیط زندگی ما رابطه مستقیم دارد مورد توجه نه دولت است و نه مخالفان . روزگا ر ما متاسفانه به هدر رفت و بجای خدمت به اب و خاک اب در هاون میکوبیم. مسلیمن در پی اخرت و دیگر جریانات بدنبال انچه روزی از نظام کنونی باقی مانده باشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

ممنون ائليار عزيز از توضيحاتت.
مسلماً صمد ادعاى انسان بدون نقص و عيب را نداشت،گو اينكه انسان بدون عيب و نقص هم عرض انسان جانى است.اما همانطور كه شما گفتيد،نقد بمعناى حقيقى از آثار صمد موجود نيست،اينها هم نقد نيست،بلكه نفى متعصبانه است كه ريشه در هيستيرى ضد چپ بعضى ها دارد،با آنكه صمد حتى عضو حزبى هم نبود،ولى اينها بخاطر اينكه مدعى هستند كتابهاى صمد مانيفيست چپ بود مى خواهند صمد را نفى كنند،بهمين خاطر است كه اظهار نظر آقاى قاسم خانى كه شايد اطلاع چندانى از روند ادبيات نداشته باشد،توسط بعضى از رسانه هايى كه به همين هيستري دچار هستند بازپخش مى شوند.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کاظم کردوانی! سپاه را آنچنان بزرگ کرده است که گوئی سردمداران جنایتکارسپاه پاسداران، که تا مرفق دستشان بخون صد ها هزارنفرازمردم بیگناه جغرافیای موسوم به ایران آلوده شده است، خواهند توانست در مقابل عصیان میلیونها مردم بجان آمده بایستند. اگر یادتان باشد، شاهنشاه آریامهربزرگ ارتشداران و خدای خدایگان و ظل الله و نایب خدا نیز میگفت: با آرتش قدرتمند و بی نظیر شاهنشاهی نمیتوان شوخی کرد! و بدنبال همان ادعا های ضد مردمی و با همان با ارتش بی نظیر و قدرتمند خود، مردم را بخاک وخون کشید، آخرش چه شد؟ آیا سر انجام جل و پلاسش را مردم با دستان خالی به دور نه ریختند؟ سپاه پاسداران جنایت کار اسلامی، مگر چند میلیون ایرانی را میتواند بکشد؟ و اگر مردم سلاح بدست بگیرند، و مبارزه به مثل بکنند، چه خواهد کرد؟ آیا نیاید سوراخ موش را بخرد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ناصر کرمی، سپاس از اینکه به نوشتارم توجه داشتید و نظرتان را منعکس فرمودید.
درپاسخ عرض کنم:
1- من نمایندگی ازجبهه ندارم. چون جبهه ای تشکیل نشده است. من فقط موافق تشکیل جبهه آزادیخواهی هستم.
در ضمن من اصلاً نمی فهمم با نقد و مخالفت با ایشان ، چه خدمتی به وی کرده ام ؟
2- من نمیخواهم وارداین بحث شوم که دیدگاه من هومانیستی و فاقد بارسیاسی هست یا نیست. شما ای کاش حداقل میتوانستید، به مطالب و جزئیات نوشتار می پرداختید تا بواقع بدانیم اشکال کار درکجا است؟ آنچه که شما بیان کردید، کلی گویی است .
اما درارتباط با ایجادجبهه آزادیخواهی با اطمینان به شما میگویم: چه دیدگاه من هومانیستی و فاقدبارسیاسی باشد یا نباشد، هیچ راه حلی بهتر از جبهه آزادیخواهی، ملموس تر و اجرایی ترنیست.
3- من بسیاربسیار بعید میدانم که جنابعالی باتوجه به اصول سیاست ومبارزه ، بتوانید اثبات کنید که سکولاردمکراسی تنها راه،

هم تاکتیک و هم استراتژیک است. بدین جهت خوشحال خواهم شد که جنابعالی بتوانید نظرتان را دراین خصوص اثبات بفرمائید.
4- اینکه تئوری سکولاریسم زائیده جبردیالکتیک یا همان عقل گرایی است شکی نیست. اما درحال حاضر این نوری علا است که درعرصه سیاست ایران به زور تبلیغات و داشتن فضای لازم دراین رسانه و آن رسانه ، خود را پرچم دار این امر کرده است. بدینجهت، من با توجه به شناختی که ازنوری علا پیداکرده ام ، معتقدم وی یک جای کارش ایراد اساسی دارد و بواقع بدنبال نجات ایران و ایرانی نیست .
درپایان تمایل دارم ، نظرتان را درمورد منافع ملی و چگونگی تأمین آن دراین مقطع از زمان و شرایط بدانم چیست ؟
سپاس ازتوجه تان
نوشته شده توسط: Anonymous

راسیسم فارس بطور کلی، از دمکراسی هراسان است. چون در صورت طرح قوانین دمکراسی، هر ملتی در جهنم ایران، برای حقوق ملی مدنی و زبانی خویش تلاش خواهد کرد. و زبان فارسی، دیگر نمی تواند بزور شلاق و سرنیزه، و اعدام و کشتار بر مردمان و بطور کلی بر ملل جهنم ایران تحمیل شود. ازاین جهت آقایان چسبیده اند، به دیکتاتورهای راسیست رژیم اسلامی، تا مثل 37 سال گذشته مردم جغرافیای موسوم به ایران را برخیش ببندند، و یوغ بردگی را برای همیشه بر کردنشان بیاویزند. خنده دار این است که چنین عناصری خود را هموطن تلقی میکنند. و گویا قیم و یا وکیل ملل ایران هستند، میخواهند برای آنان رهبر تعیین بکنند. کسی که امروز بجای انتخابات آزاد!، دیکتاتورمآبانه و بطور گستاخانه از تعیین رهبر و ادامه دیکتاتوری رژیم خونریز اسلامی صحبت میکند، آیا کلمه دمکراسی و حق انتخابات آزاد، و حق تعیین سرنوشت مردم بدست خویش، بگوشش خورده است؟

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

حوادث سیاسی چون رعد و برق می گذرد ؛زمان تنگ است. از این رو بازهم تلگرافی می نویسم:1_تقریبا یقین دارم که کسانی که کامنت نوشته اند این مقاله و ویدئو ضمیمه آن را تا به اخر نخوانده و ندیده اند. طبیعی است که هیجکدم به اصل موضوع مقاله اشاره ای نمی کند.2_ جناب «ف. م. سخن» در پاراگراف آخر خود را از وابستگان نظام جمهوری اسلامی می نامد، و از نوشته او پیداست که نویسنده خود زمانی در نظام اسلامی دارای پست و مقامی بوده است .3_ از مجموعه نوشته« ف. م. سخن» می شود اینطور استنباط کرد که بخشی از نظام و یا برخی از اصلاح طلبان همچون نگارنده مقاله فکر می کنند. «ف. م. سخن» می نویسد:

«به عنوان فردی که طرفدار نظام جمهوری است٬ .....به همان سادگی وظيفه ی خودم می دانم که از خوبی های دوران پهلوی٬ همچون مامور حراست جمهوری اسلامی در موزه ی جواهرات سلطنتی٬ رييس کاخ موزه های ايران٬ خدمه ی هتل رامسر٬ افسر هواپيمای نظامی٬ راننده ی تاکسی اهوازی... ديده بودند و با صدای بلند و قدرشناسانه از آن ها ياد می کردند٬ ياد کنم...»4_ با وجو د اینکه « ف. م. سخن»طرفدار نظام جمهوری است اما از« خوبی های دوران پهلوی» می نویسد ولی متاسفانه برخی ازجمهوریخوان سکولار و یا چپ ها نمی خواهند از « خوبی های دوران پهلوی» چیزی بگویند ویا بشنوند . در حالی که مردم کوچه و بازار از مقایسه ساده «شاه و شیخ» خانواده پهلوی ها را به جایگاه خدایی می رسانند و همینطور که علیررضا نوری زاده در مقابل خانم فرح پهلوی چنان زبان مبالقه ، تملق و اغراق را به جایی می کشاند که ادم بناگهان فکر های دیگری می کند که خدای نا کرده در مقابل پول هنفگی چنین گزارشی را تهیه کرده است .5_ بعنوان فردی که طمع تلخ زندان و شکنجه هر دو نظام را چشیده ام ؛ آشکارا می گویم که زندانهای پهلوی در مقابل سیاه چالهای جمهوری اسلامی چون هتل های 5 ستاره بود. زندان بانها و شکنجه گرهای زمان شاه وقتی باز جویی زندانی تمام می شد ؛ با آنان با احترام برخورد می کردند در حالی که بطور مثال احسان طبری را داخل گونی در راه روهای زندان اوین گذاشته بودند و زندانیان تواب را وادار می کردند که وقتی از کنار این فلیسوف توده ای رد می شدند با لگد به این کیسه بکوبند ... ..آری حکایت همان حکایت«صد رحمت خدا بر مرده شورسابق است.6_در مورد موضوع جواهرات سلطنتی ؛ نظریه های دیگری را هم می توان ،مورد توجه قرار داد مثلا فرح پهلوی و در بار فرصت چندانی برای جمع اوری وسایل خصوصی نداشتند و یا فکر می کردند که بزدودی ارتش کودتا می کند و دو باره اوضاع هموچون زمان پس از 28 مرداد 32 بر وفق مراد می شود. 7_نتیجه : یک روحیه مشترک بین همه ی ایرانیان وجود دارد ..... روحیه مشترک بین «ف. م. سخن» ، علیرضا نوری زاده و کامنت نویسان چپ ، راست و اتنیکی وجود دارد و ان ، ندیدن حقایق تاریخی ، افراط گری و اغراق گویی ...آری ما ایرانیان از وضیعنی که گریبانگیر مان شده بسیار عصبانی هستیم ... در حالی که نبایستی انصاف را حتی در مورد دشمنان دیروز و امروز مان فراموش کنیم و راه تعادل در پیش گیریم
نوشته شده توسط: کاظم موافق

امید گرامی‌,
با سپاس از مهر شما‌, نوشتار بعدی من دقیقا به همین مسئله فدرالیسم اشاره دارد که شاه بیت غزل ایشان برای گردآوری هرچه بیشتر آنچه من "شریک جرم" میدانم اختصاص خواهد داشت. اگر چند روزی تامل کنید سیر آنچه را شما "تحول" می‌نامید از آغاز مرحله جدید فعالیت جدی ایشان تا به امروز را از میا‌‌ن سخنان خودشان بررسی می‌کنیم و پوچ و توخالی بودن شعارهای ایشان را هم ثابت خواهم کرد.
قضاوت نهایی‌ با شماست‌, اما اجازه بدهید بنده قضاوت خود را داشته باشم.

نوشته شده توسط: Anonymous

نیروهای داعش در اونیفورم ارتش ترکیه بدون ریش/ سه تیغه!
تبهکاران با پوشیدن یونیفورم ارتش ترکیه به کوبانی حمله کردند
حمله داعش به کانتون کوبانی + ویدئو
http://www.archiverosa.blogspot.com/

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه
صمد جوانی بود که قبل از سی سالگی زندگی را از دست داد و امکان آن نیافت که دوباره به نوشته های خود برگردد و نقادانه آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. از این رو اشکالات نظری و حتی هنری در کار های او هست و این طبیعی ست.

سگ در قصه ی اولدوز و کلاغها که وسیله ی زن باباست و توسط آن موفق به کشتن آقا کلاغه میشود بعد توسط «یاشار و اولدوز» کشته میشود.
-منهم کشته شدن سگ توسط بچه ها را در قصه درست نمی دانم. درست آن بود که بچه ها سگ را بجای کشتن راه رام کردنش را پیدا میکردند. سگ را میتوان رام کرد و خطرش را رفع نمود.
- نه صمد فکر نمیکرد که یک زن بابا بد است پس همه ی زن پدرها بد اند. شخصیت منفی زن بابا در فولکلور هست و همینطور در زندگی. صمد این نمونه را در قصه استفاده کرده است. و این به معنای بد دانستن همه ی زن باباها نیست. فکر صمد دور از این ساده نگریهاست.

- دید طبقاتی: نگرش صمد به مسایل اجتماعی در قصه ها طبقاتی ست. میتوان با این دید موافق یا مخالف بود اما چیزی از واقعیت جامعه که در آن « استثمارکننده و استثمار شونده» وجود دارند و جامعه را به بالایی ها و پایینی ها بخش کرده کم نمی کند. کلا چگونگی زندگی بچه ها و آینده ی آنها را همین مسئله « استثمارکردن و استثمار شدن» تعیین میکند. او خواننده را متوجه این مسئله در جامعه میکند. شاید اکنون بهرنگی زنده بود و این روش را چنین عریان که در کارهایش آمده و بوی به اصطلاح « ایده لوژی» میدهد نمی پسندید . اما ازجوانیکه در دوره ی او این روش مرسوم بود نمی توان انتظار داشت که مثل ساعدی در داستانهایش حرکت کند. کارهای صمد آغاز راهش بود و این اشکالات طبیعی ست.

دوستی داستانی در مورد دو کودک فقیر و ثروتمند نوشته بود و اینها را در مقابل هم قرار داده بود. پرسیدم « گناه بچه ی ثروتمند چیست که پدرش ثروتمند است؟ » گفت «هیچ»! و نوشته اش را پاره کرد و دور ریخت.
این دید در برخیها بود و هست ولی نگرش صمد دور از این ساده نگریهاست. کوشش بهرنگی برای متوجه کردن بچه به ریشه ی بی عدالتی هاست. شاید اگر زنده می ماند این کار را چنان هنرمندانه میگرد که بوی ایده لوژی نمیداد. مثل بالزاک یا چخوف و یا حتی مثل ساعدی خودمان. قصه ی ماهی سیاه کوچولو این نگاه هنری او را نشان میدهد.

شخصیت اخلاقی صمد:
صمد از نظر شخصیت اخلاقی و انسانی و تعهدات نویسندگی و روشنگری انسان کم نظیری بود. و نمونه در جامعه ی ما.
برای بی عدالتی ها خشمگین بود ولی برای ستمدیدگان بسیار مهربان و پرمهر بود.
در جامعه ی غربی «ویتگن اشتاین » و «میشل فوکو» ی فیلسوف با خصایل همجنس گرایی و برخی رفتارها ی دیگر مورد پذیرش اند اما در جامعه ی ما تنها صمد و صمد ها با پاکی های مختص جامعه ی خودمان مورد توجه و پذیرش واقع میشوند. و صمد برای جامعه ی ما از جمله ی « عاشقان پاک انسان و انسانیت» بود. این است که جوانان-مردم-عاشیقها برایش شعرها و ترانه ها ساختند. راه فرهنگی او - زندگیش- شخصیتش نمونه بود. مثل زندگی دیگر دوستانش.
به دوستش در نامه که نوشته بود «صمد آرزو میکنم انسان بزرگی باشی» جواب داده بود «یوسف مامانی، نمی خواهم بزرگ باشم. میخواهم اگر ممکن شود انسان باشم» نقل به مضمون.
آری او انسان بود. پاک زیست. و شخصیت بزرگی هم هست.
ما در هر دوره به او مراجعه خواهیم کرد و خودمان را با او خواهیم سنجید. او همیشه همراه ماست. او ما را در همه ی عرصه ها به دنبال خود می برد.
تا استثمار و استثمار کننده هست- تا تبعیض و بی عدالتی هست صمد دوست و همراه ماست.

صمد با اینکه نگرش طبقاتی داشت ولی دیداش ایده لوژیک نبود. او نویسنده ای با نگرش علمی و نقاد به پدیده های اجتماعی ست و هرگز دگماتیک نبود. افکارش را مرتب با نگاه از زوایای گوناگون به فنومنها تغییر میداد و دقیق میکرد . و این تلاش در قصه ها و مقالاتش دیده میشود. قصه های اولدوز اولین کارهای اوست.

طبقات علی رغم میل ما در جامعه وجود دارند -حالا مهم نیست که اسمشان را طبقه بگذاریم یا گروه اجتماعی یا اقشار اجتماعی.
جامعه ی سرمایه داری بر مدار «کار و سرمایه» میچرخد. و سیاست دولت آن هم سرنوشت مردم -از کودک و بزرگسال- را تعیین میکند. بر این اساس نیز جامعه به فقیر و غنی تقسیم میشود. اکثریت مردم تبدیل میشوند به بردگان قشر اقلیت اجتماعی بهره کش. نه تنها در ایران حتی در سطح جهان نیز چنین مسیری طی میشود. کودکان از آغاز در این جریان قرار دارند و در زندگی همه ی محرومیت ها را احساس و تجربه میکنند. لازم است ادبیات کودک کمک کند بچه محیط خود را علمی درک کند. و این به هنر نویسنده بستگی دارد که چگونه کودک را که در دنیای «خیال و واقعیت » سیر میکند متوجه پایه های علمی مسایل زندگیش کند.


نوشته شده توسط: Anonymous

5درصد40مدال میشود2مدال.فقط خواستم دروغ شما رامشخص کنم.آیا در همه مسائل اینگونه نتیجه گیری میکنید؟!!!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

ایکاش یک دستگاهی وجود داشت که جلو کسانی را بگیرد که میخواهند در باره هرچیز اینجا کمنت بگذارند و تئوری بافی کنند . از بمب اتم تا پشکل شتر . وجود منحصر بفرد صمد تنها در آن شرایط خفقان و دیکتاتوری ، مشعلی راه گشا شد برای یک نسل از انقلابیون کبیر چپ و ملی و مجاهد ایرانی . تجزیه طلبان راسیست آذری کوشش میکنند همچون کسروی بزرگ ، صمد را نیز کم اهمیت نشان دهند .

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

صمد در رابطه با کودکان ثروتمندان میگوید : «البته بچه هاي بد و خودپسند هم مي توانند پس از درست كردن فكر و رفتارشان قصه هاي آقاي « بهرنگ» را بخوانند. بم قول داده.»
صمد در قصه اش کوشیده بچه ها را متوجه وجود دوگونه زندگی کند« زندگی در فقر- و ثروت». قصد او در طرح خواندن و نخواندن داستان تنها جلب توجه بچه ها به این موضوع ست. و فاقد «ترویج کینه».در این قسمت از دو داستان بخوبی این هدف جلب توجه به دو زندگی مشاهد میشود:



چند كلمه از اولدوز:
* بچه ها، سلام! اسم من اولدوز است. فارسيش ميشود: ستاره. امسال ده سالم را تمام كردم. قصه اي كه مي خوانيد قسمتي از سرگذشت من است. آقاي « بهرنگ» يك وقتي معلم ده ما بود. در خانه ي ما منزل داشت. روزي من سرگذشتم را برايش گفتم. آقاي « بهرنگ» خوشش آمد و گفت: اگر اجازه بدهي، سرگذشت تو و كلاغها را قصه مي كنم و تو كتاب مي نويسم. من قبول كردم به چند شرط: اولش اينكه قصه ي مرا فقط براي بچه ها بنويسد، چون آدمهاي بزرگ حواسشان آنقدر پرت است كه قصه ي مرا نمي فهمند و لذت نمي برند. دومش اين كه قصه ي مرا براي بچه هايي بنويسد كه يا فقير باشند و يا خيلي هم نازپرورده نباشند. پس، اين بچه ها حق ندارند قصه هاي مرا بخوانند:
- بچه هايي كه همراه نوكر به مدرسه مي آيند. 2- بچه هايي كه با ماشين سواري گرانقيمت به مدرسه مي آيند. آقاي « بهرنگ» مي گفت كه در شهرهاي بزرگ بچه هاي ثروتمند اين جوري مي كنند و خيلي هم به خودشان مي نازند.
اين را هم بگويم كه من تا هفت سالگي پيش زن بابام بودم. اين قصه هم مال آن وقتهاست. ننه ي خودم توي ده بود. بابام او را طلاق داده بود، فرستاده بود پيش دده اش به ده و زن ديگري گرفته بود. بابا در اداره اي كار مي كرد. آن وقتها ما در شهر زندگي مي كرديم. آنجا شهر كوچكي بود. مثلا فقط يك تا خيابان داشت. پس از چند سال من هم به ده رفتم.
** به هر حال، آقاي « بهرنگ» قول داده كه بعد از اين، قصه ي عروسك گنده ي مرا بنويسد. اميدوارم كه از سرگذشت من خيلي چيزها ياد بگيريد.
دوست شما – اولدوز

من نوشته ي آقاي « بهرنگ» را از اول تا آخر خواندم و ديدم راستي راستي قصه ي خوبي درست كرده اما بعضي از جمله هاش با دستور زبان فارسي جور در نمي آيد. پس خودم مداد به دستم گرفتم و جمله هاي او را اصلاح كردم. حالا اگر باز غلطي چيزي در جمله بنديها و تركيب كلمه ها و استعمال حرف اضافه ها ديده شود، گناه من است، آن بيچاره را ديگر سرزنش نكنيد كه چرا فارسي بلد نيست. شايد خود او هم خوش ندارد به زباني قصه بنويسد كه بلدش نيست. اما چاره اش چيست؟ هان؟
حرف آخرم اين كه هيچ بچه ي عزيز دردانه و خودپسندي حق ندارد قصه ي من و اولدوز را بخواند. بخصوص بچه هاي ثروتمندي كه وقتي توي ماشين سواريشان مي نشينند، پز مي دهند و خودشان را يك سر و گردن از بچه هاي ولگرد و فقير كنار خيابانها بالاتر مي بينند و به بچه هاي كارگر هم محل نمي گذارند. آقاي « بهرنگ» خودش گفته كه قصه هاش را بيشتر براي همان بچه هاي ولگرد و فقير و كارگر مي نويسد.
البته بچه هاي بد و خودپسند هم مي توانند پس از درست كردن فكر و رفتارشان قصه هاي آقاي « بهرنگ» را بخوانند. بم قول داده.
دوست همه ي بچه هاي فهميده: عروسك سخنگو
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

آنچه تاکنون در مورد صمد بهرنگی نوشته شده تقریبا همه ی مقالات قابل توجه در این عرصه را خوانده ام. قسمت مهم این نوشته ها در کتابی 627 صفحه ای از دهها قلمزن تحت عنوان یادمان صمد بهرنگی از سوی اشرف درویشیان منتشر شده است. در عین حال همه آثار بهرنگی را در نوجوانی و بار دیگر در میان سالی خوانده ام. در مورد نقدهای «آبکی» که همیشه بوده میتوان گفت بسیار سطحی اند و هیچ مشکلی از مسئله ادبیات و نویسندگی را در رابطه با کودکان نمی گشاید. این نقدهای سطحی بیشتر برای حذف صمد عنوان میشوند. که هرگز ممکن نشده و نخواهد شد. صمد را در هیچ زمینه ای نمی توان حذف کرد.

نکته ی دیگر اینکه نقد علمی و جامع یی در مورد صمد و آثار او هنوز نوشته نشده است و جایش خالی ست:
این نقد میتواند این زمینه ها را موضوع خود سازد :
1- زندگی کوتاه صمد و زوایای شخصیت او- مقایسه این شخصیت با شخصیت افراد دیگر در جهان فکر و ادبیات

2- اندیشه در آثار بهرنگی اعم از قصه و مقاله - به خصوص اندیشه ی تربیتی
3- هنر داستان و قصه نویسی
4- مقایسه ی جایگاه او در ادبیات کودک قبل از خود و پس از خود
---------
کتاب مورد اشاره برخی از این گوشه ها را بررسی کرده ولی جای نقد هنر و اندیشه ی صمد هنوز خالی ست.
-اینکه گویند صمد «مروج کینه و خشونت است» لازم است پرسیده شود کینه نسبت به چه چیز درست نیست؟ خشونت در چه شرایطی درست نیست؟ کینه و خشونت در کلیت خود در بشر هست. و بخودی خود نه خوب است و نه بد. چیز خنثی یی ست در بشر. وقتی بیرون میریزد مورد ارزیابی قرار میگیرد . هرکس هم نمی تواند آنرا برای همیشه در خود کنترول کند و به حالت خنثی نگاه دارد.
آنچه مورد «نفرت و کینه ی صمد است بی عدالتی ها ست و چیزهایی که انسان را تا حد خالی شدن از انسانیت پایین میاورد.»
بله این چیزها مورد نفرت و کینه ی صمد واقع میشود و در عوص او عاشق انسان و خصایل عالی انسانی ست.
او از استثمار کردن نفرت دارد. و استثمار شدگان را خالی از کینه و خشونت و بدی نمیداند. گرچه استثمار شدگان را حمایت میکند.
ادامه در پایین
نوشته شده توسط: Anonymous

آقاى کاظم موافق, درود بر شما, يک سئوال را مطرح ميکنم, آيا شما به روند پيشرفت دانش انسان ها اعتقاد داريد؟ آيا قبول داريد که دانش من, همان دانش سال 57 نيست؟ چرا؟ من آن شخص سال 57 هم نيستم, چونکه من به غرب مهاجرت کردم خصوصأ ايالات متحده امريکا, که هر گونه کتاب, براى ارتقاء دانش در دسترس همه هست, حتى اگر پول خريدن کتاب يا مجله را نداشته باشند, کتابخانه هاى عمومى آن را فراهم ميکنند, شايد اين ايراد به آقاى اسماعيل نورى علا وارد باشد که چرا در 57 و يا قبل از آں که در لندن ميزيست و دسترسى به همه گونه مطالب داشت, افکارش آنچنان بود که شما تشريح کرديد, ولى حق بديد که انسان هميشه در حال تکميل دانش خود هست, از خودش سئوال ميکند, و سعى ميکند که اشتباهاتش را بشناسد و ترميم کند.

اين مورد در باره آقاى نورى علاء صادق هست, ايشان نورى علاء سال 57 نيست, در غرب زندگى ميکند, بيشتر خوانده, بيشتر به اشتباهات سال 57 فکر کرده, و در نتيجه از نظر دانش شخصى پيشرفت کرده است, چرا از ايشان براى پشرفت دانش او ايراد ميگيرد؟ من نظر آقاى ناصر کرمى کارى ندارد که فکر ميکنم صفرأ يک اتهام هست, ولى به نظر مى آيد که بغض و کينه شما از ايشان, همان فدراليسم هست که ايشان تبليغ آن را ميکنند, و افرادى مثل شما بدون دليل نگران تجزيه ايران هستيد و مخالفت خودرا بعضأ در غالب اخلاقى ارائه ميکنيد, هر زمان که حرف فدراليسم ايران پيش مى آيد, بدن همه مرکز گرايان آتش ميگيرد, مگر ايالات متحده امريکا يک کشور چند مليتى در سال 1776 نبود؟ بله که بود, در شما نوادگان بريتانيانى بودند, در جنوب اسپانيايى, باز هم در جنوب لويزيانا تا وسط ايالات متحده فرانسوى, در مرکز آلمانى و سوئدى, سرخ پوستان را هم از ياد نبريد, حالا چرا اين فدراليسم دموکراتيک ايالات متحده, همه اين مليت ها را متحد کرد بر عليه بريتانيا و اعلام استقلال کرد, و نه اينکه امريکا تجزيه نشد, بلکه به خاک آن 37 ايالت(ايالت اولي 13 بودند) ديگر اضافه شد, فدراليسم براى ايران بهتر از مرکز گرايى هست و اين پتانسيل را دارد که اگر ايران به شکل دموکراتيک و با رعايت حقوق همه ايرانيان اداره شود, ميتواند افغانستان, تاجيکستان, ازبکستان و بقيه اراضى از دست رفته را باز يابد. و تبديل به يک کشور قدرتمند, مثل ايالات متحده امريکا شود, البته با قوانين ماليات خوب و دولت فدرال مرکزى فقط مالياتش را بگيرد و استانها را استقلال داخلى بدهد که خدمات استانى و محلى را خودشان اداره کنند و مالياتهاى استانى خودرا اخذ کنند, و دولت فدرال مرکزى پول مالياتش را مثل امريکا صرف خريد دوستى سياسى و رأى سياسى با کشورهاى ديگر کند.
نوشته شده توسط: کاظم موافق

جناب کرمی گرامی‌,

با سپاس از توجه و مهر شما‌, به استحضار می‌رساند که بنده هیچ آشنائی با آقای پاک نژاد ندارم و به عنوان یک "ناظر بیطرف" وظیفه خود را در آگاهی‌ رسانی انجام میدهم و ادعای راهبری و هواداری از هیچ شخص یا گروهی را نداشته و ندارم.
همانگونه که اشاره کردید‌, در نوشتار من حتی از ادبیات ویژه آقای نوری علا استفاده نشده و از خواننده‌ نیز تقاضا کردم که بدون توجه به دشنامها و فرافکنی ها به متن "گاف" های ایشان در دفاعیه ای که پس از سی‌ سال نگارش شده توجه کنند. هدف اثبات ............... ایشان است و نه چیز دیگر.

ایشان نه به دموکراسی اعتقاد دارند‌, نه به دیالوگ و نه هیچ علاقه ای به موجودیت و نام ایران. تاریخ ثابت خواهد کرد که حتی پس از تغییر رژیم هم پا به ایران نخواهند گذاشت و همانگونه که پیش بینی‌ کرده اند در همان دنور نیز دفن خواهند شد.
شما یک برنامه عملی‌ برای رسیدن به آنچه ایشان "وعده" میدهند در مقاله های ایشان نشان بدهید‌,تا من هرانچه را که گفته ام پس بگیرم و پای پیاده به زیارت ایشان بیایم. اگر ایشان حتی یکبار پایشان را به خوزستان گذشته بودند‌, می‌دانستند که نمیتوانند بدون حل مشکل آنجا‌, تا سر خیابان هم بروند. شاید به همین دلیل است که ایشان رندانه مسئله حل مشکل زبان مادری و چگونگی تقسیم قدرت را به فردا و مجلس مؤسسان حواله میدهد ( همان که خمینی میگفت).
دومین مسئله ای که ایشان با زیرکی از آن طفره میروند‌, دوران گذار است. دورانی که با نگاهی‌ به آمارهای موجود‌, "کابوس" سکاندارانی است که با میلیونها انسان گرسنه‌,خشمگین و متوقع سر و کار دارد. بر خلاف تصور شما ( و آقای نوری علا) کسانی هستند که ضمن آگاهی‌ از مشکلات‌, راهکارهای عملی‌ برای تبدیل دوران گذار به سکوی موفقیت و برنامه ای واضح و شفاف برای تضمین تمامیت ارضی کشور و تقسیم عادلانه قدرت و ثروت( بدون توجه به شکل حکومت) و حل مسئله آموزش به زبان مادری خواهد بود. ( رجوع کنید به مقاله کلید حل مشکلات ایران در خوزستان است)
نوشته شده توسط: Anonymous

پ ی د هنوز هیچ چیز نشده , دست به جنایات اتنیکی میزنند
آمریکا در مورد پاکسازی قومی به کردها هشدار داد
Cümə, 25.06.2015 04:03



گوناز تی وی : دولت ایالات متحده در مورد پاکسازی قومی شمال سوریه و تغییر دایمی بافت قومی به پ ی د هشدار داد

به گزارش گوناز تی وی در پی اجرای پاکسازی قومی در شمال سوریه و تغییر بافت قومی این منطقه به نفع کردها دولت ایالات متحده به پ ی د شاخه ی سوری پ ک ک هشدار داد

سفیر کبیر ایالات متحده در آنکارا در حساب تویتری خود در اینباره نوشت :

دولت ایالات متحده با تغییر دایمی بافت قومی در شمال سوریه مخالف است و خواهان بازگشت تمامی آوارگان به خانه های خود در شمال سوریه است

لازم به ذکر است که شبکه ی خبری الجزیره در مصاحبه ای با چند فرمانده تورکمان مناطق شمال سوریه نوشته بود که پ ی د در حال پاکسازی قومی شمال سوریه و اسکان دادن کردها در این منطقه است. استخبارات تورکیه نیز هشدار داده بود که پ ی د برای اسکان هر کرد در شمال سوریه 10 هزار دلار و وعده ی ارایه ی ملک و زمین می دهد و آنان را از عراق به سوریه می کوچاند

گفتنیست سفیر کبیر آمریکا به روزنامه ی استار گفته بود که آمریکا به هیچ وجه در پی ساخت کردستان در شمال سوریه نیست و ما به شدت با هرگونه تغییر غیر قانونی مرزهای کشورها و استفاده از زور مخالف هستیم
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه
و همینطور استقلال ملیتها را در فدرالیسم از بین ببرد.
«حکومت نامتمرکز » یک سخن کلی-پاکتی-کپسولی-ست که هیچ معلوم نیست در آن چه نهفته است. اینان از به کار بردن اصطلاح جا افتاده ی فدرالیسم وحشت دارند.
حقوق فرهنگی-سیاسی-اقتصادی ی ملیتهای تحت تبعیض را تجزیه کرده و ماست مالی میکنند در « دموکراسی-حکومت نامتمرکز» پیش فرضی خود. یکی از اینان نوری اعلاء ست. که اگر فرضا تزهایش عملی شود تنها استانداری و اندکی آموزش زبان مادری و نه آموزش به زبان مادری شاید به ملیتها برسد.
--------
از دید من مشکل جامعه ی ایران با سیستم فدرالی( جغرافیایی-ملی )- با استقلال ملیتها در سیستم فدرال ایران- با حفظ چهار چوب ایران- با رفع تبعیض های همه جانبه ی موجود در عرصه های گوناگون- با اجرای دموکراسی (آزادی و برابری) و عدالتی اجتماعی نسبی برای همه به ویژه زحمتکشان یدی و فکری می تواند به مقدرار زیادی حل شود.

از این رو مبارزه عملی مشترک علیه حکومت ایران از کانال « فدرالیسم و رفع تبعیض و عدالت اجتماعی» می گذرد.
«آزادی، برابری، عدالت اجتماعی» راه مشترک همه ی نیروهای دگرگون طلب می تواند باشد.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقا ایرج! اشتباه مکن! اگر دقت کرده باشی بیش از نیمی از وزرشکاران و قهرمانان روسیه، که در عرصه جهانی مدال طلا کسب میکنند، ترک تبارند، ترکانی که در ترکیب فدراسیونها و جمهوریهای خود مختار روسیه قرار دارند. مدال قهرمانی آنان به اسم روسیه تمام میشوند، در صورتیکه نه چشم آبی دارند، و نه مو بلوند هستند. و از اسامی ترکی شان نیز بخوبی پیداست که روس تبار نیستند. اما قهرمانی های آنان به اسم روسیه تمام میشود. اگر آذربایجان شمالی، مثل بیست سال پیش، در ترکیب روسیه قرار داشت اکنون بیش از 14 مدال طلای آذربایجان نیز به اسم روسیه معرفی میشد. در صورتیکه صرفنظر از یکی دو تن از آنان همه شان قهرمانان آذربایجانی هستند. توسعه من بشما این است که دراین خصوص کمی مطالعه بکنید، و به آگاهی خود بیفزاید. ......... موفق باشید!

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

جدایی دولت و مردم- و فرهنگ آنها:
از دید جامعه شناسی و فلسفه ی سیاسی ، حکومت های «شاه و شیخ» در ایران ، دارای «دولت ها» و « فرهنگ مسلط دولتی» هستند. و در جامعه «فرهنگ معترض» غیر دولتی و سرکوب شده جریان داشته و دارد.
1- فرهنگ مسلط دولت ها:
این فرهنگ در هر دو دوره بازتاب منافع قشر حاکمان زمین داررو سرمایه دار بوده است. که طبق سنت «دیوانی» زبان آن نیز فارسی بوده و هست. این فرهنگ مسلط دولتی، فرهنگ استبداد-تبعیض-استثمار- دینی و خرافی ست. که همچنان برجامعه حاکم است.
2- فرهنگ معترض:
فرهنگ معترض بازتاب اعتراض «مردم فارسی زبان و غیر فارسی زبان» جامعه ی ایران است به شرایط بد زندگی و استبداد؛ که عمدتا به دلیل دولتی بودن و دیوانی بودن زبان فارسی به این زبان صورت گرفته است. و در آثار نویسندگان معترض مشاهده میکنیم.
-فرهنگ معترض ، به زبان فارسی، سانسور میشود و آزاد نیست.

-فرهنگ معترض به زبان غیرفارسی عمدتا «قدغن» بوده و هست - مگر اینکه «چاپلوسی حکومتها» را پیشه کرده باشد.
مثل فرهنگ چاپلوسانه ی دکتر محمد حسین صدیق در ارتباط با رژیم اسلامی خمینی، پیشه ی خود ساخته است. و یا علی رغم اختناق توانسته باشد تحمیلی انتشار یابد.

یعنی در جامعه شناسی دولت با فرهنگ مسلط خود- با «مردم معترض به بی عدالتی با فرهنگ اعتراضی اش» دو پدیده ی متفاوت اند. و نمی توان آنها را یکسان گرفت. چون «حکومت و دولت» با «مردم یا مردمان تحت فرمان » یکی نیستند. و در حکومت هم دولت نقش دارد و مردم نقشی ندارند و یا خیلی کم دارند که تعیین کننده نیست. در اصل مردم از دید دولت ابزار اند.
--------
در جامعه بین مردمان، ما عمدتا با دو نوع فرهنگ سروکار داریم « فرهنگ دولتی و فرهنگ معترض».
مردم و روشنفکران این دو نوع فرهنگ را کم و بیش دارند. دو فرهنگ اثرات متقابل برهم دارند. فرهنگ دولتی دربالا نمی ماند و فرهنگ غیر دولتی هم در زیر نمی ماند . اینها در کنش و واکنش اند.

تز «تعیین سرنوشت کار مردم است» به فرهنگ اعتراض تعلق دارد. در مقابل فرهنگ دولتی که تز « تعیین سرنوشت کار دولت است» را پیش می برد.
در میان نیروهای سیاسی در تاریخ و سطح جهان عمدتا دو تز مطرح بود :
-« حق تعیین سرنوشت توسط اکثریت مردم در چهار چوب ارضی کشور» که به تز لنینی معروف است.
-«حق تعیین سرنوشت با اکثریت آرا برای مردم حتی تصمیم میگیرند از چهارچوب کشور جدا شوند» که صورت پیش رفته ی تز اول است. و در این رابطه «اتحاد داوطلبانه ی مردمان مختلف» مطرح میشود.
------
چپ ایران را در رابطه با تز تعیین سرنوشت می توان به 3 دسته تقیسم نمود:
1- چپ معتقد به تعیین سرنوشت در داخل چهار چوب ارضی( چپ ناسیونالیست -سوسیالیست ؛ و چپ دموکرات)
2-چپ باورمند به تعیین سرنوشت حتی جهت جدایی( چپ ناسیونالیست - سوسیالیست ؛ چپ دموکرات- و غیر چپ دموکرات)
3-چپ نامعتقد به تز تعیین سرنوشت.( چپ ناسیونالیست -سوسیالیست)
-----
«گروه ناسیونالیست -سوسیالیست حزب کمونیست کارگری» به اصطلاح- به چپ نامعتقد به تعیین سرنوشت تعلق دارد که از قرار معلوم این تز را از برنامه ی خود حذف کرده بود.
نظر کسانی که در نادیده گرفتن این تز قلم فرسایی میکنند در جهت ایده ی این گروه ناسیونالست -سوسیالیست است.
از سوی دیگر ناسیونالیست ملیتی و ناسیونالیست-سوسیالیست ملیتی - همین طور دموکراتها به تعیین سرنوشت حتی برای جدایی تأکید میکنند.
--------
در جهان معاصر تز جدایی خواهی -منهای سود و زیان- مورد احترام و حتی پذیرش عرصه ی سیاست است.
نمی توان با اشاره به وجود ناسیونالیست-سوسیالیست ها اعتبار این تز را رد کرد. اما کسی که از آن طرفداری میکند باید دوچیز را در نظر گیرد:
-زیان و سود آن (اقتصادی-سیاسی- جنگی) در ایران
-عملی بودن یا غیر عملی بودن آن. در شرایط مشخص ایران.

-------
با توجه به سخنان بالا:
-تز «ملت حاکم فارس» صحیح نیست. درست آن تز «دولت فراملیتی ایران با زبان دیوانی فارسی» درست است. که توسط آ.ائلیار در مقالات مطرح شده است. مسایل این مبحث را در کامنتهای زیر این مقاله که توسط من و آقای ثانی نوشته شده میتوان دنبال کرد: http://iranglobal.info/node/41172
- تز جدایی خواهی در شرایط ایران زیانمند و غیر عملی ست. استقلال در سیستم فدرال ممکن است. اگر سیستم فدرال ایران جواب نداد میتوان بعد تز جدایی را دموکراتیک پیش برد و تحقق بخشید. اکنون زود رس است و غیر عملی. از این رو نیز ماجراجویانه است و به زیان میارزه ی مشترک علیه حکومت که سد اصلی پیشرفت جامعه است.
-----
درمیان چپ و دیگر نیروهای سیاسی «دید ایران پرستی یا ایران محوری یا ناسیونالیستی فارسی » وجود دارد که میخواهد
فدرالیسم را در مقوله ی «حکومت نامتمرکز» محو کند .
نوشته شده توسط: Anonymous

آقا صادق گرامی! وقتی که بچه ای پدر ومادر خود را از دست میدهد، تیم و ناتوان میماند! چرا چون مبدا هستی او و ادامه حیاطش منوط به والدینش است. وقتی که ریشه درختی بخشکد، آن درخت میمیرد، چرا چون منبع تغذیه درخت و رشد و نمو و ادامه حیات آن بستگی به ریشه اش دارد. وقتی که زبان مادری، و فرهنگ کسی بزور از او گرفته شود، زبان و فرهنگ و ارزشهای هویتی و رشد و نمو هنری، علمی، و استعداد و اخلاقیتهای وی نیز نابود میشود. نمونه اش اوضاع ملل درجهنم ایران! عرض به شرف مبارکت ات! از وقتی که آفرینش جهان در ظلمت محض، در نقطه انفجار صفر، بر اثرحادثه ای نامعلوم، اتفاق افتاد، و انرژی هستی، یعنی پدیده سرعت، زمان و مکان و ابعاد، ... نمودار شدند، از همان زمان سرعت آفرینش هستی و یا انرژی حرکت، در حال تبدیل و تحول است، و ایستائی آفرینش در ابعاد انرژی خویش به مثابه مرگ تلقی میشود. و اگر در کلیت خود مرکز ثقل

انرژی ذکر شده بمیرد، انرژی هستی و یا آفرینش، روشنائی و ابعاد آن درنمود یک سیاه چال هولناک ، به کام مرگ و نیستی کشیده میشود. مفهوم آن این است که حرب توده، و اکثریت .. و امثالهم، زمانی مردند، که اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود، یعنی (ناسیونال سوسیالیسم روسی) در هم شکست. بعضی ها میگویند، کار آمریکائی ها بود. باشد. بالاخره اردوگاه واقعا موجود ناسیونال سوسیالیسم روسی، در این نبرد شکست خورد. و بکام مرگ فرو رفت. وقتی منبع انرژی بمیرد، بتدریج شعاهای آن کوتاهتر و کوتاهتر میشوند و تمام اجزای آن می میرند. چپ ایران و یا بهتر بگوئیم (اغلب رهبران سازمانهای چپ) در طول تاریخ هیچگاه مستقل نبوده اند. و همیشه به بهانه روابط انترناسیونالیسم بین المل، اغلب مطیع دیگران و فرمانبردار بیگانه گان بوده اند. و بقول مثل معرف تورکو: قونشو اومودونا قالان شامسیزیاتار! (کسی که به امید همسایه بماند، گرسنه میخوابد). همانطورکه ذکر شد، پدیده مذبور در نمای تشکیلات حزبی، یا باید ازآن منبع بیگانه تغذیه شود، و یا خواهد مرد. حزب توده حتا در زمان حیاتش نیز، جز دستورات کرملین چیزی را اجرا نمیکرد. و با مارکسیسم بیگانه بود. مارکسیسم مذهب و یا ایده ئولوژی نیست، مارکسیسم علم بررسی پدیده اقتصاد و تعیین میزان رابطه کار و سرمایه است. مارکسیسم مذهب نیست. و با آن سر سازگاری ندارد. اما آقایان حزب توده نظریه های آبکی حضرت لنین علیه السلام را برای خود کتاب مقدس و تغییر ناپذیر کرده بودند، و به نوعی به ایده ئولوژی مذهبی روی آورده بودند، که نتیجه آن تثبیت رژیم اسلامی شد. یادتان است که حزب توده و نوچه اش، خدا بیامرز سازمان اکثریت شعار میدادند، و بر در ودیوارها مینوشتند، " سپاه را به سلاح سنگین مجهز کنید!" بنا برتبلیغات مذهبی حزب توده،، اگر رژیم اسلامی سر کار نمی آمد، شاید رژیم مذهبی ایده ئولوژیک چپ، سر کار می آمد. که در ماهیت خود چندان تفاوتی از هم ندارند. سازمانی که شعار " اتحاد و مبارزه، با رژیم را بدهد، معلوم است که با رژیم اسلامی همکاری داشت. و این برای همگان مثل روز روشن است. بعد از گذشت 37 سال آقایان هنوز هم همین کار را میکنند. و کاسه گدائی بدست، بدنبال آخوندها روانند. و از آنان دمکراسی و آزادی طلب میکنند. و هم اینان بطور مستقیم در تثبیت و دوام و بقای رژیم منفور و دیکتاتوراسلامی رل اصلی را تا امروز بازی میکنند. و نزدیک چهاردهه تمام با ادعاهای مسخره مردم را سر کار گذاشته اند، و از اصلاح رژیم و از گفتگوی تمسخر آمیز تمدنها و اصلاح دیکتاتورهای رژیم دم میزدند. دیکتاتورهائی که بخون مردم ایران تشنه اند. و مردم و خلقهای جهنم ایران را بخاک سیاه نشانده اند. و با چنین سیاست سازش! و ناجونمردانه ، صد ها هزار نفر از نیر وهای آزادی خواه، و جوانان مردم ایران را به کام مرگ فرستادند. و جهنم ایران را به زندان خلقها مبدل کردند. البته نقش مخرب و دیکتاتورحضرت مسعود رجوی صلوات الله علیه و صلم، نیز، کمتر از رهبران حزب توده و نوچه هایش نیست.
نوشته شده توسط: Anonymous

در یک گلام اقای نوری علا یک توده است که باسیاستهای نادرست ضد ملی و ضد بشری دولت شوروی ایران را به وضع کنونی سوق دادند.
در حالیکه حزب توده هنوز از ادمکشان اسلامی دفاع میکرد ومیکند عوامل حز بی کنگره جدائی دین از دولت بر گزار میکنند. روزنامه مردم مملواز ستایش از ادمکش قرون وسطائی خمینی است . گزارش زیر چهره مخوف حزب را روشن میکند.
از تصادف روزگار همه این ضد امپریالیستهای حزبی و مدافعان نظام چپی هماکنون در غرب امپریالیستی بسر میبرند و عده ای د رسرای سالمندان شب را روز میکنند.

(نگاه گنید به نامهً مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، شماره ٩١ ، سه شنبه ٢٢ آبان ماه ١٣۵٨ تلگرام گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران به امام خمینی را که امضای اسماعیل نوری علا نیز در آن دیده می شود:
«تلگرام گروهی ازاعضای کانون نويسندگان ايران به امام خمينی
«قم دفترامام
«حضورعالی آيت الله العظمی امام خمينی ، رهبرآزموده ورهشناس انقلاب اسلامی ايران در تائيد سياست استوارضد امپرياليستی آن بزرگوار «در هم پيوستگی با موج بزرگ و تازه جنبش رهائی بخش ملی ايران، که بااشغال لانه فتنه انگيزی وجاسوسی سفارت امريکا ازسوی جوانان عزيز وارجمند دانشجوی ما ميرود تابه اوج قله پيروزی برسد.
در همگامی باقشرهای انبوه زحمتکش ومحروم ايران که انقلاب اجتماعی، استقرار عدل و برابری، و نيل به حد آبرومندی از رفاه در سايه کار شريف و بارور را دنباله طبيعی و ضروری انقلاب سياسی ميدانند.
و به اميد آن که خلق قهرمان ايران بامجاهدات جانبازانه خود موفق گردد تااستقلال سياسی، اقتصادی، مالی، نظامی وفرهنگی کشوررابه نحو اکمل تحقق بخشد، ودرسايه اين چنين استقلال واقعی، حقوق وآزاديهای مدنی واجتماعی را برای همه افراد مردم وشرکت عملی شان را دراداره امورملی و محلی، بدور از هر گونه تبعيض تامين کند.
ما امضاکنندگان زير، اعضای کانون نويسندگان ايران، که به فعاليت اخيراين کانون معترض بوده وهستيم، اعلام ميداريم که صف مبارزه ما همان صف واحد انقلاب به رهبری امام است وازاين پس نيز، همچنان که درگذشته، نيروی انديشه وقلم وبيان هريک ازما وقف خدمت به خلق وانقلاب خلقی واسلامی ايران خواهد بود
باسلام ودرود گرم انقلابی
محموداعتمادزاده (به آذين)، سياوش کسرائی، اميرهوشنگ ابتهاج (سايه)، فريدون تنکابنی، محمدتقی برومند.
١۵ آبان ١٣۵٨)
نوشته شده توسط: Anonymous

زبان فارسی ( در اصل دری) زبانی وارداتی است و هیچگاه یکی از زبانهای بومی این منطقه نبوده است.

به موازات گسترش امپراطوری های ترکان در جهان، زبان دری ، زبان کتابت و دیوانی آنها گردید. ترکها با خود این زبان را به هر جا که می رفتند و حکومت می کردند می بردند.
ترکها و بسیاری از قومیتهای تحت حکومتشان اشعار خود را به این زبان می سرودند و آفریشهای ادبی خود را به این زبان خلق می کردند. زبان دری که بعدها به فارسی معروف گردید ، همان قدر بومی ایران کنونی است که بومی هند و آسیای

صغیر و دیگرنواحی است. این زبان در اصل زبانی از زبانهای تاتهای آسیای مرکزی بوده است که توسط سامانیان زبان درباری شد و غزنوی ها نیز به دلیل تربیت و تحصیل در دربار سامانیان آن را آموختند و زبان درباری خود ساختند و با گسترش امپراطوری خود به خراسان کنوی ایران و هندوستان این زبان نیز مرزهای دیوانی اش گسترش یافت. بعد از این سلسله سلجوقیان شاخه ای دیگر از ترکها این زبان را از دربار غزنویان اخذ کردند و از سند تا نیل ، آسیای صغیر ، قفقاز ، عراق و غیره گسترش دادند. کاربرد این زبان در دربارها به یکی از سنتها و عادات ترکها و دیگر دربارها تبدیل شد.
مقارن با نفوذ غربی ها در شرق و جهان سرنوشت این زبان نیز دچار تحولات عمیقی شد. با تسلط بریتانیا بر هند این زبان از دیوان برانداخته شد و در افغانستان دچار افولی نسبی گردید و جایگاه قبلی خود را با پشتونی تقسیم کرد و در قفقاز و آسیای صغیر ناچار شد جای خود را با به همراه خود یعنی زبان ترکی بدهد و تنها در ایران بود که سیاست انگلیس ایجاب می کرد یگانه زبان این کشور که میراث امپراطوری قاجار بود عنوان گردد و با تاریخ سازی هایی چنین تلقی گردد که گویا زادگاه این زبان ممالک محروسه قاجار که به ایران شهرت یافته بود می باشد.
این در حالی است که در شمال غرب و قسمتهای مختلف و پر جمعیت آن ترکها زندگی می کردند و در بخشهایی از مرکز ، جنوب، غرب ، شرق و شمال آن اعاجمی زندگی می کرده اندکه زبانهایی پراکنده داشته اند که به سختی می توانستند زبان همدیگر را بفهمند و در طول تاریخ به ناچاز از اتخاذ زبان سومی برای ایجاد ارتباطات وسیع با دیگران بوده اند. دقیقا همین پراکندگی زبانی بوده است که سبب شده است اعراب به آنها عجم و ترکها تات نام دهند و هر دو در معنی هب معنای کسی که زبانش گنگ و نارساست.
در حقیقت با ایجاد تصورات نادرست ملی ناشی از تبلیغات در عصر پهلوی است که سه مفهوم مجزا امروزه در نظر شهروندان ایران یکی پنداشته شده و به وجود قومیتی تاریخی به نام فارس معتقد گردیده اند. این سه مفهوم مجزا عبارتند از : جغرافیای ایالت فارس ، زبان دری ، تاتها یا عجمهایی که زبانی متفرق دارند.
کافی است در مورد زبانهای مناطق مختلف ایران تحقیقاتی انجام دهید تا بفهمید که زبان فارسی در این کشور ریشه های تاریخی با منشا قومیتی ندارد.
در سایه همین نگرش است که توهمات تاریخی کوروش و هخامنشی پذیرش عام یافته است و نیز ترکها که خود ناشر این زبان بوده اند اینک بیگانه و مهاجر پنداشته شوند. حتی در بعضی موارد به صورت معکوس قضاوت شده و ترکی وارداتی تصور می شود . در حالی که این زبان دری است که وارداتی است و ترکها اتفاقا در شهرهای بزرگ ایران نظیر تهران ، اصفهان ، یزد ، شیراز ، کرمان ، مشهد و غیره آسیمیله شده اند و زبانشان زبان دیوانی ای شده است که خود مروج آن بوده اند.
نوشته شده توسط: Anonymous

هر سکه ای دو رو دارد . این سازمان از دیدگاه تهران نشینان و تمرکز گرایان مثبت ارزیابی میشود چون بنیانگزار آن بوده اند ؛ اما نظر قربانیان راهم باید نوشت .

سازمان پرورش افکار ؛ به دستور رضا شاه ؛ به تبعیت از نازیسم المان و فاشیسم ایتالیا ؛ در ایران ایجاد گردید تا ابزاری باشد برای توجیه نژادپرستی و یکسان سازی و ممنوعیت زبانی و فرهنگ ستیزی و ضدیت با اقوام و ایلات و عشایر ایران . این سازمان هیچگاه اجازه نداد تا افکار و اندیشه ای در ایران پرورش یابد و علیرغم نام پر طمطراق آن ؛ باعث تبعیض و بیعدالتی و جمود فکری و قطع جریان خردورزی و اندیشه در جامعه ایران گردید .اگر افکار و اندیشه ها پرورش یافته بودند ؛ ما هیچگاه در این منجلاب سیاسی که امروزه گرفتار آن هستیم رنمون نمیشدیم . سازمان به اصطلاح پرورش افکار ؛کد رمزی بود برای اسیمیلاسیون و فارسی کردن زبانهای دیگر ایرانیان . تمامی ناهنجاریهای اجتماعی و سیاسی که امروزه ایرانیان همیشه محروم از دموکراسی با آن روبرو هستند ؛ریشه در فرهنگ ستیزی سازمان یافته در بدو ایجاد دولت متمرکز ؛ در 85 سال پیش دارد . در بعد از انقلاب هم این سازمان زیر نظر آخوندها ؛ همان میراث شوم استبداد پیشین را ادامه میدهد . نتیجه پرورش افکار قزاقان بیسواد این شده است که در سال گذشته ؛کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل ؛در اعلامیه ای که صادر کرد ؛ خواستار رفع تبعیض نژادی علیهه ملیتهای ایران شد و از دولت خواست که به تبعیض در زمینه مسکن .آموزش . بهداشت و زبان پایان دهد .به ادبیات طنز و تحقیر علیه ملیتها پایان دهد و اشتغال جوانان را درمناطق ملی فراهم سازد .همانطور که پاکسازی اقوام سرخ پوست امریکا لکه ننگی در تاریخ امریکا میباشد ؛ایل زدایی و قوم ستیزی در دوران تشکیل دولت متمرکز ؛برگ سیاهی در تاریخ
معاصرایران میباشد . این زخم هنوز التیام نیافته و اثرات منفی آن بصورت غقب افتادگی
اقتصادی .اجتماعی .بهداشتی . عمرانی و آموزشی در مناطق ملی مشهود میباشد . مستبدین پیشین و استبداد مذهبی حاکم در ایران ؛ همسو و همفکر؛از جهل سیاسی و عدم اطلاعات تاریخی نسل جوان بیشترین استفاده را میکنند .
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

به آقایان...ناصر پاکنژاد ....و کاظم موافق....
1- هر دو شما مرتکب اشتباه بزرگی شده اید که آقای دکتر اسماعیل نوری علا را به نمایندگی از جبههء و پروسهء سکولار دمکراسی مورد خطاب قرار داده اید، چرا که تلاش و هدف ایشان این بود و هست که با حذف دیگران در هر شکل ممکن، خود را بهر قیمت نماد و در مرکز جنیش سکولار دمکراسی قرار دهد، و شما هر دو این خدمت را به ایشان کرده اید، در صورتیکه آقای نوری علا و امثالهم بصورت فردی هر گز در مرکز جنبش سکولار دمکراسی نبوده و نخواهد بود. کسی مانند آقای نوری علا که در یک گذرگاه تاریخی مهم 57 و قبل از آن آخوندی مانند خمینی را نماد و سمبل افکار و کردار خود انتخاب میکند، از این درخت و وجود، میوه ای ببار نخواهد آمد.

2- طبق اصول دمکراسی آقای نوری علا رسانه های دیداری و شنیداری و نوشتاری را در اخیتار دارد، و برای پیشبُرد دیدگاه خود در تلاش هست، ولی برنامه کوتاه و دراز مدّت شما کدام است. آقای ناصر پاک نژاد، بر این عقیده هستند، که بستر "سکولار دمکراسی"، و "اصول حقوق بشر" امروز، مناسب جنبش دمکراسی خواهی و آزادیخواهی نیست، پس کدام بستر و راهکار مؤثرتر میتواند جایگزین آنها شود، دیدگاه آقای پاک نژاد بیشتر عمومی و هومانیستی و فاقد بار سیاسی و بدون جهت است، و تعریف ایشان از سکولاریسم و لائیسیته ناقص و برداشتی عوام دارند.
نوشتار آقای آقای کاظم موافق هم بیشتر اخلاقی است تا سیاسی، بر شمردن نکان مثبت و منفی و بازنگری در زندگینامهء افرادی که خود را سیاست ورز و حتّی پیشتاز میداند، عضوی مؤثر در علوم و جدل سیاسی است، امّا نه تا آنجا که بحث شخصی شود و بحث را از حوزهء اصلی خارج کند، تمام انتقادات شما به چگونگی و عملکرد آقای نوری علا را من چندین سال پیش در نوشتارهای خصوصی و عمومی امّا سیاسی به ایشان گوشزد کردم،و حتّی چند بار ایشان را به مناظرهء باز دعوت کردم، ولی برای گریز از مناظره، ایشان در حضور 150 نفر در یک جلسهء پالتالکی مرا عامل اطلاعاتی رژیم اسلام ی و ولایت فقیه به جمع معرفی کرد.

3- آنچه مسلم هست، جنبش سکولار دمکراسی تنها راه هم تاکتیک و هم استراتزیک در مرحلهءِ کنونی میباشد، بقیه راهکارها، به انحراف کشاندن جنبش ازادیخواهی و دمکراسی، و در واقع شعار دادن مفت و مجانی است. طبیعی است که یک ساختار و سیستم غیر متمرکز حکومتی زیر مجموعه ای از متون پایه ای دمکراسی و در جهان بینی لیبرال دمکراسی است، لیبرالیسم اقتصادی سوسیال، لیبرالیسم سیاسی، طبعأ لیبرالیسم دینی و مذهبی و باورمندی (سکولاریسم) را بهمراه خواهد داشت،
4- تئوری سکولار دمکراسی زائیده جبر دیالکتیک و راسیونالیسم هست، و به فرد و افرادی مانند آقای اسماعیل نوری ربطی ندارد، نسبت دادن این جهان بینی به فردی مانند نوری علا، نشان از بی اطلاعی و بی خبری افراد از تئوریهای دمکراسی از عصر مدرنیته تا به امروز میباشد.
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

به آقایان...ناصر پاکنژاد ....و کاظم موافق....
1- هر دو شما مرتکب اشتباه بزرگی شده اید که آقای دکتر اسماعیل نوری علا را به نمایندگی از جبههء و پروسهء سکولار دمکراسی مورد خطاب قرار داده اید، چرا که تلاش و هدف ایشان این بود و هست که با حذف دیگران در هر شکل ممکن، خود را بهر قیمت نماد و در مرکز جنیش سکولار دمکراسی قرار دهد، و شما هر دو این خدمت را به ایشان کرده اید، در صورتیکه آقای نوری علا و امثالهم بصورت فردی هر گز در مرکز جنبش سکولار دمکراسی نبوده و نخواهد بود. کسی مانند آقای نوری علا که در یک گذرگاه تاریخی مهم 57 و قبل از آن آخوندی مانند خمینی را نماد و سمبل افکار و کردار خود انتخاب میکند، از این درخت و وجود، میوه ای ببار نخواهد آمد.


2- طبق اصول دمکراسی آقای نوری علا رسانه های دیداری و شنیداری و نوشتاری را در اخیتار دارد، و برای پیشبُرد دیدگاه خود در تلاش هست، ولی برنامه کوتاه و دراز مدّت شما کدام است. آقای ناصر پاک نژاد، بر این عقیده هستند، که بستر "سکولار دمکراسی"، و "اصول حقوق بشر" امروز، مناسب جنبش دمکراسی خواهی و آزادیخواهی نیست، پس کدام بستر و راهکار مؤثرتر میتواند جایگزین آنها شود، دیدگاه آقای پاک نژاد بیشتر عمومی و هومانیستی و فاقد بار سیاسی و بدون جهت است، و تعریف ایشان از سکولاریسم و لائیسیته ناقص و برداشتی عوام دارند.
نوشتار آقای آقای کاظم موافق هم بیشتر اخلاقی است تا سیاسی، بر شمردن نکان مثبت و منفی و بازنگری در زندگینامهء افرادی که خود را سیاست ورز و حتّی پیشتاز میداند، عضوی مؤثر در علوم و جدل سیاسی است، امّا نه تا آنجا که بحث شخصی شود و بحث را از حوزهء اصلی خارج کند، تمام انتقادات شما به چگونگی و عملکرد آقای نوری علا را من چندین سال پیش در نوشتارهای خصوصی و عمومی امّا سیاسی به ایشان گوشزد کردم،و حتّی چند بار ایشان را به مناظرهء باز دعوت کردم، ولی برای گریز از مناظره، ایشان در حضور 150 نفر در یک جلسهء پالتالکی مرا عامل اطلاعاتی رژیم اسلام ی و ولایت فقیه به جمع معرفی کرد.

3- آنچه مسلم هست، جنبش سکولار دمکراسی تنها راه هم تاکتیک و هم استراتزیک در مرحلهءِ کنونی میباشد، بقیه راهکارها، به انحراف کشاندن جنبش ازادیخواهی و دمکراسی، و در واقع شعار دادن مفت و مجانی است. طبیعی است که یک ساختار و سیستم غیر متمرکز حکومتی زیر مجموعه ای از متون پایه ای دمکراسی و در جهان بینی لیبرال دمکراسی است، لیبرالیسم اقتصادی سوسیال، لیبرالیسم سیاسی، طبعأ لیبرالیسم دینی و مذهبی و باورمندی (سکولاریسم) را بهمراه خواهد داشت،
4- تئوری سکولار دمکراسی زائیده جبر دیالکتیک و راسیونالیسم هست، و به فرد و افرادی مانند آقای اسماعیل نوری ربطی ندارد، نسبت دادن این جهان بینی به فردی مانند نوری علا، نشان از بی اطلاعی و بی خبری افراد از تئوریهای دمکراسی از عصر مدرنیته تا به امروز میباشد.
نوشته شده توسط: Anonymous

من نمي دونم اين آقايان در جبين اين جمهوري اسلامي ،چه ديده اند، كه اين چنين سينه به تنور آخوندها مي چسبانند،
بجز ويراني ، بجز كشتار و اعدام شكنجه ، رانت خواري ،رشوه و ويراني محيط زيست فحشاء و اعتياد و هزاران بلاي آشكار و نا آشكار ، از اينان چه ديده ايد، كه اينچنين از انقلاب براي سر نگوني اينان در هراسيد،
اينان بايد چه بلاي ديگري سر ميهن بياورند ،تا باورتان بشود ،از صد تا اشغالگر بدترند،
علامة دهرتان مهاجراني كه حقوق بگير عربستان است خاتمي كه به گفته خودش يك تشاركات چي بيشتر نيست،
ممكنها را رها كرديد به نا ممكنها چسبيديد،
سپاه به خاتمي رو بياورند يعني چي ؟ ساختار قانون اساسي ،چه مي شود، ....................

نوشته شده توسط: Anonymous

آفرین به تبریزی که بوقلمون صفتی رنگارنگ را اینجا افشا میکند . راسیسم آذری تجزیه طلب ،در میان اپوزیسیون ،بر اثر جعل و تحریف و دروغ و بی منطقی خود ، بحثهای انسانی سیاسی اجتماعی را لوث نموده و موجب دوقطبی شدن فضا و رشد متقابل ناسیونالیسم ایرانی گردیده . اینها که با بحث زبان مادری شروع کرده بودند به تجزیه و فاشیسم نژادی رسیده و با تبدیل نام ایران و ایرانی به فارس سعی میکنند تا تمام موضوعات دمکراتیک و دولت و سیاست را نژادگرایانه کنند و موجب فریب خود و هوادارانش شوند . نام خود را از آذری به ترک ، و نام ایرانی را به فارس چرخانده اند تا با بزرگ بینی کاذب ، حریف خود را بیگانه و ناچیز نشان دهند . ولی کسیکه خلاف علم و تاریخ و حقیقت ، فریبکارانه شعار دهد ، سرانجام کارش به پرتگاه سقوط و نابودی میرسد .

نوشته شده توسط: Anonymous

خدا صمد را رحمت کند . اما نظر من در باره اقا بهرنگی .ایشان عمی نبود و گفته میشود محمد رهبر عرب این واژه را برای خود در اختیار دارد. در حقیقت حماقت و نادانی نظام سابق اقا صمد را به اوج جریان روشنفگری ایران برد و جریان چپ از نوشته های ایشان برای اهداف خود کمال سئو استفاده را کرد. اما چرا حماقت نظام سابق ؟ یادم میاید که با چه ترس و لرزی از دانشجوئی کتاب یک هلو و هزار هلوی صمد را به عاریت گرفتم و با کمال تعجب دیدم که چیزی برای مخفی کار ی ندارد .
صمد و بسیاری همانند او قربانی دستگاه مخوف چپ و نظام استبدادی سابق شدند. دستگاه دروغ پراکنی و گوبلزی چپ او را در رودخانه غرق کرد و نان خور مرگ اوشدند. جالب است بدانیم چپ که صمد را حلوا حلوا میکند و سنگ دفاع از صمد را به سینه میزند در برابر نوشته جلال ال احمد و مقاله دانشجوئی غربزده گی بسیار خصمانه

برخورد میکند. ما شاهد بودیم و دیدیم که نوشتهای جریان چپ از صمد تا چها رجلد لنین و مانیفست و دها سال کار تئوری و حزبی توده در بزنگا ه تاریخی همه گذشته و وعده ها ارزوها را قربانی نعلین یک مرتجع ضد ایرانی کردند.
اما در این میان میهن دوستان واقعی و نظزیه پرداز بزرگ قرن ما مانند خلیل ملکی اگاهانه فراموش میشوند.
خلیل ملکی از چند سو مورد نفرت است از سوی حزب توده از سوی نظام سابق و از سوی جریانات دینی و جریان تجزیه طلب .
نوشته شده توسط: Anonymous

دوست عزیز،
هریک از ما برای توجیه و توضیح نکبت امروزمان نیازمند یک «بلاگردان» و «گناه خر» هستیم. چون هم از تجزیه و تحلیل اوضاع و احوال امروزمان عاجزیم و هم از شناخت منطقی اوضاع و احوال دیروزمان. کسی نیست از خود بپرسد چرا داستان های کوتاه جوان بیست و چند سالۀ آذربایجانی در آن زمان جامعۀ ایران را تسخیر کرد؟ به چه نیازی پاسخ می گفت؟ نمی توان پذیرفت که آن جوان همه را فریب داد. تازه آن هم پس از غرق شدنش در رودخانۀ ارس. کسی نیست بنشیند و آن جامعه را با همۀ ابعادش بازسازی کند و راز محبوبیت آثار بهرنگی را بگشاید. ما فراموش کرده ایم که «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران» نیز می خواستند «انقلاب» بکنند و نام اصلاحات شان را «انقلاب سفید» گذاشتند. حتما باید یکی را پیدا کنیم و کاسه-کوزه ها را بر سر او بشکنیم؟ چرا یقۀ سارتر و رژیس دُبره و میشل فوکو و چه گوارا و مائو و فانون و امه سزر را

نمی گیریم؟
نوشته شده توسط: تبریزی

(دنباله) ..... (زنده باد استقلال آذربایجان - زنده باد سوسیالیسم!) و در پایان یادداشت شماره 52500 این پانترک هیتلرنامه نویس به جای آن که بنویسد: (زنده باد هیتلریسم!) پس از گذاشتن نام Eza بر روی خودش نوشته است: (زنده باد استقلال ملی آذربایجان جنوبی - زنده باد سوسیالیسم!) چنین کسی پیش از این نیز در یادداشت شماره 42658 با گذاشتن نام (اسماعیل) بر روی خودش نوشته بود: ( ..... در ایران حداقل شش - هفت ملت وجود دارد و ایران باید به شش و هفت کشور جدید و تازه تقسیم شود! ..... ) سخن کوتاه، اسماعیل آل بایراق، Anonymous ، ایضا، Eza ، اسماعیل و ..... همگی نام های گوناگون کسی هستند که از یک سو سخنان ناسیونالیستی و نژادپرستانه می نویسد و از سوی دیگر می گوید: (زنده باد سوسیالیسم!) بی آن که به اندازه نوک سوزن در نوشته های چنین کسی چیزی از سوسیالیسم دیده شود! مانند آدولف هیتلر که از یک سو یک ناسیونالیست .....

..... نژادپرست راست گرا بود و از سوی دیگر نام حزب خودش را (حزب ناسیونال - سوسیالیست کارگران آلمان) گذاشته بود! اگر کسی بخواهد پس از خواندن هیتلرنامه های ناسیونالیست های چپ نمائی مانند اسماعیل آل بایراق که پیاپی دم از سوسیالیسم می زنند را با سخنان کسانی که سوسیالیست حقیقی هستند ارزیابی کند می تواند به این لینک نگاه کرده و بفهمد که ناهمسانی سوسیالیسم دروغین و سوسیالیسم حقیقی چگونه است http://iranglobal.info/node/41804 و اگر کسی بخواهد ویژگی های ناسیونالیسم و ناسیونالیست ها را بشناسد تا از سوی ناسیونالیست های چپ نما بر سرش کلاه گشادی گذاشته نشود می تواند به نوشتاری در این لینک نگاه کند تا بفهمد که با گفتن: (زنده باد سوسیالیسم) کسی سوسیالیست نمی شود http://iranglobal.info/node/16195
نوشته شده توسط: تبریزی

دوستان گرامی، در شهریورماه سال ۱۳۸۷ یک پانترک نژادپرست با گذاشتن نام اسماعیل آل بایراق بر روی خودش یک هیتلرنامه نوشت! این هیتلرنامه سرشار از نژادپرستی، جنگ افروزی، ترک پرستی، فارس ستیزی، تاریخ تراشی، دروغ بافی، داستان پردازی و در یک واژه پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی است، تا اینجای کار رویداد شگفت آوری رخ نداده است و این ناسیونالیست مانند همه ناسیونالیست ها در همه جهان و همه تاریخ که مغزشان با پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی در شش هزار سال پیش و در زمان برده داری که زمان پیدایش ناسیونالیسم است یخ زده است از راه رسیده و یک هیتلرنامه نوشته است، آن چه شگفت آور است این است که با آن که چنین کسی یک ناسیونالیست نژادپرست است در سرتاسر هیتلرنامه اش مانند ریگ بیابان واژه های سوسیالیسم و سوسیالیست را به کار برده است! سوسیالیست های آذربایجان جنوبی چنینند، سوسیالیست های آذربایجان جنوبی چنانند! .....

..... سوسیالیست های آذربایجان جنوبی این کار را خواهند کرد، سوسیالیست های آذربایجان جنوبی آن کار را خواهند کرد و ..... در پایان این هیتلرنامه نژادپرستانه و ناسیونالیستی نیز این نویسنده پانترک نژادپرست نوشته است: (زنده باد استقلال ملی آذربایجان جنوبی - زنده باد سوسیالیسم!) مانند چه کسی؟ مانند کسی که در ستایش از بت ها و بت پرستی یک بت نامه بنویسد و در پایان این بت نامه هم بنویسد: (زنده باد اسلام!) این هیتلرنامه با تیتر (چرا استقلال می خواهیم؟) در ایران گلوبال نیز گنجانده شده است و می توانید آن را در این لینک ببینید http://iranglobal.info/node/41172 البته در این هیتلرنامه ناسیونالیستی تنها چیزی که یافت نمی شود سوسیالیسم است! دشمنی این هیتلرنامه نویس نیز مانند مانند پانترک های خردمند با رژیم فارس نیست بلکه با ملت فارس و مردم فارس است! نمونه هائی از این هیتلرنامه که نویسنده در آن مانند آدولف هیتلر به دشمنی با گروهی از مردم یک سرزمین برخاسته است این چنین است: ( ..... ملت حاکم فارس برای حفظ حاکمیت خود تا کنون با توسل به انکار، فریب، تحریف واقعیات، زور و سرکوب در برابر ملت ستمدیده تورک ظاهر شده است! ..... ) ، ( ..... چه دلیل و بهانه ای می تواند ترک ها را راضی کند تا در زیر اسارت ملت فارس زندگی کرده و در ایران بمانند؟ ..... ) ، ( ..... آذربایجان مستقل ده ها میلیون انسان را از زنجیرهای اسارت و سلطه ملت حاکم فارس آزاد و رها خواهد کرد! ..... ) ، ( ..... مردم آذربایجان در طول حاکمیت ملت فارس اجازه نیافتند به طور مستقل با حضور احزاب سیاسی آذربایجانی با برنامه و یا اهداف مستقل آذربایجانی در دولت و حاکمیت ملت حاکم فارس شرکت کنند! ..... ) ، ( ..... ملتی که درد و رنج تاریخی بر دوشش سنگینی می کند نمی تواند به ملت حاکم فارس اعتماد کند! ..... ) ، ( ..... مردم آذربایجان نسل به نسل مورد بهره کشی ملت حاکم فارس قرار گرفته اند! ..... ) ، ( ..... انقیاد ملت ترک آذری در آذربایجان جنوبی توسط ملت حاکم فارس و دولت سرکوبگر آن باید خاتمه یابد! ..... ) ، ( ..... اکنون ملت حاکم فارس در آذربایجان بر ترک های آذری حاکمیت و اراده خود را به کثیف ترین و خشن ترین شیوه ها اعمال می کند! ..... ) ، ( ..... اگر ملت فارس و نمایندگان فکری و سیاسی آن دموکراسی و سوسیالیسم می خواهد باید ابتدا دست از سر ملل ظلم دیده در ایران بردارد! ..... ) ، ( ..... از زمان به قدرت رسیدن رضاخان تا کنون ملت فارس در ایران حکمرانی می کند! ..... ) ، ( ..... دشمنی ملل تحت ستم با ملت فارس و دشمنی کارگران ترک، عرب، کرد، بلوچ و ترکمن با کارگر فارس یک واقعیت است! ..... ) ، ( ..... ملت فارس به عنوان زندانبان ملل اسیر ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، لر، گیلک می باشد! ..... ) ، ( ..... برای ترک ها بسیار تلخ و دردآور است که ملت فارس به ملت ترک آقائی و حاکمیت کند! ) ، ( ..... آذربایجانی ها هیچ احتیاجی به شراکت ملت فارس در قدرت سیاسی را ندارند! ..... ) و ..... و ..... و ..... ********** دولت فارس نه! رژیم فارس هم نه! بلکه ملت فارس! و مردم فارس! همچنان که همگان می بینند دشمنی چنین کسی با رژیم فارس محور یا دولت فارس زبان نیست بلکه با ملت فارس و مردم فارس است! در این بخش از تارنمای ایران گلوبال نیز این هیتلرنامه نویس چند یادداشت نوشته است و همچنان که در پایان هیتلرنامه ای که از آن یاد شد نوشته است: (زنده باد استقلال ملی آذربایجان جنوبی - زنده باد سوسیالیسم!) در این صفحه و در پایان یادداشت شماره 52291 نیز پس از گذاشتن نام Anonymous بر روی خودش نوشته است: (زنده باد استقلال آذربایجان جنوبی - زنده باد سوسیالیسم!) سپس این هیتلرنامه نویس در پایان یادداشت شماره 52386 و در همین صفحه با گذاشتن نام (ایضا) بر روی خودش نوشته است: .....
نوشته شده توسط: Anonymous

با سلام
تورک اوغلی من با آخرین جمله شما در کامنت تان موافق نیستم. درست است که آقای تبریزی افکار ضد آذربایجانی و ضد کمونیستی خودش را که کاملا و آشکارا در خدمت فاشیسم فارس، فاشیسم آسلامی و ایرانی قرار دارند تبلیغ میکنند اما ایجاد محدودیت از یک سو مغایر اصول دمکراسی میباشد و از سوی دیگر مانع از شناخت آذربایجانیها و چپهای آذربایجان از ماهیت شوونیستی کمونیستهای ایران گرا و عظمت طلب ملت فارس میشود. مزیت نوشته ها و کامنت های آقای تبریزی این است که ایشان بر خلاف دیگر سوسیال شونیستهای فارس، آشکارا و بدون پرده با دهها میلیون کارگر و زحمتکش تورک و مطالبات دمکراتیک آنها دشمنی میکنند. آقای تبریزی نمونه خوبی هستند که ملت ترک دشمنانشان را براحتی بشناسند و به مبارزه بی امان و قاطعانه با دولت اشغالگر و فاشیست اسلامی، آریایی ایران ملحق شوند.نوشته های آقای تبریزی نفرت از فاشیستهای اشغالگر و متحدان

آنها را در دلهای آذربایجانیها را شعله ور میکنند

زنده باد استقلال آذربایجان جنوبی
زنده باد سوسیالیسم
یاشاسین آذربایجان
نوشته شده توسط: Anonymous

در تیم ملی فوتبال آلمان مهره های با ارزشی از کشورهای دیگر هستند به خاطر اینکه در آلمان مرفه تر از کشور خودشان زندگی مییکنند, در آمد بیشتری دارند و سایر . نژاد پرستی هم وجود ندارد. در جمهوری آذربایجان شمالی هم عین همین شرایط برای جذب بازی کنان خارجی وجود دارد و نشانه خوب بودن کشورشان است. تا حال هیچ ورزشکاری از آذربایجان به خارج پناهنده نشده است. ایران از هر نظر شرایط بد تری نسبت به آذربایجان دارد. قدیمی ها خیلی خوب گفته اند: پیشیگین آغزی اته چاتماز, دییر مینداردی.به فارسی: گربه چون دهانش به گوشت نمی رسد, میگوید مردار است.