Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شفق, هننینگ نوشته است که نظر کسروی این طور بوده و بی اساس است. شما چرا جملات هننینگ را نصف میکنید؟من اورژینال نوشته هننینگ را دارم. این جا درج خواهم کرد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آفرین بر شما .

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

peerooz عزیز
درسخن شما درستی هست. انکار نمیکنم. مثل شما فکرمیکنم در کل «راه حل مسایل از افراط گری» نمیگذرد. حتی این راه
نه تنها ما را ازرسیدن به نتیجه ی نسبی باز میدارند بل کار را «بدتر» از گذشته نیز میکند. شاید شما این نکته را مد نظر دارید. و حق باشماست.اینجا هم اندیشه ایم.

اما «دید ماشینی» به انسانها ندارم. فکر نمیکنم آدم سیاه و سفید عمل میکند. البته سخن از آدم ساغ-سلامت درمیان است،نه مریض. در کل آدمهای نرمال، رفتار «ترکیبی چندگونه »ای دارند. با روندی «متعادل-افراطی-تفریطی-سکوتی معنی دار مثبت-منفی» به پدیده ها برخورد میکنند. چون «زنده اند و انسان. و دارای روحیات و احساسات». برخلاف ماشین. من آنها را با این رفتار چندگونگی شان که موجودیت دارند می پذیرم. چه درجایی خطا کنند یا نکنند.بحق باشند یا نابحق. در هر صورت آدمی چنین است.

درعین حال که از او انتظار رفتار متعادل دارم درهمان حال نیزعصبانیت اش را انسانی میدانم و حق ناراحت شدنش و واکنش او را نیز به رسمیت میشناسم.جایی هست که ضرورت دارد انسان نارحت شود. عصبانی شود.یا افراطی عمل کند. اگر نکند بعید است. در بدترین حالت «مشکل» دارد. ترانه ای آذربایجانی میگوید«منده انسانام- منیمده قلبیم وار-قلبیمیم آرزولاری وار...بوگونکو سئوگینین باشقادیر آندی» .= منهم انسانم- منهم قلب دارم. قلبم آرزوهایی دارد.امروز شیفتگی را سوگند دیگری هست...»
یعنی که انسان سنگ نیست. مجموعه ی احساس و درک و آرزوهاست.ضروریست ملاحظه اش کرد و نباید روی اعصابش راه رفت...وقتی متوجه اش نیستیم ، بهتر است واکنش او را نیر حق اش بدانیم.

80 سال ترک بودنش را «آذری» گفتند. روی اعصابش راه رفتند. سرانجام ملیونی آمد به خیابان گفت «هارای-هارای من ترکم=فریا،فریاد من ترکم». حالا باز بهش میگویند نه «تو ترک نیستی-آذری هستی» این یعنی تعیین هویت به دیگری. یعنی زورگویی. چه کسی به تو حق داده که به من بگویی کیستم. و کیستی مرا تعیین کنی. آیا این نهایت توهین به یک انسان نیست که برای او «کیستی»تعیین کنیم؟
خوب وقتی روی اعصابش راه میری باید منتظر واکنش او هم باشی. اینجاست که برمیگردد میگوید «فاس دیلی-ایت دیلی» = زبان فارس- زبان سگ.
کدام یک از اینها «افراطی» است؟ کسی که کیستی تعیین میکند یا کسی که از«درد» عصبانی شده واکنش طبیعی نشان میدهد؟ هر چند که درست نیست.

این پاسخ فردی یا چند نفر نیست. جواب جمعی خیلی از جوانها ست که نیروی محرک جامعه هستند.
پاسخ من آنست :« آقاجان! که عقاید راسیستی کسروی و مانندهای او را پیشه ی تبلیغاتی خود کرده اید، و مزورانه از علم سوء استفاده میکنید- برای پیش بردن افکار راسیستی؛ لطف کنید دست از این اعمال «نهایت توهین آمیز و ضد انسانی» بردارید.

کارشما پاسخ درست و مشکل گشا به تبعیض نیست. نمیتوان با راسیسم تبعیض را حل کرد.ذهن خود را باناسیونالیسم کور نکنید.
جمع مردمی را نمیشود آرام و کنترول کرد. وقتی پاسخ تبعیض دیدگی او را باراسیسم میدهید پس آماده ی «واکنش مخرب» آن هم باشید. جمع،من و امثال من نیست. جمعی ست که «مقابله به مثل» میکند. تو یک قدم افراط کنی او ده قدم پیش میرود.

شعار «جدایی و استقلال» چنین پدید آمده است.واکنشی ست در مقابل راسیسم فارسی.
میگوید «همدست آمریکا و شیطان بودن» بهتر از تحمل راسیسم فارسی ست.
خوب من اینجا چه راحلی میتوانم ارائه بدهم؟ میگویم نه راه حل دارم فدرالیسم مشکل ما را میگشاید.جواب میدهد نه با راسیسم نمی توان فدرالیسم درست کرد. بله حالا بیا و حل اش کن.

مجبورم بگویم «آقاجان! کسروی و مانندهای آن را رها کنید. ناسیونالسم فارسی را رها کنید.راهی برای همزیستی بیابید. »ولی
کو گوش شنوا؟ مدام میروند نبش قبر راسیسم میکنند. علم را هم کرده اند ابزار اهداف کند-و بی آبرو.
میاید باز«یکسان سازی زبانها» رامطرح مکند. «قدرت متمرکز» برای ایران را مطرح میکند. اتهامات «پان» و غیره تبلیغ میکند. معنی این کارها چیست؟ یعنی اینکه یک در پولادین-به کلفتی یک متر- گذاشته وجوش کردم اند که «ارتباطی» با هم نداشته باشیم. اما این را نمی فهمد.شعار «برادران آذری» سرمیدهد. میخواهد ایران تجزیه نشود.

سخن من آنست که «آقاجان! تجزیه کرده ای-کار تمام شده است. بدان! نه خودت را فریب بده و نه دیگران را».
یعنی سوق دادن هرکس و هر چیز به بیراهه و کجراهه!
این است «خرد و سیاست» حمامیان یکسانسازی و تمرکز طلبی.که اکثراهم «دانشگاهی اند و دارای تجربه ی حکومت پهلوی».
اما دریغ و صد دریغ که در زندگی هیچ نیاموخته اند.
-------
من «ذات» باور نیستم. گرچه برخی خصایل را پایدار میدانم. به تغییر محیط و انسان و بهتر شدنش خیلی بیشر پذیرش دارم تا به پایداری برخی خصوصیات.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار, گرچه میدانم که نباید " نکته به عاقل " فروخت و " بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست " ولی اگر خردمندانی چون کندی و خروچوف و ریگان و گورباچف هم چون هیتلر عمل میکردند امروز من و شمایی نبودیم که چنین گفتگویی بنمائیم. هدف جان مک کین " بمب بمب بمب " و جان بولتن و هر افراطی دیگری " مرگ " است و بزرگی فرمود " مرگ را دانم, ولی تا کوی دوست - راه اگر نزدیکتر داری بگو ". از کسی که شاید بخاطر انتقام , " مرگ " را تجویز کند و راه آشتی نگذارد نباید انتظاری جز " مرگ " داشته باشیم و گمان ندارم که این راه هدف ما باشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

من شخصاً از چنین نوشته ای در دفاع از زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر

من شخصاً از چنین نوشته ای در دفاع از زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر استقبال می‌کنم. چون: 1- به زبان فارسی خوش آهنگ و چابک و کوبنده ای نوشته شده است. 2- استدلال هایش بر سند و مدرک استوار است. 3- دروغ و جعل سند و نسبت دادن سخن نادرست به دیگران در آن نیست. 4- نویسنده اسناد و مرجع هایش را یک خط در میان نخوانده. 5- به خواننده اش احترام گذاشته و نخواسته به او کلک بزند و فکر نادرستی را با جعل نوشته‌های محققان غربی و ایرانی به او قالب کند. 6- دشمنی با زبان فارسی و فارسی زبانان در آن نیست. 7- نویسنده دفاع از زبان ها و فرهنگ‌های دیگر را به وسیله ای برای کوبیدن این و آن تبدیل نکرده. 8- در پس دفاع او از زبان ها و فرهنگ‌های دیگر، فلسفۀ ژرفی نهفته است. 9- مطالعه‌ای عمیق در زمینۀ موضوع بحث و موضوع‌های مرتبط با آن کرده است. 10- نویسنده از مناعت طبع برخوردار است و از زدن تهمت های ناروا به اشخاص خودداری کرده، منظورم اشخاصی هستند که نویسنده به نقد دیدگاه هاشان پرداخته است. 11- سطح بحث را از سطح نوشته‌های بی در و پیکر، عصبی و ناسالم ترک ستایان بالا برده است. 12- پرسش از نویسنده این است که در اوضاع و احوال کنونی چگونه می توان راه حلی به این مشکل خانمانسوز یافت که ایران به یوگسلاوی دوم تبدیل نشود و به کینه های قومی بیش از این دامن زده نشود؟ فراموش نکنیم که آن منطقه همین امروز در آتش کینه‌ها و اختلافات قومی و دینی و زبانی می‌سوزد. حتی رجب طیب اردوغان نیز چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزد. حتماً سخنان چند روز پیش او را شنیده اید. قبول دارم که نسخه‌هایی که این گروه از روشنفکران ایرانی برای ایران می‌پیچند نه تنها راه گشا نیست، بلکه خطرناک است. از نسخه‌های کهن دولت-ملت سازی واقعاً باید دست برداشت. تاریخ ملی که برای ما نوشته‌اند، مثل هر تاریخ ملی دیگر ساختگی است و باید آن را دوباره نوشت. در پایان، از سرکار خانم هایدۀ ترابی سپاسگزارم و خوشحالم که با انسان بزرگواری آشنا شدم. چون ایشان را نمی‌شناختم. با احترام
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب توکلی عزیز،
تصویر گفتگو با خانم مژگان، برای شنونده این گفتگو، تصویر مبارزه با "تجزیه طلبی!!" را برجسته میکرد! این تصویر دو تاثیر بسیار منفی بر جامعه و مردم در ایران باقی میگذارد: یک - نفس این گفتگو و گفتگوهایی از این نوع از سویی به پولاریزه شدن جامعه ایران، تشدید تخاصم میان گروهبندی های اتنیکی و حتی تلاشی در جهت تشدید تضادهای غیراصولی و بردن ایران در درازمدت بسوی یک جنگ داخلی است. دو- از سوی دیگر این روش در نهاد خود نوعی ترویج آندیشه سیاسی جدایی طلبی را از نگاهی منفی (تخاصم پروری) را با خود به یدک میکشد. چرا که با آگراندیسمان شدن فکر "جدایی طلبی"، و تبدیل آن به مسئله اصلی در ایران، عملا اندیشه های سیاسی دیگر موجود در جوامع مختلف اتنیکی درایران در سایه قرار گرفته و در به حاشیه راندن آن کمک میکند. سه- این گونه گفتگو ها که بر بنیاد واکنش شکل میگیرند، عملا

افکار عمومی و محتوی مطالب مئدیای فارسی زبان عملا بسوی "دفاع از تمامیت ارضی"، یعنی یکی از شعار های اصلی جمهوری اسلامی کشانده میشوند و از این طریق ذهنیت جامعه و یا افکار عمومی را نه در جهت تغییراتی دمکراتیک، بلکه در سمت و سوی غلبه یک نگرش راستگرایانه و حتی حکومت پسندانه سوق میدهد. *** به نظر میرسد، طرح مشکلات و مسائل سیاسی بایستی بر انگیزهای کنشی، مثبت و دمکراتیک استوار باشد و در عین حال سیالیت فکری موجود در کل جامعه ایران و جوامع متعلق به ملیتهای غیرفارس را منعکس کند. اما گفتگوهایی از این دست خواه ناخواه طوری پیش میروند که گویا تمامی مردم در مناطق ملی غیرفارس "جدایی طلب" معرفی میشوند و این گفتگو ها افکار عمومی را نه در نقد فکر جدایی طلبی، بلکه علیه ملیتهای غیرفارس تحریک و تبلیغ میکند. *** در عین حال، سخنان خانم مژگان، همشهری من، در بخشهایی بسیار مغشوش، غیردقیق است. در این کامئنت قصد وارد شدن به سخنان ایشان را ندارم.
نوشته شده توسط: Anonymous

به این میگن سیاست محافظه کارانه دوست عزیز
شاهنشاه یکم زود قدرت و عظمت ایران رو به رخ جهانیان کشید و اونها به شدت ترسیدند و احساس خطر کردن ونتیجه این شد که کمر به نابودی ایران بستند،
آیا الان مردم ما در رفاه و آسایش بسر میبرند؟؟
ما که جز تاراج ثروت ملی و غارت بیت المال هیچ نمی بینیم...

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای آ.ائلیار

ارانی و هدایت از کسروی بدتر بودند. آن ها ضد عرب و ضد ترک بودند. ارانی بعدها مارکسیست شد. اما هدایت نفرتش را به عرب تا آخر حفظ کرد. افکار کسروی به درد امروز ما نمی خورد. او واقعاً افکار فاشیستی داشت. امروز پیروان کسروی عده ای انگشت شمارند. افکار هدایت و ارانی نیز هیچ دردی را از دردهای امروز ما درمان نمی کند. فکر نکنید که پان فارسیسم و پان ترکیسم و پان کردیسم هم راه حل های درستی برای آن منطقه هستند.
و اما هنینگ:
هنینگ در اول مقاله‌اش می نویسد: اکنون چند قرنی است که شکلی از زبان ترکی در ایالات شمال غربی ایران، آذربایجان و زنجان، به صورت زبان عامه درآمده است. داستان چگونگی نفوذ تدریجی قبایل ترک به این مناطق و، به تبع آن، عقب نشینی و ناپدید شدن نهایی سکنۀ پیشین ناحیه و زبان آن‌ها را مورخ ایرانی، سید احمد کسروی، از روی اسناد و آثار تاریخی پی جویی کرده است. جریان مذکور در سدۀ یازدهم میلادی شروع شده و در آغاز سدۀ شانزدهم به پایان رسیده است. همه همداستانند، و درواقع هیچ گونه تردید جدی در این مورد وجود ندارد، که پیش از ورود ترکان، مردم آذربایجان و زنجان نیز، همانند مردم سایر مناطق ایران، به زبان‌های ایرانی گفتگو می‌کردند.
در ادامۀ مقاله از لمان هوپت یاد می کند که در سال 1898 متوجه گویش مخصوص گلین قیه شده بود که گونه ای از گویش هرزنی است. سپس از ماهیار نوابی تشکر می کند که یادداشت هایش را دربارۀ گویش گلین قیه در اختیار او گذاشته است. از آدم های دیگری نیز اسم می برد. بعد به مطالعۀ صرف زبان شناسانه می پردازد و در آخر می گوید که تالشی و هرزنی و خلخالی و تاکستانی در مرز آذربایجان قرار دارند اما دربارۀ زبانی که روزگاری در خود آذربایجان به آن گفتگو می شده اطلاعی نداریم. ولی این سخن به هیچ وجه به این معنا نیست که هنینگ حرفش را دربارۀ ایرانی بودن زبان آذربایجان پیش از رسیدن ترکان پس گرفته است. وگرنه باید دیوانه بوده باشد که در اول مقاله اش بنویسد: هیچ گونه تردید جدی در این مورد وجود ندارد، که پیش از ورود ترکان، مردم آذربایجان و زنجان نیز، همانند مردم سایر مناطق ایران، به زبان‌های ایرانی گفتگو می‌کردند.
او در ادامۀ گفتارش می‌نویسد:
همۀ این زبان‌ها که می‌توان گفت از چهارسو آذربایجان را احاطه کرده‌اند، به گروه زبان‌های ایرانیِ شمال غربی تعلق دارند و به احتمال زیاد این حکم دربارۀ زبان گمشدۀ آذربایجان نیز صدق می‌کرده است.
All these languages, which may be said to surround Azerbaijan, belong solidly to the north-western group of Iranian, and that was probably true also of the lost Azerbaijanian tongue.
هنینگ سپس از تحولات آوایی زبان قدیم آذربایجان سخن می‌گوید و می‌نویسد: اولین معیار تشخیصی که باید به کار بست عبارت است از چند تحول آوایی که می‌توان گمان برد که ویژگی‌های بارز زبان دیرین آذربایجان محسوب می‌شده‌اند و مهم‌ترین آن‌ها همان تحول fr ایرانی به hr و تبدیل d در میان دو مصوت به r بوده است. لغات دخیلِ ایرانی در زبان ارمنی، که از ایالت مجاور آن سرزمین، یعنی از آذربایجان، بدان زبان وارد شده‌اند، وجود چنین تحولاتِ آوایی را ثابت می‌کنند.
این ها را که نمی توانید انکار کنید. فکر می کنم از هنینگ باید دست بردارید و برای اثبات نظر خودتان به سراغ آدم دیگری بروید.
نوشته شده توسط: Anonymous

ممنون از اصلاح و زحمت تان ائليار عزيز،مدتى است كه خودم هم مى خواهم در اين مورد سعى و تلاش كنم.در ذهنم مورادى هست از جمله خاطراتى از فرهنگ شفاهى در غالب داستانك يا رسومات سنتى كه در مواجه با مدرنيته،خود را إنتگره مى كند!متاسفانه رشد بيسابقه شهرنشينى كه منجر به حاشيه نشينى و بوجود آمدن شهرهاى بزرگ نامتعادل شده،گسست بزرگى از فرهنگ عمومى در آذربايجان يا كل ايران بوجود آورده است.بهمين خاطر مدرن شدن،فقط در ظاهر بوجود آمده يا حاكم شده است و حتى سنت هاى خوبى كه موجود بوده،سعى مى شود كه بخاطر فشار افكار مدرن (البته به ظاهر مدرن توام با تحقير)بروز داده نشود يا به فراموشى شمرده شود،در حالى كه همه سنت ها ارتجاعى و مخالف پيشرفت نيستند.سعى مى كنم بعضى موارد را يادداشت كنم و برايتان بفرستم و جوياى نظرتان بشوم.
ممنون از لطف و زحمت تان

نوشته شده توسط: Anonymous

سیاوش عزیز، اکثر آذربایجانی ها مقلد آیت الله شریعتمداری بودند، همانطور که همه می دانید، ایشان مخالف سرسخت پدیده ائی بنام ولایت فقیه بود، که بعد از حمله حزب اللهی های اصفهان و قم و نابود شدن دفاتر حزب خلق مسلمان و دستگیری آنها و تصرف رادیو تلویزون تبریز بود که خمینی توانست بر آذربایجان تسلط یابد، در آذربایجان افراد کمتری در رفراندوم شرکت کردند،

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار محترم؛ به نظر میرسد آرامش و متانت به وجود نازنینتان برگشته و امیدوارم دوباره به ادبیات «ائشکلر قه فه سی تبریز» باز نگردیم. متوجه شدم که در غیاب من «صمد» دیگری هم ظهور کرده و جنابعالی بنده و ایشان را یکی پنداشته اید! برای جلوگیری از سهوهای آتی از این به بعد من خود را «صمد قدیمی» خواهم نامید. دوست عزیز، همانگونه که در پستهای قبلی گفته بودم، شیوه برخورد شما با سید احمد کسروی شیوه ای ست ضدروشنفکرانه، پوپولیستی و بنیادگرایانه. اگر سعه صدر داشته باشید و حرمت قلم نگه دارید، در ادامه صحبتها دلالیل ضد روشنگرانه و حزبی بودن شیوه برخوردتان را شرح خواهم داد. فعلا همینقدر بگویم که احمد کسروی از هردو نفری که به عنوان سمبل روشنگری و نوآوری یادشان کرده اید، یعنی آقایان صادق هدایت و تقی ارانی، به مراتب روشنفکرتر و آزادیخواه تر بود. راسیسم احمد کسروی

راسیسم احمد کسروی اصلا قابل مقایسه با راسیسم آقایان صادق هدایت و تقی ارانی نیست. قهرمان شما، آقای تقی ارانی «تورک بودن» را مایه ننگ میدانست در حالی که احمد کسروی نه منکرریشه های تورکی اش بود و نه عرب و سید بودنش را مایه ننگ میدانست. کسروی به دفعات گفته که اسم زبان مادری او و اسم زبان کنونی آذربایجان «ترکی» ست. تئوری او مربوط به زبان قدیم آذربایجان است که کسروی آن را، براساس ادبیات موجود و تحقیقات قبلی، آذری خوانده است و نیز زبان آذری را از گروه زبانهای ایرانیک شناسایی کرده است. بیش از نود درصد پژوهشگران غربی، ایرانی و نیز آذربایجانی نظریه کسروی را درست میدانند. این جنبه علمی قضیه است که باید مستقل از جنبه های ایدئولوژیک و راسیستی بررسی شود. مشکل شما با این جنبه علمی چیست؟
نوشته شده توسط: تبریزی

تارنمای زنده یاد احمد کسروی تبریزی http://www.kasravi.info

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

نگاه به اوضاع یمن:
1- عربستان با حمایت متحدان خود برای حفظ حکومت یمن به آنجا حمله ی هوایی کرده و لازم شد ممکن است زمینی هم بکند.
در این کار از پشتیبانی امریکا برخوردار است.
2- شورشیان شیعه پیش از حمله و اکنون به دامن ایران دست انداخته اند.
3- چه موضعی اینجا می توان گرفت که درست باشد؟
شاقول سیاست درست منافع مردم یمن است. اینها چیستند؟
1- مردم صلج میخواهد و مسالمت.
2- دموکراسی- عدم تبعیض
-عربستان و امریکا جنک و حمایت از حکومت را بعهده گرفته. خلاف منافع مردم است. و محکوم
-شورشیان ستمده ی یمن که دست به دامن حکومت ایران کرده اند-مبارزه ی خود را وابسته به خارج کرده اند. وابستگی به حکومت ایران ارتجاعی ست و خلاف منافع مردم. فراموشی استقلال مبارزه خلاف مصالح مردم و مبارزه است که موجب شکست میشود. یعنی عمل مخالفان از این زاویه علط است. و عملشان خطا و محکوم.

-حکومت ایران دخالت کرده در کار مردم یمن . محکوم است.
- ممکن است ایران و عربستان در یمن درگیرشوند. کار هر دو غلط است و محکوم. حق جنگ و دخالت به کل محکوم است.
- کار امریکا هم که حمایت عربستان میکند غلط است. و محکوم.
راه چاره
- عقب نشینی عربستان-عدم حمایت امریکا.
-قطع دخالت ایران
- انتخابات آزاد در یمن
- مسایل جهانی یمن مذاکره در مجامع جهانی.
-روگردانی شیعیان به مبارزه ی سیاسی روی پای خود- و قطع وابستگی یا ارتباط با ایران.
--------موضع درست
مخالفت با همه ی مسایل منفی و نشان دادن راه مذاکره-انتخابات و عدم وابستگی و صلح.
راه درست مردم و مخالفان حکومت برگشت به مبارزه ی مسالمت امیز است.
ادامه روند کنونی به زیان همه است.
نوشته شده توسط: Anonymous

من هر گز قران و شرعیات را در نه دوست داشتم ونه یاد گرفتم.برای این قران لعنتی چقدر فلک شدم انچنان که خون از زیر ناخون بیرون میامد. یکبار در خانه به پسغمبر اسلام فحش دادم و کتک زیادی خوردم . پدرم میگفت بگو الاهم صلی علی محمد عربی یعنی درود برمحمد عرب و من نمیدانستم معنای ان چیست در دلم میگفتم مرک بر محمد عرب .دین اسلام دین عرب و قران عرب و همه برای من تنفر انگیز بودند. بدتر از همه زبان عربی بود که باید رد مدرسه و یا دبیرستان یاد میگرفتم .صرف زبان عربی فاجعه بود .طوطی وار قلب دختر جوان را یاد گرفتم وی ا الدیک من هندی .و نه بیشتر هر عربی که به شهر ما میامد برای ما امام بود ولی تادلتان بخواهد این عربها کثیف بودند برای اینکه پدرم مسافرخانه داشت و ما از نزدیک شاهد بودیم. مادرم که از کربلا بر گشت میگفت چقدر عربها کثیف هستند .دین ما عربی زبان ما نیمه عربی کشور ما

اسلام عربی نامهای ما عربی از محمد تا مهدی .عقد زن و مرد به زبان عربی کسی میمیرد باید به زبان عربی گفت و مرده را به سوی قبله دراز میکنند سنت عرب .پس من ایرانی نیستم من اریائی نیستم من هویت ایرانی ندارم ما عربهای پارسی زبان هستیم .نه تنها من بلکه 80 ملیون مسلمان از اذری و ترک و بلوچ و گیلانی و و همه از بیخ و بن عرب هستیم بدون اینکه بدانیم که عربیم. زبان عربی باید از بین اذری ها وووبیرون رود و دین عرب باید غیر قانونی شود. بما چه حسین گشته شد؟ اقا جان جنگ قدرت بود . اکنون نیز همان است جنگ مجاهد و نظام جنگ حسین و یزید است و یا بر عکس هستند. اساسن مسلمان وطن ندارد وما بی وطن هستیم و زبان دینی ما عربی .ما خواهان ازادی از زبان عرب و دین عرب و سنت عرب هستیم و نه بیشتر و یا لاغیر
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

در زمان کسروی صادق هدایت رمان و داستان نویسی نوین فارسی را پایه گذاری میکرد. و نیما یوشیج شعر نوین ادبیات را.
دکترتقی ارانی دید علمی را مطرح میکرد. و اندیشه ی رهایی انسان ستمدیده از دیکتاتوری و استثمار را.
کسروی چکار میکرد؟ رمان و شعر را به آتش میکشید و جشن کتابسوزان راه میانداخت. و شناختی از دموکراسی و استثمار نداشت.
غرق در دید غیرعلمی خود بود. و پاکدینی میساخت.

مقاله موضوع خود را مشخص کرده است «سرشت اندیشه ی کسروی» را میخواهد اشاره وار به خواننده نشان دهد. با اعمالی که کسروی در زمان خود انجام داده است.
او در مقایسه با اندیشه ی هم دوره های خود ارتجاعی ست.

کسانیکه افکار او و پیروانش را اکنون مطرح میکنند و برای مسایل امروزما راه حل میجویند، بله به قول شما ما باید اینها را فراموش کنیم و کوچ کنیم به همسایکی کسروی در زمان خودش تا ببینیم او چه میگوید و دیگران چه! بله؟

افکار او با اعمالش به هنگام وقوع در نظر گرفته شده است. و چون او را نبش قبر کرده اند به ناچار با امروزما برخورد دارد و حکم منطقی شایسته اش را نیز گرفته است.
کسی که در کارعلمی اصل اول علم یعنی «بیطرفی علمی» را بجانیاورد کارش خارج از دایره ی دانش است. تنها بدرد «مریدان»خورد.
خوشبختانه برای آزاداندیشان دوران «رهرو-راهنما» دیری ست که به پایان رسیده است.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

زادگاه ما سرزمین هنرمردمی و اندیشه های بزرگ انسانی ست.خوشحالم که دوستان در مسر فرهنگی و هنری خود میکوشند.
و همیشه آرزوی موفقیت آنان را دارم. موفقیت آنها سعادت من است.

نوشته شده توسط: Anonymous

اینها قطعا فیلم بازی می‌کنند، گرچه این به معنای رضایتشان نیست. راهِ دیگری ندارند. اما کنگره آمریکا و نتانیاهو هم بخشی فیلم بازی می‌کنند و بخشی جدی هستند. درباره آنها ننوشته بودم که اینجا توضیح بدهم، ولی چون پرسیدید به اختصار می‌گویم. جمهوری‌خواهان به دنبالِ زدنِ اوباما هستند برای انتخابات ریاست جمهوریِ بعدی. از آن طرف لابی‌های صهیونیستی کنگره را تحریک ‌می‌کنند. نتانیاهو هم تندروی استراتژی‌اش است. او الان تقریبا منافعش حاصل شده و با این وجود هنوز به اعتراضاتش به توافقِ هنوز امضا نشده ادامه می‌دهد. رادیکالیسم برایش پرستیز می‌آورد. دیدید که با همین داد و جنجالها باز در انتخابات اخیر در اسرائیل پیروز شد. بنابراین می‌بینیم که همه به میزانِ متفاوت و به دلایلِ مختلف فیلم بازی می‌کنند. منتهی موضوعِ ما اینجا فیلمی بود که آقا و بقیه‌ی جمهوری اسلامی برای ما ساخته‌اند.

نوشته شده توسط: Anonymous

درود بر شما خدا را شاکرم هموطنی مثل شما دارم یک سوال ذهنم را مشغول کرده خواهشمندم اگر می دانید پاسخ دهید ضریب هوش مغولستان 101 است یعنی بالاتر از قاره اروپا و امریکا با اینکه یک کشور عقب مانده است می خواستم بدانم بر چه مغیاری این ضریب هوش اندازه گرفته شده است؟

نوشته شده توسط: یاسین اهوازی

15 ابریل 2005 سالگرد قیام مردم عرب ایران علیه تبعیض و ترکیب بافت جمعیتی بود، هر سال قبل از این تاریخ دستگیری های فله ایی و همراه با سرکوب از فعالان مدنی و حقوق بشری در سراسر استان انجام میگیرد تا از پخش طلبات مردمی و اعتراضات انان جلوگیری شود.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه:
من خیلی به زحمت توانستم زبان فارسی را تا حدودی بیاموزم. تا کلاس سوم ابتدایی همیشه هفته ای جند بار به خاطر نفهمیدن این زبان کتک میخوردم. در کلاس اول ابتدایی معلم - آقای رومیچی-که یک آذربایجانی بود -هر دفعه با کمر کتکم میزد. کاهاً میخ حلقه ی کمر به دستم فرو میرفت و زخمی میشدم.
یک بار پدرم دید دستم زخمی شده- با این تصور که باز با بچه ها دعوا کرده ام - نوازشم داد.
گفتم: «منو چرا میزنی، با کسی دعوا نکرده ام ، معلم با کمرش زده .»
«خوب کرده باید درس بخوانی.»
کلمات فارسی را نمی توانستم به خاطر بسپارم. همینکه از مدرسه بیرون میامدم همه را فراموش میکردم. چاره ایکه اندیشیدم این بود :

با خود گفتم :(ترجمه ی فارسی فکر)
«چون کودکم "فارسی" فراموشم میشود- بهتر است تا خانه به یاد داشته باشم و به مادرم یاد بدهم . هروقت لازم شد ازاو بپرسم».
همین کار را کردم. وقتی عصر بعد از توپ بازی به خانه برگشتم پدر گفت:
« پسرم بخوان ببینم امروز چه یاد گرفتی ؟»
نتوانستم . همه چیز فراموشم شده بود. از مادر کمک خواستم. بلد نبود. با او دعوا کردم.
«پسرم چرا دعوا میکنی، من که بلد نیستم!»
« آخه من به شما یاد دادم.»
«جانم من سواد ندارم...»
پدر گفت :« با مادر دعوا نکن.سعی کن خودت همه چیز را به خاطر بسپاری».
تا کلاس چهارم ابتدایی نمیدانستم «دارا» یعنی چه؟ « عروسک» یعنی چه؟
درکلاس اول ابتدایی درس ما این بود - که دستم را بارها زخمی کرد:
« دارا-آذر
کتاب دارا- عروسک آذر
دارا توپ بازی میکند- آذر توپ بازی میکند
توپ دارا- عروسک آذر»
اما دراین ایام قصه ها و ترانه ها و اشعار زیادی را از فرهنگ فلکلوریک و شفاهی خودمان بلد و حفظ بودم .
---------
این گوشه ای از زجر میلیونها کودک غیرفارسی زبان ایران بود. آیا نویسنده نمی توانست داستانی -نه مستقیم که شاید سانسور میشد- بل ثمبلیک و یا حتی شعری رمزآمیز بنویسد و به خشونت علیه کودکان بی پناه اعتراض کند و نشان دهد چه جهنمی برایشان درست کرده اند؟ نه میتوانست. ولی ناسیونالیسم ذهنش اش را کورکرده بود. همین جوری که آشوری با نیچه کورشده است و دیگران نیز.
نویسندگانی که مثل خانم ترابی اکنون اعتراض میکنند سازندگان دموکراسی ایرانند. سازندگان جامعه ی متحد ایرانند. و آبروی فرهنگ انسانی فارسی.
بله این شکنجه های روحی و جسمی اکنون هم به نوعی ادامه دارد...
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

از نظر من نویسنده ی گرامی مقاله ، به درستی انگشت روی این شخصیتهای فرهنگی گذاشته است. و به حق آنان را بخاطر اثرهای راسیستی خودشان، نقد میکند. این نقد اگر حداقل از زمان صادق هدایت شروع میشد اکنون وضع فرهنگ فارسی چنین غمناک و درد آور نبود. حتی چه بسان ما در ایران تبعیض فرهنگی نداشتیم. یا شاید حتی خمینی نمی توانست سرکاربیاید. و خیلی احتمالات مثبت دیگرممکن بود درجامعه ی ایران رخ بدهد که نداد.چرا؟
پایه ی حرکات سیاسی جامعه فرهنگ است.این فرهنگ تنها با نقد بیرحمانه میبالد.
ترسی نیست که بگویند افراطی، بگذار هرنامی که دوست دارند بدهند، تنها مهم آنست که نباید چشم فروبست،خودی و غیرخود کرد. نقد تقدس نمی شناسد، و خودی و غیر خودی نیز.

زمانی قلمزنی آذربایجانی تز «ژن معیوب فارس» را مطرح کرد. من اولین کسی یا از نخستین کسان بودم که احساس وظیفه ی قلمی و انسانی نموده موضوع را بیرحمانه به نقد کشیدم.

خیلی ساده گفتیم آقاجان«بشین جات!غلط اضافی هم نکن» یا درمورد واکنش راسیستی درمقابل راسیسم، بازهمین برخورد را پیش بردیم. و قلمزنی از دوستان آذربایجانی نوشت «من بسیار خوشحالم که با این جورگرایشها،پیش از هرکس، خود آذربایجانها قلم نقد برمیگیرند و مسئله را حل میکنند».

پرسش این است: آیا نشانه ی سطح عمیق و انسانی فرهنگ نبود که نویسندگان فارسی زبان از زمان هدایت این موضع را در برابر «اقدام نابودی زبانها» ،نابودی قلم و کتابهای غیرفارسی، و در کل تبعیض فرهنگی اتخاذ میگردند؟ تبعیض را نقد میکردند؟
آیا این مسئله مثل کشف فرمولهای ناشناخته علمی مشکل بود یا اینکه چیزی بود چون خورشید جلو چشم همه و خیلی روشن؟
چراغ نبود که جنایت فرهنگی را ببینی؟
مگر قلمزن اهل فرهنگ و ادبیات نبود؟ خوب، چراغ که دستش بود! مگر ذات ادبیات «اعتراض» علیه ستم و درد و غم و زجر نیست؟ اگر هست، پس اینان چه نوع آدمهایی بودند که صدایشان درنیامد؟ به قاتلان «روح و فرهنگ»میلیونها انسان، نگفتند «آقاجان بشین سرجات. من هنوز نفس میکشم.جنایت بس است!» ما چیز زیادی نمیخواستیم، تنها همین یک جمله برای سراسر تبعیض دیدگان ایران کافی بود. کافی بود که من به عظمت این فرهنگ سرفرود آورم.

کانون نویسندگان (نه ایران-بل فارسی نویسان ایران) کجا بودند؟ دهها نویسنده و شاعر و غیره و غیره واقعا کجا و کدام عالمی بودند که جلوچشمشان دهها سال «تبعیض» اعمال شد - و روح کودکان و بزرگ سالان کشته شد ولی اینان ندیدند و صذایشان درنیامد؟ منهای افراد انگشت شمار.

من هدایت را خیلی دوست دارم. با آثار او از نوجوانی بزرگ شده ام. و هیچ نویسنده ای نیز تاکنون نتوانسته جایش را در دلم پرکند. دوره ای را که او نیز دچار ناسیونالیسم بود میدیدم اما هیچوقت بدل نگرفتم. چرا؟ چون از کثافت محیط خفه میشد. من او را همدرد خود میدیدم. و اطمینان داشتم هدایتی که قلبش با قلب سگهای ولگرد می طپد ، با قهرمانان ستمدیده ی داستانهایش زنده بگور میشود، درد و زجر من را میفهمد و نمی تواند راضی به تبعیض من باشد. عیب او را عیب خود میدانستم و هرگز نمی توانستم خود را جدا از او و دنیای او احساس کنم. حاجی آقایش را نمایش میدادیم و با منادی الحق اش سحن میگفتیم.و اعتراض میکردیم. اعتراض جوهر روح هدایت بود. به هر آنچه که غیر انسانی بود.

آیا بهتر و انسانی نبود کسانی که بعد از هدایت بجای او قلم بدست گرفته بودند حداقل نگاهی که هدایت به گوژپشت خود داشت اینان نیز به تبعیض دیدگان ایران نشان میدادند؟
پس اینان از ادبیات چه آموخته بودند؟ شعر خویی به چه درد من میخورد؟ من چگونه میتوانم ارتباط روحی یی که با هدایت دارم با او ایجاد کنم؟ اخیرا سرکوهی آمد از زجز تبعیض دیدگان سخن گفت. و من نوشتم « فرج آبروی نویسندگان فارسی زبان».

برای من روح ادبیات چه فارسی باشد و چه ترکی و چه دیگرزبانها «یکی»ست.چرا که این روح جهانی ست. چرا که انسانی ست. و معترض. اما نویسنده-روشنفکر این خصلت آنرا باید حفظ کند.
اینکه در همه زبانها، دربین سیاستمداران همه ی کشورها «راسیست و ناسونالیست افراطی» هست یا سکوت پیشه گان هستند دلیل نمیشود من به کنش و واکنش راسیستی یی که درکنارم جریان دارد چشم فرو بندم و نگویم «آقاجان بشین سرجایت. جنایت نکن! اگرنمی فهمی احمقی! برو آدمیت بیاموز!»
اگر نگویم -سکوت کنم- پنبه ای برخوردکنم به نوعی شریک این اعمال هستم. باید داغ ننگش را برپیشانی پذیرا باشم.
80 سال است سکوت شده-پنبه ای برخورد شده- زیر چشمی رداش کرده اند- و خمینی ها و تاریک فکران بجای روشنفکران مطرح شده اند و یک جامعه به لجن کشیده شده است.
رهایی در اعتراض است. در نقد بیرحمانه است. نباید سکوت کرد. آنان که منطق سرشان نمیشود -زورمیگویند و شارلاتانیسم راه میاندازند ضروریست که پته یشان را روی آب انداخت.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار, یک تعریف افراطی نزد من کسی ست که از آن سر بام افتاده است. ایشان مدتهاست " کش " را پاره کرده و از آن سر بام افتاده اند. اگر ایشان موفق شده بودند امروز ما به بدبختی عراقی ها حسرت میخوریم. ذات کسی را که افراطی ست نمیتوان به پشت بام برگرداند.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب بی نام, دارندگی و برازندگی!, و این از فوائد نامدار! بودن است گرچه در باره اعتقادات سر کار خانم ترابی احتیاج به اینها نیست. ایشان دهان باز نکرده میدانیم که مقصودشان ف و فرحزاد است و ایشان این بار آنرا به فرم دائره المعارف عرضه کرده اند. در نامدار شدن موفق باشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شفق تکرارا می نویسم هننینگ زبان شناس و ایران شناس مشهور آلمانی که در سال 1352 در دوره پهلوی به ایران دعوت شد و مطالعات اساسی در روی لحجه های ایرانی به عمل آورد. هدف اصلی از آوردن هننینگ و مطالعه لهجه های ایرانی , لهجه های طالشی, تاکستانی و هرزنی بود . انتظار داشتند که هننینگ نظریه های کسروی را تایید بکند. ولی این دانشمند آلمانی در مقدمه و پایان مقاله ای را که در باره زبان قدیمی آذربایجانیها, نوشت, هدف و تلاشهای پان فارسیزم آن دوره را نقش بر آب کرد.هننینگ در آعاز و پایان مقاله 20 صفحه ای اش نوشت: ازروی نوشته های کسروی و سایرین که اساس محکمی ندارند, و با در نظر گرفتن مطالعات خودم, نمیشود باور کرد که زبان قدیم آذربایجانی ها زبان طالشی یا فهلوی بوده است. لطفا از این دگم بازی تان دست بردارید

نوشته شده توسط: Anonymous

( روند‌های جدید در خاورمیانه در بعد ژئوپلتیک )، ژئوپلتیک خاورمیانه وارد دورانی شده که هدف آن ادغام ( ۳ سه‌ حوزه ) است. این ۳ سه حوزه عبارتند از ( اروپا، خاورمیانه و آسیای مرکزی )، اگر دقت کرده باشید در ۲ دو ماه اخیر شاهد دیدار مقامات ترکیه از بالکان، عربستان، ایران و در تداوم آن ظریف از پاکستان و الهام علی‌ او جمهوری آزربایجان از عربستان بودیم، مقامات افغانستان نیز اولین دیدار خود را از چین داشتند. ( پشت صحنه چه خبر است؟ ) پاکستان و ترکیه چین را تشویق خواهند کرد تا کاپیتال لازم برای تاسیس خط لوله گاز از ایران به پاکستان را متحمل شود، در مقابل ایران باید ( سهام ترکیه در خط لوله تاناپ را خریداری کند ) توضیح، خط لوله تاناپ بخشی از خط لوله گاز کریدور جنوبی است که گاز آزربایجان را به اروپا انتقال خواهد داد. ایران با عملی‌ کردن این پیشنهادات، قادر

قادر خواهد بود تا گاز خود را، از طریق تورکمنستان، به چین صادر کند و گاز تورکمنستان را از طریق ایران یا ( تاناپ ) به اروپا صادر کند. برخی‌ نظریه پردازان اعتقاد دارند کشاندن ایران به عراق، سوریه و یمن سیاستی جهت قبولاندن ضعف و ناتوانی‌ رژیم فارس ایران به محدودیت‌های ناپایان این رژیم بود. ( آمریکا و چین در این وسط چه اهدافی‌ را دنبال میکنند؟ ) چین تضمین می‌کند روسیه از آسیای مرکزی به دور گذارده خواهد شد، آمریکا ( بانک آسیائی سرمایگزاریهای زیر ساختی ) یا (AIIB) پشت صحنه حمایت می‌کند که امکان دارد در آینده به رقیبی برای ( صندوق بین‌لمللی پول ) و ( بانک جهانی‌ ) تبدیل شود، با احیأ جاده ابریشم از طرف چین، و جان گرفتن ( طرح تجارت بین قاره‌ای بین اورپا و آمریکا ( ترانز آتلانتیک ) این دو قدرت در آسیای مرکزی به هم نزدیک می‌‌شوند. البته دانش من از علم اقتصاد و دنیای اقتصاد در حد عزیزان کمونیست نیست و شاید این مسائل برای چپ‌ها و کمونیست‌های عزیز، بسیار ابتدائی و بی‌ ارزش باشند. وجدان آگاه
نوشته شده توسط: Anonymous

برخورد با کسروی

با کسروی دو نوع می‌شود برخورد کرد. برخورد تاریخی و برخورد عقیدتی. برای برخورد تاریخی باید زمانۀ او را بازسازی کرد و او را در آن گنجانید و اندیشه‌ها و کارهایش را فهمید و فهم پذیر کرد. این کاری است که مورخان غربی در برخورد به گذشتۀ تاریخی خود می‌کنند. برخورد دیگر برخورد عقیدتی است. ما اگر بخواهیم با ایده‌ها، اندیشه‌ها و ارزش امروزمان به سراغ کسروی برویم، دربارۀ او داوری‌غیرتاریخی یا آناکرونیستی خواهیم کرد که به آن‌ داوری اپوستریوری نیز می‌گویند. چیزی که برای من بسیار جالب است، این است که با کسروی همه دشمن اند. ناسیونالیست های ایرانی با او دشمن‌اند، زیرا او با زرتشتی‌گری، با شعر به طور کلی و با شعر کلاسیک فارسی به طور اخص، با صوفیگری، با حافظ و سعدی و در مجموع با بسیاری از عناصر سازندۀ ناسیونالیسم ایرانی سر جنگ داشت. پیروان ادیان به اصطلاح الاهی با او دشمن بودند و هستند و می‌دانید که سرانجام به دست متعصبان شیعی کشته شد. کمونیست‌ها با او مخالف بودند. قوم گرایان با او سر دشمنی داشتند و دارند. شاعران و ادیبان با او دشمن بودند. می دانید که دشتی از مجلس تقاضای دستگیری و اعدام او را کرد. ملک الشعرای بهار او را هجو کرد و درباره‌اش شعری با این مطلع سرود: ای سید ترک کسروی از چه شدی. آدمی که چپ و راست و میانه و بالا و پایین با او دشمن باشند، آدم جالبی باید باشد. کتاب او را دربارۀ زبان آذری پیراهن عثمان کرده اند، اما او کاشف این زبان نبود. 25 سال پیش از کسروی شخصی به نام مهندس عبدالله که در خدمت مظفرالدین شاه بود، از این زبان یاد کرده است. این سفرنامه را انتشارات کند و کاو در 1389 چاپ کرده است. در فصل هشتم زیر عنوان «تحقیق در باب لسان اهل آذربایجان» می‌نویسد: مردم آذربایجان تا سال 500 هجری به زبان مخصوصی که اعراب در تواریخ‌شان لسان آذریه ضبط کرده‌اند و شعبه‌ای از زبان پهلوی بوده سخن می‌گفتند. آنگاه به روندِ حاکم شدن زبان ترکی در آذربایجان می‌پردازد که به گفتۀ او با آمدن سلجوقیان آغاز می‌شود و تا صفویان ادامه می‌یابد. اشارۀ مهندس‌عبدالله به زبان آذری در 1900 میلادی از نظر تاریخی نکتۀ بسیار مهمی است. زیرا تاکنون همه گمان می‌کردند که نخستین بار احمد کسروی بود که در رسالۀ آذری یا زبان باستانِ آذربایگان این موضوع را مطرح کرد و به مطالعۀ آن پرداخت. رسالۀ کسروی در سال 1925 یعنی 25 سال پس از نوشته شدن سفرنامۀ مهندس‌عبدالله در گرماگرم کشاکش‌های سیاسی میان روزنامه‌های باکو و استانبول از سویی و روزنامه‌های تهران از سوی دیگر چاپ شده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای توکلی تا حال با هیچ یک از هویت طلبان آذربایجانی مصاحبه نکرده اید. بگذریم از پیوندهای سایت تان که برای نمونه یک عدد هم از سایت های آذرباجانی ندارید.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای توکلی شما هم رفته اید از بین 69 میلیون ترک ساکن ایران یک نفر را پیدا کرده اید که اسیمیله و مانقورت (مانگورت؟ مانغورت؟) و هویت باخته است! شما باید فقط با کسانی مصاحبه کنید که طرفدار تجزیه ایران، استقلال آذربایجان، "عربستان!!!!" و ترکمنستان و ....، کشتن همه فارسها، پاک کردن تاریخ ایران از کتابها، حذف زبان فارسی از اینترنت و تعویض نام خلیج فارس به خلیج عربی باشند. از شوخی گذشته من تا حدی با نظرات این خانم هموطن موافقم: همانطور که بارها نوشته ام شما بنام آزادی بیان مشغول ترویج نژادپرستی و اشاعه ادبیات نفرت هستید. استثنائی هم اگر باشد (مثل همین مورد حاضر) فقط بدرد اثبات قاعده می خورد.

نوشته شده توسط: Anonymous

دنیای علم سیاست، دنیای نازک نارنجی نیست، علی الخصوص درتاریخ معاصر و پست مدرنیسم، سیاست خط مشی هدایت یک جامعه و حرکت دور اندیشانه و تکامل جهت دار ملتی بسوی ترقی و تمدن، بموازات رشد جامعه جهانی است، و هیچگونه سنخیتی با دنیای افکار نازک نارنجی ندارد، دنیای سیاست یعنی دنیای تضاد و تقابل قطبهای آشتی ناپذیر که نمودار آن بصورت جنگ سرد، جنگ نرم و یا جنگ گرم خود را نمایان می کند، جامعه فارسی بعنوان فاتح سرکوب و قلع و قمع حکومتهای ملتهای غیر فارس در ایران عملآ در قله کوه قاف نشسته و خود را قیّم و حاکم مطلق بر سرنوشت دیگر ملل می داند، فدرالیستها با قربان صدقه رفتن نمی توانند آنها را از بالای قله کوه قاف پائین بکشند،
اکثر فدرالیستها با دیدگاههای اومانیستی و یا ایده آلیستی خود آگاهانه و یا نا آگاهانه و یا از روی اعتیاد به مرزهای پر گهر ایران، زمینه میدانداری را برای جامعه فارسی مهیا

می کنند تا ملتهای غیر فارس را اینبار هم بنام فدرالیسم زیر پاهایشان له کنند، یکی از بزرگترین عواملی که باعث ایزوله شدن ملت ما از هویت خود گردیده همین زبان فارسی است، بیش از ٩٩ در صد ملتمان نمی توانند نوشته ائی را بزبان ترکی بخوانند، یعنی از خواندن و نوشتن بزبان مادریشان محروم و عاجز نگاهداشته شدند و در نتیجه کلیه اطلاعات مورد نیاز خود را در تمام زمینه ها مجبورند از کتب و مجلات روزنامه ها و وبسایت های زبان فارسی کسب کنند و این عملآ باعث می شود که کلیه اطلاعات از کانال جامعه فارسی و از زاویه دید آنها دریافت کنند و این عملآ باعث ایزولاسیون ذهنی ملت ما از شناخت هویت ملی خود می گردد، فدرالیستها چگونه می خواهند این معضل بزرگ تاریخی را حل کنند، اگر به عمق فاجعه توجه شود و یک آذربایجانی از خود بپرسد که چرا و به چه علتی، به چه جرمی، به خاطر منافع چه کسانی من بزبان مادریم بیسواد نگاه داشته شده ام؟ چرا این همه جوک بیشمار تحقیر آمیز در جهت هالو نشاندادن و تحقیر ملت من ساخته شده؟ به فدرالیسم نمی تواند باور کند، و هیچ منطقی نمی تواند این تبعیض نژادی ٩٠ ساله را توجیه کند،
نوشته شده توسط: Anonymous

این آقا peerooz هم ماشاء الله همه چیزدان تشریف دارند ویا قشنگ تر بگویم نخود هر آش هستند. از هر رشته ایکه بخواهی بحث کنی, پیروز فوق لسانس آن رشته را در جیبش دارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

ممنونام ائلیار جان!
دوز دئییرسن، قلیظ اولموش. آمما نئجه ائله مک، بوردا اوشاقلارین موسیقی موعللیمی اولماق منی مجبور ائله دی هم تاریخ نادیرینی اوخویام، هم ده بئله دانیشماغا عادت ائله یم.
از لطفت سپاسگزارم ائلیار عزیز.

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

دوستان عزیز ؛ تا کنون از سوی ایران گلوبال ،چندین بار با فعالان سیاسی ،فدرالیست ها وهویت طلبان مناطق اتینکی ایران مصاحبه انجام گرفته بود . گفتگو تلفنی من با خانم مژگان پس از اینکه انتقاداتی که به ایران گلوبال شده بود ؛ انجام گرفت . تا همه ی صدا ها در اینجا شنیده شود. در مورد مقایسه بی بی سی با ایران گلوبال بی معنی است . در اینجا هیج مرزی برای اظهار نظرو اندیشه وجود ندارد و همه ی کاربران و نویسندگان به یک اندازه آزادند نظرات خود را در اینجا طرح نمایند.

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

یعنی می گی ؛ اینها فیلم بازی می کنند ؟ نکنه ، نا تانیاهو و جمهوریخواهان وگنگره امریکا هم دارند فیلم بازی می کنند و همه موافق تفاهم نامه لوزان هستند؟

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

بله ، جلسه ی خوبی بود اما و اما. و صد اما!
0- از قرار معلوم موضوع صحبت «تحولات منطقه و از جمله مسئله بنیادگرایی » بود:اما برای چه چیز؟ معلوم نبود!
مگر قرار بود برای چیزی هم باشد؟ نه قرار نبود. میخواستند همینجوری صحبت کنند و بروند!

1- سخنرانها هر کدام تحلیل خود را دادند. اما «تز» متن صحبت معلوم نبود-و معلوم هم نشد.
پرسیدنی ست این متن ها برای اثبات «کدام تزها» بودند؟ نه سخنران به فکر تز خود بود و نه شنوندگان!

2- هر سخنران یک صفحه پازل باخود آورده بود و به شنوندگان نشان داد که چه جوری آنها را می چیند.
و از اینکه چید و تمام شد چه نتیجه ای گرفت -برای چه چیز- معلوم نشد. اصلا مسئله این نبود.
مسئله «پازل بازی» بود.

3- قانونمندی اصلی-فرعی تحولات منطقه چه بود؟ استراتژیهای اصلی و فرعی؟
4- از مشکلات تنها بنیادگرایی مطرح شد. مشکل عدم دموکراسی غایب بود!

5- نتجه ی این تحلیلها برای عدم دموکراسی در ایران چه بود؟معلوم نیست!
6- و سئوالات دیگر...
---------------
قبلا در مقاله ای نوشته ام : کلید قفل منطقه -خاورمیانه- و جامعه ی ایران سه کلمه است:
«حاکمیت دموکراسی در ایران». تمام.
حل مسایل منطقه و ایران از کانال ایران میگذرد.
دموکراسی-سکولاریسم-پایان بنیادگرایی- در منطقه و ایران ، و رابطه با جهان- همه بستگی به استقرار دموکراسی
درایران دارد.

از این رو باید در ایران:
1- جبهه ی دموکراسی خواهی
2- جبهه ی چپ
3- جبهه ی ضد تبعیض
4- حزب چپ دموکرات
و وو تشکیل بشود.
5- و اتحادیه این تشکلها
چرا؟ چون کلید مشکلات ایران است.
اما و اما... ما خصلت سازمان یابی نداریم. مشکل اصلی اینجاست. چون عقب مانده ایم.
برای اطلاع بیشتر رجوع شود به آرشیو من.
---------
جا دارد اینجا به دو فرمول غرب اشاره کنم که بر اساس آنها عمل کرده و میکند:
1- موج سواری-چلبی سازی
توضیح اینکه متد غرب سوارشدن بر موج دموکراسی خواهی ست تا چلبی سازی کند و...
2- جنگ داخلی-دخالت خارجی.
این هم روشن است و مورد استعمال غولهای جهانی.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

قنبری عزیز، ممنون از توضیح شما. اصلاح شد.
گرامی در صورت علاقه و امکان اگر مطالبی ادبی به ترکی فراهم کنید شاید بد نباشد.مخصوصا داستان و غیره. حتی مربوط به منطقه. یا فولکولور.کودکان. آوازها-بازیها. و...

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

در این فایل های صوتی ،بحث های جالبی در مورد روندهای جديد در خاورميانه صورت گرفته است و در ان به نقش جمهوری اسلامی و عربستان سعودی پرداخته شده است و در گیری شیعه و سنی و به خطر آغاز جنگ ایران و عربستان هشدار داده شده است . بنظر می رسد که اپوزیسیون چپ و سکولار در این جنگ نیابیتی هم به سه گروه تقسیم شده اند: 1_عربستان و ایران هر دو به یک اندازه محکوم شوند، بیشتر عربستان سرزنش شود.3_ بیشتر ایران سرزنش شود. گزینه اول زیاد شانس ندارد که به سیاست عملی تبدیل شود و دو گزینه دیگر واقعی تر بنظر می رسد. بعبارت دیگر جنگ نیابتی به چپ ها و سکولار ها ی ایران هم سرایت خواهد کرد.

امریکا بازی پیجیده ای را در این میان شزوع کرده است . به ایران چراغ سبز داد که در حمله به تکریت شرکت کند وقتی عربستان اعتراض کرد به او هم چراغ سبز داد که به یمن حمله کند. آیا امریکا در جنگ سنی و شیعه سرگردان است؟ ویا بدنبال توازانی بین سنی و شیعه است ؟ بنظر می رسد که امریکا مخفیانه تلاش خواهد کرد که عربستان را بشکلی مهار نماید و در صورت توافق هسته ای و تغییر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ، نقش ایران بگونه ای تقویت شود که نقش اسلام سلفی که حامی آن سعودی ها هستند، تضعیف شوند
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

احمدی زاده ی عزیز،
چوخ ساغ اول. گؤزه لدی. توضیحات جالبی بود. برای من تازگی داشت.
آ دوست قلیظ دانیشیرسان-بو یازیقلار نئجه آنلاسینلار؟ تاریخ نادرین قاتین آچمایب لار.

نوشته شده توسط: Anonymous

آخر سر معلوم نشد این آقا از ناسیونالیسم کرد حمایت میکند یا از ناسیونال شوونیسم پارس تحت عنوان ناسیونال سوسیالیسم روسی؟

نوشته شده توسط: Anonymous

سرکار خانم ترابی, گرچه با بسیاری از آنچه فرمودید موافقم ولی باید عر ض کنم این تنها نخودی نیست که شما در شله زرد کشف کرده اید. در حقیقت این شله زرد پر از نخود است. امروز تمام رئیس جمهوران و نخبه گان امریکا , امریکا را Exceptional میدانند, اتحاد جماهیر شوروی اینرا در سرود خود گنجانیده بود, امپراتوری بریتانیا کسی را آدم نمیدانست, همینطور اسرائیل و حتی هندی ها هم امروز به همین ساز میزنند و عرب ها و ترک ها و آلمانی ها و غیره. فقط خواستم یادآور شده باشم که " بر هر که بنگری بهمین درد مبتلاست". وقتی افراطی ها غلبه کنند همین میشود و متاسفانه گاهی لازم نیست راه خیلی دور برویم.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

peerooz عزیز،
اینهایی که زبان فارسی را طلایی میکنند آیا فکر میکنی بهشان بگی «آقا جان کار درستی نمیکنید» کافی ست؟ خوب است؟
چیزی سرشان میشود؟ میفهمند چه میگویی؟ شاید برای شما این کافی باشد. مثلا بگویی «کارتان نادرست»نیست.
اما برای من کافی نیست. من ضمن اینکه آن را میگویم درضمن اضافه میکنم که «آقاجان ببخشید خیلی غلط میکنید و الخ که چنین میکنید.»
در مورد کسانی که زبانها را «قتل عام» میکنند نیز موضوع از این قرار است. با اینها باید با لیاقتشان برخورد کرد. و شایسته ی آنند.
80 سال معتدل بودیم بگذار 8 سال هم افراط کنیم ببینیم چه میشود. شاید به امتحانش بیارزد.
نتیجه مثبت نبود باز برمیگردیم به اعتدال. کفری به کمبزه نمیشود.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه...
همانطور که در مطلب «خیزش حفظ هویت» در ویدئو ها مشاهده میکنیم مسئله کسب حقوق در آذربایجان در بین قشر جوان که اکثریت مردم را تشکیل میدهند یک «خواست عمومی» شده است. این روند در دیگر بخشهای ایران نیز چنین است. و ویدئوهای آنها هم موجود است. بفرما دقیق شو. در چنین شرایطی طرح کسی مثل کسروی و یا رهروان او که میگویند «زبانهای غیر فارسی نابود بشود» به معنی «جنگ با مردم تبعیض دیده» نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کاری نمی کند. حتی مشدعلی بقال هم این کار را نمی کند چه برسد به آدمی که یک چمدان مدارک دانشگاهی یدک میکشد. ولی متاسفانه اینان از بقال سرکوچه هم عقب مانده اند.
از این رو که این «ارتجاع» شناخته بشود-مثبت است. تا بدانیم که با چه نوع روشنفکران سروکارداریم.
تا دلت بخواهد ایران پراست از اینها. ما تنها حزب الله را نداریم. حزب الله های دانشگاهی سکولارهم داریم.
بفرما علاج درد کن...

طرح نوشته های عهد بوقی در ایران گلوبال که به ویژه شامل «نظر کسروی و رهروان او مثل یحی ذکاء و دیگران » میشود
همان «تئوی و عمل» یکسان سازی رضاشاهی ست. در شرایط حاضر که مسئله رفع تبعیض یکی از مهمترین مسایل درجه یک جامعه ماست.
آیا این کار پاسخ مناسب به مسئله ی رفع تبعیض امروزی ست یا میخواهیم « عطش عقده ها و ایده لوژی ناسیونالیستی» خود را فرونشانیم؟

آدم اهل دانش و دانشگاه وقتی چنین به بیراهه میرود وای بحال دیگران که مثل من از بالای کوه آمده اند.
من نمی فهمم در چیزی که اینان تحصیل کرده اند چه آموخته اند؟ یا چیزی نداده اند یا اینان چیزی نگرفته اند. یا شاید چیز و چیزهایی هست که من چوپان از درکش عاجزم.

بین اروپایی ها سخنی هست که در چنین مواقعی میگویند« طرف دکتریش را از کیوسک خیابان گرفته». شاید این هم گوشه ای از مسئله را روشن کند. شاید براستی اینان «پروفسورهای کیوسکی»اند. عملا که چنین است. شاید چرایش آن باشد
که «تسلط ایده لوژی و دگماتیسم انسان را کور ذهن میکند» به حق باشد.
نوشته شده توسط: Anonymous

سلام -باعرض خواهی ومعزرت ازآقای برجی زاده نام شاهین سرتیپی رابرجی زاده نوشته ام .بازهم پوزش میطلبم.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب تبریزی, من کاری به موضوع گفتگوی شما ندارم. عرض من اینست که ما در دوران فیس بوک و تویتر و به زودی در دوران های سریعتری زندگی خواهیم کرد. در دوران کودکی کتاب و نشریه بقدری کم بود که من کتابی را که خریده بودم ده بیست بار میخواندم و صفحات را از بر میشدم. امروز به ویژه با اینترنت بقدری مطلب فراوان است که مرور تیترها هم غیر ممکن شده است. کسی آنقدر وقت ندارد که صرف یک مقاله بکند و هر چه کوتاهتر بهتر.

نوشته شده توسط: Anonymous

بفرما, اینهم یک " روشنفکر " قلم بدست که بناست مملکت را نجات دهد. بعضی داستان ها هرگز نمی میرند از جمله داستان سرباز مغول و کشیدن دایره دور شوهر که پا را فراتر نگذارد. جناب ایشان پس از شرح مفصل از کار مغول ایرانی بالاخره نوک پا را از دایره بیرون گذاردند که " این را نوشتم درباره‌ی آن تبلیغاتچی‌های نابکاری که قصدِ گول زدنِ ما را دارند. ما گولِ شما را نمی‌خوریم!" و همه مشکلات ما را حل فرمودند. خداوند دخو را غریق رحمت فرماید.

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-فقط وفقط میتوانم بگویم دستت دردنکرده ومفزت پرتوانترباشد.اللرون آغریماسون ساغ وسالامات اول.گل کاشتی.

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-آقابرجی زاده خدایی اصلاخودت فهمیدی چه چیزی خواسته ایی،فکرنمیکنی اینهایی که اکثرادراین سایت هانطرمیدهند. خودشان هزاران مارافعی خورده وخودافعی شده اند،شماهنوزچیزی نشده دریای خزرراکاسپین خوانده واستقلال کشورهای تازه استقلال یافته رانمیتوانی به رسمیت شناخته وازهم اکنون شعارهنجارشکنی دربرابرسازمان ملل وحقوق کشورهامیدهی،وحقوق مرزی کشورهارابرای ردگم کردن مرزروسیه نامیده وفکرمیکنی ماهاهالوهستیم.معاهده لوزان راقراردادترکمن چای نامیده وتقسیم آزربایجان مانین روس وفارس رانکوهش کرده وحقوق ترکان آزری رازیرپامسگذاری،ازطرفی دریایی که دورتادورآن چه درجنوب وچه درشمال ملت عرب تشکیل داده شعارهمان حکومتی که آن رافحش میدهی تکرارمیکنی. خداروزی شماراجای دیگربدهد...... تمام شعارهای شمادرراستای 37سال شعارسردمداران جمهوری اسلامی میتوان گذاشت.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار, " جانا سخن از زبان ما میگویی " ولی گاهی زیاده میگوئی. در مورد زبان, اینها نه تنها زبان های دیگر بلکه زبان فارسی را نیز " طلایی " کرده و میکنند. گذشته از" پروفسور های " فرهنگستان که میخواهند زبان فارسی را از " کثافت " لغات غیر فارسی پاک کنند و کلمات من درآوردی آنها خون دردل آدم میکند, هر کله پوک " روشنفکری " هم به میل خود لغت میآفریند و معنی جدید به کلمات میدهد بطوری که اکنون خواندن بسیاری از مقالات فارسی قابل درک نیست .خب همه این افراد اگر مریض نباشند بی شعورند و افراطی گری هم نوعی بی شعوری و بیماریست. یا " روشنفکرانی " که هر روز و یا هر هفته در نشریات و یا در رادیو تلویزیون ظاهر میگردند و من گاه با آنها در میافتم چیزی در همین ردیف و باید با آنها در افتاد. ولی اگر ما هم زیاده روی کنیم همان افراطی خواهیم بود که آنها یند و مانند آنها آنقدر " کش " را کش میدهیم

تا پاره شود. حرف من همین است.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقاجان بس کنید این جمیزباند بازی و چریک بازی و سازمان بازی را. خنده دار این است که هر کس یک چمدان القاب سیاسی با خود یدک میکشد که چه؟؟ چه چیزی را میخواهند بمردم یاد بدهند؟ جنابان خیلی از پروسه سیاسی خلقهای جغرافیای ایران، عقب هستند. توده های مردم ، اینان را اصلا کسی بحساب نمی آورند. هر خلق و یا ملتی اکنون در جغرایای ایران صاحب تشکیلات و سازمان، و رهبران ملی خود است که از حقوق آنان دفاع میکنند و برای آزادی ، و کسب حقوق ملی ـ مدنی و فرهنگی ـ زبانی خلق خود تلاش میورزند. و کسانیکه اصلا برایشان مطرح نیستند، همین آقایان هستند.

نوشته شده توسط: Anonymous

شرمنده ائليار عزيز،بنده كامنت تان را خوانده و جواب دادم،سارال روستايى است در شهرستان نقده و دهستان محمديار(آذربايجان غربى) كه كل منطقه را در قديم سولدوز مى خواندند،فكر مى كنم روستاهاى زيادى به اسم سارال باشد كه سارال نقده را با سارال ديواندره اشتباه واقع شده،در واقع عذر از من است كه بايد توضيح مى دادم.

نوشته شده توسط: Anonymous

با سلام و تشكر از لطف و زحمتتان ائليار عزيز.

سارال روستايى تماما تورك نشين است البته در مجاورت سارال روستاهاى ديگرى وجود دارد كه بعضى ها تورك نشين و بعضى ها كورد نشين هستند،مثلا روستاى قره قصاب كه زادگاه آقاى حاجى احمدى دبير پيشين پژاك،كورد نشين است كه در مجاورت روستاى سارال قرار دارد.همانطور كه استحضار داريد،كل منطقه از قديم سولدوز خوانده مى شود،و سارال و روستاهايى كه در جنوب درياچه اورميه قرار دارد در منطقه استحفاظى دهستان محمديار هستند،كه در سابق منطقه اى استراتژيكى بود و روستا بندر حيدراباد محل اتراق و تداركات ارتش روسيه و عثمانى بود،اتنوقرافى اين منطقه كه سابق بر اين راه ميان بر به مياندواب بود،هم روستاهاى تورك نشين وجود دارد و هم روستاهاى كورد نشين.
مسله داش دورگه،سارال،ارسخان دورگه،شيرين بولاخ روستاى تورك نشين هستند،اما قره قصاب،گول،ديلينچى ارخى و كورد دورگه روستاهاى كورد نشين

هستند كه شايد با همديگر پانصد متر يا نهايتا يك كيلومتر فاصله دارند!هر چند كه به حاشيه رفتم،اما جواب سوال شما كه سارال دهستان است يا مخلوط كورد و تورك نشين؟اين است كه سارال تورك نشين است و اسم روستا است كه كل منطقه را سولدوز مى خوانند از قديم،راجع به سولدوز هم دو فرضيه وجود دارد كه يكى به خاطر جلگه اى و بودن تعداد زياد مناطق درياچه اى كوچك كه ما گول مى خوانيم اش و نمكى بودن ان از دو كلمه سولو(اب)دوز(نمك) تشكيل شده،نظر ديگر اين است كه به منطقه به اسم سردار مغولى سولدوز كه در تيولش بوده سولدوز خوانده مى شود!
سارال هم فكر مى كنم حدس شما درست باشد،اما براى اطمينان از وجه تسميه سارال،از چندتن از همشهريانم كه در اين زمينه صاحبنظر و داراى تحقيق هستند،براى اطمينان سوال مى كنم.
اين ضرب المثل را من نشينده بودم،فكر كنم انسانهاى ساده و نشو و نمو يافته در دامان طبيعت،زيباترين راهها و ادبيات را خلق مى كنند،اما بخاطر اينكه اصولا توسط انسانهاى خودبرتربين(بخاطر غرورشان )جدى گرفته نمى شوند.متدهايشان فقط أسباب خاطر خنده تكرار مى شود،فكر مى كنم گاهى انسانها بعد از فارغ شدن از كتاب،بايد سرى هم به روستاها و دامان طبيعت بزنند تا از راه حلهايى و مثالهايى مبتنى بر پشتوانه صدها سال زندگى سخت و جدال بر سر زندگى ميراث برده استفاده بكند.
با تشكر از لطفتان