Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

گویا کوروش بانی حقوق بشر و فردوسی هم بانی فمینیسم و ضد نژاد پرستی بوده است #### اشعار فمینیستی فردوسی در شاهنامه در مورد حقوق زنان## مكن هيچ كاري به فرمان زن-----كه هرگز نبيني زني رأي زن***
زن و اژدها هر دو در خاک به ----- جهان پاک از این هر دو ناپاک به***
زنان را ستایی سگان را ستای ----- که یک سگ به از صد زن پارسای***
پس پرده هر که دختر بود ----- اگر تاجدار است بد اختر است***
چون زن زاد دختر دهیدش به گرگ----- که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ #### در مورد ضد نژاد پرستی ترکها ## کسی را ز ترکان نباشد خرد----- کز اندیشه خویش رامش برد***
که آن ترک بد ریشه و ریمن است ----- که هم بد نژاد است و هم بد تن است #### در مورد ضد نژاد پرستی عربها ## ز شیر شتر خوردن و سوسمار ----- عرب را به جایی رسیده است کار***
که تاج کیانی کند آرزو ----- تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

نوشته شده توسط: Anonymous

به نظرم هیچگاه کردها از مواضع زیادی خواهی از اراضی آذربایجان کوتاه نخواهند آمد

نوشته شده توسط: Anonymous

بالاخره کسی نگفت کجای این مدعیات ثبت شده در این مدخل، از لحاظ علمی و تاریخی، کذب است؟ چرا نیاز به بازبینی و بازنویسی دارد؟ کدام منابع و استدلال هائی که ارائه کرده است، غلط است؟ دوستان مایلند به شجره بپردازند تا روش شناخت. و من به شجره و انگیزه افراد در یک بحث فرهنگ نامه ای کاری ندارم. نمی پرسم اول ببینیم اسمش کیست و از کجا آمده. می گویم چه می گوید و آن چه می گوید با موازین علمی و تاریخی همخوانی دارد یا ندارد. کاهلی و فقدان مبانی شناخت و شناخت شناسی در درون ما است که گرایش به قبیله شناسی را، آن هم درباره یک مدخل فرهنگنامه ای، بر ما حاکم کرده است. نقد یک نوشتار کماکان پاشنه آشیل ما است. نقد، جوهره دمکراسی است. فقدان دمکراسی، فقدان نقد است و این کاستی ما است.

نوشته شده توسط: Anonymous

لااقل در تیتر املای درست کلمه‌ها را رعایت کنید. لفضاً؟؟؟؟ یعنی کسی آن‌جا نمی‌داند که لفظ با ظ نوشته می‌شود؟

نوشته شده توسط: Anonymous

ازنادرمقالات منطقی ومثبتی است که ازیک برادرکورد میخوانم.راه این همراهی دشواروپرسنگلاخ است.به دلایلی که همه میدانیم...اماایا بهترین راه وبلکه تنهاراه نیست؟اقای صوفی زاده گفتارتان زیباودلچسب وشادی افرین بود..وکاش تشکلات مطرح هم چنین فردای زیبائی رامدنظرداشته باشند.عزت مستدام.

نوشته شده توسط: Anonymous

باسلام جناب هرمس صحبت درباره شخص عنایتاله بود نه اجدادوخاندانش !اصلابحث اقای فضل اله هم دربین نبود وکسی هم نه تنها منکرمدارک ومقامات دولتی این اخوان نشده بلکه به وقثش به این مقوله هم میتوان پرداخت وچه بحث شیرینی هم خواهدشد! گفتندکه افسرسوگندخورده ارتش شاهنشاهی بود وسریعا شد فرقه ای وتوده ای ومسکوئی !! وبعدبدون اشکال شدازمقامات تشکیلات طاغوت !وبعدهم درحالی که همردیفانش را جلوی جوخه های اعدام دیدیم این بابا رادیدیم که یکی از محترمین نظام جمهوری اسلامی شدهاست..ومانیفستش هم جدال خستگی ناپذیر باترکان ایران .!گرفتید یاهنوز...؟نقل اخویشان هم بحث مستقلی میخواهد کمابیش مشابه. .دخلی هم به ملاک یاعارف بودن اباواجدادشان ندارد....................

نوشته شده توسط: Anonymous

لعنت خدا وخلق به این مرتجعان ضد خلق .

نوشته شده توسط: Anonymous

نزدیک به صد و هشتاد سال است که هر گونه نوگرایی دینی در ایران را قتل و کشتار تهدید می کند. این هموطن بهائی هدف کینه و نفرت دیرپائی قرار گرفت که آئین بهائی در صدد برافکندن و ریشه کن ساختن آن است. این عزیزان بهای پایداری و پایبندی به اعتقادات نوعدوستانه خود را می پردازند. این درحالی است که تمام هم و غم آنان این است که دین را از هیولای بی اخلاقی و انسان کشی آزاد کنند و ندا در داده اند که نوعدوستی بر تدین ارجحیت دارد. هنوز اعتقاد به این آموزه ها در ایران خطرناک است و پیرو این آموزه ها، با خطر مرگ روبه رو است. هموطن بهائی بندرعباسی که به ضرب گلوله کشته شده است، موید همین امر است. این در حالی است که تمام هم و غم این آموزه ها و آئین بهائی این بود و هست که دین را از اعتقادات انسان کُش و انسان کُشی به پیراید و اخلاق را بر دین حاکم کند.
افسوس که اکثریت جامعه ایران


افسوس که اکثریت جامعه ایران با این آموزه ها آشنائی ندارد. نه برای این که بهائی شوند، نه. دستکم برای این که بدانند به کشتار چه آموزه هائی دستان خود را آلوده می کنند. کشتن بهائیان کشتن انسان هائی است که به تمام ادیان احترام می گذارند و تنها جرم شان این است که خواهان آزادی وجدان هستند و خشونت دینی را برنمی تابند. دفاع از حقوق شهروندی هموطنان بهائی یکی از وظایف حامیان دمکراسی و حقوق بشر است. دفاع از حقوق مدنی و حقوق انسانی بهائیان مستلزم آن است که به دفاع از حقوق مدنی و قانونی آن ها بپردازیم و تن به سکوت ندهیم.
نوشته شده توسط: Anonymous

شما به دام مصداقی افتادید اینرا قبول کنید واینقدر جدل نکنید ولی خواهشا مواظب باشید به دامی دیگر نیافتید که اخوندها بیشتر خوشحال شوند شاید این اصلا چاپ نشود

نوشته شده توسط: Anonymous

هنوز اعتقاد به این آموزه ها در ایران خطرناک است و پیرو این آموزه ها، با خطر مرگ روبه رو است. هموطن بهائی بندرعباسی که به ضرب گلوله کشته شده است، موید همین امر است. این در حالی است که تمام هم و غم این آموزه ها و آئین بهائی این بود و هست که دین را از اعتقادات انسان کُش و انسان کُشی به پیراید و اخلاق را بر دین حاکم کند.

نوشته شده توسط: Anonymous

آنان که خود در جهان غرب آزادشده زندگی میکنند، اما به ما ایراد میگیرند که چرا جنگ ضد میهنی خمینی برای "فتح قدس از راه کربلا" وپروژه دوزخی تشکیل حکومت اسلامی در عراق و مصرو اردن و همه جا را- توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران و با فروریختن زهر آتش بس به حلقوم نامبارک خمینی به پایان بردیم. ما که نگذاشتیم که پنچ سال دیگر-

عداز امضای طرح صلح بین مسؤل شورای ملی مقاومت و دولت وقت عراق- که هزاران شخصیت جهانی- که کتابش الان جلوی من است- آنرا حمایت وتحسین کردند-،این جنگ ایرانسوزادامه یابد. اجازه ندادیم که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی ودیگران - که آقا زاده هاشان در خارجه درس خوانده یا در ایران غنی سازی مالی میکردند- چندین هزار جوان ایرانی و شهر و دیار ایران را به نابودی بیشتر بکشانند. ناگفته نماند که خود من، در بحثهای بسیار گسترده و متعددی که با سیاستمداران و روزنامه نگاران و روشنفکران و حتی مردم عادی و درو همسایه دارم- ، به اروپاییان این حقایق تلخ را بازگومیکنم. تا بدانند که بخش بسیار اندکی از این میلیونها پناهنده شریف ایرانی- با اسف – خواسته و یا نخواسته (که مهم نیست این ظرف محتواست)، و مستقیم و یا غیر مستقیم ، به بوق تبلیغاتی گشتاپوی فاشیسم آخوندی تبدیل شده اند. میگویم ببینید که این نمک ایران و جهان نشناسان وحرام لقمه گان(بقول هندی ها حرام خوران) –، که خوشبختانه تعدادشان در همین نوع مینی بوس ها جا میگیرند- در مقابل هزاران هزار پناهنده وطندوست و آزادیخواه و مبارز و مقاوم و هشتاد میلیون ایرانی در بند فاشیسم مذهبی، چه میکنند.

باری، در سومین سفر خانم مریم رجوی به نروژ، هنگامی که بخش کوچکی از این برچسب زنی ها و شیطان سازیها را – آن هم از زبان خبرنگار مهمترین روزنامه آن کشور شنید- ، زنده یاد گونار سونسه بو، قهرمان بزرگ جنگ مسلحانه با قوای اشغالگر هیتلر- و دارنده بالاترین نشان تاریخ این کشور- در پاسخ خبرنگار گفت: این حرفها برای من خیلی آشناست. گشتاپوی هیتلر و عده يي از عوامل خواسته یا ناخواسته کمک کننده اش، عینا ًهمین صفات زشت را به ما میدادند. ما هم آن روز برای اینها خائن و تروریست و دیکتاتور و شکنجه گر و چنین وچنان بودیم. آنان از کنار گودچه نسخه ها که نمی پیچیدند وسرزنشها که نمیکردند. حتی میگفتند خودشان گول خورده اند ولی رهبرانشان چنین وچنان هستند و باید ولشان کنند! بعد رویش را از روزنامه نگار به طرف خانم رجوی برگرداند و گفت " بلی! میفرمودید...."

آن خانم روزنامه نگار، فردای آن روز تصویر بزرگی از این ملاقات تاریخی را چاپ وفشرده يي از سخنان گونار بزرگ را نوشت. محل این ملاقات، موزة تاریخی مقاومت علیه فاشیسم و نازیسم بود. باشد که ملت ایران نیز در فردای آزادی ایران زمین، تجربیات تلخ و شیرین تاریخی مقاومت بی امان خود علیه حکومت جهل وستم آخوند خونریز وایران سوز را، با دیگر ملتهای جهان در میان بگذارد. به ویژه داستانهای تلخ این سنگ اندازان خود حق به جانب بین را، که در زمین سخت مبارزه، واز طولانی شدن نفس گیر مقاومت، خسته شدن و بریدن و بی عملی و وادادن و پيوستن يا دست كم همراهي با دشمن را، با زرورق لفاظی و صغری کبری چینی، نه تنها توجیه میکنند بلکه از همه طلبکارتر هم هستند. لرها میگویند: " فرمونی به و تملی، هزارنسیت بشنو" از تنبلی چیزی بخواه

تا هزار نصیحت بشنوی!

پرویزخزایی - هشتم اوت 2013، کافه گراند- اسلو
نوشته شده توسط: Anonymous

بابا، به همه اولیا و انبیا و قدیسین و مقدسات بشرمذهبی و غیرمذهبی قسم، که اگر این رهبران مقاومت و مبارزات تاریخی این ملتها از … پایین می آمدند و به کوچه و خیابان سرازیر شده و به دنبال لذتهای دنیا بودند- من و شما فکر نمیکنم که الان در اینجا بوديم. حتی در هند مبارز استقلال و آزادی هم نبودیم و اصولاً در یک هیچکدام از دموکراسیهای امروز. آهای مصاحبه گر کیچن تی وی دریو. اس. آ.!، به سرمبارک قسم که، اگر جورج واشنگتن- فرمانده ارتش آزادیبخش مردم آمریکا، پایین آمده و میرفت توی کوچه و بازار و دست از فرماندهی برمیداشت و سایر مبارزان سخت کوش آن زمان، اکنون شاید جنابعالی در مطبخی در آن دیار یک رسانه تصویری درست نکرده و حتی به آن دیار راه پیدا نکرده بودی! در ضمن لازم به یاد آوری هم هست، که در هیچ ارتشی و اردوگاه و سنگری نظامی- تاکنون کسی درس سکسولوژی نداده

که هیچ، بلکه سربازان و رزمندگان زن ومرد در آسایشگاه های کاملاً جدا استقرار دارند. بروید پادگانهای نیروهای جهان وسازمان ملل،هم درهنگام جنگ هم در هنگام مأموریت و آماده باش را، که اکنون در بسیاری از نقاط دنیا استقراردارند، مشاهده کنید.

ایضاً اگر، از بین این همه سایتهای رنگارنگ، سرزدن به اندک سایتهایی از خیل کمکیهای مستقیم و غیرمستقیم گشتاپو- را وقت و حوصله ندارید- این را هم بشنوید که یکی دیگر از سرنشینان مینی بوس آن شارلاتان، در سایت او، افشای سایتهای اتمی آخوندهای جنایت پیشه و ایران سوزتوسط مقاومت ایران را- خیانت خوانده است. باز شخص بنده، به فرزندان و نوه و نبیره آلبرت اینشتن آلمانی- که افشاگر اصلی برنامه اتمی هیتلرایضاً آلمانی بود - و به همه آن جوانان و دانشمندان جوان آلمانی که در افشای آن برنامه - که اگرموفق میشد چهره دنیا، امروز چهره دیگری بود- چه بگویم؟ بگویم که عده يي از برکت خون هزاران هزار مجاهد و فدایی و مبارز و ایرانی آزادیخواه، در این اروپای از چنگ هیتلر و موسیلنی و فرانکو آزاد شده، پناهنده شده و علیرغم هزاران هزار ایرانی، که در هرکجا که باشند آنی میهن را فراموش نکرده و برای آزادی ملت در زنجیرشان تلاش و مبارزه میکنند، اینان به اپوزیسيون ما و به دشمنان مقاومت سازمانیافته ایران تبدیل شده اند- یعنی دشمن دشمن رژیم- چه توضیحی بدهم. چگونه بگویم که اینان بمب اتمی ملاهای فاشیست و آدمکش را "حق مسلم ماست" میدانند.

آنان که خود در جهان غرب آزادشده زندگی میکنند، اما به ما ایراد میگیرند که چرا جنگ ضد میهنی خمینی برای "فتح قدس از راه کربلا" وپروژه دوزخی تشکیل حکومت اسلامی در عراق و مصرو اردن و همه جا را- توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران و با فروریختن زهر آتش بس به حلقوم نامبارک خمینی به پایان بردیم. ما که نگذاشتیم که پنچ سال دیگر- بعداز امضای طرح صلح بین مسؤل شورای ملی مقاومت و دولت وقت عراق- که هزاران شخصیت جهانی- که کتابش الان جلوی من است- آنرا حمایت وتحسین کردند-،این جنگ ایرانسوزادامه یابد. اجازه ندادیم که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی ودیگران - که آقا زاده هاشان در خارجه درس خوانده یا در ایران غنی سازی مالی میکردند- چندین هزار جوان ایرانی و شهر و دیار ایران را به نابودی بیشتر بکشانند. ناگفته نماند که خود من، در بحثهای بسیار گسترده و متعددی که با سیاستمداران و روزنامه نگاران و روشنفکران و حتی مردم عادی و درو همسایه دارم- ، به اروپاییان این حقایق تلخ را بازگومیکنم. تا بدانند که بخش بسیار اندکی از این میلیونها پناهنده شریف ایرانی- با اسف – خواسته و یا نخواسته (که مهم نیست این ظرف محتواست)، و مستقیم و یا غیر مستقیم ، به بوق تبلیغاتی گشتاپوی فاشیسم آخوندی تبدیل شده اند. میگویم ببینید که این نمک ایران و جهان نشناسان وحرام لقمه گان(بقول هندی ها حرام خوران) –، که خوشبختانه تعدادشان در همین نوع مینی بوس ها جا میگیرند- در مقابل هزاران هزار پناهنده وطندوست و آزادیخواه و مبارز و مقاوم و هشتاد میلیون ایرانی در بند فاشیسم مذهبی، چه میکنند.

باری، در سومین سفر خانم مریم رجوی به نروژ، هنگامی که بخش کوچکی از این برچسب زنی ها و شیطان سازیها را – آن هم از زبان خبرنگار مهمترین روزنامه آن کشور شنید- ، زنده یاد گونار سونسه بو، قهرمان بزرگ جنگ مسلحانه با قوای اشغالگر هیتلر- و دارنده بالاترین نشان تاریخ این کشور- در پاسخ خبرنگار گفت: این حرفها برای من خیلی آشناست. گشتاپوی هیتلر و عده يي از عوامل خواسته یا ناخواسته کمک کننده اش، عینا ًهمین صفات زشت را به ما میدادند. ما هم آن روز برای اینها خائن و تروریست و دیکتاتور و شکنجه گر و چنین وچنان بودیم. آنان از کنار گودچه نسخه ها که نمی پیچیدند وسرزنشها که نمیکردند. حتی میگفتند خودشان گول خورده اند
نوشته شده توسط: Anonymous

..........

"وبولفه" ( به ابوالفضل لري)، اگرمن به پسر و دختر ماکس مانوس و همسر گونارسونسه بو- رهبران مقاومت مسلحانه نروژ بگویم- که یک بی بی وبلاگی- که در اروپای شما پناهنده شده اند- اگر در سنگرهای لارویک یا در دره روکین-، آنجا که قرار بود مقاومت مسلحانه، مرکز آب سنگین در پروژه اتمی هیتلر را منفجر کنند که کردند -، به بابای شما میگفت که " بیا! ازغارهای کوه های تله مارک.... پایین بیا و به کوچه و بازار قدم رنجه کن و......از...لذت های دنیا بچش و غرغره کن....آنها به او، که به همت خون آن همه قتل عام شده در ایران و اعدامی در اوین و کهریزک و دیزل آباد...- در خارجه پناهنده شده - چه خواهند گفت و یک قلم چه لعنتی نثار و چه تفی دوقبضه حواله خواهند نمود.
نوشته شده توسط: Anonymous

در اینجا نمیگویند که با مردم در آمیزید یعنی چی. آیا، برای نجات یک ملت و مردم، به مدت پنج دهه، تمامی هستی و زندگی خود را در رهبری یک مقاومت خونین و توفنده روی دست گرفتن، خود را از لذات دنیا محروم کردن و برای سراو رژیم فاشیستی بالاترین بها را گذاشتن(همانطور که برای سر ژنرال دوگل و ژان مولن رهبران سیاسی و نظامی مقاومت فرانسه، برای سر رهبران تمام جنبشهای مسلحانه و مقاومت سازمانیافته اروپا- مثل کریستان هوگه و ماکس مانوس نروژی و برای سرژنرال مارنهایم فنلاند- گذاشتند)- آیا بهترین آمیزش و وصل انسانی و فلسفی و تاریخی با مردم نیست؟ من میروم "کنشگری" شبیه اوشان وایشان، در همین اروپای دوران جنگ جهانی پیدا کنم. تا اینجا که پیدا نکرده ام. منتظر پیدا کردن چنین شخصی در اروپای آن روز هستم،

که او نیز، رهبران همه این مقاومتها را دعوت کرده باشد که دستجمعی از کانالهای زیرزمینی شهر ورشو و خانه های تیمی و مخفی گاههای داخل وخارج کشور، دراسلو، کپنهاک، هلسینکی، آمستردام، بروکسل، روم، میلان، آتن، لیسبون ومادرید، واز مخفی گاههای- با جان هزاران رزمنده مبارز حفاظت شده درکوه ها و دره ها- بیرون آمده، قدم زنان در خیابانها به میان مردم رفته! و فوراً از خود از"لذتهای دنیا" رفع محرومیت کنند. لعنت تاریخ بر خمینی باد! که از نکبت حرکت و ظهور بی برکت اش- شخص بنده ها، در این خارجه، چه چیزها که ندیده و نشنیدیم.

باری تاکنون هیچگاه، از این جماعت حاضری خور، نشنیدیم که بگویند که میدانند که در همین اروپا و غربی، که در آنها در نهایت آسایش و آزادی بیان زندگی میکنند، پیش از تشریف فرمایی شان به این کشورها به عنوان پناهنده سیاسی و اجتماعی ومقیم، میلیونها نفر از مقاومتهای سازمانیافته و ارتشهای آزادیبخش و هسته های زیر زمینی، جان ومال وخانواده و همسرو زناشویی و حتی فرزندان خود را رها کردند و به صوف مقاومت پیوستند. تنها، برای ذکر یک مثل از هزاران هزار امثال و سابقه وسند تاریخی همین اروپا وغرب، باید خاطر نشان کنم که مردم مبارز فنلاند در جنگهای بزرگ مقاومت شان، در سالهای 1940، داروندارو خانه وکاشانه و زندگی خصوصی و "لذت های دنیا" را رها کردند. آنان حتی، صدها صدها کودک خردسال خود را به کشور همسایه، یعنی سوئد، فرستادند تا بتوانند درجبهه های جنگ با دشمن متجاوز خونخوار و سرکوبگر – فارغ از کوچه و بازار تا پای جان بجنگند که چنین کردند. بابا! لااقل، به جای دادن درس سکسولوژی و دادن آدرس کوچه و بازار، کمی هم ببین که این ملتهای مهماندار و مهمان نواز، که شما را پذیرا شده اند، خود و مادر و پدران و اجدادشان برای ساختن این خانه چه کردند وچه خونها دادند تا این خانه آزاد و کوچه خیابانهایش آباد و شاد و امن امان شود و آب جاروب، تا شما شصت هفتاد سال بعد، بیایید و از دموکراسی و آزادی بیان آن نوش جان کنید. ما که هیچ لااقل حرمت صاحبخانه را رعایت کنید.
نوشته شده توسط: Anonymous

ین راهم بدانید که این آقای مستعفی تا کنون خودش حتی یک معلم ایرانی مقیم آلمان را به ما معرفی نکرد که ما قدم او را روی چشم بگذاریم. از کنار گود داد سخن دادن چه راحت و حق به جانب نماست. بقول شکسپیر؛ "گاهی فصاحت ( اینجا بخوانید ازپشت میز آشپزخانه ویا درکیچن تی وی دستور العمل مجازی صادر کردن)، معجزه میکند، چون گوشها از چشمها کم تجربه ترند"

باری با این روند معذرت خواهی از شرکت در کارها و امضاها، و اکت و عملهای این زندگی سیاسی تقریباً سی ساله- درشورای ملی مقاومت- من نگران هستم که ایشان به زودی از سیاوش افسانه يي مان هم شخصا معذرت بخواهند و بگویند که؛ یا سیاوش! من "تحت تأثیر جو و فشار"تا همین چند ماه پیش اشرف را با اسطوره ها ی کهن ایران زمین ممزوج کرده و اشرف را "سیاوشگرد" خطاب میکردم و مقاومت و پایداری و جا نزدن اشرفیان را نماد جوهری آن اسطوره میدانستم.

یش از آن هم، وقتی از اقبال و روابطه توده های زن و مرد و نخبگان و روشنفکران عراقی و رفت و آمدهای هزاران هزار شان به اشرف می شنیدند، و آن حمایتهای میلیونی، از این همبستگی نیروهای مترقی منطقه يي در مقابل بنیاد گرایی و ارتجاع به خود می بالیدند و میبالیدیم. و ایضاً از افشاگریهای مجاهدین به مردم عراق و منطقه در باره درجه نفوذ رژیم در آنجا. آن هم مجاهدی که خود مسلمان شیعه، یعنی اسماً هم مذهب خمینی و حکیم و مالکی بود. آن بیانات آتشین و سخنرانیهای پر از اشک و آه را کی قراراست در گام بعدی خواهان پوزش شود؟ تبت لسانهم !.

توجه داشته باشند که، در وانفسای توطئه های رژیم برای فروپاشی سازمان مجاهدین و اشرف، به همدستی مالکی، که "کویسلینگ " خامنه ای درعراق است (مقام نروژی که نخست وزیر هیتلر در نروژ شد)-، آن تواب شارلاتان و افسرلباس شخصی گشت و شناسایی اوین-..............-، یعنی آن راننده مینی بوس -که با آن "مقاله"(که هرروز بیش از بیش با شهادتهای صدها تن از یاران زندان، نخ نماتر میشود)، تیر خلاص را به عضویت ایشان در شورا زد – خودش، به همراه بسیاری از آن جمع مینی بوس جاگیر- تلاشهای فراوانی در تشویق اشرفیان و"سیاوشگرد"ان به بریدن و گسستن و رفتن به تیف (بخوانید تسلیم به حاکمان توران) میکرد. به گواهی یکی از مسئولان سازمان صلیب سرخ جهانی در سوئد- او- یعنی آن مقاله نویس - مرتب هم به تیف"ی ها نهیب "پایداری" بعد از پیوستن به آن مرکز آمریکایی- آخوندی میزد وهم قول میداد که آنها را به اروپا بیاورد. وهم هنگامیکه، یکی از جوانان از تیف به سوئد آمده بود، فورا اورا وادار و تشویق به فاصله گرفتن و ناسزاگویی به سازمان مینمود. حتی مادران داغدیده پناهنده را نیزاز قلم نمی انداخت. آن مقام صلیب سرخ، در همه ملاقاتهایش، به من با تعجب میگفت که این شخص کیست و چرا چنین برنامه يي را به طورسیستماتیک اجرا میکند. اکنون نیز تمامی شاهدان و منابع "موثق" این شارلاتان نوظهور و مأمور گشت شناسایی و دستگیری مجاهدین در تهران - درتیره سازی چهره سازمان و رهبری آن- تعداد بسیار اندکی از چند نفری است که از"تیف" به خارج آمده ویا "آمده شده" اند.

صبر کنید طنز تاریخ ادامه دارد. این عضو مستعفی، به رهبرسازمان و مسؤل شورا نیز- با عاریت گرفتن از مقاله یک پناهنده دراروپا- که به ناگهان درس سکسولوژی به باریکاد و سنگر نشینان مقاومت میدهد، توصیه میکند که: " آقای رجوی..... از بارگاه الهی به کوچه و بازارقدم رنجه فرمایید، با مردم در آمیزید. باور کنید شما خودتان را از بهترین لذتهای دنیا محروم کرده اید!....لذت و شوق با مردم بودن.......!"
نوشته شده توسط: Anonymous

ایضاً ایشان میگوید که، باید، به جای این همه خارجی، میرفتیم به سراغ ایرانیها!. این را هم ایشان به بزرگترین و سازمانیافته ترین اپوزیسیون تاریخ ایران میگویند، با این همه حامی و هوادار ایرانی و خارجی و آن همه گردهمایی هزارهزاران ایرانی وخارجی – آن هم در زمانیکه نود درصد ایرانیان- به هر دلیلی که به خودشان بستگی دارد- مرتب به ایران سفر میکنند. بوی مجاهد و شورایی دادن در هنگام ورود به ایران یعنی حکم دستگیری و شکنجه و حتی اعدام خود را در کیف دستی به داخل هواپیما بردن. نمیدانم که این چه سری است که ما پایگاه مردمی نداریم، تمام شده ایم، متلاشی شده ایم، استراتژیمان شکست خورده است و... و....... ! ولی ولاکن؛ هرچی میخواهی بگو، اپوزیسیون هم باش، و اما وای به حالت اگر در یک تظاهرات و گردهمایی شورا و سازمان شرکت کرده باشی. دراین صورت بلیت یک طرفه و وصیت نامه یادت نرود!

ایشان، در یک نوشته، گفته اند که چرا از شخصیتها و حتی "معلمین مدارس ایرانی" دعوت نمیکنیم. درحالیکه، همیشه و همه جا، این مقاومت، در چهارچوب طرح همبستگی ملی، با آن سه شرط: سرنگونی تمامیت رژیم، جدایی دین از دولت و تشکیل یک جمهوری براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، پذیرای همه بوده است. تا کنون یک شخصیت، که به واقع دل در گرو این سه اصل دارد، نه به ما چیز بدی گفته و نه از ما گله يي کرده است. اگر تصمیم دارند که مستقیماً عضو مقاومت و جبهه همبستگی یا صد در صد فعال نشوند این یک تصمیم مبتنی برزندگی خودشان است، که من بارها از بسیاری از دلسوزان شنیده ام. اینها، چه بسا بارها به ما خسته نباشید یا خدا قوت هم گفته اند، و تحسین و تجلیل کرده اند. بسیاری از شخصیتها با ما رابطه خوب دارند. نمونه اش مراسم خاکسپاری بانو مرضیه و مراسم بعد از آن در مقر مقاومت وشورا در پاریس بود.نمونه اش برخوردهایی که در کوچه و خیابان، افراد با نمایندگان مقاومت میکنند. من چندي پیش، در پاریس، به دو خانم ایرانی، درخیابانی برخوردم که اصلاً از ما نبودند. یکی شان مرا شناخت و به دیگری معرفی کرد. آنها گفتند که دستتان مریزاد همه میدانیم که دستگاه و تشکیلات شما بسیار جدی وفعال است، ما برنامه های سیما و مصاحبه های شما را می بینیم. ما آمده ایم به فرزندانمان سر بزنیم و برمیگردیم، خدا به شماها قوت و قدرت بیشتری بدهد. من چیزی نداشتم، جز قطره کوچکی اشک در چشم، که آن را نیز پنهان و از آنان دریغ داشتم. کم کم دارد دراین محافل، ودرغربت و سردرگمی و منفی بافی، تعریف "ایرانی کیست؟" هم گم وگور میشود. از این دست نمونه ها فراوان است. پارسال یک زن مسن، در یک قطار در اسلو، جلوی چشم دیگر مسافران، مرا، این بار به گریه تلخ و این بار مشهودی، انداخت. او با صدای بلند و اندوه و بغض گفت: فلانی من از ایران آماده ام. من سه فرزند آواره و پناهنده یکی درنروژ، دیگری در کانادا و سومی دراسترالیا ! دارم. تمام سال باید فرش و جاجم ببافتم تا بتوانم دوسه سال یکبار به دیدن آنها بروم. سه نفر در سه قاره به فاصله و پهنای کل کره زمین. نمونه دیگرش صدها پیام محرمانه است که از کانالهای فراوانی از داخل به مقاومت و به ما میرسد(برای من بیشتر از سرزمین اجدادیم لرستان سرفراز) و…و…و

باری ما هنوز، " دروغ چرا ....."، یک بار ندیدیم که خود این عضو مستعفی، که اتفاقاً مقیم كشوري است كه پر جمعیت ترین جامعه ایرانی را دارد- یعنی آلمان - وایضاً این همه سابقه بسیارطولانی زندگی در خارج کشور دارد- یک ”شخصیت” که هیچ، حتی یک نیم ”شخصیت” به ما معرفی کند حتی یک ایرانی مقیم آن کشور را، تا اگر ما اکرام نکردیم و به او خوشامد نگفتیم، آنگاه، با خیال راحت و فراغ بال و قوت گلو، سرنای شکوه را بنوازد. آقای محمدرضا روحانی، چند بار مرا ومسئولین مقاومت را به کسانی از این شخصیتها معرفی کرد و خود شاهد هستند که چه گذشت. آنها یک کلمه در شکایت و گله و عناد به ما چیزی نگفتند. خودش شاهد مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایران در جوار مزار ونسان وانگوگ بود. بعضی از این شخصیتها- با معرفی خودش- به همراه ما با اتومبیل به گورستان اور آمدند.
نوشته شده توسط: Anonymous

آری ما، با بسیج معتبرترین حقوقدانان ایرانی خودمان، و مشهورترین اساتید حقوق ملل و بین الملل و حقوق انساندوستانه، و هواداران بی بدیل این شورا و سازمان، و هزاران وکیل و حقوقدان در منطقه و دنیا، و بالاترین مقامات پارلمانی و سیاسی جهان، و حتی اعضایی از رهبری آمریکا، که پارالل و همطراز مقامات و رهبران کنونی در ایالت متحده آمریکا بوده و هستند، این سد سدید حقوقی – سیاسی- اپیزمنتی را برای همیشه نابود کردیم. متعاقب آن حکمی از سازمان ملل گرفتیم که توی دهن بخش دیگرهمین یو ان، یعنی یونامی، میزد. طبق دو حکم این مرجع سازمان ملل، يعني گروه كار بازداشتهاي خودسرانه ملل متحد، ليبرتي به عنوان يك زندان معرفي گردید. باشد تا بعدها این پرونده راهم در نزد عدالت قطره يي جهانی دنبال کنیم. همان قطره يي که مسعود رجوی عزیز و گرامی مان از آن همیشه یاد میکند.

حالا این طرفه را بشنوید که این عضو مستعفی، با کمال تعجب، این روزها به ما خرده میگیرد که چرا تنها! به سراغ خارجی ها رفته ایم و ایران و ایرانی را مثلاً فراموش کردیم....! بقول لرها "جفتم ودار!"( عجب مصیبتی است!)؛ ما با بسیج هزاران هزار سیاستمدار، پارلمانتر و وکیل و حقوقدان و کشیش و مقام مذهبی و ملی و اجتماعی و هنری و دانشجو و زن ومرد در جهان و هزاران هزار ایرانی میهن دوست و آزادیخواه از همه اقشار و پیشه ها و ریشه ها، این دو کارزار بسیار تعیین کننده را پیش بردیم و موفق شدیم. با کمال افتخار و قدردانی همینجا بگویم که در تمام این کارزار، هزاران ایرانی وطندوست و آزادیخواه و هوادار فداکار و مبارز، پشتیبان و پشت جبهه این کارزار بسیار خطیر بودند. خود آقای قصیم، قبل از استعفا و ندامت و پوزشها، تمام روح و روانشان، مثل بقیه ما، سرشاراز تحسین و تمجید و شور و سرور برای این پیروزیهای تاریخی بود. اما اکنون، در جایی دیدم که این عضو مستعفی این پیروزیها را به سخره هم میگیرد. به نوشته 29 ژوئیه شان مراجعه کنید. گویا- زبانم لال "کارگردان" ایشان وآن کس ومحفلی که ایشان را سوار آن مینی بوس اپوزیسیون علیه اپوزیسیون کرد- انتظارات بیشتری از وی دارند. شاید بیانات اولیه ایشان، در باره شورا و مقاومت را غیرکافی و مدره و مماشات گرانه تلقی کرده اند!. شما روند آن دلسوزیهای اولیه را بینید، و قسم حضرت عباس خوردن؛ که این استعفا تنها برای پیشبرد و صلاحدید بوده است، با بیاناتی که کم کم دارد غلظت اش در آن سوی دریای خون- وجهه يي پسندیده تر پیدا میکند. حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم اینها آب در آسیاب تبلیغاتی گشتاپوی سلطان- ولی خامنه ای ریختن است وصد البته توهين به سوابق سیاسی و فکری خود ایشان، هر آینه اگر در هویت مالک آسیاب کوچکترین شکی را بخواهد به ما القا کند. پیچیدن این اکت و تبلیغ سراسر ضد مقاومت سازمانیافته، و بریکارد و سنگرنشین، با جملاتی کلی و لفاظیهایی مانند؛«هدف و محتوای همبستگی ملی است»( پنجه را بازکرد و گفت وجب)، یا«....ادامه مبارزه تصحیح شده....»! فقط برای زرورق پیچی ساندویج قال گذاشتن و در رفتن و به محفل اضداد مقاومت ودشمنان سیاوشگرد پیوستن است. حالا با چه تصوری و برای چه چیز بهتری و در کنار کدام مبارزه جدی تر و سخت کوش تری، یا اصولاً چه هدفی؟ که لابد، خودش باید بهتر بداند. ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را.
نوشته شده توسط: Anonymous

مشکل دیگر این بود که برای پناهجو شدن و تحت پوشش کنوانسیون پناهندگی قرار گرفتن، و ایضاً از طرف کمیساریای پناهندگی مورد رسیدگی و باز اسکان قرار گرفتن، می بایستی یک هفت خوان رستم طی میشد. اين هفت خوان فقط تكنيكي نبود بلكه سياسي هم بود. مجاهدين تأكيد داشتند كه به هيچوجه حاضر به كوتاه آمدن از عضويت در سازمانشان نيستند و كميساريا هم در اين زمينه تعلل ميكرد. حالا آن فریاد های "سیاوشگرد، سیاوشگرد" تان چی شد؟

نگارنده، درکنار تمامیت کادر روابط بین الملل و امور حقوقی و سیاسی و رسانه يي شورای ملی مقاومت، به مدت یک دهه، و درست پس از اشغال عراق، به همراه هیأت دائمی مقاومت در ژنو وبسیاری از پایتختهای اروپا، در نزد تمامی ارگانهای مربوطه سازمان ملل متحد؛ صلیب سرخ جهانی، پارلمان اروپا، عفو بین الملل ودهها پارلمان و مرجع بین المللی، هزاران روز و شب تلاش کردیم تا سرانجام کمیساریا- دوسال پیش- تحت فشارهای سیاسی و حقوقی و بحثهای کشاف و نفس دیگر- به اين حقيقت اذعان كرد كه عضويت در مجاهدين مانعي براي پناهنده شدن نيست ( اطلاعيه كميساريا 13سپتامبر2011)، و متعاقباً افراد خود را نیز در عراق و لیبرتی، که قرار بود یک مرکز موقت باشد، نه یک زندان و اردوگاه مرگ، برای انجام مصاحبه های روتین مستقر کرد. اما بین اینکه کمیساریا استاتوی پناهجویی بپذیرد با اینکه این افراد پناهجوی مصاحبه شده به خارج اعزام شوند، تفاوف راه، عبور از خوان اول به خوان هفتم است. کاری که آقای کوبلر(مستر مارتین مسهل!) هم مرتباً در آن خرابکاری میکرد.

بخشی دیگری از انرژی ما صرف قبول و احترام به پرنسیب "نان رفولمان"، یعنی عدم استرداد، به ایران تحت حاکمیت فاشیسم خمینیستی شد، که مستر مسهل سخت آن را، با هماهنگی با سفیرخامنه ای و نخست وزیرش در دولت عراق، به جد دنبال و عنقریب صلیب سرخ جهانی را نیز برای تسهیل امر اعزام به ایران با خود همراه میکرد. اعزام که چه عرض کنم، بخوانید دپورتیشن میلونها یهودی و فعالان مقاومت ضد نازیستی، توسط هیتلر، به اردوگاه های مرگ.

مهمترو بسیار مهم ترازهمه این کاره، ما، در کنارهمه این شداید و رنجها و تلاشها، تازه باید اول مقاومت و اشرفیها را از لیستهای تروریستی در می آوردیم، چون این مهمترین مانع و رادع حقوقی و قانونی بود. مگر میشد، کشوری که اینها را تروریست- به دستور خاتمی- خوانده است (رجوع شود به مصاحبه برادر جک استرا و بی بی آلبرایت در بی بی سی و لس آنجلس تایمز)، اینها را همزمان به عنوان مهمان گرامی و پناهنده بپذیرد.

برای انجام این مهم، به جرات باید گفت، که یکی از پیچیده ترین و نفس گیرترین کارزارهای تاریخ جنبش مقاومتی در جهان غرب و سازمان ملل و ارگانهای حقوقی جهان را پیش بردیم. در تاریخ حقوق هم، چنین پیروزی در سطح جهانی از بی سابقه ترینهاست. این مبحث دارد بخشی از مطالعات حقوقی در دانشکده های حقوق میشود( به گواه، همراه با تحسین، یک پروفسورو مقام بالای حقوقی سازمان ملل که از دوستان نگارنده است). مبحثی که ما، با استفاده از اصل دوقرن بایگانی شده "ریت آو مانداموس" در آمریکا پیش بردیم، یک رویه قضایی نوین در تاریخ حقوق آمریکاست. این پروفسور دوست من- که هردوعضو انجمن بین المللی حقوقدانان بین الملل هستیم- در یکی از جلسات، که درسالنی در وزارت خارجه نروژ، تشکیل شد، به همین نکات اشاره کرد. او، درمقابل مقامات آن وزارت خانه و بسیاری پروفسور و حقوقدان، زبان به تحسین و تمجید گشود.
نوشته شده توسط: Anonymous

مقصد مورد سفارش ایشان هم غربی است، که به دلیل هجوم میلیونها پناه جو، در سه دهة اخیر، وهجمه سالانه صدها کشتی مملو از جوانان فراری از آسیا و آفریقا به سواحل جنوبی اش در اسپانیا وایتالیا، یونان و جزایر اقیانوسیه، به حد اشباع رسیده است و بنا ندارد که گروه بزرگ دیگری را یکجا بپذیرد حتی تا آنجا که میتواند هیچ پناهنده دیگر را. خود آقای مستعفی الان میداند که یک قلم، حدود یک میلیون آواره سوری، روی دست ترکیه و اردن و کردستان عراق مانده است و غرب، به طور قطره يي، شاید یک هزارم آنها را در روندی طولانی مدت، پناه ندهد. این انصاف را هم ندارد که بگوید در دنیایی، که میلیونها پناهنده فراموش شده اند و هرروز در کوه ها، دشتها و بیابانها و دریاهای آسیا و آفریقا و اقیانوسیه کشته یا تلف میشوند-

چگونه سازمان و شورای این مقاومت- و دقیقاً رهبر و پرزیدنت آن- با یک تلاش گسترده و کارزار به غایت پیچیده جهانی، پرونده سه هزارو دویست- سیصد رزمنده پنجه در پنجه درگیردر سونامی جنگ و توطئه و نقشه های شوم رژیم را اکنون به یک مسألة اصلی در جهان تبدیل کرده، و درست، بعد ازهمان سال 2008، برروی میزهای سازمان ملل وشورای امنیت و پارلمان اروپا و تمامی ارگانهای قانونگذاری و حقوقی و انسانی اجتماعی جهان، به یک پرونده اصلی و غیرقابل فراموشی و بایگانی، مبدل نموده است.

من یکبار، به همراه معاون پارلمان اروپا، در مقر سازمان ملل در ژنو بودم. او برای دفاع و برای نجات اشرف یکسره از بروکسل به ژنو آمده و با یک مدیرکل عملیات نجات در سازمان ملل ملاقات میکرد. بعد از ملاقات پیش من آمد و بعداً گزارش و نقل جالبی را به ما ارائه کرد. درهمان اولین لحظات این ملاقات، این مقام رسمی سازمان ملل، به معاون پارلمان اروپا چنین میگوید: جناب آقای معاون پارلمان اروپا، در روی این میزهای اطاق من گزارشها و پرونده هايی انباشته شده که همگی حاکی از آوارگی، فرار، گرفتاری، بیکسی و هجوم هزاران هزار پناهنده بی نام ونشان دنیاست. اما شما و این سازمان و شورا، داستان این سه هزاز نفر را تبدیل به کیسی کرده اید که آوازه و سروصدای آن به مراتب بیشتر از کیس چند میلیون پناهنده درمانده درجهان است.این پرونده تمام وقت ما را گرفته است. هرروز و حتی هر ساعت، از زمین و زمان و یمین و یسار نامه و نظریه حقوقی و تقاضای ملاقات میرسد. بعد می پرسد؛ شما چرا این همه راه را آمده اید و به خاطراین گروه اندک - در مقایسه با میلیونها پناهنده بیکس و آواره- مهمترین ارگان یعنی پارلمان اروپا را رها کرده اید؟! که ايشان هم پاسخ ميدهد كه من به خاطر 3000 نفر نيامده ام، من به خاطر مقاومت يك ملت 80 ميليوني آمده ام، من خودم اشرف رفته ام و آنها را ديده ام، آنها يك الگو براي جهان امروز هستند، آنها رفرانس اخلاق و شرافت هستند، آنها اميد ايران و منطقه و جهان هستند. اینها نقل به مضمون از گزارشی است که بلافاصله به مرکز شورای مقاومت فرستادیم و قابل استناد می باشد.

القصه، این آقاي مستعفی، به عمد فراموش کرده است که از چند سال پیش، و درست بعد از همان سال دوهزار وهشت، خانم رجوی و اشرفیان و نماینده هاي رسمی شان هم در عراق و هم در خارج از عراق، چند پیشنهاد عینی روی میز سازمان ملل و اروپا و جهان گذاشتند: یا ما را تا تعیین تکلیفمان به آمریکا واروپا ببرید- یا به اردن یا به ترکیه و یا حتی به کردستان عراق. اسناد وبیانیه ها و گزارش ملاقاتها همگی موجود است. حالا هم، بعد از قتلهای موشکی در آن بنگالهای تنگ وفلزی، و فضایی که هشتاد برابر کمتر از شهر اشرف است، میگویند؛ اکنون که نمی توانید سریعاً ما را به خارج منتقل کنید، لااقل به اشرف که صدها برابرمجهزترو امن تر و با حفاظ تر است، بفرستید تا تکلیفمان در بوروکراسی سازمان ملل نهایی شود.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب موافق گرامی آنجایی بوی تجزیه طلبی شما مشام را آزار میدهد که قیاسی مع الفارغ تیم رفیش را با فوتبال خوزستان وایران داشتید این نکته ایی بسیار ظریف است در ضمن نیاکان من بیش از یک قرن است که در اهواز زندگی کردند و من هم با پوست و گوشت خود همه مسائل را لمس کردم

نوشته شده توسط: Anonymous

حالا چه شده است كه وقتي شرايط سخت شده است، اين اسطوره بايد بزند به چاك و جان در ببرد و همه پيوندها را فراموش كند... زدن به چاک هم یعنی تن به خواری دادن و یا به دامان خامنه ای برگشتن.

هر چند كه هر عضو و هوادار مقاومت در فكر رزم آوران آزادي در اشرف شب و روز ندارد، اما تا همين جا مقاومت و پايداري آنها در اين پنج سالي كه قصيم خواستار معذرت خواهي از آن است، بزرگترين خدمت را به ميهن و مردم اسير ما كرده است. آنها در زمانه يي كه خيانت و وا دادن و نامردمي سكه رايج بازار است، روح و فرهنگ مقاومت و شرافت و ایستادگی را، همانند قیامهای تاریخی و انقلابات ملت بزرگ ایران، در جامعه ايران بارور كرده اند.

ز اين كه بگذريم نميدانم مقصود ايشان چيست؟ اگر مقصود اينست كه مجاهدين مي پذيرفتند كه به كشور ديگري منتقل شوند كه اين حرف تازه يي نيست. از همان سال 2003، مجاهدين بارها به مقامات آمريكايي گفته بودند؛ ما هيچ تعصبي به ماندن در عراق نداريم. اگر شما به مثابه صاحبخانه هاي جديد عراق نميخواهيد ما در عراق باشيم هواپيما بياوريد همه ما را به آمريكا ببريد. هزينه هواپيما را هم خودمان مي پردازيم. اين را در هر فرصتي گفته و تأكيد كرده اند. از سال 2008 به بعد هم صدها بار با طرحهاي مشخص و عملي اين را تكرار كرده اند.

اما اگر مقصود ايشان اينست كه آنها بايد دست از مبارزه و مجاهدين مي كشيدند تا كسي به آنها در خارج از عراق خانه و سرپناهي بدهد، كه هيهات!. اگر براي آقاي قصيم سياوشگرد و اميرخيزازاین پس لقلقه زبان و ابزاري براي لفاظي و گرم كردن منبر است، براي ما اعضاي مقاومت و به ويژه براي مجاهدين و اشرفيها عين شرافت و ميهن پرستي است و هيهات كه از آن كوتاه بياييم.

ارتش آزادیبخشی که زهر آتش بس وتوقف جنگ ایرانسوز را، علیه شعار هیتلری- خمینی برای فتح منطقه و جهان-، در کام پلید خمینی ریخت، در عملیات مروارید، نه تنها یورش پاسداران خمینی برای دستگیری و بردن مجاهدین به ایران را به شکست کشاند، بلکه از برقراری شعبه حکومت ولایت فقیه درعراق یا لااقل در بصره، با حکم استخدامی مدیریت شعبه توسط آخوند حکیم، برای همیشه جلوگیری کرد. ایضاً، میلیونها مردم عراق را نسبت به نقشه ها و نفوذ سیل آسای خمینی و خامنه ای در کشورشان آگاه نمود ویک همبستگی دوملیتی و منطقه يي علیه بنيادگرایی و فاشیسم مذهبی خلفای تهران- ایجاد نمود، حالا برود و فوراً چمدانهای خود را ببندد و آماده جیم فنگ شدن بشود. درهمینجا توضیح خواهم داد که چون بدون حفظ یگانگی مبارزاتی و تشکیلات سازمانی و آرمانی، و بدون تن دادن به ندامت و بریدگی( همانند تیفیان) به خفت، امکان رفتن به خارج نبود، بنابراین می بایستی تسلیم پروژه اسارت و بازگشت به ایران با اتوبوسهای پاسداران و گشتاپوی خامنه ای میشدند. تازه تق تیف( محل یارگیری رژیم و ایضاً یارگیری آن شارلاتان تواب) چنان در آمد که نپرس! اول درب آن مرکزکذایی را گل گرفتند وبعد آن بدبخت های بدنصیب را در بیابانها و شهرهای عراق آوارده کردند. تنها تعداد اندکی یارگیری و برای کمک به حاج آقا به خارج آمدند. عده يي به اشرف برگشتند. و از عده دیگری اثری در دست نیست. گفته شد که جمعی هم با قایقهای قاچاقچیان در مرز آبی ترکیه- یونان، غرق شدند. پس چی شد قول و قراراعزام به فرنگ به شرط بریدن از مجاهدین.

از اين هم كه بگذريم، این حرفها را اگر یک عضو تازه رسیده شورا میگفت، می گفتیم که در جریان روند امور، پس ازحمله بوش تکزاسی و اشغال عراق نبوده است. اما از کسی که در جریان اخبار و تحلیلهای ریز به ریز تحولات و فعالیتهای عظیم و حجیم جهانی و منطقه يي و به ویژه کارزار متخصصین این مقاومت درطول صدها ماه و هزاران روز در مقر سازمان ملل بوده است، با آن تحصن چند ساله که هنوز ادامه دارد، بسیار تعجب برانگیز است. انگاری که اهالی اشرف و مجاهدین گرین کارت عراق را برای بیزینس داشتند و بعد که بوش حمله کرد، می بایست همه به شرکتهای مربوطه خود در آمریکا و اروپا برمیگشتند! بی درنگ و بدون تأثیرگذاری برروند و چاره سازی، چمدانها را بسته و با ایرفرانس و لوفتهانزا به سرکارشان بر میگشتند! مسافر مورد توجه ایشان سازمانی است که حاضر نيست سر سوزني از اصولش كوتاه بيايد و به همين خاطر یک قلم، 30 هزار تن از اعضا و هوادارانش را خميني درطول چند ماه قتل عام كرده است ، تازه این سازمان سرفراز و آخوند سوز، نزدیک به دو دهه هم درلیست آمریکا و اروپا بوده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

تمامی اقدامات مهم و استراتژیک و کلیه نظرات سیاسی و تحلیل ها و برنامه ها و بیانیه پایان اجلاس ها و اساسنامه ما، برای دوران گذار به دموکراسی، هم حی وحاضر تدوین و منتشر شده است و صدها مصاحبه و توضیح و تحلیل و میزگرد و ارتباط مستقیم و جلسات حضوری پرسش و پاسخ در باره آنها ترتیب داده شده است. اما، از آنجا که ما درسنگر مبارزه و جنگ تمام عیاربا دشمن مخوف و ایران سوز و ایرانی کشی هستیم، بسیاری از تاکتیکها و بحثها و مسائل درونی، برای ایمنی در مقابل گشتاپوی تمام عیار و سربازان گمنام ولایت مطلقه- محرمانه می ماند وتا حصول پیروزی نهایی خواهد ماند

در تمام جنبشها و تشکیلات جدی و تعیین کننده مقاومت چنین بوده و هست وخواهد بود و حتی در تمام ارتشها و صحنه های جنگ و باز حتی در بسیاری مواقع در درون حکومتهای همین کشورهای دموکراتیک غربی. حفظ سلامت اسرار مبارزاتی و ملی، که ارتباط مستقیم با امنیت یک سازمان مقاومت یا یک کشور و ملت دارد- ازاهم امور جدی تشکیلاتی و کشورداری است. حالا هی شما بیا و بگو آهای شورا و آهای سازمان! بیا همه چیز را به همه بگو و اسرار سنگر را رو کن. روش وتاکتیک شما برای استراتژی تان چیست؟ رهبرتان کجاست؟ چرا آفتابی نمی شود؟ چرا نمیاد توی کوچه و بازار با ما پالوده بخورد؟ به سرمبارک قسم که ما نیستیم وهرگز توی این بازی نمی رویم. پس بقول هندی ها، "مهربانی کرو"(لطفا)، نه چانه مربوطه را خسته کن و نه انگشت مربوط بر "كيبرد" حروف الفبای کامپیوتر و لپ تاپ را!

بعد ازاين مقدمات نکته اصلی من دربارة فراخوانی "مستقل" است که، این آقای مستعفی، در باره اشرف و لیبرتی داده اند. در این فراخوان، که روی یک سایت مربوطه دیدم- لب مطلب ایشان این است که باید، بعد از 2008، رهبری سازمان فکر چاره بود و فکر دیگری میکرد- بخوانید که چون مبارزه سخت شده بود، به همین سادگی، مثل نوشیدن یک اسپرسو در کافه، بساطش را جمع ميكرد و ميزد به چاك!. آن هم بساطی که هیچ شباهتی به یک دوکان دونبش و یک شرکت از شرکتهای هالیبرد ديك چینی درعراق نداشت. این از آن کرامات وجبی است که جای درنگ و تفسیر دارد:

اين هم يكي از آن ندامت هاست كه قصيم ميخواهد قيمتش را از مقاومت بگيرد. براي مفهوم شدن موضوع بگذاريد بخشي از مقاله خود ايشان در نشريه مجاهد شماره 818 در مهر 1385 را تكرار كنم:

« طي سال اخير من بارها رزمندگان شهر اشرف را «سياوشان زنده و پيروز » نام داده‌ام چرا؟ اين بيان فقط براي تحسين و ستايش آنها، كه شايسته‌اند، يا صرفاً از سرمهري كه هميشه به آنها داشته‌ام نبوده، راستش اين تعبير در عين‌حال بازگفت برخي تداعي‌ معانيها در ذهنم بوده است. مدتهاست، وقتي به اشرف و پيشينه و حال رزمندگان آن‌جا مي‌انديشم، بي‌اختيار به ياد اسطوره‌هاي محبوب شاهنامه و به‌ويژه ياد داستان سياوش مي‌افتم. به‌خصوص شنيدن، خواندن و گفتگو از «شهر اشرف» مرا به ياد «سياوشگرد»(1) ـ شهري كه سياوش در غربت بنا كرد ـ مي‌اندازد. بارها شده به خاطر رزمندگان اشرف، شاهنامه‌(2) را باز كرده، داستان سياوش را بازخوانده‌ام، به رويدادها و جنبه‌هاي گوناگون اين افسانه كهن ايرانيان فكر كرده‌ام و با اما و اگر ذهني در روند اين فصل تاريخ حماسي ايران كهن، پايان ديگري از داستان سياوش را پيش چشم اميد و آرزو ديده‌ام: نه شهادت و «سوگ سياوش»، بلكه سياوش زنده و پيروز، كه در غربت مبشر صلح و سازندگي است، سپس به ميهن برمي‌گردد و ملت مشتاق و منتظر، هم‌چون خاندان پهلواني رستم‌دستان، به پيشوازش مي‌رود. «سياوش، اين شاهزاده افسانه‌يي ايران باستان، نمونه خوبي و پاكدامني و انسانيت، هم دلير است و هم نرمخو، هم جنگاور و هم خردمند، هم زيبا و هم پرهنر»‌(3). او محبوبترين شخصيت شاهنامه و به نوعي نماد وحدت ملي است. حالا كه بيانيه تاريخي 5‌ميليون و 200‌هزار تن مردم عراق، اشرف را، به بطن و ژرفاي اجتماعي آن «غربت نزديك» وصل كرده و دفتر دغدغه‌ها را طور ديگري ورق‌زده (4)، بگذاريد، «داستان سياوش و سياوشگِرد» را، مختصر و فشرده هم كه شده، به تعبير خودم برايتان تعريف كنم».
نوشته شده توسط: Anonymous

اما و اما، همه این تحلیل ها و بحثهای درونی- که طبق اساسنامه شورا و اساسنامه همه مقاومت های سازمانیافته دنیا محرمانه است و بوده و خواهد بود- آن را در این سنگرخونین، هیچگاه روی پیشخوان و در طبق و سایت.... ایران اینترلینک و دیدبان و اقوام دور ونزدیک آن نمیگذاریم. حالا شما هی داد بزن که یا ایهالناس چرا مثل من اینها اظهار ندامت و معذرت خواهی نمیکنند. به سرنامبارک حاج آقا گمنام قسم! که شما هرچه بیشتر از این داد وفریاد کنید ما اهل اینکار نیستیم

اما حالا یکبار بیایید در نشستهای ایرانیهای مستقل در کنار هوادران بیشنیند تا ببیندید که چه سؤالات وایراداتی مطرح میکنند و ما چه جواب میدهیم. لازم هم نیست که، بعد از نزدیک سی سال، برویم و در کوچه وخیابانها داد وهوار کنیم وبگوییم چون هرچی میگویم گوش نمیکنند، و اکثریت "همه با" من نشده و حرف مرا صد درصد تأیید نمیکنند، پس من رفتم؛ ولی اما و باری باری! همه تقصیر رهبری و پرزیدنت اینها است. شما، بعد از خلع سلاح شدن درباره ایرادات اولی ات- که چیزی تازه يي نبود- حالا یک بهانه انقلابی و رادیکال نما هم دست وپا کرده يي که مرتبط میدهی به نهیب زدن های مسؤل شورا به سران رژیم( پاسخ این یکی ایراد شما در مطلب سوم به زودی خواهد آمد). باری هی بگویی که؛ من مجاهدین را دوست دارم اما رهبرانشان چنین و چنان هستند چون نمیاند تو کوچه و بازار" با من قدم بزنند و هرچه من میگویم طابق النعل بالنعل اجرا کنند، پس من رفتم، و پس ای سایت ها "از طریق دبیرخانه شورای ملی مقاومت"(!!) بگیریدم!

این بازیها را همه مقاومتهای سازمانیافته، دیده و از آن زخمهای بسیار بر تن داشته و حافظه ها از آن به بایگانی تاریخ سپرده اند. الان که به دلیل پیچیده ترین شرایط کشور و منطقه و جهان، و در زیر بالاترین فشارهای ممکن تاریخ، که پری از و "هیرده ای" (اندکی) از آن بسیاری سازمان و دسته ها را نابود کرد، در سنگری طویل مدت هستیم؛ اما بعدها شرح تمام این دورانها را به مردم و تاریخ کشورمان تقدیم خواهیم کرد. ما هم مثل سایر مردم مبارز جهان- کتابها خواهیم نوشت و فیلمها خواهیم ساخت و هنرمندان ارزنده مقاومتان، اپراها و سمفونی ها خواهند نوشت. همان کاری که، هنوز که هنوز است، جنبشهای مقاومت های اروپا و غرب و جهان، بعد از پیروزی بر دشمن استعمارگر، تمامیت خواه و فاشیسم و نازیسم قهار جهانسوز کرده و میکنند.
نوشته شده توسط: Anonymous

.ایشان رفته رفته، شروع کرده اند به اظهار افسوس وعرض معذرت از کسانیکه قبلاً علیه شان، وعلیه رفتارشان در نقض اساسنامه و تعهدات مبارزاتي و شورايي، به هنگام استعفا یا اخراج، هم مصوبه های رسمی و قانونی را امضا کرده اند وهم اینکه تفاسیرو پاورقی نوشته اند وسخنرانیهای کشاف ایراد نموده اند. اخیراً درمصاحبه يي، با یک کیچن تی وی، میگویند که؛ ایشان همیشه در جلسات شورا بی ترس و لرز حرفها و انتقاداتشان را گفته اند و اصلاً رودربایستی نداشته اند و حرفهایشان شنیده شده است. اما چند روز بعد، به یک گرین تی وی، میگویند که در باره مثلاً استعفا و امضاء فلان و فلان حکم اخراج یک یا دو و بیشتر عضو سابق، تحت فشار جو بودند و مجبور شدند!

و البته معذرت هم پشتش می آید..... البته و صد البته که حق ایشان است که تمام این نزدیک به سی سال فعالیت و زندگی سیاسی خود در شورا را با نگاهی شاید پشیمان مندانه و انتقاد از خود به بازرسی و بررسی بنشینند. اما، دیگر درجستجوی شریک پشیمان!، هی به این مقاومت نهیب نزنند که؛ شماهم بیا از خودت انتقاد کن و پشیمان شو و عرض معذرت کن!

تا آنجا که عقل نگارنده برای قد کشیدن روی پنجه پا ایستاده است، در این کره خاکی، مردم به دلايل گوناگون استعفا ميدهند؛ برخي استعفا ميدهند براي اينكه شغل بالاتري پيدا كنند، برخي براي اينكه بيشتر فعالیت كنند، بعضی برای بازنشستگی زودرس و استراحت و فراغت و برخي نیز براي اينكه از گذشته شان نادمانه فاصله بگیرند، نوشته هاي آقاي قصيم در فیس بوک خودش، ورله شدن در یک دو سایت هم محفل و مصاحبه هاي مشار اليه در كيچن تي وي و گرين تي وي، نشان از قماش چهارم دارد.

باری ایشان- در این نزدیک سی سال- صدها و صدها بیانیه و گفتار رسمی و مصوبه ناظر برموضعگیری سیاسی و استراتژیک، و ایضا اخراج واخطار وهشدار و لزوم خط کشی در مقابل وزارت اطلاعات و توطئه های رژیم را امضا کرده اند و داد سخنها داده اند. اگرایشان کماکان قصد ادامه پشیمانی و زیر سؤال بردن و معذرت خواهی دارند، آرزو میکنم که عمرشان بسیار بسیار مستدام باد! به نظر می آید طلبکاران، با یکی دوسه رسانه مینی کالیبرشان، حالا حالاها درست بردارنیستند. در کیچن تی وی دیدم که مصاحبه گر کیچن نشین- هی حرفهای ایشان، در باره زندگی گذشته را قطع میکند و میگوید از دیکتاتوری مجاهدین بگین! ویا یک سری سؤال را ردیف میکند که مضمونش این است که دیر استعفا داده يي و چرا حالا که نوبت خودت رسیده است اعتراض میکنی؟! که طفلک، آقای قصیم میگوید که، اینها صد سوال است ومن نمی رسم به همه پاسخ دهم انصاف داشته باشید!

3. به ایشان میگوییم که ما، سوای کار و فعالیت شبانه روزی مان علیه رژیم ایران سوز، فارغ از پوزش خواهی های شما، همیشه، هم آنها در سازمان پرافتخارمجاهدین خلق، و هم ما در درون شورای پرافتخار ملی مقاومت، هروقت لازم باشد، این کار را کرده و میکنیم. اختلاف نظر، برخورد، بحث وجدل، دلخوری ودعوا، هم تا بخواهی هم داشته و داریم. صفرصفر هم میکنیم وهمگی، بلااستثنا، از بحثها و جدلها وانتقادات یاد گرفته و میگیرم و به پیش میرویم. همانطورکه در زمانیکه در شورا بودید بیش از همه صحبت میکردید و بیش ازهمه به سؤالات و پاسخها وایرادات خود شما توجه و پاسخگویی میشد. از دستتان شاید در رفت و در آن کیچن تی هم تأیید کردید. متن مصاحبه هم حی و حاضر است.
نوشته شده توسط: Anonymous

بعد از پاسخی، که به هم میهنان در باره استعفای دو عضوشورا دادم، آقای کریم قصیم، یکی از این دو عضو سابق شورا، اندک اندک موضعگیریهایی میکند، که یا در فیس بوک خودش یا در چند سایت و کانال کوچک منتشر میگردد.

البته برخی از این موضوعات برمیگردد به داستان زندگی سیاسی خودش و سوابقی که داشته كه به ما ربطي ندارد. اما چون مصاحبه کننده، یا خود وی، اصرار و عمد دارند، که کماکان، نظرات و ادعاهایی را عنوان کنند که مستقیماً به مقاومت مربوط میشود- هر آدم منطقي و منصف اين نتيجه را ميگيرد که موضوع تنها خداحافظی وخداقوت، "ما رفتیم" و انتقاداتی که به آنها پاسخ داده شده، نيست.

اری هرروز درمی یابیم که، از دلسوزیهای اولیه در باره اشرف و لیبرتی دیگر خبري نیست- بلکه القای این امر است که، گویا سازمان بزرگ و گسترده مجاهدین خلق، کم کمک باید قبول کنند که در انتخاب رهبر و مسئول اول خود بسیار اشتباه کرده است و همه این مشکلات سخت و صعب مقاومت در مقابل فاشیسم خونخوار، و سونامی های منطقه يي و جهانی و سیاست مماشات و دلال بازی، یا تقصیر مستقیم رهبران مورد علاقه و انتخاب و تأیید آنان است یا در اثررهبری بد آنها! همین جا باید به صراحت بگویم که این خود توهین فاحشی است به عقل و شخصیت انسانی وسیاسی تک تک مجاهدین و ساكنان اشرف و لیبرتی، که نیم قرن است برای آزادی و رهایی مردم از یوغ ملوکانه وشمشیر ولایی، تمامیت هستی خود را، در کمال انتخاب و اگاهی، سردست گرفته اند. توهینی آن هم در حق مجاهدینی که در ردیف آگاه ترین، با سوادترین و مبارزترین فرزندان ایران زمین هستند. به عبارت دیگر ایشان و هم محفلانشان، به آنها میگویند که ای امیزخیزیان در محاصرة قشون ظلم و ستم موشک و تیر و تبر!، هر بلایی برسر شما می آید تقصیر ستار و باقر خان است. یادمان می آید که رژیم سالهاست میگوید که ما بدنه سازمان را مورد عفوقرارداده ایم. تنها رهبرانشان بد هستند. اینها رهبران خود را ول کنند و به ایران اسلامی و به دامان رأفت اسلامی بشتابند!؟ اگر این آب در آسیاب خامنه ای نیست پس ما برسر شناسایی مفهوم آسیاب وهویت خامنه ای باهم اختلافات علمی داریم.

بنابراین من به نوبه خودم مجدداً- به عنوان یک عضو شورا و سفیر و نمایندة این مقاومت خونین و پایدار، پاسخ دیگری را لازم می بینم. صرف نظر ازمحدودیت تعداد کاربران و لایک زنان- این قبیل ادعاها وتحلیلها، و اکنون، گرا گرفتن علیه رأس تشکیلات، حکم نمک پاشیدن برزخم های امیرخیزیان زمان در زیر موشک و رنج و شکنج را دارد. عجالتاً بگوییم نمک پاشی، در خوشبینانه ترین حالت!

پس بر بستر یک سری نکات پایه پیش برویم:

1. پاسخ شورا، در دو بیانیه رسمی، تنها متن رسمی و قابل استناد در باره اصل و نحوة استعفا و ایراداتی است، که به حکم همان آزادی بیان - یعنی آزادی پاسخ دادن به یک بیان- رسماً منتشر شده است. دیگر اگر کسی، در رسانه يي اجتماعی، نظر شخصی خود را میدهد بدانیم که نظر خود اوست وناشی از واکنش درونی یک انسان به یک رویداد و پدیده اجتماعی و سیاسی. اگر در این وانفسای توطئه و آتش و خون در منطقه و عراق و در لیبرتی، کسی در مقابل این موج تبلیغاتی علیه رهبران سازمان ومسؤل شورا، آه وناله واعتراضی میکند بسیار قابل فهم ومحترم و ارزشمند است. اما ما از توهین شخصی و دشنام (اگرفرضاً درجایی آمده است، که من تا این لحظه ندیده ام)، فاصله میگیریم. در این مورد توضیح کامل در مقاله اول دادم و به آن دوباره- با ایقان بیشتر- ارجاع میدهم.

نکته جالب اینکه هرچه هم پیش می رویم به درستی بیانیه شورا در پاسخ به ایرادات و مشکلات ایشان بیشترباورمند میشویم. روندی که این روزها، این عضو مستعفی، پیش گرفته کم کمک، و اندک اندک، هیچ خبرونشان دلسوزانه يي در جوهر امر از "استعفای ما برای پیشبرد و خیر صلاح است" ندارد.

باز تأکید کنم که، در مقابل این صرف حق استعفا، و مطالبی که آنتنی شده است، پاسخ به استعفا واتهاماتی ناشی از بکارگیری آزادی بیان، هم خود بخشی از آزادی بیان است. جای دلخوری شخصی و پرخاش وتوهین شخصی هم نیست. ردیه نویسی هم نیست. در ضمن این روزها دیدیم که- با یک اشاره"منتور"سایتدار و جلودار ایشان - دوسه نفری به دفاع از استعفای ایشان به ردیه نویسی(اگرایشان بکار بردن این کلمه را همچنان دوست دارد) پرداختند!
نوشته شده توسط: Anonymous

با سلام به ملت مظلو تورک و کورد
من تورک و اردبیللی هستم
و خدا را شکر می کنم که بالاخره یک کورد مظلوم پیدا شد که درد دو ملت تورک و کورد و نیاز همدیگر را بحث و بررسی بکند
در این برهه حساس تورکها و کوردها بایستی همدیگر را درک نموده و دست دوستی به سوی همدیگر دراز بکنند تا رژیم فاشیستی را از بین برده و حق تعیین سرنوشت را به ملت های در بند ایران هدیه بنمایند
ضمنا پژاک و پ ک ک را به جای ازربایجان به کرمانشاه بفرستید
به امید رهایی همه ملت از اسارت

نوشته شده توسط: Anonymous

هر دو ملت برای رهایی از ستم ملی کە بە دوش می کشند چارەای جز همکاری و همگامی علیە ظلم موجود ندارند

نوشته شده توسط: Anonymous

برای نیروهای دمکرات ،|دمکراسی هدف استراتزیک است بعبارتی دمکراسی هم تاکتیک و هم استراتژی است و احزاب مجاز نیستند که از دمکراسی بعنوان نردبان استفاده نمایند .دوم کودتا مردابی است که روزی سکولار های دمکرات را هم به غل و زنجیر می کشاند

نوشته شده توسط: Anonymous

خیلی دردناک بود ولی مثل اینکه باید یکی بیادمون بیاره که گذشتگان ما هم همینطور مسلمان شدن

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای رازی نوشته فرموده ايد « تجاوز" رستم به تهمینه همانقدر راست است که "ستم ملی" فارسها به ترکها ».خوب اين انکار حضرتعالی عين انکار فاشيست های نازی ميماند که وقتی بعد از جنگ جهانی دوم پايشان به محکمه رسيد همگی گفتند ما نديديم و نه شنيديم که کوره های انسانسوزی « هولوکاست - آشوتيس » وجود دارد و جنابعالی و شاه -خمينی نه از ستم ملی به ملل غير فارس خبر داريد و نه ديده و نه شنيده ايد که چنين عمل کثيفی بر غير فارسها اعمال ميشود.آقای رازی اين اينترنت و ماهواره عجب حال شونيزم را خراب کرده البته رژيم ايران محدوديت هايی را بر اهالی داخل اعمال ميکند ولی خوشبختانه کنترل دنيا دست شونيزم نيست

نوشته شده توسط: Anonymous

مشکل اصلی کوردها اینست که در تشخیص دشمن اصلی خود عاجزند و این هم به این علت است که اکثر نخبگان کورد وابسته به جریانات کمونیستی و استالینیستی هستند و تقریبا به جز تعداد محدودی از جریانات کورد عراقی که بر اساس سیستم قبیله ای و عشیره ای شکل گرفته اند بقیه همه ساخته و پرداخته ویا دست پرورده ک گ ب شوروی بوده اند. با توجه به اینکه کمونیستها و ادامه دهنده فعلی آنها پوتین و ناسیونال سوسیالیستهای روسیه دشمن قسم خورده تورکها میباشند امکان همکاری بین این جریانات کوردی با ترکها در حد صفر است. نمونه عینی این مسئله ادعاهای کذایی کوردها نسبت به غرب آزربایجان است که با وجود مشکلات عدیده ای که کوردها در خود کوردستان و آسیمیلاسیون شدید در کرمانشاه دارند همه را رها کرده و چشم طمع به اراضی غرب آزربایجان دوخته اند در حالی که خودشان هم میدانند این اراضی از نظر تاریخی و سرزمینی جزو آزربایجان بوده و تنها در

سالهای اخیر با چراغ سبز اصلاح طلبان و در زمان جنگ اول خلیج تعدادزیادی از کوردها در این منطقه اسکان داده شده و سپس به آنها شناسنامه ایرانی دادنه شد تا به زعم خود ترکیب جمعیتی غرب آزربایجان را تغییر دهند. بنده فکر میکنم در کنگره کورد باید به این مسائل واقع بینانه نگاه شود(البته خیلی بعید است) و کوردها یکبار و برای همیشه دندان طمع نسبت به غرب ازربایجان بکشند که اینکار به نفع هر دو ملت است.
نوشته شده توسط: اقبال اقبالی

رفتار اسلامگرایان در ویدئو مشابه رفتار اسلامگرایان ایران در آغاز حکومت و پرسش های: "نماز می خوانی یا نه" می باشد که با پاسخ نه در برابر جوخه های اعدام قرار می گرفتند. این جانوران ننگ بشریت اند!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

ادامه ... لکه دار شدن پاکی و یکدستی "نژاد" است. ایشان تهمینه را یک ترک و همقبیله خود می داند که با بارگرفتن آگاهانه از قبیله دشمن، خون پاک قبیله را آلوده است. ولی با قبیله خودی نمی شود از در جنگ درآمد، زیرا "خودی" در تفکر عشیره ای هرگز مقصر نیست. بنابرین لبه تیز حمله متوجه قبیله دشمن می شود، که بزعم آقای لوایی بزور و عنف به زن پاکدامن "خودی" تجاوز کرده و "تخمریزی" نموده است. آقای لوایی در چارچوب این اسطوره سرگذشت هویتی خودش را هم بازمی یابد، زیرا او هویت خود را هم که بزعم او همچون تهمینه "پاک و بیگناه" است، یک هویت تجاوزشده می داند. تجاوزی که بدست "شوینیسم فارس" انجام شده که در هیبت رستم ظاهر می شود. در عالم واقع نیز داستان بر همین منوال است: "تجاوز" رستم به تهمینه همانقدر راست است که "ستم ملی" فارسها به ترکها.

نوشته شده توسط: Anonymous

ادامه ..(از قبیله خودی) می داند، پس باید گناه را بگردن رستم (از قبیله دشمن) بیندازد. در قرن بیست و یکم ولی رابطه جنسی پیش از ازدواج (کاری که تهمینه کرده است) کار ناپسندی نیست، همچنین مفهوم زنا دیگر در جوامع پیشرفته کاربرد خود را از دست داده است. ولی آنچه که هنوز محکوم است و همیشه محکوم خواهد ماند، "تجاوز" است. پس آقای لوایی رستم را متهم به تجاوز می کند. داستان ولی یک روند دیگر دارد. در شاهنامه این تهمینه است که آگاهانه و به قصد کامجویی به بستر رستم می آید و اگرچه رستم خود را به خواب می زند، او به کام دل خود می رسد و پس از آن نیز دیگر رستم را نمی بیند، کاری که در اروپای امروز به آن one night stand می گویند. پس چرا آقای لوایی اینکار را "تجاوز" می نامد؟ برای درک این مطلب باید پدیده قتل ناموسی را درست فهمید. ریشه تفکری که منجر به قتل ناموسی می شود، تصور وحشتناک آمیزش "خودی" با "بیگانه" و لکه

نوشته شده توسط: Anonymous

ایرانخواه عزیز شما به نکته بسیار مهمی اشاره کرده اید که دلیل بسیار محکمی برای ادعای من است، وقتی تفکر آقای لوایی و بقیه نویسندگان قومی این سایت را عشیره ای و عقبمانده می نامم. رابطه رستم و تهمینه رابطه ای است بیرون از چارچوب متعارف یک عشیره. اول آنکه این دو نفر همخون نیستند و تهمینه با عشق به یک مرد بیرون از قبیله خودی، ناموس عشیره را لکه دار کرده است. دوم آنکه تهمینه در این رابطه منفعل نیست و این او است که به خوابگاه رستم می رود (بزعم آقای لوایی این اوست که به رستم تجاوز می کند!!!) و "زنا" می کند، به همین دلیل بار گناهش سنگینتر است. در تفکر "غیرت‌محور" و "ناموس‌پرست" عشیره‌ای، تهمینه مرتکب دو گناه نابخشودنی شده است: 1.عاشق یک غریبه (و نه یک هم عشیره) شده است، 2. فعالانه با عشق خود همخوابگی کرده است، بدون آنکه همس شرعی او باشد. آقای لوایی نمی تواند تهمینه را محکوم کند، زیرا او را یک ترک

نوشته شده توسط: Anonymous

وقتی ما تیتر روزانه اخبار بسیاری از رسانه ها بین المللی را در باره کشورهای اسلامی میخوانیم بسیار متاثر میشویم.میخوانیم که امروز در عراق یک گروه از اسلامگرایان با بمب تعداد بسیاری از مردم را کشتند در افغانستان طالبانهای مسلمان تعداد زیادی را در روستایی بقتل رساندند. در پاکستان اسلامگرایان چند نفر از مسلمانان را ...

وقتی ما تیتر روزانه اخبار بسیاری از رسانه ها بین المللی را در باره کشورهای اسلامی میخوانیم بسیار متاثر میشویم.میخوانیم که امروز در عراق یک گروه از اسلامگرایان با بمب تعداد بسیاری از مردم را کشتند در افغانستان طالبانهای مسلمان تعداد زیادی را در روستایی بقتل رساندند. در پاکستان اسلامگرایان چند نفر از مسلمانان را سر بریدند. در ایران اسلامگرایان در معابر و جلوی چشم مردم دار میزنند زندانهایشان پر از انسانها است و اعتیاد و فقر بیداد میکند و دزدان در کاخها زندگی میکنند و سوار گرانقیمت ترین اتوموبیل های دنیا میشوند و مردمی که از فقر کلیه های خود را می فروشند. در مصر اسلامی در سوریه اسلامی و در لبنان و تمامی کشورهای اسلامی جهنمی واقعی حاکم است. انسانها در این سرزمین های سوخته روبوت (انسان ماشینی) هستند که ایدئولوژی اسلام مغزآنان را کاملاً برنامه ریزی کرده است و به این علت است که آنان براحتی میکشند ویران میکنند تجاوز میکنند و انسانهای برنامه ریزی شده ی دیگر که خود در قتل و جنایت شرکت نمیکنند فقط تماشگر میشوند. انسان برنامه ریزی شده قلب انسانی ندارد، آگاهی ندارد، با تعمق و اندیشیدن کاملاً بیگانه است. چون مغز و شعور این انسانها دستکاری و برنامه ریزی شده است بدین علت آنان میتوانند در این جهنم ها زندگی کنند همانطور که بیشتر از هزار سال اینگونه زندگی کرده اند و همچنان اینچنین ادامه خواهند داد. درد و رنج بسیار در این سرزمین های سوخته و ایدئولوژی زده کم کم باعث بیداری و جوانه زدن آگاهی در این انسانهای برنامه ریزی شده خواهد شد و اختلالی در ساختار مغز برنامه ریزی شده آنان بوجود خواهد آورد و آنان که حساستر و مستعدتر هستند کم کم از شرطی شدن در خواهند آمد و بیدار خواهند شد و جهنم و عامل ایجاد آنرا خواهند دید. بیداری و آگاهی در آنان مسئولیت بوجود خواهد آورد و این مسئولیت باعث خواهد شد که به بیداری انسانهای برنامه ریزی شده دیگر کمک کنند. و وقتی تعداد انسانهای بیدار و آگاه شده به اندازه ی کافی رسد آنزمان آن دوزخ و زندگی در دوزخ بپایان خواهد رسید.
نوشته شده توسط: Anonymous

رشد و شکوفائی صنعت و امکان انتقال اطلاعات از طریق سیستم ارتباطات کامپیوتری در سطح جهان و دسترسی ملل کشور های فقیر جهان با این تکنولوژی باعث شروع و پیدایش یک انقلاب صنعتی در کشور های فقیر گردیده است، به موازات رشد ارتباطات و صنعت، باعث رشد خود آگاهی ملتها نیز گردیده است، که ما به حرکات هویت طلبانه در اقصی نقاط جهان در مناطق و در بین ملل مختلف شاهد هستیم و لاجرم رشد و تکامل این حرکت موجب ایجاد تنشهای غیر قابل کنترلی خواهد بود و بطبع موجب به هم خوردن موازنه قدرت در منطقه و جهان خواهد گردید، که نمونه هائی از آنرا در در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی سابق شاهد بودیم، امروز ملتها توسط ارتباطات کامپیوتری خواهران و برادران همزبان خود را در آنطرف مرزها پیدا می کنند و داستانها و تاریخهای ساختگی حاکمان جبار را دیگر باور نمی کنند، این سئوالی است که ذهن نسل جدید را به خود مشغول داشته،

چطور می شود یک آذربایجانی از آستارای جنوبی با یک آذربایجانی از آستارای شمالی که اکثرا با هم قوم وخویش هستند همدیگر را اجنبی بدانند و آنوقت این آستارائی جنوبی خود را با یک نفر از اهالی ممسنی هموطن بداند و این تنها در مورد آذربایجانی ها نیست، سالهاست که کردها، بلوچها، عربها و ترکمن ها هم از این مساله رنج می برند و یا در هندوستان و پاکستان کشمیری ها و یا در چین ترکهای اویغور و هستند ملتهائی که در خیلی از نقاط دیگر دنیا از این مساله زجر می کشند،
خواست های هویت خواهانه نسل جوان دیگر در مرزهای متعلق به طراحی ژئوگرافی قرن نوزدهم نمی گنجد، برای جلوگیری از خونریزی و جنگهای داخلی انتقام جویانه و قربانی نشدن کودکان و افراد بیگناه باید برای قرن بیست و یکم نقشه جدیدی منطبق بر خواست واراده تمام ملیتهای جهان با رعایت اصول دمکراسی و حقوق بشر و با نظارت دقیق سازمان ملل و رعایت آراء و منافع ملی و اقتصادی هرملتی باید طراحی و تهیه گردد و تقسیم بندی جدید کشور های جهان معین گردد و این به معنی تجزیه نیست، بر عکس به معنی پیوند مجدد ملتهای از هم جدا شده و از هم پاشیده شده است که در اثر جور و ظلم حاکمان جبار و سیاست های غیر انسانی و غیر بشردوستانه این فاجعه های تاریخی بوقوع پیوسته است، در واقع این نوعی التیام تاریخی است و مرحم گذاشتن بر روی زخمهای تاریخی در حق ملتهای تکه تکه شده است،
نوشته شده توسط: Anonymous

ادامه ... قرار باشد در یک ایران تجزیه شده تفکر شما حاکم باشد، من ترجیح می دهم به همراه آن خیل "ترکها" کشورم را ترک کنم و در کشور آنها به عنوان پناهنده زندگی کنم، تا هموطن کسانی با تفکر شما باشم. حدس قریب به یقین من این است که شما یکی از همین خیل نژادپرستان ترک باشید، که البته تیزهوشی لازم بری پنهان کردن هویت حقیقی خودتان را ندارید، زیرا هیچ فارس زبانی کلمه "تُرک" را "تورک" نمی نویسد و این نوع نگارش مخصوص قومگرایان و نژادپرستان ترک است، که آنرا بنوعی "کُد" هویت طلبی می دانند. ولی اگر راست گفته باشید و فارس زبان باشید، واقعا مایه شرمساری همزبانان خودتان هستید. باید بدانید من و امثال من بر عکس قومپرستانی مانند آقای شاملی، که از نژادپرست نشانه‌داری مثل علیرضا اردبیلی دفاع و سخنانش را توجیه می کند، در این مورد با کسی رودربایستی نداریم، اگر کسی باید از این کشور برود، همانا نژادپرستان، از هر قوم

و قبیله و عشیره با هر زبانی که باشند. به نظر من ایران بدون نژادپرست ایران زیبایی خواهد بود.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب شهباز! اصرار مؤکد بر روی یک خصیصه معمولا علامت نداشتن آن است. پس باید به صداقت کسی که در اول سخنان نژادپرستانه اش می گوید «من يك ايراني و فارس زبان هستم» شک کرد. ما کاربران مجازی این حقه بچگانه را دیگر مدتهاست که می شناسیم: نژادپرستان ترکی که با اسامی جعلی فارسی (مثلا شهباز) به "ترکها" ناسزا می گویند تا بر روی آتش هنوز برنیفروخته جنگ قومی-عشیره ای نفت بپاشند. کار شما از دو حال خارج نیست، یا یک نژادپرست ترک هستید و با انتخاب نام شهباز و اعلام "فارس زبان" بودن می خواهید برای آتش نژادپرستی هیزم جمع کنید، و یا واقعا یک "فارس زبان" نژادپرست هستید و هنوز در عهد شاه وزوزک بسر می برید و ملزومات جهان مدرن را درک نکرده اید و درست مثل بدیل ترکتان هنوز فرق "فرد" و "گله" را نمی دانید و می خواهید همه "ترکها" را از ایران بیرون بریزید. اگر

نوشته شده توسط: Anonymous

عزیزان،1- انتشار مقاله رئیش نیا، جهت دسترسی خوانندگان و نویسندگان به یک نوشته نو، مستند و محققانه ، در مورد این موضوع مطرح در فضای سیاست و قلم صورت گرفته است. که توسط یک پژهشگر معتبر نگارش یافته . نیاز هست همچو نوشته هایی در مورد پان ایرانیسم-کردیسم-عربیسم،پان اسلامیسم و اسلاویسم... نیز در دسترس اهل مطالعه و قلم باشد. که بتوان به آنها استناد کرد و از آگاههای جدید مطلع شد. متأسفانه چنین چیزهایی نایاب یا کمیاب است. و اهل مطالعه و قلم مجبور میشوند به دایرة المعارف اسلامی مراجعه کنند. 2- کار ایران گلوبال "تبلیغ " نیست. له یا علیه این و آن. بلکه در حد امکان «کمک به روشن شدن مبهمات و مجهولات» - جهت « تفکر مستقل» است. یعنی «روشنگری». از این نظر با سایت های سیاسی و خط دار که کارشان تبلیغ است فرق دارد. در حقیقت ما به « کسب فرهنگ نو تفکر مستقل» میاندیشیم. دکتر هم نیستیم درد یکی را چاره کنیم.

و یا نسخه بنویسیم. مقالات، اخبار، تحلیل و تفسیر هم عمدتا در این رابطه منتشر میشود. البته با اشکالات، که همیشه هستند. از سوی دیگر میکوشیم همه ی دیدگاهها منعکس شود. یک طرفه نباشیم. که تفکر امکان پذیر گردد. رژیم کنونی ایران، پیشین، در کل حکومتهای دیکتاتور و فاشیست، و یا دموکرات، از آسمان نازل نمیشوند؛ بلکه از « شکم مادر فرهنگ جامعه» بیرون میایند. اگر این فرهنگ عقب مانده باشد، که هست، این دیکتاتور را کنار بزنی آن یکی را بجایش میگذاری. دایره ی استبداد تکرار میشود. نیاز هست «فرهنگ و روش تفکر» با دنیای جدید هماهنگ شود. روشنگری سلاح این دگرگونی فرهنگی ست. و دوستی که مطرح کرده آیا رئیس نیا یک مقاله علیه رژیم نوشته، باید بگویم سرتاسرس زندگی این پژهشگر وقف دگرگونی و پیشرفت فرهنگ محیط خود شده است. او اهل شعار مرده باد و زنده باد نیست. باز این دوست ما خط تعیین میکند که «فقط علیه رژیم مطلب انتشار دهید». و توجه نمی کند که پیش از آنکه علیه رژیم بنویسد بهتر است علیه خرد استبدادی خود ، که برای دیگری خط تعیین میکند و حاضر به دیدن عمل غیر دلخواهش نیست ، بنویسد و این "خصلت" را وداع گوید. مطلب علیه رژیم را همان مطالبی میداند که برای مثال «خودش» می نویسد و کلمات شعاری را پشت سرهم سطر به سطر ردیف میکند. نمیداند مشکل اصلی ما همین «خصلت»، همین «تعیین خط» به دیگری، ست. که پست اش دریده شود « دیکتاتوریها» بیرون میریزند، و حکومت کنونی و پیشین هم مثل دیو از همین شیشه بیرون آمده اند. نمی تواند به گوناگونیها توجه کند، و میخواهد همه را در یک تابوت چال کند. یکی طبق شرایط و علائق خودش شعار و اعتراض راه میاندازد و دیگری در فرهنگ تلاش میکند.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" کاسه و کوزهٔ بنیاد‌های فردوسی‌ شناسی‌ را جمع کنید """" جنگ سوریه در ۳ بعد به مرکز گرایان ایرانی و پان فارسیسم ضربهٔ مهلک خواهد زد.۱- بنیاد سست سیستمی‌ که ایران را فارس و زبان را فارسی‌ تعریف می‌کند را از بنیان بر خواهد کند. ۲- محدودیت جغرافیا و زبان فارسی‌ را به رخ مرکز گرایان خواهد کشید.۳- نام خلیج عربی‌ به ثبت تاریخی خواهد رسوند. تا میتوانید به طبل "" پان ترکیزم خیالی "" بکوبید این گسست آزربایجان و کلّ ترکان ایران را از پان فارسیسزم مرکز گرا و پان ایرانیزم تشدید می‌کند.

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر کودتا روی نمیداد را میتوان اینگونه فهمید که چرا باید کودتا اجرا میشد.
. تصور نفرمائید که حزب طبقه کار گر به دمکراسی و حکومت پارلمانی باور داشت و تن به خواستهای دولت پارلمانی مصدق میداد. طبقه کار گر به رهبری حزب توده ها مصدق و پارلمان و قانون اساسی و را به دیار نیستی سوق میداد.
بدون شک دولت مصدق تاب و توان مقاومت در برابر تظاهرات طبقه کار گر و خواستهای خلقهای تحت ستم را نداشت و با یک کودتای سرخ ایران به ایران خلقهای کومونیست تبدیل میگشت.سازمان نظامی مخفی برای چنان روزی در نظر گرفته شده بود.واقعیت این بود و هست که منافع ملی مردم ایران قربانی منافع حزبی و گروهی شد و دولت مصدق محکوم به شکست چرا که طرفداری نداشت.هرج و مرج پس از انقلاب میتوانست با شکست کودتا در همان زمان 28 امرداد روی دهد. اعدام / تیرباران /تبعید
چه نیروئی برنده بود در زمان 28 امرداد؟

اکنون نه شاه ونه مصدق ونه نظامی پارلمانی موجود است ولی با دو چشم نگاه میکنیم که چگونه منافع ملی قربانی اسلام انقلابی میشوند.واقعیت این بود که چپ , ارتجاع سیاه دینی و فرد شاه ونه نظام پادشاهی باوری به نظام پارلمانی نداشتند و این سه یعنی شاه و چپ دینی موجب کودتاشدند و نباید فراموش کرد که دشمن بیگانه از این فرصت به سود خود استفاده کرد.جهان ازاد انروز باید پاسخی روشن در برابر شوروی میداشت و متاسفانه کودتا پاسخ به شوروی بود .
نوشته شده توسط: Anonymous

علاوه بر اینکه مجاهدین خلق با اعمال و رفتار شان به تمامی پرنسیپ های مثبت سیاسی، اجتماعی و اخلاقی پشت پا زده اند بزرگترین خلافکاران در بکار بردن واژه ها هستند.
"پهلوانی" تنها در داشتن هیکل بزرگ و به زمین کوبیدن حریف خلاصه نمیشود، بلکه پهلوانی باید در تمام اعضای بدن انسان، اخلاق و رفتارش نمایان و ساری و جاری باشد تا مورد تایید مردم قرار بگیرد. یک پهلوان واقعی باید قادر به استفاده صحیح از توانایی های مغزش و بکار گرفتن آن در بزنگاهای مورد نیاز مردم و همگام با آنها باشد.
چنانچه مردم ایران تختی را "جهان پهلوان" می نامند به خاطر این است که تعلق به فرد خاصی نداشته و با تمام وجودش متعلق به مردم ایران بوده. مدال هایش، اخلاق و رفتارش برای وطنمان در سطح جهانی افتخار آفرین گردیده و در قلب آنها برای ابد جا گرفته است.
آیا این آقای فیلابی که مجیز گوی مریم عضدانلو"ابریشمچی-رجوی" است و

به همین علت وجهه ای در میان ایرانیان برایش باقی نمانده را میشود پهلوان نامید؟ آیا این نامیدن بی انصافی و توهین به امثال تختی ها و مردم ایران نیست؟ پس میتوان گفت: اگر پهلوان هم بودند پهلوان های قدیم بودند
مجاهدین خلق مریم رجوی را رییس جمهور می نامند و آنهم "رییس جمهور مقاومت" با انواع و اقسام پیشوندها و پسوند های چندش آوری مثل" سیمرغ رهایی". آیا کسی را که تنها هنرش مجیز گویی مسعود رجوی و در قید و بند کشیدن سه هزار انسان در تار عنکبوتی فرقه گرایی و به انزوا بردن آنها در گوشه ای از کشور عراق و جدا نمودنشان از جامعه جهانی و منع استفاده از تمامی الزامات و نیازهای طبیعی و اجتماعی است را میتوان سی مرغ رهایی نامید؟
بنا بر تمامی شواهد و قراین ارایه داده شده از طرف جدا شدگان از این سازمان، ضد انسانی ترین روش های سرکوب و نقض حقوق انسان ها و پیچیده ترین روش های شستشوی مغزی ، و بدترین سیستم فرقه گرایانه توسط رهبران مجاهدین برای باقی نگهداشتن این سه هزار تن، توسط مسعود و مریم رجوی در این تشکیلات مافیایی اجرا میگردد که افشاگری های آقای روحانی و قصیم و دیگران فقط یک در هزاران از آن است. پس وای به زمانی که تمامی این افراد آزاد گردند و رازهای هنوز پنهان مانده را افشاء نمایند.
مجاهدین خلق تعداد پانصد نفر از اعضای به تمام عیار محکوم به وابستگی در دستگاه رهبرانشان را با تعدادی کمتر از انگشتان دست از افراد دیگر، شورای ملی مقاومت می نامند. آن تعداد انگشت شمار هم از جمله این آقای اسکندر فیلابی، مهدی سامع و منوچهر هزارخانی هستند که متاسفانه و علی رغم اینکه دم از غیر مسلمانی میزنند گوی سبقت را از اعضای مجاهدین در تعریف، تمجید از زوجین رجوی و مجیزگویی آنها از آن پانصد عضو وابسته به مجاهدین ربوده اند. وعلی رغم شهرتی که این افراد در قبل از پیوندشان به مجاهدین داشتند اکنون باعث تردشان از جامعه ایرانی گردیده است.
بسیاری از هموطنان ضمن انتقاد از رهبران مجاهدین خلق از آنها درخواست دارند و آرزو میکنند که سر عقل بیایند و با رها نمودن هزمونی کج اندیشی، ره گم کردکی، خودبزرگ بینی و ترک وابستگی به جنگ طلبان آمریکایی برای پیشبرد اهداف نوین و ضد خشونت به جامعه ایرانی به پیویندند. بدین صورت که آقایان قصیم ، روحانی و دیگران میگویند متاسفانه هنوز موفقیتی در این زمینه حاصل نگردیده است.

نوشته شده توسط: Anonymous

اقای ناثر ناسری تنها اتهام می زند و به دیگران توهین می کند و زبان ایشان زبان خسنونت است .خمینی که رهبر فقید خانم ملیحه محمدی نیست . ایشان نظرات اصلاح طلبانه ای دارند که می شود ان را به نقد کشید . اکنون خود رهبران رزیم هم در خلوت خود روزی صد بار خمینی را لعنت می کنند. چه برسد به یک فعال سیاسی سکولار که گفته شود که رهبرش خمینی بوده است!!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

دموکراسی هدف نیست و وسیله است و حکومت اسلامی بدترین مرضی است که کشوری می تواند به ان مبتلا شود . در مصر کودتا شد که اخوان المسلمین را پایین بکشند , دورود به این کودتا ! دموکراسی هم فقط صندوق رای نیست و هیچ وقت با هیچ مدل اسلام سر سازگاری ندارد .

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، بهرنگ، آیا همه گرفتاری ها و تیره روزی های ایرانیان در پان ترکیسم و پان فارسیسم و پان های دیگر خلاصه شده است و مردم ایران هیچ درد و رنج دیگری ندارند؟ ..........

دوست گرامی، بهرنگ، آیا همه گرفتاری ها و تیره روزی های ایرانیان در پان ترکیسم و پان فارسیسم و پان های دیگر خلاصه شده است و مردم ایران هیچ درد و رنج دیگری ندارند؟ چرا دست از نوشتن و گنجاندن این سخنان تکراری که هزاران بار در تارنماها و تارنگارها نوشته شده اند برنمی دارید و به جنایات بیشمار رژیم دژخیمان دوزخی حاکم بر ایران درباره ترک ها و فارس ها و کردها و عرب ها و ..... نمی پردازید؟ هم اکنون ما در فصل تابستان هستیم، به جز من و چند تن دیگر هیچکس درباره ددمنشی های رژیم آخوندی در رویداد کشتار ننگین زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در تارنمای ایران گلوبال چیزی نمی نویسد! شما درباره نویسنده این نوشتار نوشته اید: ( .......... دکتر رحیم رئیس نیا پژوهشگر و مورخ تاریخ، از دوستان زنده یاد صمد بهرنگی، مؤلف کتاب های دو مبارز مشروطه، آذربایجان در سیر تاریخ و ..... مترجم آثار یاشارکمال و نویسنده مقالات متعدد است .......... ) خواهشمندم روشن کنید کی جناب آقای دکتر رحیم رئیس نیا یک سطر درباره ددمنشی های رژیم آخوندی نوشته است؟! نمی گویم کتاب ها و مقالات متعدد بلکه می گویم یک سطر! کو آن یک سطر؟ دوست گرامی، بهرنگ، از سوی دیگر نگاه کنید به نوشته های منیره برادران ترک تبار و ترک نژاد و ترک زبان و .......... که مانند پتکی بر مغز رژیم آخوندی کوبیده می شوند! اما آیا هنگامی که من نوشته هائی را از ایشان و نویسندگان دیگر درباره ددمنشی های بیشمار رژیم آخوندی به تارنمای ایران گلوبال فرستادم یک تن پیدا شد که در همدردی با ستمدیدگان یادداشتی (کامنتی) بنویسد یا همان ترک پرستان و فارس پرستان بی تفاوت رد شدند و گفتند: "من چه کنم، به من چه!" اینها هستند آن گرفتاری هائی که تارنمای ایران گلوبال گرفتار آن است، در فصل تابستان به جای آن که سیل آسا نوشته هائی از سوی نویسندگان تارنمای ایران گلوبال درباره کشتار ننگین زندانیان سیاسی و ددمنشی های فراوان رژیم ولایت فقیه در تابستان ۶۷ به ایران گلوبال سرازیر شود یکی از فارس پرستی سخن می راند و دیگری از ترک پرستی! یکی از ارمنی ها در دویست سال پیش می نویسد و دیگری از سرفه کردن کسروی در صد سال پیش! همین نوشتار را که جناب آقای دکتر رحیم رئیس نیا درباره پان ترکیسم نوشته است اگر به یکی از سایت های هوادار رژیم فرستاده شود بی کم و کاست آن را منتشر می کند! چرا؟ چون هیچ زیانی برای رژیم ندارد! دوست گرامی، بهرنگ، شما هنگام فرستادن نوشته ای به ایران گلوبال ارزیابی کنید که آیا آن نوشتار برای رژیم زیانبار است یا نه؟ اگر زیانبار بود بفرستید و گر نه زمان و نیروئی را که باید برای کوبیدن رژیم آخوندی به کار رود برای کارهای دیگر به باد ندهید.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب بهرنگ گویا رنگی بهتر از این نمیشناسید که در یاری رساندن به مرکزگرایان ورفقای عهدعتیق نظام ظالمانه فرهنگی حاکم را رنگارنک نمایید وخوراک تبلیغاتی مرتجعین دموکرات نما را دو چندان کنید . کدام اساسنامه وپلاتفرم سازمانهای غیر فارس در حوزه نظری ---پان است - پان ایرانیست ها سازمان جوانان نیز دارند گرچه تقریبا تمام سازمانهای ملت حاکم کم وبیش پان وراسیست تشریف دارند و بنیان نظری وکارکرد عملی چپ وراست فرهنگ حاکم پارسی راسیستی ونو استعماریست و سهم ملتهای دربند مرز پر گهر تحقیر وانکار و بندگی است و زبان رسمی حاکم آلت قتل ونابودی ویوغ بندگی برای غیر پارسی زبانان است وبس - قباحت کار به اصطلاح روشنفکران وطنی پاسداران نظام تک فرهنگی به هر قیمتی ازحاکمان جبار و اعدامکاران اسلامی کمتر نیست - دادخواهی ملتهای هویت تاراج رفته را با چنین ترفندهایی وانگهایی دیگر نمیتوان خاموش کرد زحمت بخود نفرمایید

نوشته شده توسط: کاظم موافق

هموطن گرامی‌،

متاسفم که از خواندن این حقایق که بخشی از رنجنامه مردم محروم و نجیب خوزستان است، بوی تجزیه طلبی به مشام شما رسیده است. درد ما این است که خیلی‌ زود به هیجان و غلیان میرسیم و خیلی‌ زود هم فراموش می‌کنیم و عادت میکنم که خود را بفریبیم و پنهانکاری کنیم. خوشبختانه افتخار من اینست که از جانب تجزیه طلبان هم به ایراندوستی و حمایت از "مظالم فارس ها" و سلطنت طلبان و مزدوری جمهوری متهم میشوم، اما باکی نیست، آنچه را که می‌دانم و میاندیشم ، برزبان میاورم و از انتقاد سازنده و عادلانه نیز استقبال می‌کنم. اما تهمت و ناسزا را هرگز، برای آشنایی بیشتر با تفکر و نگاه من به مساله ایران و خوزستان، پیشنهاد می‌کنم سریع به نوشتارهای پیشین من بیندازید.

http://iranglobal.info/taxonomy/term/303
شاد و سربلند باشید

نوشته شده توسط: Anonymous

من يك ايراني و فارس زبان هستم
توركها اگر قصد جدايي دارند بايد همه جانبه از ايران جدا شوند بدان معنا كه كليه اتباع تورك زبان ساكن شهرهاي تهران و مشهد و اصفهان و .... بيرون رانده شده و از ايران بروند اينطور نميشود كه هم سر بار ايران بمانند هم بخشي از كشور را جدا كنند
به نظر من ايران بدون تورك ايران زيبايي خواهد بود

نوشته شده توسط: Anonymous

یعنی اینکه اطلاع داشته باش عقیدۀ پان ترکیسم از کجا شروع شده و اکنون به کجا رسیده. و به افکار خودت مراجعه کن ببین تا کجا با آن مرز داری یا نداری؟ اگر مرز نداری یعنی پان ترکیست هستی. و اگر مرز داری نیستی. اگر هستی دلایل درستی آن برای شما چیست؟ اگر قبول نداری چرا آنرا صحیح نمیدانی؟ در ترکیه پان ترکیسم الان به چه شکلی ادامه دارد. سیاست داوداوغلو و نگاه به شرق چکارها کرده؟ ترکیه پرست ها در آذربایجان ایران چه سیاستی را دنبال میکنند؟ در کل مقاله آگاهی میدهد که مسایل آذربایجان را خودت درست حل کنی و به دام نقشه کشان خاورمیانه بزرگ و نظریات داود اوغلو یعنی عثمانیزم نو نیافتی. مقاله میگوید بدان و آگاه باش که برایت نقشه کشیده اند، و از تبعیض و ستمدیدگی که در آذربایجان حاکم است، آمریکا ،صاحب نقشه خاورمیانه بزرگ ، و ترکیه صاحب نقشه مکمل آن، نئوعثمانیزم ، در زرورق "نگاه به شرق" آماده اند

به نفع برنامه های خود سوء استفاده کنند. حساب دستت باشد. بدبختی خودت را باید خود چاره کنی. از این امامزاده ها چراغی برایت روشن نمیشود.و همین طور ار عقیده پان ترکیسم و ترکگرایی. شفا نمی یابی. درست و حسابی باید بدنبال حق و حقوقت باشی. ببین کی متحد سالم توست. و کی واقعاً میخواهد همه از ستم رژیم و تبعیض آزاد شوند. در همه حال دانستن تاریخچه درست پانترکیزم کمک میکند که راه درست را خودت پیدا کنی و بدام این چیزی که امتحانش را داده و بیراهه بودنش در تاریخ ثابت شده کله معلق نشوی.