Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

نگارنده مقاله و موضوع ممالك محروسه در ايران:اصطلاح «ممالك محروسه» مربوط به سیستم تشکیلات اداری و تقسیمات مملکتی در ایران دوران قاجار است و در‌ دوران مشروطه هم پس از تصويب قانون انجمن‌های ايالتی و ولايتی تقسيم‌بندی كشور برپايه‌ی اهميت و جايگاه مناطق مختلف به معيار آنزمان و نه مبتنی بر مرزهای قومی به «ممالك»تقسيم میشد.اما طرح مجدد و بیرون آوردن این اصطلاح کهنه شده از موزهء مفاهیم مربوط به سیستم اداری و تقسیمات کشوری دوران قاجار به بازار سیاست از طرف محافل تجزیه طلب ونژاد پرست آنهم بیرون از جایگاه و موقعیت تاریخی و سیاسی دوران خودش و خارج از بار معنایی که این اصطلاح درعصر قاجاریه داشته، میخواهند نتیجه بگیرند که ایران نه یک کشور بلکه چند کشوراست.بکار گیری عبارت جعلی و مغرضانه جغرافیایی به نام ایران- که منظور ایران یک «منطقهء جغرافیایی» است و نه یک کشوری برخوردار از یک هویت تاریخی

... ـ تمدنی و فرهنگی.در ضمن ایران هیچ وقت در گذشته نه امپراطوری بلکه شاهنشاهی و به گفتۀ هگل سرزمین پارس نخستین کشوری بود که «دولت» به معنای امروزی داشت و هنوز این نوع نظام سیاسی(سلطنتی ) در اروپا پا برجااست.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

در بحث فردوسی نکته ای را یادآوری کنم: شاعر و نویسنده از زبان شخصیتها میتواند "همه چیز" بگوید. منفی و مثبت. یا آمیخته. یا فحش های آب نکشیده. یا حرفهای ضد انسانی و... نمی توان آن ها را الزاماً نظر خود هنرمند دانست. چرا که هرچه کاراکتر میگوید تنها فکر خود اوست و به نظر نویسنده ربطی ندارد. این از الفبای کار هنری ست. در متن اثر همیشه سخن هنرمند در جای مخصوص و جداگانه قرار دارد. همانطور که سخن قهرمانان. مثل «کنون رزم سهراب رانم نخست-ازان کین که او با پدر چون بجست» سخن فردوسی. همی گفت : "کاکنون پیاده‌ دوان- کجا پویم از ننگ تیره‌ روان" سخن قهرمان. و مانند اینها. درمورد شعرهای معروف به زن ستیزانه فردوسی که درآورده اند و اصالت آنها هم زیر سئوال است یک چیز نظرم را جلب کرد - آنها از زبان قهرمانان گفته شده و نمیتوان به پیشانی فردوسی مهر کرد:

[شاه یمن هنگامی كه دخترانش را ـ كه سخت دوست می‌دارد ـ به ناچار به پسران فریدون به زنی می‌دهد و از جدا شدن از دختران دل آزرده است، می‌گوید:
«به اختر كس آن دان كه دخترش نیست / چو دختر بود روشن اخترش نیست» ]این سخن فردوسی نیست. سخن قهرمان فردوسی ست. برخیها میخواهند فردوسی شعار آزادی زن از زبان قهرمانش جار میزد! واقعاً که کار این مردم عجیب است. فردوسی باید هم عقاید شاهان را بیان میکرد. چون قهرمانش شاه است و چنان نظری دارد. وقتی پدری به اجبار دخترش را به زنی میدهد و از سرنوشت او نگران است طبیعی که احساس بدبختی کند. و بگوید : ایکاش بچه نداشتم. و گرفتار این نگون بختی نمیشدم.....
نوشته شده توسط: Anonymous

همانطور که میدانید عقب افتاده ترین و پست ترین نوع انسانی آخوندها و در کل اسلامگراها هستند که ایدئولوژی اسلام این نوع بسیار عقب افتاده را زیر پرچم خود علیه ی بشریت جمع کرده است. تفاوت آنها :آخوندهای داخل ایران،طالبانها، القاعده ایها و سایر نیرو و پاسداران آن ایدئولوژی ضد هستی فقط در زبان،پوشش و تفاوت ناشی از منطقه ی جغرافیایی است. در اروپا و یا در ژاپن بدلیل اینکه

همانطور که میدانید عقب افتاده ترین و پست ترین نوع انسانی آخوندها و در کل اسلامگراها هستند که ایدئولوژی اسلام این نوع بسیار عقب افتاده را زیر پرچم خود علیه ی بشریت جمع کرده است. تفاوت آنها :آخوندهای داخل ایران،طالبانها، القاعده ایها و سایر نیرو و پاسداران آن ایدئولوژی ضد هستی فقط در زبان،پوشش و تفاوت ناشی از منطقه ی جغرافیایی است. در اروپا و یا در ژاپن بدلیل اینکه اسلام قدرت ندارد نوع بشدت عقب افتاده ی انسانی گروه ها و باندهای تبهکار مانند مافیا را تشکیل میدهند. انسانهای بشدت عقب افتاده در شعور و آگاهی در صورت رسیدن به قدرت میتوانند صدمات بسیار جدی به بشریت و تکامل او و آسیب های عظیم به محیط زیست وارد کنند چونکه هیچ تحولی در سطح آگاهی آنها در این میلیونها سال تکامل بشر بوجود نیامده است. آنها میتوانند جلوی تکامل آگاهی بشر را در صورت بقدرت رسیدن بگیرند همانگونه که ایدئولوژی ساخته ی محمد بن عبدالله با جوامع بشری انجام داده است. برای جلوگیری از بقدرت رسیدن این انسانها بسیار عقب افتاده باید وسیله ی آسیب رساندن را برای همیشه از دسترس آنها خارج کرد.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

معنای سخن لوایی گرامی را از «اندوه ترک» « ستم مضاعف ترکی زبان ایران» درک کردم. و معنای «اندوه فارس» را « حسرت گذشته تاریخی فارسی زبانان» فهمیدم. که درستش « "بخشی " از فارسی زبانان» است. درک ستم مضاعف برای این بخش که نمی خواهد آنرا ببینند ممکن نیست. ستم مضاعف ترکی زبانا ن وجود دارد و بسیار دردناک و نابودگرانه است. کسی که چشمان خود را بسته و چنین چیزی ندیده است آنرا درک نمیکند. سخن گفتن با آدم چشم بسته و برف ندیده که نمیخواهد برف را بشناسد ، تلاش بی نتیجه ایست.
به جوانب دیگر موضوع در بالا اشاره کرده ام.
امیدوارم لوایی گرامی سرفرصت نظرات خود را پیرامون استقلال در مقاله ای منتشر کند. با آرزوی سلامتی برای ایشان. و پوزش از اینکه ممکن است کامنتهای خاشیه ای و خارج از موضوع زیر نوشته اش قرار گیرند. چون فعلاً درگیر حل مشکل آنها هستیم.

نوشته شده توسط: Anonymous

عزیز محترم، آزاد بلوچی. از اینکه لطف فرموده نوشته ام را خوانده اید ممنونم، آما اگر کمی با دقت می خواندید، خوشحال میشدم. دوست عزیز اول اینکه من در این نوشتار عقیده شخصی ام را در مورد تجزیه طلبی و یا ایران واحد ذکر نکرده ام و به قول شما تعیین تکلیف نکرده ام، هر چند خودم هم در این مورد صاحب عقیده ای هستم و اما همچنان که در مقاله ذکر نموده ام این نظر شخصی من و شما نیست که سرنوشت یک ملت را رقم می زند. رای، رای اکثریت است و این اکثریت، مسلما که برخاسته ازخود آن ملت است نه اشخاص دیگر. سرنوشت بلوچ را باید خود خلق بلوچ تعیین کند نه کس دیگری و من درهیج کجای نوشته ام برخلاف این مطلبی ننوشته ام نمیدانم چرا شما اینطور برداشت کرده اید.

تنها نظر شخصی که من در نوشته ام آن را ابراز داشته ام، حفظ اتحاد تا دستیابی به آزادی برای تمامی خلق های ساکن ایران است و تجزیه و یا عدم تجزیه قدم بعدی است که هر خلق اعم از بلوچ، کرد و یا ترک خودش به آن رای خواهد داد. ای کاش با دقت می خواندید، در این نوشتار بویی از راسیسم به مشام نمیرسد.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب یلنیک فقط لازم است ... تحلیلهای آبکی شما را در جملات کوتاه بدهیم .. تورکیە بدون سرزمین کوردستان یک آب شیرین ندارد آنچە کە آب ایران ، تورکیە، عراق سوریە بین النهرین نامیدە میشود تمامأ از کوهای قندیل ، زاگروس، آگری، آرارات. چل چمە حسن کیف کوردستان سرچشمە میگیرد

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

آزاد بلوچی عزیز، « من میخواهم ...» چیست؟ موضوع اینه که « من چه و چه میخواهم » درست نیست. درستش آن است که گفت « شرایط چه میخواهد - و چه لازم دارد». سد حکومت ایستاده آنجا. و خون میریزد. این « من میخواهم» شما هم مانع «همبستگی عمومی» ست. دقت کنیم شرایط حاضر «همبستگی میخواهد-برای ایجاد یک دموکراسی نسبی». اما شعار زود رس شما کمر این همبستگی را میشکند. و همه را فراری میدهد. دیگر تنها میمانی و شکست میخوری. کی گفته دموکراسی همه چیز میدهد. نویسنده هم نگفته. دموکراسی اگر موفق پیاده شود حداقلها را با خود میاورد.بعد باید مبارزه را جهت تحقق خواسته های دیگر ادامه بدهی. از حالا «من حلوا» میخواهم -حلوا درست نمیشود. اول باید وسایل داشته باشی. جانم شما هیچ چیز ندارید. دستتان خالی ست. چرا « از رؤیا» حرف میزنید.

در اروپا و آمریکا پیش از فدرالیسم- حکومت کلیسا-دیکتاتوری -و بردگی - را لغو کردند- که راه استقلال و فدرالیسم باز شد. مثل شما یکهویی نپریدند به استقلال. آنها مثل دوستان ما قرقی نبودند که سریع به آشیانه بنشینند. در خیال و رؤیا. پای پیاده همه جاده ها را هموار کردند که به اینجا رسیدند. من از شناخت و آگاهی این دوستان براستی وحشت میکنم. نمیدانم شاید میخواهند با دستان عموهای جهانی اکراین و وو درست کنند. بله این ممکن است.ولی آزادی و سعادت بدست نمیاید. مردم ارباب عوض میکنند. فقر هم مثل کوه اورست آنجا سبز میشود.ساده تر و روشن تر از این دیگر نمیشود حرف زد. این دوستان بیشتر در اروپا هستند ولی دریغ و درد که اینجا یخ زده اند. نه مثل آب.مثل بتون.
نوشته شده توسط: Anonymous

انسان فارس، انسان ترک ! تعبیری بغایت مادون تاریخی- ارتجاعی متعلق به پیش ازعصر رنسانس,از«انسان» که پیش از آنکه آنرا را در دستگاه فکری ناسیونالیسم قومی به تحقیر بکشاند میبایستی آنرا اول در وادی تاریک,به مسلخ تقسیم بندی «اندوه ها، رویاها و اولویت های» نژادی کشاند و بعد فهمید تا چه حد این ادعا ی "رهایی" صحت میتواند داشته باشد؟ از این جمله رنه دکارت که «می‌اندیشم، پس هستم »یعنی اصالت انسان«هستی = بودن» متعلق به اندیشیدن(عالی‌ترین هستنی که خاص انسان می‌باشد،فارغ از مذهب و نژاد) اوست،بیش از ۴۰۰ سال میگذرد.اما در این تعبیر بغایت مادون تاریخی از«انسان » که نگارنده از آن صحبت می‌ کند و جهت کار«انسان »را در روابط اجتماعی تعیین می‌کند,چگونگی«هستی = بودن» وسرشت رابطه این «انسان به خود واگذاشته شده» با جهان,به میزانی که طبیعت نژادی که بر او حاکم است معنا و آگاهی پیدا می‌کند. بقول حافظ : چو..

...قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند.!!
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب پاپاک خرمدین اذری ایرانی ...شما که اعتقاد دارید مسیر تکاملی ایران کاملا وارونه و بر عکس دیگر سرزمینها بوده(بدین معنی که زمانیکه در کل دنیا نظام برده داری حاکم بوده در ایران حقوق بشر که مفهومی زاییده دوران سرمایه داریست حاکم بوده و ایران حکومتی لاییک و سکولار داشته!!و اکنون در اثر تکامل وارونه به سنگسار وقطع عضو واعدام در ملا عام و چاه جمکران رسیده و از طرفی بیان می کنید که چون تورکی کلمه ای برای فرهنگ ونبردبان ندارد ،پس تورک ها فاقد فرهنگ بوده ونمی توانند پشت بام بروند! میتوانید این منشور حقوق بشر را که از هزاران سال پیش به مفهوم ان رسیده اید و در ایران عملی میشده به زبان فارسی ترجمه کنید؟یعنی طبق نظریه خودتان شما که برای حقوق و حق و بشر و انسان کلمه ای نداریدچگونه توانستید به مفهوم حق و حقوق و بشر پی ببرید؟!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

""" بحران آب، کمبود مواد غذا ئی و تغییرات جوی """ نیاز به یک کشور مرکزی که زمینهای حاصلخیز آسیای مرکزی را به اروپا ارتباط دهد و در شرایط ناگوار جوی،تبادل سوخت و غلات قاره‌ای را میسر سازد به "" صلح و ثبات "" جهانی‌ کمک خواهد کرد، منطقه ما از کمبود آب شرب و نوشیدنی رنج میبرد، بدون شک، کشوری مثل ترکیه با منابع عظیم آبی‌، نه تنها میتواند آب مورد نیاز قبرس را تامین کند، بلکه میتواند این آب را به اسرائیل انتقال دهد، و عراق و سوریه را در مبارزه با خشکی یاری دهد، بزودی خط آهن """ باکو، تبلیس و قارص """ تکمیل خواهد شد، "" جاده ابریشم "" در حال احیا شدن است، و ارتباط شرق با غرب، از طریق آزربایجان و ترکیه میسر خواهد شد.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

رازی گرامی با تشکر از تذکر بسیار بجای شما. کاملا درست است و من به این موضوع توجه نکرده‎ام که آیا این بیت از فردوسی است یا منتسب به او. من شاهنامه شناس نیستم و در تمام عمرم تنها یک بار شاهنامه را خوانده‎ام و واقعیت این است که یادم نمی‎اید که آیا در نسخه‎ای که من خوانده‎ام، این بیت وجود دارد یا نه. این بیت، از بس در اعتراضات و ایرادگیریهای این و آن آمده است که در ذهن من، بعنوان بیتی از فردوسی نقش بسته است. با خواندن تذکر بجای شما، جستجویی در اینترنت کردم و با نظرات متفاوت روبرو شدم. بسیاری از آنها بدون ذکر سند و مدرک، انتساب آن را به فردوسی رد یا قبول کرده‎اند. به چند نوشته، با ارائه سند و مدرک، برخوردم از جمله به مطلبی از دکتر ابوالفضل خطیبی که نوشته است: "به گیتی بجز پارسا زن مجوی / زن بدكنش خواری آرد به روی
زن و اژدها هر دو در خاك به / جهان پاك ازین هر دو ناپاك به

بیت آخر در ۱۵ دست نویس از كهن‌ترین و معتبرترین دست نویس های شاهنامه (۴) كه تصحیح جلال خالقی مطلق بر پایه ی آن ها استوار است، نیست و در چاپ های معروف ژول مول و مسكو و حتا بروخیم نیز دیده نمی‌شود. پس این بیت چه گونه معروف خاص و عام شده است؟ تا آن جا كه بنده جست و جو كرده است،‌ بیت یاد شده در چاپ كلكته (رك. چ وُلرس، ج ۲، برگ ۵۵۱، پی نوشت۲) و بمبئی (۱۲۷٦هـ.ق، برگ ۱۱۹، ب ۵ از پایین) كه اساس آن ها دست نویس های متأخر و كم اعتبار شاهنامه بوده، آمده و از همان طریق به برخی از چاپ های كم‌اعتبارتر ایران مانند شاهنامه چاپ امیربهادر (برگ ۱۱۰، ب ۲۱)، شاهنامه‌ای كه انتشارات ایران باستان به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی منتشر كرده (ج ۱، برگ ۱۳۱، ب ٦ از پایین)، چاپ محمد رمضانی (ج ۱، برگ ۴۳۲، ب ۱۰٦۷۹)، چاپ امیركبیر (برگ ۱۲۳، ب ۳۵) و چاپ دبیر سیاقی (ج ۲، برگ ۴۸۷، ب ۵۲۴) راه یافته است.
دکتر ابوالفضل خطیبی"
http://aryaadib.blogfa.com/post-609.aspx

*** من با پوزش از شما و همه خوانندگان گرامی، نوشته خودم را به اینگونه اصلاح می‎کنم و امیدوارم که حق مطلب را ادا کرده باشم: «می گویند که فردوسی از زبان شخصیتی در شاهنامه می‎نویسد: "زن و اژدها هر دو در خاک به". حتی اگر فرض بگیریم که این بیت از خود فردوسی است، باز هم باید توجه داشته باشیم که در آن زمان چنین سخنی خریدار دارد. کسی بجز این فکر نمی‎کند..»
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

جناب عیوض، کامنت شما جایش در زیر این نوشته نبود. به صفحه شما منتقل شد.

نوشته شده توسط: Anonymous

بر روزگار این روشن فکران قومی و تجزیه طلب و چپی در واقع باید گریسد. مرزگزاری بین انسان ترک و پارس یعنی بوجود اوردن جنگ نژادی و نابودی ادمی از یک تبار .اشکال نه از ترک بودن ویا پارس عرب بودن است بلکه اشکال از اندیشه توست که فاجعه می افریند . همین تفاوت گذاشتن بین ترک و پارس در جنگ دوم بین یهودان المانی و نژاد المانی به گشتار هولناک کشید.روی سخن با نویسنده نیست هر گز بلکه با بانیان ان است که از شکم حز ب توده و کرملین بیرون امدند وهمانند سرطان همه اجزای جامعه را الوده کردند.تاسف از این است که این روشنفکر ابزار سیاست دولتهای خارجی شده اند.برای نمونه توجه کننید که سیاست حزب توده را هنوز کرملین دیکته میکند و سیاست مجاهدین را دولت امریکا و سیاست کوردان را غربی ها.رویداهای اخیر دراوکراین باید هشداری باشد برای کسانی که سنگ جدائی را به سینه میزنند.

دولت روسیه به سادگی میتواند همه اذربایجان را همانند اران بخش شمالی ان قورت دهد و مرزهای خود را گسترش دهد. انچه در سوریه کنونی میگذرد ترجمه همین فکر است که هدفی جز تخریب و نابودی انسان سوری نداشته است . بدون شک جدائی اذربایجان از ایران نیز چنین سرنوشتی خواهد داشت. ایا میخواهید به هر قیمتی فکر خود را عملی کننید ؟ بفرمائید این گوی این میدان.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب بهنام گرامی، فرموده‌اید: «نقد توهین نمی‎کند، سازنده است. پیشداوری ندارد» نوشته‌ای که من هم زیرش را %100 امضا می کنم. ولی در مثالهایتان نمونه‌ای از فردوسی می‌آورید که درست 180 درجه با این حرفتان زاویه دارد. شما می‌نویسید: «فردوسی فرزند زمانه خویش بود. دورانی که مردسالاری در آن چیره بود. پدیده منحوسی که هنوز هم باقی است. فردوسی از زبان شخصیتی در شاهنامه می‎نویسد: "زن و اژدها هر دو در خاک به"» آیا می‌توانید جهت آگاهی خوانندگان بفرمایید این بیت را در کجا (کدام شاهنامه، کدام جلد، کدام داستان و بیت چندم) دیده‌اید؟ جهت اطلاع شما می‌نویسم که این بیت در هیچ، تأکید می‌کنم هیچ کدام از دستنوشته‌های 15گانه شاهنامه وجود ندارد. آیا آوردن چنین مثالی از طرف شما چیزی بجز "پیشداوری" است؟ اگرچه مسئله به موضوع اصلی ربطی ندارد، ولی از آنجایی که خود شما مطرحش کردید، من هم ناچار از تذکر شدم. امیدوارم این

تذکر را به حساب مچگیری نگذارید، قومگرایان چنان فضای اینترنت را با انبوهی از اطلاعات غلط پر کرده‌اند که حتی انسان فرهیخته‌ای مثل شما هم بدامشان می‌افتد. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: http://atropat.persianblog.ir/post/156/
البته همانطور که گفتم، این بحث را به عنوان یک پرانتز بپذیرید. نسبت دادن سخنان نادرست حتی به آدمی که هزار سال پیش فوت کرده است، کار درستی نیست
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای منوچهر دولت ايران فارسی فارسیست ، وگرنه برای ٣٠ مليون ترک شيعه ميتوانست يک مدرسه بزبان ترکی داير کرده و شعون و تاريخ ١٢ امام را بزبان ترکی تدريس کنند تا کارشان راحت تر پيش رود و اين همه درد سر ما پانترکيستهای وابسته بخارج وطن فروش هم نصيبش نيمشد و از عنوان دولت شونيست و راسيستی هم خلاصی پيدا ميکرد. ولی حقيقت اين است که هم شاه و هم شيخ فارسی فارسی است.

نوشته شده توسط: Anonymous

بر روزگار این روشن فکران قومی و تجزیه طلب و چپی در واقع باید گریسد. مرزگزاری بین انسان ترک و پارس یعنی بوجود اوردن جنگ نژادی و نابودی ادمی از یک تبار .اشکال نه از ترک بودن ویا پارس عرب بودن است بلکه اشکال از اندیشه توست که فاجعه می افریند . همین تفاوت گذاشتن بین ترک و پارس در جنگ دوم بین یهودان المانی و نژاد المانی به گشتار هولناک کشید.روی سخن با نویسنده نیست هر گز بلکه با بانیان ان است که از شکم حز ب توده و کرملین بیرون امدند وهمانند سرطان همه اجزای جامعه را الوده کردند.تاسف از این است که این روشنفکر ابزار سیاست دولتهای خارجی شده اند.برای نمونه توجه کننید که سیاست حزب توده را هنوز کرملین دیکته میکند و سیاست مجاهدین را دولت امریکا و سیاست کوردان را غربی ها.رویداهای اخیر دراوکراین باید هشداری باشد برای کسانی که سنگ جدائی را به سینه میزنند.

دولت روسیه به سادگی میتواند همه اذربایجان را همانند اران بخش شمالی ان قورت دهد و مرزهای خود را گسترش دهد.
انچه در سوریه کنونی میگذرد ترجمه همین فکر است که هدفی جز تخریب و نابودی انسان سوری نداشته است .
بدون شک جدائی اذربایجان از ایران نیز چنین سرنوشتی خواهد داشت. ایا میخواهید به هر قیمتی فکر خود را عملی کننید ؟
بفرمائید این گوی این میدان.
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

اقبالی عزیز و گرامی درود بر شما. از اینکه به بحث اصلی پرداخته‎اید ممنونم. من با شما کاملا موافقم که "امر احترام به ملل نمی تواند ضربه گیر انتقاد به گذشته و راه جوئی برای کشف افق های نوین گردد.جامعه ما فاقد سنت های مبارزه علنی و دمکراتیک است و بایستی بستر انتقاد و شکستن تابوها را در فضای عاری از هراس و با ابزار آزادی های بی قید و شرط سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی فراهم کنیم."
از نظر من همه چیز قابل نقد است و در این مورد تابویی ندارم. از نظر من می‎توان خدا، دین، پیغمبر، قران، تجزیه‎طلبی، هویت‎جویی، تمامیت ارضی، فردوسی، ده ده قوقود، حافظ، مارکس، انگلس، کانت، فره ایزدی، بزقورد و همه و همه را به نقد کشید، آن هم نقدی بیرحمانه. ولی بین نقد و انتقاد و آنچه که نقد بیرحمانه می‎خوانم با توهین و تحقیر تفاوت قائلم. نقد توهین نمی‎کند، سازنده است. پیشداوری ندارد. موشکافانه بررسی می‎کند و به نتیجه می‎رسد.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

*جناب "بحث" لوایی گرامی، از تجارب خود میگوید. نه از زندگی نامه. تجارب ایشان برای بحث من لازم است. دوست دارم از این تجارب آگاهی داشته باشم. لطف کنید بحث ما را منحرف نکنید که در این حالت مجبورم کامنت تان را به داخل بحث راه ندهم. این را جهت اطلاع شما و دیگران نوشتم که مسایل انحرافی ممکن است مطرح کنند. کامنت شما نمونه ی طرح مسایل خارج از بحث ماست. **"آذربایجان گرامی، بله جریان چنان بود و همانطور که نوشته اید تغییر پیدا کرده است. ***لوالی غزیز، در مقالاتم نوشته ام « مبارزه در آذربایجان» پیش از جنبش سبز راه مسالمت آمیز حقوقی را شروع کرده است. من این راه را درست میدانم. نه ، منظورم این نیست که جریانی راه خشونت را برگزیده، خواسته ام عدم موافقت خود را نسبت به «راه خشونت آمیز» بیان کنم.اما بااین مسئله موافقم که راه موفقیت از دموکراسی میگذرد. و همبستگی نیروها ضرورت دارد.

که خود شما چنین قید کرده اید:«مگر ما مخالف به وجود آمدن نظام دموکراتیک در ایرانیم. در این راه حتی کمکتان نیز خواهیم کرد و راه ما نیز از این میگذرد. عمل سیاسی ما تابع قواعد دموکراسی است نه تابع قواعد حاکمیت موجود.» همبستگی تفکر فدرالی و استقلالی و چپ در خود آذربایجان و تا حدودی در دیگر جا ها ممکن است. هر چند سختی ها یش را دارد. ولی با «دموکراسی خواهی تمامیت ارضی خواهان» ممکن نیست. بخشی از آنها اعلام کرده اند:« حفظ تمامیت ارضی کارپایه ی هر گونه همکاری سیاسی ست»-در مقابل کومله-دموکرات گفتند. حکومت ایران سد بزرگ حرکت دموکراسی خواهی ست.برای شکست آن همبستگی همه نیروهای ذینفع در دموکراسی ضرورت تاریخی ست. بدون آن هم سد نمیشکند. اگر هم بشکند پیروزی با «آلترناتیو سازان-چلبی سازان» است. در این میان شعار « استقلال» بسیار زود رس است. چرا که «مانع» همبستگی ست. این شعار جایش بعد از شکست سد، و بعد از فدرالیسم بود- اگر ضرورتی بود. شعار وقتی داده میشود که شرایط عملی آن مهیا باشد. سد حکومت به اضافه سد عمده ی اپوزیسیون- موجود است. اینجا چگونه این شعار عملی ست ؟ در این وضعیت شعار همبستگی آفرین نیاز است. مثل فدرالیسم. من شرایط هر نقطه را خاص میدانم و شرایط دیگر جا ها دلیل بر موفقیت نقطه من نمیتواند باشد. در اوکراین نیروی ناسیونالیست خطرناکی که همکار غولهای جهانی ست با خصلت فاشیستی ، کنترول را در دست گرفته است. اینجور استقلال بله میتواند پدید آید -که یک نوع چلبی سازی ست. اما همانطور که گفتم در آذربایجان خواه ناخواه منجر به «جنگ» میشود. و چنین نیرویی سر و کارش با خشونت و جنگ خواهد بود.یعنی «برنامه اوکراین سازی» در آذربایجان از جنگ تفکیک ناپذیر خواهد بود. من این راه را درست نمیدانم. بله «پارلمانچی ها» در این راه اند. و اوکرایین سازان جهانی نیز گوش بزنگ . می پذیرم شعار استقلال- شعار عملی برای امروز نیست. برای آینده است. شاید در آینده به شکلی -که هنوز روشن نیست منفی یا مثبت-تحقق یابد. یا حتی شکست بخورد. از نظر من این وضعیت عینی این شعار است. و بر این اساس آنرا زود رس- مانع همبستگی کنونی- و آوانتوریستی(ماجراجویانه) میدانم. شعار استراتژیک یک گروه است.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ائليار خاطره ای را برايتان تعريف بکنم در سال ١٩٨٩ انجمنی داشتيم که برای اولين بار تصميم گرفتيم در خارج از کشورجشن ٢١ آذر حکومت ملی برگزار کنيم و خدمات و حقانيت حکومت ملی را بشناسانيم برخی از اعضای انجمن آنچنان تحت تاثير نوشته های مرگز گرا بودند « حتی از کادر های جدا شده تشکيلاتهای چپ » که ميگفتند ما حاضريم هر کاری که بگوئيد همکاری بکنيم ولی نبايد شما جشن ٢١ آذر و حکومت ملی آذربايجان را برگزار بکنيد مخصوصا که اصلا اسم سيد جعفر پيشه وری را نبايد ببريد .منتها زمان گذشت و حقايق و حقانيت ٢١ آذر را آنچنان بر تبليغات منفی مرگز گراها سايه افکند که امروز ٢١ آذر بعنوان الگوی تجربه دولتی « گونی آذربايجان دولتچليق عنعنه سی» حرکت ملی آذربايجان تبديل شد. و در ضمن مرز های سياسی که بين ملت آذربايجان کشيده شده آنقدر سست است که حد و حساب ندارد و اين مرز توسط سلاح دولت ايران برقرار است. « لازم بياد

بياد آوری است که بهيچ وجه علايق و عادت و عنعنه و روابط فرهنگی و ادبی وخويشوندی بين جنوب و شمال ارس در طول تاريخ قطع نشده.
نوشته شده توسط: Anonymous

با سلام ، بالاخره ما نفهمیدیم!! که آیا آقای لوایی بحث سیاسی میکند، تا در سایت ایران گلوبال برای خودش تبلیغ زندگی نامه میکند؟ آیا دیگران نیز باید بجای بحث سیاسی تبلیغ زندگی نامه بکنند؟ باید در اینجا به محضرایشان برسد که میلیونها انسان ایرانی که نزدیک یک ثلث قرن در تبعید گاه خارج، زندگی میکنند، به هیچ کدام آنان دعوتنامه فرستاده نشده است! که تشریف بیاورند و در تبدگاه خارج زندگی بکنند. اغلب اینان از شکنجه و اعدام ، از سرکوب و تهدید و جنایات رژیم اسلامی ایران گریخته، و جان بدر برده اند. دوستان لطفا به جای بحث سیاسی تبلیغ زندگی نامه نفرمائید! اگر مشتاق این کار هستید، آنرا در مقاله جدا گانه با اسم بیوگرافی ارئه بفرمائید، که خوانندگان نیزشما و فعالیتهای سباسی شما را بهتر بشناسند. با احترام.

نوشته شده توسط: Anonymous

ميگويم رژيم جنايتكار آخوندها تنها در فكر ايجاد امپراطوري شيعه هست و ترك و عرب و فارس و لر و بلوچ و . . . . نميشناسد و تا زمانيكه در استحكام پايه هاي حكومت شيعي كوشا باشي, درهاي نعمت برايت گشوده هست. ميگوئي مرغ يك پا دارد و بس و اين حرفها كشك هست !

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب نويسندہ محترم:
آيا مردم بريتانيا کم بود دموکراسى دارند يا حکومت بريتانيا غير دمکرات استکہ امروز ملت اسکات و اسکاتلند ميخواھند سرنوشت خود را بہ دست خود بگيرند ويا بھتر بگويم کہ تنھا پيشرفت و ترقى و آيندہ بھتر خود را در استقلال اسکاتلند ميبينند؟
عزيز برادر من بلوچ و يا آن کورد و تورک وآن عرب الآحوازى و.... از پان فارسيسم ايرانى صدقہ سر نميخواھد کہ شما يا ھر کس ديگرى برايش تعين تکليف کنيد. من از بلو چستان غربى ميخواھم با بلوچستان شرقى يکجا شدہ و سرنوشتمان را بہ عنوان يک کشور آزاد در کنار فارسيستان شما کہ مى تواند با تاجيکستان و بخش درى نشين يا فارس نشين افغانستان يکجا شود بدست بگيريم و مثل انسانھاى آزادہ بہ زندگى و آزادى احترام بگزاريم. عزيز برادر اگر اسکاتلند ميخواھد از بريتانيا مستقل شود اين فقط ملت اسکات است کہ حق راى دارد زيرا اين فقط ملت اسکات است کہ بہ روزى خود را در

استقلال سرزمين اسکاتلند ميبند. اگر بہ دمکراسى معتقد ھستيد پس مانند يک دمکرات عمل کردہ ودر آيندہ اى خيلى نزديک بہ راى ملتھاى بلوچ , تورک , کورد , عرب و.... احترام بگذاريد و حتى يارى بفرماييد کہ آيندہ اى بدون کشت و کشتارداشتہ باشيم و بہ توانيم در آيندہ روابط تجارى دوستانہ اى داشتہ باشيم . کہ واقعٲ اين بہ نفع فارسستان آيندہ خواھد بود.
نوشته شده توسط: Anonymous

اصلاح، در آخرین کامنت من،شهر """ عین ال عرب "" عین ال عین نوشته شده

نوشته شده توسط: Anonymous

یک عده از روشنفکران آزربایجانی هستند که شدیدا نگران تجزیه ایران هستند. و تنها راه نجات ایران را درفدرالیسم میدانند. تمامیت عرضی ایران فوق العاده برایشان مقدس است.این روشن فکران خیلی جلوتر از توده مردم حرکت میکنند. همانطور که کمونیست های خیالاتی زمانی کیلومترها جلوتر از توده مردم عادی حرکت میکردند. فدرالیست های آذربایجانی نمیخواهند به خود بقبولانند که ایران تجزیه شده است. در واقع , در صد بالایی از مردم آزربایجان مدت هاست که ایران را طلاق داده اند. تمامیت ارضی ایران امروز بزور سلاح سپاه پاسداران حفظ میشود. حتما میگویید که این حرفها شعارهایی بیش نیستند. شما مقیمان خارج اگر به شهر های آذربایجان جنوبی سفر بکنید و با جوانان زیر سی سال حرف بزنید, آنوقت خواهید فهمید که حرف های من شعار نیستند.

برای شما یک مثال ساده میزنم؛ هفته گذشته پاسداران حکومت پرچم بزرگی را در ضلع پایین استادیوم فوتبال تبریز به حالتی مظلومانه نصب کرده بودند. جایی که صد در صد خالی از تماشاگر بود. دلیل نصب پرچم در منطقه خالی از تماشاگر به این دلیل بود که تماشاگران اجازه بالا بردن پرچم ایران را در بینشان نمیدهند. و این در حالی است که به دفعات آنان خود پرچم آذربایجان را در مسابقات مختلف بالا برده اند. پاسداران به دفعات سعی در بالا بردن پرچم ایران در داخل تماشاگران را داشته اند که هر بار توسط تماشاگران پایین کشیده شده. آیا این مثال برای شما کافی نیست که قشر جوان آذربایجانی ایران را نمیخواهد... همان تماشاگران در فصل گذشته بازیهای آسیایی بنر "آذربایجان ایران نیست" را بالا بردند. آیا فکر میکنید اینها یک عده وطن فروش خائن,فریب خورده,عامل خارجی,هستند... ! ما فکر میکنیم اینها جوانان دلیر آذربایجانی هستند که کیلومترها جلوتر از روشنفکران فدرالیست آذربایجانی حرکت میکنند و در پی جدایی وطنشان از آنچه ایران خوانده میشود,هستند.من فکر میکنم جوان هایی که در آذربایجان جنوبی سیمبل بوز قورد نشان میدهند, اشتباه نمیکنند, بلکه فدرالیست های روشنفکری که نگران تجزیه ایران هستند, اشتباه میکنند. آینده هست که این را برایمان روشن خواهد ساخت.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب آ.ائلیار گرامی، بحث استقلال خواهی ما با توپ و تانک و مسلسل و کشت وکشتار نیست. قواعد ما چندان که اشاره کردید مبتنی بر قواعد دموکراسی است. ما خود نسلی هستیم که از دیکتاتوری ناسیونالیسم رنج می بریم. ما اگر طرفدار خشونت وقتل و ...بودیم تفنگ به دست می گرفتیم و به کوه می زدیم. از بدو پیدایش حرکت تابع کلام و دیالوگ و گفتمان بودیم. اکنون هم به همین گونه حواهیم ماند . استقرار نظام دموکراتیک غیر متمرکز در ایران به مراتب سخت تر از موضوع مورد بحث ماست. در این راه با قواعد دموکراسی و آزادی هماهنگ خواهیم شد. " اما اقدام به جنگ و درگیری و دشمنی و نفرت ورزی نادرست و ضد انسانی ست و نمیتوان با این مسایل موافقت کرد. " چه کسی اقدام کرده است؟ قصاص قبل از جنایت چرا عزیز من؟ فعلن که بر سر

همۀ صفات مذکور شما برازندۀ یک اشغالگر است. از متن و دلایل شما چنین دریافتم که قبول دارید اینجا یک اشغالگری اعتراضات فرهنگی و بشری گروه - گروه به زندان می افتیم و جان می بازیم. تردید نکنید که صحبت از دموکراسی با اشغالگر بی مورد است. مگر ما مخالف به وجود آمدن نظام دموکراتیک در ایرانیم. در این راه حتی کمکتان نیز خواهیم کرد و راه ما نیز از این میگذرد. عمل سیاسی ما تابع قواعد دموکراسی است نه تابع قواعد حاکمیت موجود. داشتن رویای آزربایجان واحد مضحک نیست. . سالها پیش هنگام به استقلال رسیدن نیمۀ شمالی آزربایجان، مردم دو سوی ارس کنار رود جمع شده و
شعار " آزربایجان بیر اولسون، مرکزی تبریز اولسون" سر دادند. این رویای مردم آزربایجان بود و هست. فعلن نیز منتظریم حضرات غیرت به خرج دهند و حکومت دموکراتیک را پی بریزند تا نوبت به رفراندوم برسد. اما ما معادلات بازی بزرگان را نیز فراموش نخواهیم کرد. تلاش خواهیم کرد که جهان رویای ما را بشنود. عزیز من، دلایل شما مربوط به زمانی است که انسان حیوان ناطق بود. اکنون در عرض یک هفته اوکراین را به رفراندوم و استقلال و الحاق می رسانند و آب از آب تکان نمی خورد. بدون خون و خونریزی و ...که البته قابل قبول نیست.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

لوایی عزیز، ممنون از پاسخ شما. خوشحال خواهم شد موضوع امکان پذیری مسئله را استدلال کنید. و اگر این مسئله امکان پذیر باشد سود و زیان آن چه میتواند باشد؟ که مسایل بعدی ست. و فعلاً سئوال من نیست. اما بهر حال وقتی فرد چیزی کاری را مطرح میکند منطقی ست عملی بودن آنرا هم بسنجد. امیدوارم شما هر دوی نیروهای پیشبرنده و باز دارنده را در نظر بگیرید. به هر حال دیگر دوستان هم میتوانند در این بحث شرکت کنند. من در گذشته غیر عملی بودن این مسئله را استدلال کرده ام که مختصر آنرا همینجا میاورم که مورد توجه و نقد شما هم باشد:

«در ایران راه جدایی از میان آتش و خون و نفرت میگذرد و فرجامی جز " جنایت علیه بشریت" ندارد». جدایی خواه نخست باید حکومت را در جنگ شکست بدهد- ارتش تمامیت خواه ارضی را شکست بدهد- نیروی فدرالیستها را شکست بدهد- ارتش استقلال طلب نیروی رقیب را که اختلاف ارضی با آن دارد شکست بدهد- بعد اگر از همه این جنگها و کشتارها زنده بیرون آمد- و در عرصه جهانی تأیید شد- مستقل میشود. دشواری اصلی تازه بعد از این شروع میشود. مشکل حکومت- و مردم. یک نیروی ناسیونالیست در جهان عقب نگهداشته شده که طی جنگهای داخلی پیروز در بیاید فقط میتواند ماهیتاً« حکومت دیکتاتوری ناسیونالیستی» برقرار کند نه یک «حکومت دموکراتیک». به این ترتیب کشتار مردم داخلی ادامه مییابد.

راه استقلال یا جدایی یک اتوپی ست و هیچ ربطی به " رئال پولیتیک" ندارد. از اینرو نیز غیر عملی ست. استقلال تنها در یک نظام غیر متمرکز سراسری در واحد ها امکان پذیر است. این اتوپی وقتی مضحک میشود که واژه « بزرگ» را به دنبال نام سرزمین مورد نظر اضافه میکنند.
جدایی خواهی یک حق است و باید آزاد و محترم شمرده شود. اما اقدام به جنگ و درگیری و دشمنی و نفرت ورزی نادرست و ضد انسانی ست و نمیتوان با این مسایل موافقت کرد. استقلال یا جدایی بعد از استقرار نظام دموکراتیک غیر متمرکز -در دموکراسی- از راه انتخاب اتحاد یا جدایی- حق تعیین سرنوشت- میتواند مطرح شود. و در صورت نقض شدن حقوق اساسی ملیتی- از سوی حکومت وقت - میتواند مسالمت آمیزعملی گردد. مقاله: ملاحظات ارضی در آذربایجان غربی (2). » واراولون
نوشته شده توسط: محمدرضا لوایی

جناب آ.ائلیار عزیز، ضمن سلام و احترام کامنت شما مرا بر آن داشت تا همین سئوال شما را و البته آنچه در ذهن دارم را عنوان نوشتۀ بعدی خویش سازم. یادم می آید عین همین بحث را در شبستر با مرحوم پروفسور زهتابی در میان نهادیم و ساعت ها با هم این مورد را بررسی کردیم. دلایل عکس العمل با دلایل عمل در جغرافیای ما ارتباط تنگاتنگ دارد. آن روزها موضوع قلعۀ بابک در میان نبود. اولین جرقۀ تجمع در قلعۀ بابک توسط زهتابی زده شد. ایشان آن را به منزلۀ یک اقدام وعمل می خواستند بسنجند. سئوال این بود:
آیا ما توان و توانایی جمع شدن در قلعۀ بابک را داریم؟ وقتی آن اندیشه به مرحلۀ اجرا در آمد، خودمان نیز از نتیجۀ عمل شگفت زده شدیم. در سالروز بابک حضور مردم آزربایجان میلیونی شد. من در هنگام دستگیریمان در قلعۀ بابک در داخل سلول با دانشجویی هم سلول شدم. از من پرسید: تا کی عمل سیاسی ما اعتراضی و محافظه کار باقی

خواهد ماند؟
یعنی حتی در آن سالها نیز نسل ما قانع نبود. بعدها از درون همین نسل کسانی پدید آمدند که پایه گذار تشکل های سیاسی شدند و البته هنوز هم مقاومت می کنند، کار سیاسی می کنند، به زندان می افتند و...
باید بگویم در این دو دهه ما به اندازۀ چندین دهه کار کرده ایم. شکل گرفته ایم، و حتی از سطوح داخلی به بالاترین سطوح تاثیرگذاران جهانی سیاست دست یافته ایم. برای جهان موضوع آزربایجان جنوبی ناشناخته بود، اما اکنون به یک برند تبدیل شده است. البته ما برند در تحولات سیاسی منطقه تبذیل شده است. اکنون کنشگران سیاسی ما، متفکران سیاسی مان را به بحث و نظر در چگونگی و چرایی حرکت کشانده اند. رویکرد پدیدارشناسی به ما کمک می کند که اقلیم عمل و نظر را به کاوش بنشینیم. شور هواداران تراکتور سازی به یکباره متولد نشده است. این سه دهه از تلاشمان دلایل و راهکارها یی برای شما و من نوعی شناسانده است و تجاربی را بر ما ارزانی داشته است که نمونه اش همین بخث های ما در محضر دموکراسی است. با احترام
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

عزیزسعید تبریزلی، قبل ازهرچیز بگویم کامنتی که بامن صحبت میکند درحال حاضر کارش را خودم انجام میدهم. قاعده ی من این است که همانطور که شما به دلخواه کامنت می نویسید یا نمینویسید و اجباری ندارید ،من هم به دلخواه« کامنت را انتخاب میکنم یا نمیکنم». اجباری نیست.اگر انتخاب کردم جواب میدهم و گرنه به ص. شما یا به سطل آشغال میرود.حال این کامنت شما را انتخاب کرده ام پاسخ میدهم.اما هیچ معلوم نیست که کامنت دیگر شما را نیز انتخاب کنم یا نه.و اما جواب شما:عزیزیم، قربان سنه، دییرلر دیئرمان نوبت اینن Diyərlər dəyirman nöbət-inən. گویند آسیاب به نوبت است.اول من وارد دیالوگ شده سئوال طرح کرده ام.نخست تکلیف آنها مشخص بشود، گؤز اوسته، من به سئوال شما با کمال میل جواب میدهم. به شرطی که لطف کنید بگویید چرا به پرسش من جواب نمیدهید؟ شما میتوانید در یک کلمه بگویید« بیلمیره م، وجداناً نمیدانم» ؛من جوابم را گرفته ام.

شما میگویید به سئوال من جواب نمیدهید! در عوض انتظار دارید من به سئوال شما جواب بدهم؟! آیا حقی که برای خودت قائل شده اید برای من هم قائل هستید؟ یا کار شما فقط یک طرفه است؟
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار سوالتان را که آیا استقلال آزربایجان عملی است یا خیر؟ جواب نخواهم داد. اما شبیه سوالتان را از خود شما می پرسم:
دلایل عملی بودن سیاست "ایران دموکراتیک" کدام اند؟» ؛ « چرا فکر میکنید این کار عملاً امکان پذیر است؟» استدلالتان چیست؟ سئوالم شکست های صد ساله نیست. سود یا زیان ایران یک پارچه دموکراتیک هم نیست.
نقاط دیگر زمین دموکراتیک هستند یا نه نیست. چرا تجربه نکنیم هم نیست. بل مشخصاً تنها این است که «چرا ایران یکپارچه دموکراتیک عملی ست و نه غیر عملی؟» دلایل اثبات عملی بودن این سیاست کدام اند؟ گرفتیم تجربه بکنیم. اما دلایل عملی بودن آن کدام اند؟ چگونه امکان تحقق دارد؟ با احترام .

نوشته شده توسط: اقبال اقبالی

با درود به اژدر گرامی؛

اژدرجان پرسشی را در برابر من گذاشتی مبنی بر اینکه کامنت زیر منتشر شود یا نه؟ نظر من شفاف است که بی احترامی به انسان (فرای تعلقات قومی، تباری، دینی) را محکوم می کنم و هیچگونه آدرسی از قوم، قبیله و نژاد پاک سرشت ویا بدسرشت ندارم. بازتاب هرگونه بی احترامی به یک ملت، نژاد و قوم در سایت را قبول ندارم. اما این بدان معنا نیست که نقد و انتقاد پراتیک تاریخ ملل و فرهنگ و سنن عقب مانده را نادیده گیریم.

امر احترام به ملل نمی تواند ضربه گیر انتقاد به گذشته و راه جوئی برای کشف افق های نوین گردد.جامعه ما فاقد سنت های مبارزه علنی و دمکراتیک است و بایستی بستر انتقاد و شکستن تابوها را در فضای عاری از هراس و با ابزار آزادی های بی قید و شرط سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی فراهم کنیم.

من از درک سیاسی ای از آزادی در ایرانگلوبال دفاع می کنم که الگوی فردای ایران باشد. با این مقدمه به پرسش اژدر گرامی میرسم در متن یک کمنتار جمله ای آمده بود و پرسش اینست که این جمله باید به سانسور نظر بیانجامد؟

"کجا معلوم شاید آلمانیها دریافتند که باید ترک شوند تا از قافله عقب نمانند الاغ را با مرسدس بنز عوض کردند".

من می پرسم که: کتاب هائی چون کاپیتال، سنجش خرد ناب کانت،تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ویا...قرار است منتشر شوند و در کتابها جمله مشابه خطاب به فرانسوی ها، ایرانیان و یا ... درج شده است. به این کتابها مجوز انتشار می دهید یا نه؟

فردوسی از زیر خاک سر بلند می کند و می خواهد در سایت ایرانگلوبال مطلبی بنویسد:

می خواهید او را بخاطر برخی از اشعارش سانسور کنید؟

نظرم را جمعبندی می کنم:

در زمان شاه با تعبیر ملوکانه از "توهین" صدای مردم خفه شد؛ در دوران استیلای اسلام و اسلامگرایان با تعابیر دینی از "توهین" نه تنها صداها را خفه کردند، بلکه دست به جنایت علیه بشریت زدند.

لطفن با تعابیر قومی از "توهین" (ترک خدائی)، کمنتارها را حذف نکنید و به تعبیری صدای مردم را خفه نکنید!

آنچه نوشتم نه بمعنای اعتقاد اژدر گرامی به حذف نظرات، بلکه هشداری در باره یک لغزش نظری است!
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

این نکته را نیز پیرامون «اندوه انسانی» بگویم. اندوه انسانی، اندوهی ست از بهر غم همه انسانها- و حتی از بهر غم همه جانوران و گیاهان و طبیعت. اما اندوه «من» تنها غم من است. و گرفتار در «منیت». و فرا تر از چارچوبه من نمیرود. یعنی استعداد دارد به بهای تیره روزی دیگری به شادی من تبدیل شود. غم انسانی، ترک و فارس ندارد و نمیشناسد؛ تنها نمود غم انسانهاست. و عام. شادیش نیز شادی همگان. اندوه انسانی، آزادی و خوشی و سعادت خود را جدا از دیگری نمی بیند. آزادی و سعادت خود را در آزادی و سعادت دیگری میجوید. این مفهوم اندوه بشری ست. اندوهی که در « من و تو » گرفتار آید غم منیت است . و اندوه منافع. آنهم منافع من. و بدرک دیگری. در حقیقت «غم من» ، من گرایی ست. و اگویسم . اندوه ادبیات اندوه بشری ست. در ادبیات جایی برای اندوه من گرایی نیست.در ادبیات هرگاه از من سخن میرود به معنای من بشریت است. و من بشری.

درست است، سیاست بر مدار «من» میچرخد. یعنی بر مدار منافع من. و چه بسا اکثراً به زیان دیگری. اینجاست که پرسش سیاست عملی و غیر عملی پیش میاید. و چگونگی اجرا شدنی یا نشدنی بودن آن. منافع من در سیاست استقلال یا جدایی، قبل از هر چیز در چگونه عملی بودن آن است؛ دلایل آن کدام اند؟
نوشته شده توسط: Anonymous

جمال شما هیچ چیز از تحولات ژئوپلتیکی منطقه نمیدانی، صبر کن و ببین بعد از سقوط """ عین ال عین یا کوبانی """ چگونه تعادل قوا به هم خواهد خورد، ملت هائی که دارای ارتش هستند نمیتواند کاری از پیش ببرند """ آنهم ارتش هائی به بزرگی‌ قویترین ارتش ۷ یا هشتم جهان "" شما میخواهید نقش رستم دستان را بازی کنید، همانطور که گفتم صبر کن و ببین چگونه سقوط فقط یک شهر موازنهٔ بازی را به هم خواهد زد، وقتیکه سقوط یک شهر، تعادلات بازی را به ضرر شما تمام می‌کند این یعنی‌ شما در معادلات کلان بازیهای قدرت‌های منطقه ای، حتئ یک مهره هم نیستید.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

با سلام به لوایی عزیز، در اندوه دلخراش و جانفرسای غربت ناخواسته ، که از میان آوار آن آرزوهایش را برایمان ترنم میکند. و به ویژه از آرزوی بزرگش- « استقلال آذربایجان» -در شرایط کنونی سخن میگوید. من داشتن این آرزو را می ستایم. چرا که خود نیز آنرا دارم. اما بین من و لوالی گرامی در این مورد فرق اساسی هست. استقلال آذربایجان در شرایط کنونی برای من تنها یک آرزوی زیباست. همانطور که استقلال همه مردمان روی زمین، و سعادت آنها آرزویی زیباست. اما برای لوایی گرامی استقلال آذربایجان تنها یک آرزو نیست بل « سیاست عملی ست». اینجا من پرسشی دارم از ایشان و همه ی کسانی که این «سیاست استقلال» را پی میگیرند:
می خواهم بپرسم: « دلایل عملی بودن سیاست استقلال آذربایجان کدام اند؟» ؛ « چرا فکر میکنید این کار عملاً امکان پذیر است؟» استدلالتان چیست؟ سئوالم ستمهای 80 -90 ساله نیست. سود یا زیان استقلال نیست.

نقاط دیگر زمین استقلال دارند یا نه نیست. چرا تجربه نکنیم هم نیست. بل مشخصاً تنها این است که «چرا استقلال عملی ست و نه غیر عملی؟» دلایل اثبات عملی بودن این سیاست کدام اند؟ گرفتیم تجربه بکنیم. اما دلایل عملی بودن آن کدام اند؟ چگونه امکان تحقق دارد؟ با احترام .
نوشته شده توسط: Anonymous

لغا ت زاینده اندیشه ها هستند اما فرق است میان لغت و مفهوم و تصویر و گفتنی در مورد آن هم بسیار گسترده و وسیع است اما وقت کم. با تشکر از مجریان عزیز گرامی شخصا از شما برای زحمات قدر دانی میکنم و این روش مد یریت تقدیروتحسین میکنم که در ساخت مد نیت دیجیتا لی سهم بسزایی دارید حتی اگر کوچک باشد در این روز و روزگارآواره گی بسیاراز ایران گلوبال آموخته ام ومیآموزیم .مدیای صوتی و تصویری ما با زحماتی که علاقمندان ایرانی وحتی ضد ایرانی برای آ ن میکشند. بطورمثل نگاهی به تصویری ها کنیم هما نندی ها ئی را خواهیم دید که هرکدام مخاطب خود را دارد کمتر دیده میشود که توهین به گوینده خوش سیما بکنند چیزی در قدیم گاه گاهی دیده میشد البته در صد نا چیز بود اطلا عا تی ها و آنان که ضد اطلا عا ت بخش میکنند هم مشخص است حتی آنان هم سعی میکنند که رعا یت کنند.

اما زمانی که مطالب عنوان نشده با شد اشکا لت هم نا پیدا است مرد که سخن نگفته با شد عیب وهنراو نهفته باشد و چون اکتسابی می آموزیم زمان میبرد و باید اجتما ع ما اشباح شود از گفته ها و رآء ی و آرا مشخص شود و کمکی شود که تمامیت خواه نشویم. مدیای بی طرف هم کمک کند که با رعایت بی طرفی لغات و مفا هیم را با هم تفکیک کنیم و درمغلطه و ذهنیت سازی دروغین را خود پآلایش کنیم. خوانندگان خود قضاوت کنند و به جامعه سامان دهند مدیا هم به رسالت خبرنگاری و خبر رسانی خود ادامه دهد و ما را در اجتناب از قومیت پرستی و تبار پرستی راهنما باشد. فرض کنید مهمانی به خانه شما که مالک چندین نسلی آ ن خا نه و کاشانه هستید از راه آمده اند و بعد از چندی میخواهند شما را بیرون کنند هر چه هم که میگویم بروید از همسایگان بپر سید از هندوان ازآ رامنه از سغد خوارزم از بلوچ که در بد بختی مطلق دست و پا میزند از رومیان ایلا میان یا خوزیان و.... این توهین نیست اما اگر خود زنی کنیم خود فروشی وطن فروشی کنیم بسیار پسندیده است برای بعضی ها همانند ترویج دروغ و رنگ ریای جمهوری اسلامی که جامعه را به انحطات اخلاقی برده است. چقدر فرهیختگان به استناد واقعیت و مستندات می گویند که بر مبنای زبان نمی شود ملیت سازی کرد ملت و ملیت تعر یف خاص خود را دارد اما کیست که بشنود.زمان میبرد اما کم کم به این فردیت میرسیم اما متآ سفانه بر خی میخواهند قو میت را بر کشند و دوباره جا معه را به عقب برانند اما این مشکل حکومت تئوکرات ما مربوط به خودمان است و خودمان باید حل کنیم . پاینده و جاوید باد ایران و ایرانی
پا پک خرم دین آذری ایرانی
نوشته شده توسط: Anonymous

خوشبختانە کوردها خود را از این بحثهای جنجالی و بی هدف و کور و بە غایت فاشیستی پان تورکها و پان فارسها در این سایت کنار کشیدند نە بە این دلیل کە حرفی برای گفتن نداشتە باشند ولی عملأ کوردها این میدان جنگ مجازی را بە این 2 بخش فاشیتی واکذار کردند و آنها عملأ و در پراتیک دارند یکی پس از دیگری سنگرها را بە نفع جنبش آزادیخواهی ملت کورد تصرف میکنند چە در عراق ، چە در تورکیە و چە در سوریە و نسبتأ در ایران نیز کوردها عملأ و بدون جنجال و گرد و خاکی کە این 2 نیروی فاشیستی و اشغال گر بە پا کردند دارند کار خود را میکنند .... یک توصیە بە
yenilik من تا مغز استخوان با رژیم فارسی فاشیستی ایران مخالفم ولی واقعأ تحلیلهای شما خندە دار و نیم متری است همە میدانند کە داعش و النصرە با تانکهای تورکیە و در ختیار گذاشتن

پایگاه در تورکیە این نیروهای مذهبی فاشیستی در سوریە دارند جنایت میکنند و یک حرف اصر جناب یلنیک ملت کورد در تورکیە آنچنان با مشت محءکم بە دهن گشاد فاشیزم تورکیە در انتخابات اخیر زدە کە صدای آن در مجموع کشورهای بە اصطلاح تورک نشین شنیدە شدە در این انتخابات تمام شهرداریهای مناطق کورد نشین بازوی سیاسی پ ک ک برندەی انتخابات اخیر بود
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای اقبالی شما تقریبا همه کامنت های من را که بدون توهین بوده اند فیلتر کرده اید.hb

نوشته شده توسط: اقبال اقبالی

هیچ کامنتی حذف نشده است جز توهینی که به ازدر گرامی توسط فرستاده شده توسط Anonymous در ش., 04/05/2014 - 01:12 فرستاده شده است و ایشان را "یکی از مانقوردهای تاریخ آذربایجان" و ... معرفی کرده است.

نوشته شده توسط: Anonymous

کامنت دوم """ فاجعه‌ای ژئوپلتیکی در بعدی غیر قابل تصور """ تصورش را بکنید که "" نیروهای القأعده دولت اسلامی عراق و شام "" که زیر نظر رژیم فارس ایران فعالیت میکنند "" پایشان به افغانستان کشیده شود ""، در اینجا نیروهای القاعده رژیم فارس ایران با نیروهای سنی القأعده درگیر خواهند شد، پاکستان و عربستان طرف سنی‌ها را خواهند گرفت، تا این زمان، ترکیه برای مبارزه با "" القأعده دولت اسلامی عراق و شام "" که هتی از القاعده کلاسیک نیز وحشیتر، بدویتر و ارتجاع تر هستند وارد سوریه خواهد شد و جنگ به عراق کشیده خواهد شد. حالا جهنم واقعی‌ را تصور کنید. """ رژیم فارس ایران، برای حمایت از داعش یا دولت اسلامی عراق و شام، به ترکیه اعلام جنگ خواهد داد، اسرائیل به ایران اعلام جنگ خواهد داد، پاکستان در حمایت از از عربستان و ترکیه، به ایران اعلام جنگ خواهد داد، شاید هند به پاکستان اعلام جنگ خواهد داد و در مقابل

چین به هند
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

رازی گرامی همانطوری که قول داده بودم تفسیر خودم را درباره توهین بودن یا نبودن کلمات دروغگو و الکن می‎نویسم. همانگونه که نوشتم من نمی‎توانم در این موارد حکم بدهم و اصولا صلاحیت چنین کاری را ندارم. به نظر من نه تنها این کلمات بلکه بسیاری از کلمات، بسته به زمان و مکان و شیوه کاربرد آنها می‎توانند توهین باشند یا نباشند. من یک بار با نمونه جالبی روبرو بودم. یکی از دوستان، دوست دیگری را "مرد خوب" خطاب کرد. این دوستمان بر افروخت که: "چرا به من توهین می‎کنی؟!" ببینید که "مرد خوب" که می‎تواند یک تعریف و توصیف باشد، در جایی کسی را برمی‎افروزد. من چند سال پیش مقاله‎ای نوشته بودم و در آن ادعا کرده‎ بودم که آذربایجان از نظر اقتصادی مورد تبعیض واقع شده است. من این مقاله را به دلایلی و بدون هیچگونه دخل و تصرفی و با تاکید بر اینکه قدیمی است، در ایران‎گلوبال منتشر کردم و یکی از خوانندگان که نامش را به یاد

ندارم از من سند و مدرک خواست. من در جواب ایشان نوشتم که اکنون به مدارکی که در آن زمان داشتم، دسترسی ندارم و اگر بتوانم آنها را تهیه می‎کنم (نقل به معنی). متاسفانه پس از آن به دلایل زیاد نتوانستم این اسناد را تهیه کنم. حال سؤال اینجاست که آیا من دروغگو هستم چون سندی ارائه نداده‎ام؟ ممکن است از دیدگاه آن شخص، من دروغگو باشم ولی از دید خودم، عدم ارائه سند دلایل مشخص و موجهی داشته است. البته من این را به همه موارد تعمیم نمی‎دهم. این امکان وجود دارد که کسی به عمد مطلبی را که می‎داند صحیح نیست، مطرح کند و هیچ سندی هم ارائه ندهد چون چنین سندی وجود خارجی ندارد. بر این اساس قضاوت بر سر دروغگو بودن و یا نبودن یک فرد به این آسانی نیست و باید از پس زمینه‎های آن ادعا نیز باخبر بود. و این هم جزو ناممکنات است.من حتی همین نظر خودم را هم با احتیاط کامل می‎نویسم و باز تاکید می‎کنم که نمی‎توانم حکمی بدهم و صلاحیت دادن حکم را ندارم. کلمه الکن هم چنین است. من در بحثهای شما می‎بینم که روی کلمات "الکن" و "عقیم" بودن زبان فارسی حساسیت زیادی از هر دو طرف نشان داده می‎شود. اولا توجه داشته باشیم که این صفات را برای زبان فارسی، خود استادان این زبان رایج کردند. حالا هم عده‎ای آن را چماقی کرده‎اند بر سر زبان فارسی. بدون توجه به اینکه هر زبانی نقاط قوت و ضعف و ارزش خود را دارد. هر زبانی می‎تواند در عرصه‎ای بسیار قدرتمند و در عرصه‎ای دیگر بسیار ضعیف باشد. از نظر من همه زبانها را باید ارج نهاد و از آنها مراقبت کرد و در جهت تکامل آنها تلاش نمود. متاسفانه موضوع خوبی یا بدی زبانها به یکی از بحثهای محوری و برای تسویه حساب تبدیل شده و موضوعات اصلی جامعه ما، از جمله فقر و بدبختی و دیکتاتوری و نکبت جمهوری اسلامی و مسائل محیط زیستی و... به کناری نهاده شده‎اند. رازی گرامی، در پایان می‎خواهم نکته‎ای را هم در مورد مسؤل کامنتها مطرح کنم. توجه داشته باشیم که این مسؤلیت کار بسیار سختی است. مسؤل کامنتها از هر سو تحت فشار است. از یک سو باید مواظب باشد که حق کسی ضایع نشود و هیچ نظری – تاکید می‎کنم که هیچ نظری و منظورم توهین و.. نیست – حذف نشود. از سوی دیگر باید مواظب باشد که به کسی توهینی نشود و تعریف مشخص و معینی هم از توهین و اتهام در دست ندارد. باید همه جوانب را بسنجد و خود و سایت را از نظر حقوقی در معرض خطر قرار ندهد و... و همه اینها چه فشاری را بر او وارد می‎کنند. من به همه دوستان عزیز توصیه می‎کنم که اندکی با مسؤل کامنتها ملایمت داشته باشند. تلاش کنند که کامنتهایشان را با محبت بیشتری توام سازند. امکان کامنتها مال همه ماست و باید این توانایی را نشان دهیم که از آن استفاده‎ای بهینه کنیم.
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

رازی گرامی من پیش از این هم نوشتم که با موارد 1 و 2 و 3 کامنت شما موافقم و مواردی که باز مطرح کرده‎اید، جزو همین سه موردند. درباره توهین بودن یا نبودن کلمات دروغگو و الکن، من نمی‎توانم حکم بدهم و اصولا صلاحیت چنین کاری را ندارم ولی می‎توانم تفسیر خودم را از آنها درکامنتی دیگر در "صفحه شما" برایتان بنویسم تا در اینجا بحث از موضوع اصلی منحرف نشود.

نوشته شده توسط: Anonymous

شما زود کامنت من را حذف کردین، کامنت دومی‌ را به کامنت اولی‌ میخواستم اضافه کنم تا توضیح دهم که "" این آزادی که شما از آن دم میزنید در مدار این تضاد‌ها "" خواهد چرخید. هیچ ارادهٔ ملی‌ برای حل این تضاد‌ها به وجود نیامده و اصلا وجود ندارد، امیدوارم کامنت من را دوباره در زیر این مقاله درج کنید، اگر نخواستید آن را در صفحهٔ شما درج کنید.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای بهنام گرامی، با تشکر از توجه شما. من هنوز هم فکر می‌کنم اشکال در تعریف از ماهیت سایت ایران گلوبال است و در این نکته با شما هم نظرم، که رسیدن به تعریفی "انسان مدارانه و دمکراتیک از این مقوله" اگر ناممکن نباشد، قطعا بسیار سخت است، زیرا از همین کلمه "انسان‌مدارانه" هر کدام از ما تعریف و برداشت دیگری داریم. وقتی که شما آمدید و به سؤال «ما "چه" هستیم؟» یک جواب قطعی دادید، آنوقت می‌شود آزادی بیان را در چارچوب آن "چه" (ماهیت) تعریف کرد. ولی در آن صورت هم باز مسئله درون‌ذهن (subjective) بودن توهین حل نمی‌شود. مثالی میزنم: من معتقدم اگر نویسنده‌ای مطلبی خلاف واقع مطرح کند و از ارائه سند برای آن مصرانه خودداری کند، یک "دروغگو" است. در اینجا (و پس از اینکه زمان کافی برای ارائه سند سپری شد) کلمه "دروغگو" از نظر من نه تنها توهین نیست، بلکه بیانگر یک امر واقع و به زبان فرنگی یک (Factum) یا همان فکت

خودمان است. آ. ائلیار و م.م.ک. تعریف دیگری از دروغ دارند و آنرا یک توهین شخصی می‌دانند. به نظر شما منبع و مرجعی که می تواند در مورد این مثال مشخص تعیین کند آیا دروغگو نامیدن یک شخص توهین است یا نه، کیست؟ آیا می‌شود این مسئله را به شکل آئین‌نامه‌ای حل کرد؟ جواب به نظر من منفی است. مثال دوم در مورد کلمه "الکن" است. از نظر من کسی که یک زبان را "الکن" می‌داند، به گویشوران آن زبان توهین کرده است. م.م.ک. با مراجعه به لغتنامه‌ها و همچنین مادربزرگ محترمش معتقد است این کار توهین نیست. آیا می‌شود این اختلاف نظر را به شکل آئین‌نامه‌ای حل کرد؟ جواب به نظر من باز هم منفی است. از نظر من پیش از تعریف ماهیت، برنامه، اهداف و کارکرد سایت ایران‌گلوبال و اعلام عمومی آن نمی‌شود در این مورد به یک جمع‌بندی مشترک رسید.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" پیش بینی‌ من نسبت به آینده افغانستان بعد از انتخابات """ به نظر من، افغانستان چیزی شبیه "" جمهوری دمکراتیک کنگو "" خواهد شد. جنگ‌های خونینی در این کشور کشور به راه افتاده که شاید در تاریخ دنیا بی‌ سابق است، کنگو مانند افغانستان سرشار از منابع معدنی است، جنگ """ چپاول ثروت‌های زیر زمینی‌ "" در افغانستان شروع خواهد شد، جنگ سالار‌ها مناطق غنی را به تصاحب خود خواهند آورد تا اینکه این کشور چندین پاره خواهد شد، به احتمال زیاد قسمت هائی از کشور افغانستان به تورکمنستان، اوزبکستان، تاجیکستان و پاکستان خواهد رسید، وجود تجارت تریاک، چپاول ثروت‌های دیگر افغانستان را تشدید خواهد کرد. بعضی‌ها تجزیهٔ پاکستان را، مقدمهٔ تجزیه ایران میدانند، ولی‌ به نظر من، تجزیه افغانستان نقش اصلی‌ را بازی خواهد کرد.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

جناب سعید به شیوه همیشگی خود، کلماتی از کامنت من با دوست گرامیم آقای اقبالی را گرفته و سعی در مخدوش کردن آن نموده‎اند. برای اطلاع خوانندگان عزیزی که احتمالا نوشته مرا که جناب سعید نقل کرده‎اند، نخوانده‎اند، این بخش را در اینجا که خطاب به آقای اقبالی نوشته ام، می‎آورم: "بحث ما بر سر شخص "آقای سعید" هم نیست. شما را نمی‎دانم ولی من ایشان را نمی‎شناسم و نمی‎دانم که در پشت این اسم چه کسی خوابیده است. بحث من در اینمورد، شیوه نوشتار ایشان و فرهنگی است که این شیوه رواج می‎دهد..."

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

اقبالی گرامی، فکر می‎کنم که مشکل از آنجا ناشی می‎شود که از ابتدا صورت مساله درست مطرح نشد. شما مشکل ما را بحث بر سر آزادی گفتار و نوشتار سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی مطرح کردید در صورتی که چنین نبود. نوشته شما چنین تصویری را به خواننده می‎دهد که عده‎ای در ایران‎گلوبال مدافع آزادی گفتار و نوشتار سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی هستند و تعدادی هم مخالف آن. در صورتی که چنین نیست و بحث ما بر سر انتشار کامنتهای توهین آمیز بود. نوشته‎اید که بحث بر سر اسلوب کار است. اگر منظور از "اسلوب کار" همان شیوه‎هایی است که در بررسی کامنتها اعمال می‎شود، دقیقا همینطور است. در ایران‎گلوبال 3 شیوه کار وجود دارد: 1- مسؤل کامنتها بر اساس متن توافقی همه ما عمل می‎کند. 2- شیوه کار کیانوش عزیز این است که (به دلیل کار زیاد و نداشتن وقت) تقریبا همه کامنتها را منتشر می‎کند و منتظر می‎ماند که آیا کسی به انتشار کامنتی معترض

است و آن را توهین آمیز می‎داند یا نه. 3- شیوه‎ای که می‎گوید کامنتهای توهین آمیز را هم منتشر کنید تا افشا شوند.
نوشته‎اید که: "رفع سانسور یک نظر توسط من، پاسخ به اقدام جانبدارانه و گزینشی کمنتارهای قومپرستان بود" در طول چند ماهی که همکارمان مسؤلیت کامنتها را برعهده داشته است، شما تنها یک بار به عدم انتشار کامنتی توسط ایشان اعتراض کرده‎اید و ایشان هم توضیح داده‎اند که این کامنت توهین به اشخاصی حقیقی است و من آن را بر اساس ضوابط سایت منتشر نمی‎کنم. یک بار هم یک کامنت منتشر نشده را در کامنتتان آورده‎اید. حال اگر می‎گویید که انتشار "کامنتارهای قوموپرستان" "جانبدارانه و گزینشی" بوده‎اند، سؤال من این است که چرا در این مدت، حتی یک بار به جانبداری مسؤل کامنتها اعتراض نکرده‎اید؟ و چرا حتی یک نمونه از این جانبداری را ارائه نداده‎اید؟ شما نوشته‎اید: "باید توهین را تعریف کرد. تا زمانی که بر سر تعریفی انسان مدارانه و دمکراتیک از این مقوله دست نیابیم و از دایره بار اخلاقی آن فراتر نرویم، نمی توانیم حکم کلی صادر کنیم." به نظر من متاسفانه با دیدگاههای متفاوتی که وجود دارد، امکان رسیدن یک تعریف مشخص بسیار ناچیز است. ما می‎توانیم به تواقهایی دست یابیم و نه تعریف یکسان و مشخص. شما متن نوشته خودتان را در بخش بحث داخلی آورده‎اید. بله کاملا درست است. من که با مسائل سابق شما آشنا نیستم و نمی‎دانم که نویسندگانی که نام برده‎اید، دقیقا به چه دلیل از سایت رفتند، حرف شما را قبول دارم. من هم در پاسخ به شما نوشتم: "اقبال جان مشکل ما در کجاست؟ فکر می کنم که باید اول مشکلات را بشناسیم و بر روی آنها توافق کنیم و بعدا برای حل آنها به چاره جویی بپردازیم. مشکل ما به هیچوجه آزادی یا عدم آزادی نقد و انتقاد نیست. تا به حال کسی نگفته است که باید جلو نقد و انتقاد را گرفت. مشکل ما حتی چگونگی نقد و انتقاد نیست." و در ادامه پس از برشمردن مشکلات از دید خودم، نوشتم: "از نظر من باید بین نظر و نقد و انتقاد با توهین و اتهام و... تفاوت قائل شد. هیچ نظری و نقد و انتقادی نباید حذف شود ولی در عین حال نباید به توهین و اتهام و... راه داد و باید امنیت نویسندگان و کامنت نویسندگان و کسانی که در سایت ما حضور ندارند و مورد اتهام و توهین قرار می گیرند حفظ کرد." بنابراین می‎بینیم که من بحثی در مورد آزادی نوشتن نظر و نقد و انتقاد نداشته‎ام و اضافه می‎کنم که دیگران هم چنین بحث و نظری نداشتند.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" نگاهی‌ به عمق تضاد‌ها """ شما با جامعه‌ای سر کار دارید که به "" بن بست "" رسیده است، نزدیک به دست کم یک قرن با تناقض زندگی‌ کرده است، این کشاکش‌ها جامعه را دچار "" گسست‌های عمیق تاریخی، فرهنگی‌ و اقتصادی"" کرده است، نتیجهٔ آن نه تنها به وجود آمدن "" نیروی گریز از مرکز، نیروی متمایل به مرکز "" شده، بلکه در طول این یک قرن، پاد زهر سیستمی‌ که ایران را فارس و زبان را فارسی‌ تعریف می‌کند در سطحی کلان تولید شده، جامعه دچار بحران است، این جامعه نمیداند که از نظر فرهنگی‌ "" کجا بوده است، کجا است و به کجا میرود ""، در چنین شرایطی ۳ سه‌ عامل نه تنها رسیدن به یک مخرج مشترک را فلج میکنند بلکه جامعه را بیشتر وارد "" مدار طوفان "" میکنند. ۱- عامل زمان ۲- عامل تحولات و پیشرفت‌های علمی‌ و ۳- تحولات ژئوپلتیکی. من در کامنتی اشاره کردم که بدلیل شکست کارکرد دانشگاه

در جامعه فارسی‌، ساختار‌های علم در این جامعه، به جای تولید علم، جهل تولید میکنند و در چنین شرایطی، علمی‌ که توان فهم واقعیت را بیان کند نمیتواند به وجود آید، فارغ‌التحصیل لان جامعه‌ای ای که کارکرد دانشگاه در آن شکست خرده فقط به "" تشدید تضاد "" در حوزهٔ فرهنگ، اقتصاد و سیاست کمک میکنند نه از میان برداشتن آن، هیچ نسخه‌ای وجود ندارد، سیستم هنوز سرجایش است، افرادی که از این سیستم تغذیه فکری میکنند پشتیبان این سیستم خواهند بود و افرادی که خود را داخل این سیستم نمیدانند به نفی، انکار و مبارزه با این سیستم خواهند پرداخت، در آخر، "" تحولات ژئوپلتیکی "" پیروزی نیروی گریز از مرکز بر نیرویه متمایل به مرکز را تعیین خواهد کرد.
نوشته شده توسط: Anonymous

سال نو با کشتار خرس قهوه ای آغاز شد
خبرگزاری میراث فرهنگی: سال 92 سال کشتار پلنگ ها بود. سال قبلش تعداد زیادی خرس قهوه ای و سیاه کشته شدند و دوباره گویا با تحویل سال 93، سال کشتار خرس ها آغاز شده است. در سیزدهمین روز از سال جدید لاشه تیر خورده یک خرس قهوه ای در حوالی کلاردشت یافت شد. گفته می شود این خرس برای فروش پوست کشته شده است.

به گزارش CHN و به نقل از دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران ..

سال نو با کشتار خرس قهوه ای آغاز شد
خبرگزاری میراث فرهنگی: سال 92 سال کشتار پلنگ ها بود. سال قبلش تعداد زیادی خرس قهوه ای و سیاه کشته شدند و دوباره گویا با تحویل سال 93، سال کشتار خرس ها آغاز شده است. در سیزدهمین روز از سال جدید لاشه تیر خورده یک خرس قهوه ای در حوالی کلاردشت یافت شد. گفته می شود این خرس برای فروش پوست کشته شده است.

به گزارش CHN و به نقل از دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران عصر روز 13 فروردین 1393 همزمان با روز انس با طبیعت، حوالی ساعت 20 نیروهای یگان محیط زیست شهرستان کلاردشت به دنبال دریافت گزارشی مبنی بر حضور شکارچیان غیرمجاز و انتشار صدای شلیک گلوله در منطقه کوهستانی رودبارک، عازم محل شده و با لاشه یک خرس قهوه ای نر مواجه شدند.

این خرس که تازه از خواب زمستانی بیدار شده و بسیار لاغر بوده است. این خرس در حدود 220 کیلوگرم وزن و در حدود 7 سال سن داشته است.

گفته می شود این کشتار بابت فروش پوست این حیوان به مبلغ 5 میلیون تومان صورت گرفته است و متخلفان 3 میلیون تومان از این مبلغ را پیش از ارائه پوست دریافت کرده بودند.

جستجوها برای یافتن متخلفان ادامه دارد اما تاکنون اثری از آن ها به دست نیامده است هرچند تجربه های پیشین نشان می دهد به دلیل به روز نبودن قوانین و مجازات ها در این حوزه شکارچیان به سادگی می توانند از چنگ عدالت فرار کنند.

تخریب زیستگاه خرس قهوه ای در ایران موجب شده است تا اتحادیه جهانی حفاظت در گزارش سالیانه خود از وضعیت حیات وحش جهان نام این جانور را از سال 2004، در فهرست گونه های «در معرض تهدید» قرار دهد. از سوی دیگر شورای عالی محیط زیست نیز از سال 1378 خرس قهوه ای را در زمره حیوانات حمایت شده و حفاظت شده در ایران معرفی کرده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

فاشیست گرامی، جناب اقبال اقبالی، شما هر چه دلت میخواهد، و هر آت آشغالی را که بخواهی در سایت ایرانگلوبال منتشر میکنی، چرا دلت اینهمه گرفته است؟ و داد و هوار راه اندخته ای. شما که شکمت با پول مفت غربی ها سیر است، چرا شعار عوضی تحویل مردم میدهی؟ اگر یک کمی لنگ راه بروی، با عینک قرون وسطائی ات شکل وشمایل ات شبیه " گؤبلز" است. در ضمن آزادی بدون نان فقر مطلق است. در فقر مطلق هیچ چیزی معنا ندارد. نه تنها آزادی مفهوم ندارد، حتا شما نیز با تمام هیکلت مفهوم نداری! قوم پرست گرامی اقبالی عزیز! در این باره یک کمی مطالعه کن، زیاد پشت فرمان نشستن چاقی میاورد، لطفا مواظب سلامتی خود باشید. فاشیسم فارس! پیاده نظامی مثل شما را نیاز دارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

اژدر عزیز , همکاری با انسانهائی که دم از نژاد پاک و پاکیزه آریائی ( فارسی) میزنند و این سایت را تبدیل به انتشار کثیف ترین نوع نژادپرستی کرده اند, نوعی شرکت در جرم وگناه است.

نوشته شده توسط: Anonymous

من هم نوشته آقای اقبالی و هم جوابيه آقای اژدر بهنام و هم اينکه کامنتها را خواندم . بحث ها مثل طنابی است که هر دو طرف يک سر طناب را گرفته و زور آزمائی ميکنند منتها بعضی ها مثل اين آقا سعيد قيچی بدست گرفته و ميپرد وسط و طناب را « بحث » از وسط نصف ميکند و حتما اسم اين را ميگذارد مبارزه بخاطر دموکراسی و آزادی !!!