Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

بله دوست عزیز دوره عمر شوینیسم متحجر و جاهل مانند آریایی پرستان به سرآمده اما همچنان شاهد نفسهای آخرینشان هستیم
اینکه شما خوانندگان را در این حد بیسواد پنداشته اید که نامهای قدیمی بعضی از شهرها از جمله محمره (خرمشهر) را که توسط رضا میرپنج به فارسی تبدیل شد را کار صدام حسین میدانید مضحکانه است خوب دیگر سنگ مفت و گنجشک مفت !!! در مورد نقشه های ادعایی وبدون منبع شما هم همین قضیه است سیاست نفی و انکار مخالف با هر گونه سلاح ممکن حتی با تحریف و دروغ !!!

نوشته شده توسط: Anonymous

بقولی " حرمت امامزاده را متولی آن نگه می دارد" و یا اینکه " ما با رفتار های خودمان به دیگران نشان می دهیم که چگونه با ما رفتار کنند ." و یا اینکه " شخثیت منو با برخورد هایم اشتباه نگیر! شخصیت من چیزیه که " من" هستم اما برخورد من بستگی به این دارد که " تو" کی هستی!"
آخرین فحاشی من مربوط به حذف بخشی از پیام ام بود که نوشته بودم شوینیست های فارس باد 2500 ساله در شکم دارند." جناب مسئول اینرا توهین دانسته در حالیکه این پیام در زیز مقاله خانم شهلا رضا نیا درج شده بود که ایشان به کل تاریخ تورک ها توهین کرده و ما را متجاوز و وحشی و ویرانگر خوانده بودند. ایا این در قاموس و فرهنگ مسئول توهین به ملتی نیست.؟
امیدوارم که توانسته باشم نقطه نظراتم را روشن کنم.

نوشته شده توسط: Anonymous

بخش دوم:
این افکار با من بود تا اینکه به کتاب " آخرین مرد" از فوکویاما بر خوردم. ایشان از کتاب" جمهوری" افلاطون نقل می کنند که افلاطون معتقد به سه بخش در روح آدمی بوده است. یکی بخش ارزومندی و دیگری بخش عقلانی و سومی بخشی که ایشان
Thymos
من نامند که تقریبا به معنی " روحیه - انسان بودن" است که مختص آدمی است و حیوانات از این بخش بی بهره اند. افلاطون معتقد بودند که اکثر رفتار های آدمی را می توان توسط دو بخش اولی و دومی توضیح داد بطوریکه بخش ارزومندی آدمی را مجبور می کند که به دنبال خواست و تمناهایش باشد و آدمی با بکار انداختن عقلش برای کسب این خواست ها آنها را بدست می آورد اما بخش سومی کمی پیچیده است برای اینکه انگار برای ادامه حیات ضروری نیست

اما در عین حال بدون این بخش آدمی از انسانیت اش می افتد. این بخش آخری به مثابه حس درونی عدالت است که هر انسانی برای خودش ارزشی قائل است و می خواهد که دیگران این ارزش شان را شناخته و به ان ارج نهند. اگر پاسخ دیگران مثبت باشد اعتماد به نف انسان بالا می رود و احترام بخودش هم تقویت می شود اما اگر پاسخ دیگران منفی باشد و آنها نخواهند این ارزشی که این فرد برای خود قائل شده است را به رسمیت بشناسند خشم بر او مستولی گشته و خونش به جوش می اید و برای جنگ مرگ و زندگی خود را آماده می کند. و اگر خود انسان نتواند بر طبق ارزش و استاندارد هایئکه که خودش برایش قائل است زندگی کند حس شرم بر او احاطه می کند و انسان شرمسار می شود. این بخش از عقاید افلاطون ستون فقرات تفکرات هگل است آنجائیکه مبارزه بین اقا و سرور با برده آغاز می شود و سرور از برده می خواهد که سروری اش را به رسمیت بشناسد.
من کاملا و اتم به اتم با این بخش از اندیشه های افلاطون و هگل موافق هستم و اگر در باره جنگ های بین دولت ها و افراد و گروه های اجتماعی تحقیق بکنیم می بینیم که اگر یک طرف کوتاه می آمد و اقایی و سروری دیگری را به رسمیت می شناخت اصلا جنگی بوجود نمی آمد. نمونه ا ش صدام حسین. در مورد ایران هم همینطور است و از آنجائیکه حاکمان ایران خود را کمتر از دیگران نمی دانند به بعضی از خواست های اروپا و آمریکا گردن نخواهند نهاد و به عقیده من عاقبت اش به دعوا خواهد انجامید که هر دو طرف برای نشان دادن سروری خود دست به سلاح خواهند برد.
رفتار من با بعضی از مسئولین ایرانگلوبال هم بر همین مبنا و آن بازی " معضل زندانی ها" است. من اول با ادب و زبان نرم و دوستانه وارد ایرانگلوبال شدم و وقتی متوجه سیاست و استاندارد های چند گانه مسئولین شدم بهشان انتقاد کردم اما آن پیام انتقادی هم منتشر نشد. از آنجائیکه راه حل دیگری برایم باقی نمانده بود و حس می کردم که به شعور من نوعی توهین می شود برای دفاع از آن ارزشی که برای خودم قائل بودم دست به مقابله به مثل کرده و سانسورچی را توهین کردم و هر چقدر سانسورچی متوجه نارضایتی من نشد و باز هم ایندفعه بد تر از قبل به سایت های چند گانه شان با هویت طلبان ادامه دادند و در بالای نوشته های هویت طلبان مقدمه بلند بالایی چیدند و برای نوشته های هویت طلبان لوگوی گرگ خاکستری انتحاب کردند و بخش هایی از نوشته را های لایت کرده و خواستند که " مهندسی افکار" کنند خشم منهم بالا رفت و دست به فحاشی زدم. من احساس می کردم که با اینکار ها و سانسور پیام های انتقادی من مسئولین ایرانگلوبال عوامفریبی می کنند و بنده عوامفریبی را بزرگترین و رکیک ترین توهین به شعور آدمی می دانم. اگر من برای مقابله به مثل الترناتیو دیگری داشتم دست به فحاشی نمی زدم. من همین فحاشی را برای فردی به نام غلام شامقازان هم بکار بردم. ایشان در سایت شان به جناب مئهران بهارلی افترا زده بودند که انگار بهارلی اقای امیر مردانی را تهدید کرده بودند که اگر دستم به تو می رسید کهریزکی ات می کردم در حالیکه در هیچ یک از نوشته هایی که بین این دو رد و بدل شده بود همچو چیزی وجود نداشت و اصلا و ابدا بعید است که آدم با ادب و با فرهنگی مانند مئهران بهارلی همچو زبان لمپنی بکار برده باشد. خوب بیاد دارم که زمانی همین اقای مئهران بهارلی به زبان تند من در سایت اخبار روز انتقاد وارد کرده و خواهان حذف پیام هایم شده بودند و همیشه مرا به زبان ادب و نزاکت دعوت می کردند. البته سایت اخبار روز خیلی بد تر از ایرانگلوبال از استاندارد های چند گانه استفاده می کرد و به پیام های هویت طلبان حساسیت بیشتری نشان می دادند و آنها را حذف می کردند.
نوشته شده توسط: Anonymous

بخش اول: چرا سهند به بعضی از مسئولین ایرانگلوبال توهین و آنها را تحقیر می کنند.؟ ایا سهند بیمار است یا اینکه این رفتارش منطقی است و منطبق بر اصولی؟
حتما که آن بازی" معضل زندانیان "را شنیده اید. داستان از این قرار است که روزی پلیس دو نفر را بخاطر دزدی یک قطعه هنری دستگیر می کند. در عین بازرسی قاب عکس پلیس متوجه لکه خونی در قاب می گردد و گمان می کند که احیانا این دو نفر برای دزدیدن این قعطه هنری صاحبش را به قتل رسانیده اند. دو بازداشتی را در سلول های جدا گانه نگه میدارند و وارد سلول زندانی می گردند

. به زندانی ماجرای قطره خون و احتمال قتل را می گویند و ازش می خواهند که اگر ایشان بر علیه دوستش شهادت بدهند که رفیق اش صاحب این نقاشی را کشته است به رفیق اش اتهام قتل و بخودش هم اتهام سبک دزدی زده خواهد شد. پلیس سلول زندانی را ترک و آن را تنها می گذارند که در باره پیشنهادشان فکر کنند. زندانی فکر می کند که اگر پلس همچو پیشنهادی به ایشان داده است حتما همین پیشنهاد را به رفیق اش هم باید داده باشند و اگر ایشان بر علیه رفیق شان شهادت دهند و رفیق شان هم بر علیه اش شهادت خواهند داد و هر دوتایشان به قتل متهم خواهند شد که حکم زندان طولانی برای هر دو در انتظار است. در عین حال به نقشه دومی هم فکر می کند که اگر ایشان بر علیه رفیق شان شهادت ندهند و رفیق اش نیز بر علیه ایشان شهادت ندهند پلیس سندی دال بر قتل در دست ندارد و مجبور است هر دو تایشان را فقط بخاطر دزدی متهم کند. راه چاره در این شرایط بغرنج در چیست.؟ این بازی بار ها در بین روانشناسان و جامعه شناسان و ریاضیدانان به مسابقه گذاشته شده بود که بهترین شیوه انتخاب در همچو شرایط نا به اسم روانشانس کانادایی اکسلراد ثبث شده است که بر طبق این نظریه بهترین انتخاب در این است که در وحله اول هیچکدام بر علیه دیگری شهادت ندهند و اگر در دادگاه معلوم شود که یکی بر علیه دیگری شهادت داده است آن یکی هم می تواند عقیده اش را عوض کرده و بر علیه ان دیگری شهادت دهد. یعنی بهترین بهینه واولین قدم همکاری و رفتار دوستانه است و دومین قدم عدم همکاری و دشمنی و مقابله به مثل.
من بار ها در باره خیل اتفاقاتی که مثلا در سر کار افتاده است و متوجه شده ام که همکار یا خود صاحب کار موذیانه زیر پای مرا زده است از همین شیوه استفاده کرده ام . اولین قدم را برای همکاری و ایجاد رابطه دوستانه بر میدارم و اگر برایم ثابت شود—نه اینکه فقط حدس زده باشم---که طرف مقابل به سرم کلاه گذاشته و آن عهد دوستی را زبر پا گذاشته است منهم رابطه دوستی را بهم زده و برای دفاع از حقوق و شرف و حیثت ام قدم های لازم را بر می دارم. تمامی دولت ها هم رابطه با دیگران را بر همین مبنا قرار می دهند که دوستی و صداقت و همکاری بین المللی تقویت شده و خیانت کاران و آنهائیکه از پشت خنجر می زنند را مجازات کنند. در یک مورد آمریکا و اروپا از آنجائیکه به استالین اعتماد زیاد داشتند که ایشان همیشه روی حرفشان می ایستند وقتی استالین قول می دهد که برلین را برای مدت طولانی اشغال نخواهد کرد امریکایی ها گول می خورند و در حالیکه ارتش آمریکا در آنطرف بر لین اطراق کرده بوده و " استراحت" می کردند و لااقل می توانستند بخش بزرگی از برلین را اشغال کنند تکان نمی خورند و زمانی بیدار می شوند که به نقشه استالین پی می برند که ایندفعه به متحدین اش دروغ گفته بوده است.
به این موضوع " مغضل زندانی" ها دوباه بر خواهم گشت و رابطه اش را با رفتار هایم توجیح خواهم کرد. به دومین موضوع مربوط با این امر می پردازم.
من مدت ها بود که در باره این موضوع که چرا وقتی به آدمی فحش داده می شود و یا افترایی بسته می شود یا توهین و تحقیر می شود اینقدر خون آدمی به جوش می اید که حاضر است وارد دعوا شده و بی محابا جانش را بخطر می اندازد یا اینکه مثلا چرا سقراط نمی تواند از اصول و پرنسیب هایش دست کشیده و جام شوکران را سر می کشد.
دیده بودم که آدمها وقتی دیگری بر روی زمین تف می افکند از آنجائیکه این دونفر قبلا با هم اختلافاتی داشته اند ان دیگری انگار که تف را نه بر زمین بلکه بر صورت ایشان انداخته اند رگش بیرون زده و وارد دعوا شده است و حتی چاقو هم خورده است.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کمال،
علت اصلی و حتی تنها علت اینکه نخبگان سیاسی فارس هویت اتنیکی و ملی خود را ظاهرا نهان میدارند و ظاهرا آن را انکار میکنند، استمرار ماهیت استعماری دولت ایران است. هویت ایرانی که امروز می میشناسیم همان هویت فارسی است. به بیان دیگر "هویت ایرانی" اسم مستعار "هویت فارسی" است. در این هویت، یعنی در هویت ایرانی، نه تنها هیچ اثری از ملتهای غیرفارس وجود ندارد، بلکه "هویت ایرانی" موجود، همواره از روزل ازل و زمان به قدرت رسیدن رضا شاه، ملتهای غیرفارس در ایران را به مثابه خصم و دشمن تلقی کرده است. اگر نخبگان سیاسی فارس ایثاری هم کرده اند، برای "هویت ایران" که قالب و ظاهر محتوایی استکه اسم واقعی اش "هویت فارسی است. و دقیقا به همین خاطر است که این هویت در ایران بایستی جراحی گردد و ماهیت قلب شده "هویت ایرانی" که "روح هویت فارسی" را با خود به یدک میکشد، درهم

بریزد و هویت ایرانی نماد تمامی ملتهای ساکن در ایران باشد. هویت ایرانی که امروز وجود دارد، با ملتهای غیرفارس ایران بیگانه است، حتی دشمن آنهاست. اما آن هویتی ایرانی که من و ملتهای غیرفارس دیگر در پی اش هستند، هویتی استکه نماد و نمود تمامی ملتهای ساکن درایران باشد که یکی از آنها ملت فارس در ایران است. آقا کمال اولا با شیرین شیرین گفتن دهان شیرین نمیشود و دوم اینکه سعی نکنید با توجیه های ناسالم به چشم دیگران خاک بپاشید. شما دقیقا میدانید که کجا ایستاده اید و دقیقا میدانید که حس خصمانه شما نسبت به ملتهای غیرفارسT که آنها را قبیله ها خوانده اید، از خوانندتان کتمان نیست. اما من در نوشته هایم همواره "انسانم آرزوست".
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای آرنیک کرمی... رابطه سومری ها و ترک ها که هر دو با زبان التصاقی حرف می زدند و می زنند را به عهده پژوهشگران علمی بگذاریم چون متاسفانه تا آنجائی که با افکار و نوشته های شما آشنا هستم شما نه پژوهشگر علمی تاریخی هستید و نه تحلیل گر سیاسی علمی و نه زبان شناس...البته این تقصیر شما هم نیست . چون بنیانهای تفکری انسانی که در جامعه های غیر مدّنی و دیکتاتوری رستاخیزی رشد یافته اند همیشه عوارض وخیمی داشته است.. بهترین ها را برایتان آرزومندم

نوشته شده توسط: Anonymous

عمی‌ وای‌‌ دردی دیر....
دوست عزیز، چند سوال داشتم:
۱ـ یعنی به نظر شما بالای ۵۰% تورکها منافع خود را تشخیص نمیدهند بر علیه منافع خود رای میدهند ؟
۲ـ چه راه حلی شما برای ترکیه درنظر دارین؟
۳ـ از سال ۱۹۸۹ داستان لیلی و مجنون گفته میشه، یک عده ای هنوز پی نبردن که لیلی دختر.......
۴ـ ...ده ها میلیون را در سراسر ترکیه .... !!!! ریگی به کفش ندارین؟

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای نسل سوخته،
من پیشداوریها وخیالات منفی شما در این کامئنت را کنار میگذارم و سعی میکنم به جوهرهء
چیزی که مطرح کرده اید بپردازم. نگاه کنید، من در پی "ایجاد تفاوت ها" نیستم، اتهامی که شما به من زده اید. بلکه این تفاوتها وجود دارد. من تنها آنها را به قلم کشیده ام و از این طریق میخواهم رسوایی آن فکری را نشان دهم که با کتمان، دروغگویی و یا انکار واقعیت های موجود میخواهد سیستم استعماری حاکم بر ایران را توجیه کنند. و اساسا بخشی از

نخبگان سیاسی ملت حاکم یا ملت فارس در پی کتمان واقعیت اتنیکی خود و انکار وجود ملت فارس در ایران هستند. به بیان دیگر من با کاری که کرده و یا میکنم، مشت تفکر استعماری را باز میکنم. من تفاوت ایجاد نمیکنم. بلکه تفاوتهای موجود را توضیح میدهم. ملیتها در ایران در خیلی چیزها نیز مشترک هستند، و قبل از هر چیز انسان بودن آنهاست. در انسان بودن همه مشترک هستیم و این از اهمیت بسیار بالا و با پراهمیت ترین اشتراک انسان در ایران و حتی کره زمین است. در کلیت اش انسان بودن و کره زمین به ترتیب هویت انسانی مشترک از سویی و سرزمین مشترکمان (کره زمین) از دیگر سو است. حفظ محیط زست و سلامتی اکولوژیک زمین از وظایف اساسی و مشترک همه انسانهاست. در ایران رژیم جمهوری اسلامی دشمن مشترک همه خلقهای ساکن در ایران است و فارس و ترک و کرد و عرب و... ندارد. آرمانهای عدالتخواهانه مشترک، اهداف دمکراتیک مشترک، تلاش برای همبستگی مشترک، تلاش برای صلح جهانی، صلح منطقه ایی و صلح داخلی وظیفه مشترک همه انسانهاست. از این مشترکات زیاد میتوان سخن گفت. اما این اشتراکات واقعیت تفاوتهای ملی (اتنیک) را نفی نمیکند. و از آنجا که در طول تاریخ (حتی تاریخ جدید و بویژه در ایران) ملتهای به مثابه ملتهای تحت ستم و استعمار شده وجود دارند، حقوق بین المللی، منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای الحاقی آن امکان و شرایط مبارزه علیه این ستم و برای برقراری عدالت در کشورها را پیش پای انسان مترقی میگذارد. من هم از این امکان و از این شرایط برای نفی ستم و ظلم سیستم حاکم علیه انسان در ایران بهره میگیرم. اگر از این زاویه به مسئله نگاه کنید، حتی اشتراک در این مبارزه را وظیفه انسانی خود تلقی میکنید. اما شما انگار از تفاوتها وحشت دارید. اما از نظر من تفاوتها خود گنجینه های تنوع و شناخت برای هر انسان و جامعه است.

تفاوت ها در هر جامعه ایی بسیار متفاوت است، تفاوت طبقاتی ( میان کارفرمان و کارگر یا کارمند)، تفاوت جنسیتی (میان زن و مرد)، تفاوت ملیتی (یا اتنیک میان ملیتهای مختلف)، تفاوت مذهبی (میان مسلمان شیعه، سنی، مسیحی، کلیمی، بهایی و...)، تفاوت در تفکر سیاسی (لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سنتگرایی، سوسیالیسم، سوسیال دمکرات، کمونیسم و...)، تفاوت در قدرت سیاسی (صاحب قدرت سیاسی و انسانهایی که دارای قدرت سیاسی کمتری هستند)... اینها و دهها تفاوت دیگر واقعیتهای عینی جامعه است که هر انسان آزاد اندیش و دمکراتی نمیتواند بدون توجه ودقت به این تفاوتها و برای کاهش و یا از میان برداشتن این تفاوت ها تلاش نکند. هر انسان به مراتبی که هر یک از این تفاوتها را نادیده بگیرد و در رفع دمکراتیک آن نکوشد، همانقدر غیردمکرات است.
تفاوت ابدا بار منفی را با خود به یدک نمیکشد، بلکه بیانگر واقعیتهاست. فارس، ترک، کرد، بلوچ و عرب و دیگران نیز یکی از تفاوتهایی استکه پاسخ خاص خود را برای رفع ستم ملی در جامعه می طلبد. شما میتوانید از این واقعیت فرار کنید، اما فرار شما واقعیت های موجود را نفی نمیکند، بلکه حتی به استمرار ستم موجود در این عرصه کمک بیشتری میکند و تحولات مثبت جامعه را به عقب می اندازد.
نوشته شده توسط: Anonymous

من هم موافقم که دوره شونیسم و پان عربیسم کاملا بسر آمده و چناچه شما نیز دارای سواد !!و علم تحقیق هستید نگاهی‌ به نقشه‌های قبل از اواخر قرن شانزده به قبل و نیز منابع و اسناد بی‌ شمار بندازید نام تاریخی‌ آن منطقه رو خواهید یافت

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

راضی گرامی، در این آواز « ملت، حق ناشناس و ناسپاس» نامیده شده است. مطلب از نظر من «تبلیغ جریان سلطنت» است. اما آیا «حق ناشناس و ناسپاس» نامیدن ملت « توهین» است یا نه؟ از نظر من توهین نیست، بل «نظر» جریان سلطنت است. آن میتواند چنین نظریاتی را عنوان کند. و مخالفین هم میتوانند «افکار خود» را مطرح کنند. در مورد تبلیغ هم من مخالف تبلیغ هستم که در بالا نوشته ام. اما امکان «دفاع از ملت » در برابر اینگونه نظریات در سایت « وجود»دارد و علاقمندان میتوانند مطرح کنند. سایت توسط کاربران مطالب زیادی در مورد « جنایات رژیم گذشته» منتشر کرده است. این عمل به معنای « دفاع» از ملت است. «انقلاب بهمن»پاسخ درست ملت به سلطنت بود. اینکه بعدها توسط جریان خمینی به شکست کشانده شد قصه ی دیگری ست. موجب انقلاب ملت نبود بل سلطنت دیکتاتوری بود. سلطنت باعث انقلاب شد. همینطور باعث سرکار آمدن خمینی گردید.

و موجب حکومت 35 ساله ی این جریان. اگر «سلطنت» مثل انکلستان بود، دموکراسی حداقلی وجود داشت، جریان خمینی هرگز نمیتوانست سرکاربیاید. جامعه ایران نگون بخت « استبداد و دیکتاتوریهای» تاریخی شاهنشاهی ست. که زهر آن همه تارو پود افراد اجتماع را آلوده کرده است. در درون هر یک ازما یک شاه و دیکتاتور کاشته است که رهایی از آن به این سادگیها ممکن نیست. طبیعی ست که جریان سلطنت میخواهد دوباره تسلط خود را برجامعه بگستراند. وچهره دیکتاتوری خود را بخوبی با بزک دموکراسی در حرف- میاراید.
نوشته شده توسط: Anonymous

احسنت بر شما
امثال شما در ایران زیادند اما مطمئن باشید دوره تفکر شوینیسم ............. بسر آمده و برخلاف میل شما که با سیاست طرح اسکان عشایز رضاخان به سرزمینمان آمده اید مردم عرب وتاریخ دیرینشان باقی خواهند ماند
درضمن اگر کمی سواد داشته باشید نقشه های سرزمین به اصطلاح خوزستان قبل از سال 1925 را در اینترنت جستجو کنید نام عربستان را که نام اصلی این سرزمین است به وفور خواهید دید

نوشته شده توسط: Anonymous

اول از همه ۱:

من نمی‌دانم به چه علت آقای بنی طرف نوشته‌های شخصی‌ خود رو به نام یک موسسه و بنیاد و .. منتشر میکنند. ۲: این بیانیه یک اعلامیه حقوقی بشریست (که ظاهرا باید باشد) و یا با تکرار مداوم ملت و ملیت و ذکر کردن نام‌ها و اسامی‌های قابل بحثی‌ برای شهر‌ها که در گذشته از زبان رییس القائد صدام حسین بسیار می‌شنیدیم یه بیانیه کاملا سیاسی و هدفدار۳: اظهار نظر ولاسکو چه ربطی‌ به نژاد پرستی‌!! ایرانیان داره ۴: تخریب یک بنای تاریخی‌(ادعا شده)به مانند موارد مشابه در سراسر کشور (نمونه اخیر خانه امین‌السلطان، صدراعظم ناصرالدین که در آستانه خروج از فهرست میراث ملی قرار گرفته تا به جای آن یک مجتمع تجاری وسیع در خیابان لاله زار ساخته شود. ) رو به نژاد پرستی‌ متصل کردن شاهکار هایی ‌ست که تنها از عهده جناب بنی طرف و دوستان جدائی خواه‌شان بر می‌‌اید. در خاتمه ضمن محکوم دانستن برپأیی آن صفحه ادعایی در فیسبوک (که بدون شک فاقد اهمیت کافی‌ برای صدور چنین بیانیه ای است) هم اندیشان آقای بنی طرف و دوستانشان با گردانندگان آن پیج را لبه های یک قیچی میدانم که در عین حالیکه به ظاهر با هم دارای اصطکاک و عداوتند اما کاملا لازم و ملزوم یکدیگر هستند
نوشته شده توسط: ناصر کرمی

کاربر گرامی، ... …. Lachin در نقشهء شماره 2 هدف فقط نشان دادن مسر مهاجرت و مکان مسکونی هخامنشیان است .نامگذاری شهرهای تهران و شیراز صرفأ برای جهت یابی به خوانندگان در نقشهء ایران امروزهست، شهرهای تهران و شیراز در آنزمان وجود نداشتند، در نقشهء شماره 4 بخوبی پیداست. در آن زمان "ری" بوده است که در نقشه Rhagi نامیده شده است. شهر بزرگ در فارس آنزمان شهر باستانی "استخر "بوده است.● آذرآباداگان از نامهای باستانی مادها و هخامنشیان میباشد و تا اواخر قرن 11 با مردم تُرک تبار هیچگونه مناسبتی ندارد. ..

● در مورد اینکه میفرمایید که مردم تُرک تبار از بازماندگان سومری ها هستند، امری کودکانه است، شما اگر برای خود و کلامتان احترام قائل هستید، چنین ادعایی را حتّی در حضور فرزندان خود بر زبان نخواهید آورد. ● زبان سومری جزءِ زبانهای تکخانواده( منفرد) در میان زبانهای گذشته و امروزی است. در همین رابطه بسیار افراد و اقوام که زبانشان" تک خانواده و منفرد" بود مانند زبان مردمان تُرک بسیار کوشیدند که زبان شان را به سومریها پیوند دهند، ولی امروز با شکست صد در صد مواجه شده است. ● تا چندی پیش مپنداشتند که زبان تُرکی از خانواد]ء زبانهای کره ای و ژاپنی است این تز هم مردود شمرده شد. ●تا قبل قرن 11 آثاری از تُرک تباران در قفقاز، آسیای کوچک( ترکیه امروز)، در ایران، در خاورمیانه نبوده و نیست. تاریخ نوشتاری معتبر تُرک تباران نزدیک به 5 قرن میباشد.● زبان سومری زبانی نوشتاری بود، و هر گز از مرزهای سومر گسترش پیدا نکرد و در تاریخ محو شد● امّا بر عکس زبان سومری، زبان تُرکی زبانی نوشتاری نبود و نیست، در گذشته الفبای فارسی و عربی بود و امروز الفبای لاتین با فرهنگ و ادبیّات ایرانی و عربی.● چطور ممکن است که اگر مردم تُرک و سومری از یک نژاد بوده باشند، سومری ها 5000سال پیش زبان نوشتاری و هویّت داشته باشند، امّا امروز در قرن 21 مردم تُرک تبار بازمانده از سومری ها، زبان نوشتار و الفبایی مختص خود را ندارند، و امروز هم هنوز در تلاش یک هویّت برای خود در خانوادهء جهانی هستند ؟ ● کاربر گرامی،. Lachin .. زندگی کوتاه هست، کمی بخود آید، شما تمدنهای بزرگ مانند ایران را نفی و انکار میکیند، در مقابل تمدنهای مرده و محو شده و بی صاحب را بنام خود ثبت و ضبط میکیند، تا چه شود ؟. شما از احترام برخوردار هستید، اگر قبول کنید که در این اواخر به تاریخ و به کاروان تمدنهای دیگر پیوسته اید، کاری نکیند که مردمان این تمدنها شما را مردود شمارند و طردتان کنند. با سپاس
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

در بکارگیری عبارت « بعضی از» و تبدیل آن به « بعضی ، از » میتوان به ویرگول توجه کرد که : ویرگول (،) نقش تصحیح گر دارد. « بعضی ، از اپوزیسیون انگشت به دهان مانده اند» یا بعضی، از کابینه اصلاح طلب اند. یا «بعضی، از پرولتاریا...بورژوازی...، حاکمیت... » . بدون مکث (ویرگول) جمله بی معنی ست. در تیتر مقاله به این نکته توجه نشده است.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

anthropology یا انسان شناسی، دانشی ست که شناخت انسان را موضوع خود قرار داده است. و رشته های آن شامل علوم انسانی، طبیعی و اجتماعی ست. با مردمشناسی تفاوت و ارتباط نزدیک دارد. عرصه های تکامل انسان و فرهنگ او را کندوکاو میکند. در حقیقت از شاخه های علوم اجتماعی ست. تایلور-1832-1917- انسان سناس انگلیسی را بنیانگذار انسانشناسی فرهنگی میدانند. در این رابطه اصطلاح انسانشناسی اجتماعی را هم داریم. و اصطلاحات دیگر را.

نوشته شده توسط: Anonymous

قسمت بسيار بزرگى از اين جعليات تاريخى که البته همه بر حسب فرضيات شکل گرفته و هيج گو نه پايه علمى ندارند و مراکز
علمى اروپايى فقط با دريافت پولهاى کلان از رژيم پهلوى راضى به انتشار اين گونه جعليات مى شدند.امروزه مراکزعلمى جهان ديگرحاضر به درج جنين مقالاتى که بر پايه فرضيات 100 سال پيش بنا شده اند نيستند . همين جند ما ه پيش دانشگاه مو نيخ
قسمتايران شناسى خودش را به حا لت تعطيل دراورد. در ضمن هرودت تاريخ شناس نبوده بلکه ايشان داستان سرا مى باشند
و هرگزهم منطقه زندگى خودش را ترک نکرده است ،بنابر اين نوشته هاى هرودت راتبديل به ايه هاى قرانى نکنيد. ׳

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای یوسف عزیزی جدایی طلب

یا درود

من از وجود چنبن صفحه ای در فیس بوک آگاهی نداشتم ولی حالا آگاهی دارم و یک لایک هم از سمت من به آن اضافه گردید.

در مورد شیخ خزیل خاین که رضا شاه بزرگ حسابش را کف دستش گذاشت.تمام آثار باستانی عربی باید در ایران نایود شود.

آقای ولاسکو هم خودش این را بهتر میداند که ایران عرب نیست.ما در ایران عربستان نداشته و نداریم و نخواهیم داشت.

خوزستان هم آمار لرها و فارس ها بیشتر از اقلیت عرب زبان هست.

پسری از مسجد سلیمان

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ایرانخواه گرامی، اگر سخنی دارید لطف کنید با فرهنگ نویسان فارسی بزنید. در هیچ فرهنگ معتبر عبارت « بعضی از» با کلمات جمع لاتین نیامده است و نمیاید. مگر اینکه در بکارگیری آن بعد از «بعضی» از ویرگول استفاده کنیم. اصول ما هم این فرهنگ هاست. نه حرفهای پیش خود شما. سلامت باشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

بحث اساسی و مبنائی گیتی گرایی در حوزه سیاسی؛ یعنی تفکیک حوزه عمومی از حوزه خصوصی یا به عبارتی تفکیک حوزه سیاسی از حوزه دینی، در حوزه فرهنگی؛ یعنی تفکیک فرهنگ از دین، کماکان هیزم آتشی است که بر روی آن آبِ دیگِ جنبش های اجتماعی در ایران گرم می شود. همان طور که تفکیک حوزه آموزش از دین نیز از شاخصه های دیگر این فرآیند است. باری، رویارویی گیتی گرایی و قدسیت گرایی در این حوزه ها پیچک واره ای است تا در حوزه اقتصاد.
فراموش نکنیم که تجربه تاریخی اصحاب نهضت اصلاح و لوتر، همان طور که ماکس وبر در تحقیقات تاریخی خود نشان داده است، برخلاف خواست و اراده خود به سکوی پرتاب فرآیندی بدل گشت که سپس در روشنگری و مدرنیت به نقطه فراز خود بدل گشت. فرد روحانی نیز، به فرض تداوم این پیروزی، خواسته یا ناخواسته به حامل این فرآیند بدل خواهد گشت. اما این روندی است پیچ در پیچ و مولفه هایی مانند توازن قوا میان حکومت و

جامعه، تقویت جامعه مدنی، تبدیل خواست دنیویت به شعار روزمره و تبدیل آن به کنش مدنی و روزمرگی؛ امری نیست که فقط و فقط در حدّ و توان پیروزی یک روحانی در این انتخابات باشد.
به نظرم، فرآیند سکولاریسم در ایران کنونی، که سقط جنین سکولاریسم غیردمکراتیک نظام سیاسی پیش از انقلاب است، عرصه و افقی را در پیش روی ما می گشاید که هژمونی دنیویت را در سبک و سیاق ایرانی به مساله ای انکارناپذیر بدل کرده است.
بر این گمان نیستم که پیروزی روحانی در کوتاه مدت سبب شود که کشاکش های فرهنگی و هنری و رویارویی خیابانی در برخورد با شیوه های زندگی از میان برود، اما تغییر و تعدیل خواهد کرد. اگر این نتایج تائید شود، سرگیجگی نیروهای اصولگرا و مرجعیت نظام، هرچند از همین اکنون شعارگونه در صدد مصادره واقعیت به نفع خود هستند، فرصتی را در اختیار نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه قرار می دهد تا بتوانند با گام های کوچک اما نهادین، شطرنج قدرت را در ایران در چشم انداز بلند مدت به نفع گیتی گرایی در سبک و سیاق ممکن تغییر دهند.
از یاد نباید برد که این انتخاب شاهدی است بر این مدعا که میانه روی و اعتدال که این بار در شخصیت هایی چون خاتمی و رفسنجانی تبلور پیدا کرد، بر گفتمان اصولگرایی غلبه کرد. نیروهای اجتماعی که اصولگرایان کماکان قادراند بسیج کنند حتا تا این جا قادر نبوده است بر این کاندیدای مبتنی بر اِجماع واقعی میان طیف های اعتدال گرای موجود غلبه کند.
شکست اصولگرایان و در راس آنان، سعید جلیلی، بیانگر شکاف میان خواست و مطالبات جامعه ایران و اراده و آرمان حکومت است. فرآیند تبدیل این خواست عمومی که در آرای انتخابات نمود پیدا می کند به سازوکار و کنش سیاسی و تحقق این خواست عمومی در کسوت عملکرد دولت و مجلس در چارچوب نظام قدرت حقوقی چالشی است که نیاز به تامل جدی و مفصل دارد. پیروز این انتخابات اصلاح طلبی عملگرا است و استفاده بهینه از منفذهای موجود از طریق صندوق رای. فقدان نظام سیاسی کارآمد در نبود فرهنگ تحزب که پاشنه آشیل فرهنگ سیاسی ایران است، معضل تبدیل خواست عمومی به سیاست رسمی است. این معضلی است که هم دولت اصلاحات و هم حتی دولت عوامگرای کنونی با آن، به اشکال و اهداف متفاوت، روبه رو بوده است. و این معضلی است که برای پیروز "روحانی" این انتخاب موجود است.
این انتخابات رستاخیز اصلاح طلبی و حتا هاشمی است و برگی دیگر از شکست برای نماد قدسیت و مقابله با دنیویت در ایران یعنی ولایت فقیه.
اما این به هیچ روی به این معنا نیست که فرآیند گیتی گرایی از طریق صندوق رای و نهاد ریاست جمهوری رقم خواهد خورد. فرآیند گیتی گرایی در ایران قبل از هرچیز در نظام فرهنگ و گذار از فرهنگ سنت مدار به فرهنگ زمان محور رقم خواهد خورد. ازهمین روی، بر این نظرم که انتخابات ریاست جمهوری یا رئیس جمهور به خودی خود نقش مرکزی در این فرآیند ایفاء نمی کند. اما ممکن است بتواند بستری فراهم کند که این گیر و گدار و گذار آرام آرام برساخته ای را شکل دهد که مهر و نشان جامعه مدنی را در درازمدت بر واقعیتِ بتواره ولایت فقیه کنونی نقش زند.
طُرفه این که پرسش اساسی که رودرروی ارکان نظام جمهوری اسلامی قرار دارد و سنگ محکی است که دیر یا زود کارآزمایی و کارآیی او را به چالش خواهد گرفت، کمااین که انتخاب دولت اصلاحات خاتمی نمونه مبرز این کشاکش بود، پرسشی است که در این انتخابات اخیر که دُز چالش برانگیزی آن پیشاپیش با رَدّ چهره هایی چون هاشمی و مشائی و نمایندگان درجه یک اصلاح طلبان با سطح کنونی شکیبایی حکومت که بیانگر میزان پائین و نگرانی جدی آن است پائین کشیده شد توسط یکی از روزنامه نویسان روزنامه رسالت در بحبوحه فضای انتخابات کنونی در سرمقاله ای به نام "تنظیم دُز رقابت" طرح شده است. کاظم انبار لوئی در سرمقاله خود می نویسد:
نوشته شده توسط: Anonymous

هرچند ساختار جامعه و حاکمیت کنونی حاکی از آن است که آرایش نیروهای سیاسی و اجتماعی خط بطلان بر نظریه قدرت مطلق به مثابه جمهوری اسلامی می کشد و بر حضور معنادار نیروهای متفاوت و متضاد در بطن جامعه و حاکمیت مهر تاکید می زند.
فقط قدرت مطلق است که توانایی چنین رزمآیشی دارد و جمهوری اسلامی قدرت مطلق نیست. توازن قوا در جامعه کنونی ایران پیچیده تر از آن است که حاکمیت قادر باشد انتخابات را از انجام تا فرجام مهندسی کند. آن هم پس از تجربه انتخابات هشتاد و هشت و هزینه های سنگینی که حکومت پرداخته است. آن هم در زمانی که بحران های اقتصادی و نارضایتی اجتماعی و تشتت و مرکزگریزی در میان نیروهای حتا ذوب در ولایت نیز بر چالش های عمده و همه جانبه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حکومت افزوده است. نمی توان ناتوانی از تحلیل واقعیات سیاسی و ساختاری جامعه ایران را در لوای مهندسی کردن انتخابات و بیرون کشیدن رای حسن روحانی

را از صندوق آراء پرده پوشی کرد. تردیدی نیست که معضل اساسی همانی است که بوده است: یعنی تعارض میان نظام حقیقی و نظام حقوقی قدرت. و این تعارض را هم نمی توان از طریق این که گویی تمام مشکلات ساختاری و فراگیر کنونی ناشی از افراط گرایی عده ای خاص است از ضمیر جامعه پاک کرد. این که هر کس بسته بر توان و قدرت و منزلت خود سعی دارد پیام های این انتخابات را به نفع خود مصادره کند، در جمهوری اسلامی امری رایج است. این است که نماینده ولی فقیه در سپاه، حجت‌الاسلام حاج صادقی، سعی دارد نتیجه این انتخابات را به این گونه به نفع ولی نعمت خود مصادره کند که « گاهی انتخاب شدن یک کاندیدا که در مناظره ها منتقد نظام است، یک لطف خفی خداوند است.» و خلاصه این که هرچند از دید نماینده ولی فقیه شکست اصولگرایان بابت اشتباهات آنان بوده است اما نماینده ولی فقیه در سپاه خبر نداشت که « خدا تدبیری می‌کند و رییس جمهوری منتقد به نظام اما محکم نسبت به اصولش را سر کار می آورد. «
کافی است به این نماینده ولی فقیه در سپاه گفت که کاش به شعارهای آنانی که به روحانی رای دادند و بارها سر دادند که به موسوی پایبند مانده اند و رای خود را پس گرفته اند، گوش می دادید. تردیدی نیست که همه آرای روحانی از یک جنس و مقوله نیست اما بی تردید اعتراض و ابراز مخالفت با وضعیت موجود بوده است.
گرچه هنوز زود است، از پیامدهای انتخابات سخن گفت اما همین نتایج اولیه بیانگر پاره ای از نکات مهم و آموزنده است. پیروزی حسن روحانی بر رقبای غیرروحانی قبل از هرچیز، از بُعدِ واقعیتگرائی سیاسی، بیانگر پاره پاره شدن و فقدان نیروی مرجعیت در درون نیروهای اصولگرا است. این پیروزی بیانگر آن است که اینهمانی با رهبری نظام مصداق شکست در عرصه سیاسی است. نشانگر آن است که یک شخصیت روحانی که مخرج مشترک برآمده از واقعیات ممکن میان نیروهای اصلاح طلب است و شخصیتی چون رفسنجانی که خود نماد درهمآمیزی طیف های معتدل و عملکردگرایی موجود در درون نظام است؛ بازتاب نیازهای اصلی و روزمره مردمان کوچه و بازار و طیف وسیع نیروهای میانی و دیوانسالاری موجود است. بیان این واقعیت است که انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری در سایه بحث اقتصاد و پرونده هسته ای برگزار شد، هرچند مباحث دیگری مانند حقوق شهروندی، قانونگرائی و توسعه از عوامل دیگر آن بودند.
این آراء بار دیگر مُهری بر این واقعیت است که رفع نیازهای اولیه و اصلی کماکان نیاز مبرم اکثریت جامعه است. این انتخاب قبل از هرچیز نماد پیروزی عملگرایی و دنیویت بر آرمان گرایی و قدسی گرایی است. بی تردید خود تفرقه و سرشکن شدن آرای اصولگرایان نمادی است از فرادستی روند دنیویت بر قدسیت است. هرچند زود است به تحلیل درست و دقیق آماری و میدانی آرای رای دهندگان در شهرهای بزرگ و متوسط و کوچک، مرکز و حاشیه، فضاهای انتخاباتی درون شهری و روستائی پرداخت، اما یک تحلیل سردستی از همین آرا بیانگر آن ممکن است باشد که گویی فضای اجتماعی و فرهنگی و را سیاسی ایران دو قطبی گشته است. زیرا اگر آرای کاندیداهای اصولگرا را با هم جمع زد و در مقابل آرای روحانی قرار داد، چیزی در حدود هجده میلیون رای می شود. هرچند نمی توان گفت که اگر برای نمونه فقط یک نماینده اصولگرا در میدان بود، همه آرای احتمالی طیف اصولگرایی به سبد آن ریخته می شد. بااین همه، همین آرایش کنونی دستکم مایه چنین تحلیلی خواهد بود که گویی فضای عمومی جامعه گرایش به قطبیت دارد. آرایش آرای روحانی پیروز تاکنون بیانگر آن است که طیف های متفاوتی به آن رای داده اند و بی تردید بخشی از این آراء نیز نماد اعتراض.
گیتی گرایی از طریق روحانیت تجربه ای است که از عصر قاجار کلید خورده است. الگوی شهریار- روحانی، برخلاف شهریار-فیلسوف افلاطونی، بیانگر تفاوت های موجود در سازه های تمدنی و فرهنگی است.
نوشته شده توسط: Anonymous

انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری به پایان رسید و برنده آن «شگفتی» لقب گرفت. «شگفتی» امری خارق آمد است و بیانگر آن است که کمتر کسی چنین نتیجه ای را انتظار می کشید. تجارب هشتاد و هشت و رویارویی بخش چشمگیری از حاکمیت با خواست ملت که به آن جا منجر شد که صندوق رای و «رای» به مناقشه اصلی میان حاکمیت و ملت بدل شود، و سلطه سرکوب و خشونت و نگاه امنیتی بر جامعه سبب شده بود که کمتر کسی امید به صندوق رای داشته باشد. «رای» و «انتخابات» در حقیقت از خرداد هفتاد و شش جایگاه خود را در محاسبات و مطالعات سیاسی در جامعه ما باز کرد. هرچند ما از دیرباز با رای و رای گیری آشنا بودیم و مشروطه و مجلس در پستوی ذهن ما حضوری فّرار داشت. و انتخاب دولت اصلاحات که آن هم شگفتی تلقی گشت، اِعجازِ «رای» را در خاطره و کنش ما زنده کرد.
این انتخابات با تمهیداتی آغاز شد. شگفتی هائی به همراه داشت

جملاتی به کار رفت که در زبان رهبر جمهوری اسلامی شاید برای نخستین بار ابراز گشت. از جمله این عبارت که رهبر نظام دو روز قبل از انتخابات بیان کرد: «ممكن است بعضيها - حالا به هر دليلى - نخواهند از نظام جمهورى اسلامى حمايت بكنند امّا از كشورشان كه ميخواهند حمايت كنند، آنها هم بايد بيايند پاى صندوق رأى. همه بايد بيايند پاى صندوقهاى رأى، حضور خودشان را اثبات كنند.» این عبارت را پیش از این هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه قبل از انتخابات سال هفتاد و شش نیز عنوان کرده بود: "حتی آن‌ها که ما‌ها را قبول ندارند، بدانند اگر ایران را قبول دارند همین آراء زیاد سبب می‌شود دشمنان ما حساب جدیدی را روی ایران باز کنند. اگر آراء باشد، به نفع کلیت کشور است." و رهبر جمهوری اسلامی نیز حتا مخالفان نظام خود را به رای دادن ترغیب می کند زیرا
"اگر چنانچه آراء بيشترى از مردم را داشته باشد، در صورتى كه داراى رأى سديد و خوبى باشد، بهتر ميتواند از آن رأى دفاع كند؛ ميتواند در مقابل معارضين كشور بايستد. كشور ما دشمن دارد، معارض دارد."
سید علی خامنه ای در روز انتخابات وقتی در محل صندوق سیار 110 در حسینیه خمینی رای خود را به صندوق انداخت، بر اهمیت سلامت انتخابات و دقت در شمارش آراء تاکید کرد و گفت: «من به اين حضرات محترمى كه مسئولان صندوقها و مسئولان بازشمارى و قرائت آراء و اينها هستند، يك توصيه به اين عزيزان دارم و آن اين است كه بدانند رأى مردم امانتى است دست آنها و حقّالنّاس است؛ يعنى حفظ امانت در اين مسئله، حقّالنّاس است. همانطور كه ميدانيد حقّالنّاس را انسان بيشتر بايستى رعايت كند و خروج از عهدهى حقّالنّاس سختتر است از خروج از عهدهى حقّالله. لذا است كه خيلى بايد در اين زمينه توجّه كنند.» این تقابل و دوبُنی «حق الله - حق الناس» که تقابل بنیادین با نظام دمکراتیک است، همان دوگانگی ساختاری است که شاخصه اصلی جمهوری اسلامی است. بااین حال، تاکید کم سابقه وی بر حق الناس بیانگر دلنگرانی و آگاهی رهبر جمهوری اسلامی از بحران اعتماد در جمهوری او است. و به همین جهت است که او این بار اشتباه سال هشتاد و هشت را تکرار نکرد و تلاش کرد تا لحظه آخر سعی کند این پیام را به رای دهندگان بدهد که سلامت انتخابات حتمی و قطعی است.
بااین همه، آن چه در این چهار سال گذشت، اعتماد به انتخابات و «رای» را مخدوش کرد. و این فضا کماکان در میان بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود است به طوری که پیروز این انتخابات را نشان از «مهندسی اجتماعی ظریف و دقیق حکومت» می نامد. به راستی اگر حکومت از چنین عقلانیت و تدبیر و هوشمندی برخوردار است که می تواند چنین نمایشی برگزار کند، باید به آن دست مریزاد گفت. زیرا دریافته است که قدرت به معنای بازی استراتژیک است. اما داده ها و واقعیات تردیدی در این نمی گذارد که این انتخابات محصول مهندسی حکومت نیست، بلکه بیشتر نشانه از استمرار نظریه توطئه در میان ما دارد و گواهی است بر خطای دید و تلقی غلط از «قدرت»؛ یعنی این دیدگاه از «قدرت» که گویی «قدرت» در اختیار قدرتمندان است! باری، اگر حتا نظریه توطئه را هم بپذیریم که این انتخابات مهندسی شده است- که نیست- اما این به این معنی است که خواست آنانی که در انتخابات شرکت کردند و به حسن روحانی رای دادند، با خواست حاکمیت گویی به اجماع رسیده باشد. این نظر بی آن که خواست خودش باشد، به آن چیزی رای داده است که خود با آن مخالف است! اگر حاکمیت جمهوری اسلامی قادر است چنین نمایشی برگزار کند، حاکی از پشتوانه چشمگیر نظری و عملی راهبران آن دارد. که دریافته اند سیاست به معنای بازی استراتژیک است. و چنین نظری اگر صحت داشته باشد، بیانگر بلوغ سیاسی حاکمیت است. هرچند ساختار جامعه و حاکمیت کنونی حاکی از آن است
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کرمی...طبق نقشه 2 شما که معتبرترین نقشه جغرافیای زمان هخامنشیان را نشان می دهید میخواستم از شما تشکر کنم که ما آزربایجانیها و یا ( ترک تبار ها )نمی دانستیم که شهرهای تهران..شیراز و از همه مهمتر ( خرّم آباد ) شهرهای سوق الجیشی مثل پاسارگاد و پرسپولیس هخامنشیان بودند... تنها سوال من این است اگر مطالعات ایران باستان 2500 ساله شما را یک کمی باستانی تر می کردیم , برای نمونه , چندین هزار سال قبل از هخامنشبان, تا آنجائی که به سومری ها ( اجداد ترکان) , اولین انسانهائی که تمدن بشری را پایه گذاری کردن می رسیدیم آیا ما ( ترک تباران) را باز هم ( قوم تجاوزگر... هجوم گرا) می نامیدید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

با نظر نویسنده موافق هستم. دموکراسی یک پروسه است نه یک پروژه. فرایندی تدریجی و خاکستری است، سیاه و سفید و همه یا هیچ نیست.

نوشته شده توسط: داریوش برادری

و مثل هر تحول مدرن، حال ابتدا طرح اولیه انجام میشود، بدورش مباحث بعدی صورت می گیرد و ضرورتها یا کمبودها، بهای مالی و غیره آن و اینگونه بحث و تحول و رشد استفاده از زبان مادری در کنار زبان مشترک المانی در تحصیل و غیره بالا می رود. اما در این بحثها نه کسی می اید بگوید که قوم متجاوز المان می خواهد بقیه را نفی بکند و هویتشان را از انها بگیرد، یا بگوید من فقط می خواهم ترکی یا روسی حرف بزنم و درس بخوانم و یا مظلوم نمایی بکند. همانطور که هر تلاش از سمت دیگر و افراطی برای نفی اهمیت زبان مادری با دیسکورس مدرن و بحث مدرن به چالش کشیده می شود و بر بستر رواداری. اما موضوع دقیقا مگر همین نیست و ناتوانی این دوستان افراطی ، یا درستتر بگوییم بحثهایشان و رفتار و گفتارشان در حین نقد و بحث چون همپالکیهای شوونیست فارس یا حزب اللهی در ورودشان به این صحنه ی مدرن و بناچار کور شدن مداوم آنها،

خنده دار شدنشان و رو کردن مداوم معضلات علمی و نیز ساختاری و رفتاریشان، رو کردن خشمی کور که بناچار کورشان می کند. بناچار وادارشان می کند بجای پرداختن به متن و نظر دیگری بخواهند فردی یا گروهی برای نقاد پرونده سازی بکنند و تهمت بزنند. مثل موش کور بدنبال این بگردند که کجا می توانند چیزی بیابند و مطرح بکنند و او را خراب بکنند، میلشان به اینکه بخواهند یکروزه استاد بشوند و یکروزه دیکتاتور جدی ملت عربستان و آذربایجان و غیره بشوند و شیخ خزئل نو. یا مثل سهند استاد روانکاوی و لکان بشود با سرقفلی گرفتن برای دادن لینک یک همکار به همکار دیگر. یا مثل باورصاد و ناسری چنان کور شوند که حتی حرف طرف را نخوانند و مرتب سریع بگویند تو می خواهی ما به زبان خودمان درس نخوانیم. زیرا مشکلشان این است که آنها این را نمی خواهند بلکه می خواهند زبان مشترک فارسی و هویت مشترک را نفی بکنند و بگویند همین الان می خواهم و برایم این مباحث و پیچیدگی تحولات فدرالیسم و هویت و غیره مهم نیست و برای این حاضرند ناخواسته یا خواسته از روی لاشه ی دیگران رد بشوند. نه جرات بکنند حتی اینجا یک معذرت خواهی برای توهین و تهمتشان بکنند که دیگر مثل روز برای همه روشن است و نشان دهند چقدر خودخواه و خویشتن پرست هستند و ناتوان از نقادی و خودنقادی،. اینکه خشم و میل دستیابی سریع به یک خوشبختی دروغین و روی لاشه ی دیگران چنان کورشان کرده که حتی نمی بینند چگونه به بحث عبور از تبعیضات قومی و گذار به دموکراسی و فدرالیسم یا تقسیم قدرت به شکلی دیگر، ضربات مهمی می زنند و در واقع یا خوشبختانه، چون مردم ایران مثل انتخابات اخیر باز نشان دادند که از هر قومی خواهان حفظ پیوندشان به عنوان کشور و ملت ایران هستند و فقط می خواهند بر معضلات و نابرابرییها چیره شوند، در واقع بیشتر در این تحول مدرن نقش « موش کور و مترسکی» را بازی می کنند تا دیگران ببینند که چرا بایستی به این تحولات مدرن و حرکت به سوی دموکراسی، فدرالیسم یا تقسیم قدرت و به سوی ملت واحد و رنگارنگ هر چه بیشتر دست یافت. یعنی نمی بینند که چطور هر حرکت افراطی آنها و نوشته ای افراطی و خونریز آنها و کسانی چون بنی طرف، در واقع «حیله ایی از سوی زنجیره ی اسامی دلالت و ضرورتها» است تا به جمع و جامعه نشان دهد اگر می خواهی به این چاه و بلا و به این کوری فردی و حالات خطرناک/مضحکانه اش تبدیل نشوی و قدرت فردیت به عنوان سهند نوعی، باورصاد یا بنی طرف نوعی و این گروهها دچار نشوی، پس تن به این تحول و ضرورتها و بحثهایش بده در چهارچوب مدرن. همانطور که دقیقا این بحثها و چالشها و رو شدن دست این دوستان افراطی برای خودشان و دیگران شاید کمک بکند که آنها ببیند چگونه مرتب خودشان را اخته و کور می کنند. اینکه چرا سهند بقول آ. ایلیار عزیز در کامننتی دیگر مرتب توهین می کند و فحش می دهد. سایت ایران گلوبال را توالت عمومی می خواند و بعد مجبور است بیاید و اینجا و در این توالت عمومی خودنمایی و رقص بکند. تازه متوجه نشود که چگونه هر حرف او مثلی تفی سربالاست که به سمت خودش بازمی گردد و باعث خنده ی بیشتر حضار می شود. یا متوجه نشود که دقیقا از طریق بیان حرفش و از طریق این بحث و چالش طنزامیز است که حال معنای واقعی حرفش به سوی او بازمی گردد و اینکه چه می گوید وقتی در بالا می گوید او از کتابهای من خوشش نمی اید چون کتاب مورد علاقه او بایستی خون بریزد، وقتی صفحاتش را قیچی بکنی. یعنی حال وقتی اآن حرفها ی خشن پان ترکی و غیره را و این رفتارهای خشن و تهمت زننده، این توهینها و پرونده سازیها را ببینی، در یک ساختار ببینی، می بینی که چرا او خون و کینه می خواهد و به اینخاطر خوب از نظرات من و افراد مثل من متنفر است، البته به ناچار به حالت نارسیستی و خشم کوربنده به ارباب در گفتمان هگلی و لکانی. ممنون و خندیدیم.
نوشته شده توسط: Anonymous

راستی علم "انسان شناسی" چگونه علمی ست؟!

نوشته شده توسط: داریوش برادری

خوب حالا برای خوانندگان و حتی خود این دوستان بایستی هر چه بیشتر مشکلشان و گرفتاریشان در این مباحث رو شده باشد. اینکه حتی جرات علمی نداشتند به توهینها و پرونده سازیها و حتی نفی تخصص دیگری اعتراف بکنند و لااقل خطایشان را قبول بکنند. یعنی مشکل همان مشکلی است که در بحثم سعی کرده ام نشان بدهم و تفاوت دو راه. تفاوت راه مدرن که به نقد «متن و نظر دیگری» می پردازد و برایش مهم نیست که سهند یا باورصاد یا ناسری و دیگری چکاره است و کی هست، زیرا هر چه او می خواهد نقد بکند و نشان بدهد، در متن جلوی جشمش هست و فقط لازم است به متن و دیگری تن بدهد و جوانب مختلفش را بحث بکند. زیرا ضمیرناآگاه یا ناخوداگاه بیرون است، در متن و در حالت سخن گفتن، در ساختار نظر خویش را نشان میدهد. در اینکه وقتی سهند بجای پرداختن به متن از یکطرف مرتب ادعا می کند که نمیخواند و بعد کلی نظر درباره ی چیزی که نخوانده می دهد. در اینکه

مرتب می خواهد به حواشی بپردازد و اینکه ایا کتابهای من فروش رفته یا نرفته. ایا موللی و دیگری موافق نظر من هست یا نیست و مرتب می خواهد با طرح دروغهایی با چیزی روبرو نشود که جلوی چشمش هست. اینکه در متنش می گوید به من روانکاوی یاد داده است و بعد اضافه می کند مرا با سایت دکتر موللی اشنا کرده است. و خوب تفاوت اینجاست که من به حرف اولش می خندم و هر ادم درستی می خندد، همانطور که با این حرفش می خواهد این حقیقت را فراموش بکند که سالها در وبلاگ در هشت نه سال پیش می امد و یا برایم ایمیل می فرستاد و برای استاد به به چه چه می کرد، چون انموقع من مباحث را از منظر دو نسل اول روانکاوی یعنی فروید و کوهوت و غیره بحث می کردم. بعد واقعا به من لینک سایت دکتر موللی را داد و از او تعریف کرد و من خوشحال شدم با دکتر موللی و همکاری عزیز و توانا اشنا شدم. اما می بینید که او چون مشکلش دقیقا حالت شدید نارسیسستی و میل استاد بودن خیالی است، واقعا مثل متنش فکر می کند چون لینک سایت یک همکار مرا به من داده است، پس به من روانکاوی یاد داده است و باید «سرقفلی» بگیرد. یعنی دوستان بایستی مطمئن باشند که اگر فردا از سهند لینک یک سایت فلسفی را بگیرند، همزمان بایستی سرقفلی بدهند که سهندی که فلسفه یا روانکاوی نمی شناسد، به آنها فلسفه و روانکاوی یاد داده است. همانطور که وقتی کسانی که بقول خودشان بیست سی سال است در جهان مدرن، در امریکا یا المان و اروپا زندگی می کنند و این تفاوتهای مهم و اساسی میان نقد متن، نقد حالت فرد و نویسنده در متن و در سخنش با نقد شخص را نمی شناسند، خوب معلوم است که چرا بایستی مرتب به یاد مباحث مدرن و کلمه مدرنیت انداختشان. یا اینکه چرا این نظرات، رفتارها ضد مدرن، سنتی و حزب اللهی است. اینکه چرا دقیقا تن به دیدار با متن و دیگری و با مباحث پیچیده و چندوجهی چون تبعیضات قومی و هویتهای مدرن نمی دهند و فقط بدنبال یک مقصر می گردند تا کودک دچار خشم باقی بمانند، پس بناچار نوشته هایشان اینقدر خشمگین و کین جویانه است. اینکه چرا بناچار نوشته هایشان و نگاهشان «کور» می شود و مثل باورصاد و یا کامنت ناسری حتی نمی توانند از روی این کوری خشمگیننانه ببینند که در همین کامنت بالا نیز مشخص است که من طرفدار حق تحصیل به زبانهای ترکی و کردی و غیره برای اقوام ایرانی هستم، و آنهم نه امروز بلکه از ده سال پیش که اولین مقالات در این زمینه ها را نوشتم و ازاین وحدت در کثرت مدرن و ضرورت دموکراسی و فدرالیسم در ایران دفاع کردم و همزمان نشان دادم که چرا حرفهای افراطیون تجزبه طلب مدرن نیست. که آنها فدرالیسم چون المان و غیره نمی خواهند بلکه در خیال باطلشان بدنبال یک کنفدراسیونی چون کشورهای شوروی پس از گسست شوروی و برای تبدیل شدن به عربستان خیالی و اذربایجان خیالی و تبدیل ایران به یوگسلاوی جدید هستند. ازینرو نیز خنده دار است که باورصاد حتی حاضر نیست در کامنتش به دروغش اعتراف بکند و این بخش را در کامنتش حذف می کند و بعد این را نمی خواهد ببیند و حذف می کند، با اینکه باید بداند که من طرفدار حق تحصیل به زبانهای اقوام هستم در کنار زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و همگانی. همانطور که توضیح می دهم این تحول مهم و عبور از دیکتاتوری به دموکراسی و فدرالیسم یک تحول گام بگام و با هزینه برای همگان است و بنابراین نمی توان یکدفعه از روی همه چیز پرید و مستقل شد. نمی توان مسئولیت قبول نکرد و فقط بگی بده بده و شماها بدید و مسئولیت قبول نکرد. یعنی می بینی که چرا وقتی از المان حرف می زند، یادش می رود بگوید که دقیقا همین المان فدرال برای تحول سیستم فدرالش و با تجربه ی بیش از پنجاه سال فدرالیسم تازه چند سال است از امکان درس خواندن به زبان مادری در مدرسه سخن می گویند و بقیه کامنت بعد.
نوشته شده توسط: Anonymous

تمام انتقادات خوانندگانی که از آقای کرمی درخواست سند می کنند، کاملا وارد است. از نظر من ارانه سند یک "لطف" به خوانندگان نیست، ارائه سند "وظیفه" نویسنده است و او موظف است در هر زمینه ای و بلافاصله اسناد درخواست شده را ارائه کند. خوشحالم که دوستان دیگر هم به این نهضت "درخواست سند" پیوسته اند و معتقدم در این مورد به هیچ کسی نباید رحم شود. نویسنده ای که به این درخواست تن می دهد، جدا از درستی یا نادرستی نظرش به شرافت اخلاقی خودش وفادار مانده است، در عوض نویسنده ای که به هر بهانه ای از ارائه سند طفره می رود، نشان می دهد که فاقد شرافت اخلاقی برای پذیرفتن مسئولیت نوشته اش است. باید عرصه در این مورد به نویسندگان سطحی و جنجالی نویس چنان تنگ بشود، که کسی "جرأت" بزبان آوردن سخنان بی پایه و بی سند را در عرصه عمومی به خودش ندهد، برخورد کامنت نویسآن با آقای کرمی را به فال نیک می گیرم.

نوشته شده توسط: Anonymous

من پاسخ شما را در نوشته های بالا بیان کردم! متاسفانه شما به دنبال مغلطه هستید و بدیهیات یک کار سیاسی را متوجه نمی شوید. بنابراین به نظر می رسد ادامه این بحث با شما بی فایده است .

نوشته شده توسط: Anonymous

دوست عزیر اگر هویت قومی ملت فارس زنده شود دیگر از اقلیتهای مهاجر و مهاجم چیزی باقی نمی ماند. نخبگان فارس با ایثار هویت قومی خود را در حاشیه قرار داده اند و چیزی به اسم هویت ایرانی درست کرده اند تا همه مردم را شامل شود.آنها به دنبال همزیستی و یکپارچگی هستند چون قدرت را در وسعت و جمعیت می دانند نه مثل شما که گویا ماموریت دارید نصیحت اسکندر را مبنی بر تکه تکه کردن ایران اجرا کنید. در حاشیه همین انکار هویت قوم فارس است که مدام باید منابع و امکانات به عنوان باج سکوت به قبیله هایی که سروصدای زیادی دارند داده شود و تبریز می تواند بیشتر منابع مالی کشور را در اختیار بگیرد و مدرنترین شهر ایران لقب بگیرد اما مثلا شهر مشهد که بعد از نابودی شهر توس بدست ترکان ساخته شد امروز جزء فقیرترین و محروم ترین شهرهای کشور است.

نوشته شده توسط: Anonymous

""" مرکز ایران آسوده بخواب میدان تحریر و میدان تکسیم بیدار است """" اگر شمار اعدامیان امروز ایران از تعداد کشته شدگان مصر بیشتر نباشد، کمتر نیست، مرکز ایران بدجوری به استبداد عادت کرده است، جالب اینجاست یک عدّه مهر باطل بر تحولات مصر می‌‌زنند، اینان بهتر است نگران سال ۲۰۱۴ باشند که افیون مذهب، مواد مخددرر از افغانستان و تاجیکستان شروع خواهد شد، دست کم تحولات مثبت را در غرب ایران حمایت کنید و به فکر "" گفتمان با زبان فارسی‌ "" در شرق ایران باشید.

نوشته شده توسط: امیر حسین مهدی ایرایی

دوست گرامی‌ درود بر شما.همه پروسه رای دادن در ایران را می‌دانیم.اینکه بخش عظیمی‌ از ایرانیان با این رژیم مبارزه کرده اند کاملا درست است روی سخن من بیشتر آن گروه هستند که باز فریب انتخاب بین بد و بدتر را میخورند و اسیر بازیهای رنگی‌ میشوند وگرنه ایمان دارم اگر ملت متحد شون رژیم خامنه‌ای بسیار زودتر از مصر سقوط می‌کند.البته فکر نکنید من از داخل ایران خبر ندارم و نمی‌دانم با مبارزین چه میکنند زیرا که خود هنوز جای داغ و درفش این دژخیمان را بر پیکرم و روانم دارم.

نوشته شده توسط: Anonymous

فرید زکریا مجری و تحلیلگر سی ان ان گفت: کودتای اخیر مصر تقلیدی از کودتای هزار و نهصد و نود و هفت ترکیه بود که به برکناری حزب رفاه در این کشور انجامید.

زکریا درباره واکنش ها در مصر گفت به باور من، مهم ترین مساله ای که ما باید زیر نظر داشته باشیم، واکنشی است که اخوان المسلمین از خود نشان می دهد زیرا سازمان یافته ترین نیروی سیاسی در مصر هستند که هشتاد سال سابقه دارند و از پنج دهه تعقیب قضایی جان به در برده اند و همواره در انتخابات مختلف دو سال گذشته، سی درصد آرا را از آن خود کرده اند. از دیگر سو پنجاه و دو درصد از مردم مصر نیز به مرسی رای داده اند.

وی ادامه داد: آیا آنان بی سر و صدا به خانه های خود باز می گردند یا مانند سی و دو سال گذشته، از خشونت دست می کشند یا گروه های افراطی در داخل این گروه، دست به سلاح می برند؟ این سوالی است که در حال

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

پدرامی گرامی، نخست ممنون از بیان نقد و نظرتان. حقیقت اینست که اعضای مدیریت نمیرسند همه ی مطالب سایت را بخوانند. از سوی دیگر دهها مطلب توسط کاربران کد دار منتشر میشود که ما امکان نقد و بررسی و حتی ادیت آنها را هم نداریم. از طرف دیگر حد اقل روزانه 8 تا 10 ساعت به کار زندگی خصوصی خود میرسیم. ولی حق با شماست اعضای مدیریت هم در برابر مطالب منتشر شده مسئولیت دارند. و همچنان که نوشته اید ضروریست در برخی موارد نظر خود را بیان کنند. امیدوارم که چنین باشد و دوستان در موارد لازم واکنش نشان دهند. اعضای مدیریت سخت نیازمند نقد مطالب از سوی خوانندگان هستند. آنوقت راحت میتوانند نظر خودشان را با دیگران در میان بگذارند؛ چون همانطور که قید کردم امکان مطالعه همه مطالب را ندارند. بهترین راه نقد نوشته ها توسط کاربران سایت است. از این طریق ما هم میتوانیم در بحث شرکت کنیم.

در مورد پاراگرافی که نقل کرده اید میتوانم بگویم با این شیوه ها نمی توان حکم به اعتیاد کسی داد. از سوی دیگر نوشته گلمرادی را نخوانده ام و نمی توانم چیزی در آن مورد بیان کنم. در کل با نظریات شما موافقم.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ائلیار، اینکه نوشته اید: " عبارت « بعضی از» با « کلمات جمع ِ« فارسی یا عربی مصطلح در فارسی» میاید" نادرست است. هویت زبانی یک واژه نقشی در موقعیت دستوری آن ندارد. مثلاً می توان گفت: " بعضی از قشون "، حال آنکه واژه "قشون" فارسی یا عربی نیست بلکه ترکی است که در زبان فارسی هم رایج است. واژه "ناسیون" که مثال زده اید در فارسی امروز رایج نیست. کسی نمی گوید:" ناسیون ایران"، بلکه گفته می شود: " ملت ایران". اما واژه "اپوزیسیون" در فارسی امروز بخوبی رایج شده و هر روز می شنویم: "اپوزیسیون ایران"، "اپوزیسیون مصر" و... واژه اپوزیسیون از لحاظ دستور زبان فارسی اسم جمع است و از این رو کاملاً درست است که گفته شود: " بعضی از اپوزیسیون". خوب است سلیقه شخصی خود را ملاک درستی یا نادرستی نوشته دیگران نشمارید. متأ سفم که شما به این بهانه نادرست نویسندگان را تهدید کرده اید

که: " بهر صورت این نکات مورد توجه ماست... به خاطر همین مسایل ممکن است نوشته ای عدم انتشار بخورد."
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی، من قصد داشتن پاسخ مناسبی به این نوشته شما که درونش از روش علمی خبری نیست بدم ولی این جمله شما من رو منصرف کرد: (( البته گفته میشود که مذهب شیعه فارسی و مذهب جعفری ترکی تفاوتهایی باهم دارند.)). پاسخی که آماده شده بود بر مبنای بررسی روند دسته بندی قومی در 100 سال گذشته به شیوه قهوه خانه ای و ((تلقی مرکز-تهران)) از مردم گوناگون پراکنده در و القای این تلقی با استفاده از بخشنامه های اداری و رسانه های دولتی تحت تاثیر مباحث تاریخی در اروپا و ترکیه آتاترک بود که در ادامه با آوردن مثال نشان داده می شد که در حال حاضر یک مردم با تاریخ و زبان مشترک در سه دسته بندی متفاوت قرار گرفتند. تناقضی که اصل فرایند دسته بندی کردن مردم و تناقضاتش رو در یکصده گذشته نشون می داد ولی این جمله شما من رو متوجه این واقعیت کرد که شما تصمیمتون رو گرفتید و در پی ایجاد تفاوت و انکار مشابهتها هستید. پروپگندا ....

وسیله شما برای پیشبرد اهدافتونه و نه روش علمی و توجه به دلایل، که اگر بود شما و هر کس دیگری تنها مجاز به اطلاق عنوان فارس و لر و کرد و ترک و .... به کسانی می بودید که تا پیش از انقلاب مشروطه خودشون رو به یکی از این نامها می شناختند و نه اینکه شما و دیگران به اونها بگید از چه ریشه و تباری هستند. شما و بسیاری مثل شما با این شیوه و نگاه ایدئولوژیک به تاریخ و جامعه منشا بیشتر مشکلات کنونی جامعه ایران هستند. بسیاری از روشنفکران عصر پهلوی، کمونیست ها، پان اسلامیستها و .....و اخیرا دیگر پان ها در این گرفتاریها مقصرند. تاریخ جای یک طرفه بینی و پان نویسی نیست و واقعیت مردم ایران که از آمیختگی بسیاری از تیره ها و اقوام مختلف منجمله آریاییها تشکیل شدند موضوع قابل انکاری نخواهد بود. بگذریم چون شما و امثال شما با هیچ دلیل و منطقی از کارتون منصرف نخواهید شد
نوشته شده توسط: Anonymous

استاد ناصر كرمي درود بر شما مقاله شما عالي بود
بي صبرانه منتظر قسمت بعدي ان هستم

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

عبارت « بعضی از» با « کلمات جمع ِ« فارسی یا عربی مصطلح در فارسی» میاید، نه با واژه ی های جمع لاتین یا اروپایی. مثلاً نمیتوان نوشت « بعضی از ناسیون» ؛ و معنی در آورد یعنی «گروهی از ملت»؛ اینگونه عبارات در زبان سیاسی رایج نیست و « من در آورده و غیر استاندارد» است. به عبارت دیگر نادرست. چنین چیزهایی در فرهنگها یافت نمیشوند چرا که
صحیح نیستند. با کلمه اپوزیسیون بجای «بعضی از » ، عبارت «بخشی از» و غیره رایج است. تیتر مقاله لازم است روشن باشد.
و عاری از چنین چیزهای من درآورده. بهر صورت این نکات مورد توجه ماست. بهتر است منتشر کننده مطلب آنها را در نظر گیرد. به خاطر همین مسایل ممکن است نوشته ای عدم انتشار بخورد.

نوشته شده توسط: Anonymous

"".... به وظیفه اصلی خود که کسب معارف قرآنی و تقوی و … پرداخته و از دخالت در امور کشور و شهر و .. خودداری نمایید ( به سایر روحانیون هم گوشزد کنید
اين جمله ارزش تيتر اول بودن رو داره/ مثلا كيهان صفحه اولش چاپ كنه (به اميد اونروز) فكر كنم همون ساعت اول تعداد خوانند هاش از 40 نفر در سراسر كشور به 40000000 نفر ميرسه :)

نوشته شده توسط: Anonymous

باتشکرازجوابتان،من درسوئدبه کتاب Matthias Küntzel دسترسی ندارم ولی همانطوریکه درپیام قبلی نوشتم این نوشته نمیتواندازیک آلمانی بیسوادباشدتا چه رسدبه به یک نویسنده آلمانی .مساله روشن خواهدشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

اقای کرمی , شما 28 سال است, که در المان هستید در این مدت باید یاد گرفته باشید, که وقتی Zitat میارید باید این Zitat در Anführungszeichen قرار بگیرد و اسم نویسنده و اسم کتاب نویسنده و صفحه ان را هم در کتار ان بنویسید و اجازه نیست یک لغت بان اضافه ویا از ان برداشته باشه. حالا چه لغت درست ویا غلط نوشته شده باشد. باین ترتیب شما این امکان رو به خوانده میدید, که به کتاب نام برده روجوع کنه و لازم نباشه همه کتابها ی نام برده شما رو بخونه تا بتونه Zitat رو پیدا کنه.
این ادرس سایت هم برای شما جناب " اریائی " میزارم برای دفعه های بعد, چنانچه خواستید به المانی Zitat بزارید. شاید به شما" اریائی" در مورد zitat اوردن کمک کنه. در ضمن هیتلر هم خیلی اریائی اریائی میکرد!!!!!!!!
http://www.wissenschaftliches-arbeiten.org/zitieren/direkte-und-indirek…

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ناصر کرمی گرامی سپاس از لینک.

نوشته شده توسط: Anonymous

تیراندازی به هواداران محمد مرسی در قاهره ۳ کشته برجای گذاشت. این تیتر خبر بی بی سی است. سایر سایت های معتبر آلمانی زبان و انگلیسی زبان نیز تا الان سخن از سه کشته دارد. خبرنگار بی بی سی در قاهره، جرمی بون، در گزارش خود از تیراندازی ارتش به هواداران مرسی و کشته شدن سه نفر گزارش می دهد. خبری که البته ارتش مصر انکار کرده است. شرایط به اندازه خود بحرانی است. و در بعضی مناطق از هفته قبل اخباری حاکی از درگیری و تیراندازی های مقطعی بوده است. اما این با درگیری امروز فرق دارد. در عنوان اخبار نیاز به متانت و مسئولیت است. نخستین قربانی هیاهو، حقیقت است. جدال بر سر تسخیر فضای نمادین بخشی از مصادره فضای واقعی است.

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

کاربر گرامی،...خسرو خضری،... من خود مجله را دارم یکی از دوستان آلمانی هما زمان به من هدیه کرد. اکنون که کامنت شما را دیدم، در اینترنت ( جستجوگر) مراجعه کردم و سریع پیدا شد. من موضوع اوّل را دادم و پیدا شد، در زیر لینک مجله را می آورم.
SPIEGEL GESCHICHTE 2/2010
http://www.spiegel.de/spiegel/spiegelgeschichte/index-2010-2.html

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای همایون نادری فر، هرچه جلوترمیرویم، بیشترازگذشته نا امیدم میکنید.شما متاسفانه یا به دقت به مطالبم توجه نمیکنید یا اینکه بواقع بیان چنین مسایل ساده ایی هم برای شما درک اش مشکل است. من بوضوع مسئله را بازکردم وگفتم:وقتی که اساس تلاشش راروی این محورقرار داده اید، درواقع پذیرفته اید که کلیه دعواها را برروی صندوق های رای حل کند.درنتیجه سیاست شما برای پیشبرد مبارزات، میبایست رویکردش به همه طیفهای فکری وطبقاتی باشد وازآنها بخواهید که باتفاق،بدون درنظرداشتن اختلاف نظرها، بروید این مشکل را در"انتخابات آزاد"حل کنید.بنابراین،درچنین حالتی،هربخش ازاین مجموعه حاضر، میتوانست فراکسیون خود راداشته باشد وشماهم فراکسیون خودتان را برمبنای منشورتان داشته باشید.اما تلاش مجموعه برمبنای فراهم کردن شرایط انتخابات آزاد باشد.اما شما هی مغلطه میکنید ومسیربحث را قبل ازاینکه به سئوالات مطرح پاسخ دهید، تفره میروید.

آقای همایون نادری فر، بحث با شما نتیجه ندارد، شما همان بهتراست این توجیهاتتان را برای اشخاصی بیان کنید که یا در نماز جمعه نشسته اند ویادرهمان همایش پاریس تان شرکت کرده اند و فضایی که میبایست برای بحثهای اساسی فراهم میکردند، به رقصیدن و جوک گفتن پرداختند. البته با این وجود بعید میدانم که شماها باعملکردهایی که داشتید،بتوانید باردیگرآن افراد را دور خودتان جمع کنید، چه برسد که به آن اضافه کرده باشید. بهرحال، حرف آخرم این است که: اقدامات آن مجموعه باصطلاح شورای ملی شما، برخلاف منافع ملی و منافع جامعه گام برداشته و برمیدارد؛ و موجب ماندگاری رژیم شده است. بهرحال، آقای نادری فر، شما دراین بحثی که انجام دادیم ، نشان دادید که دچارمشکل هستید و بسیارنگران هستید که این بحث، در قالب مناظره عمومی شود و ازپاسخ به سئوالات و مطالب اساسی تفره رفتید. >>>> پایان بحث من با شما.
نوشته شده توسط: ایران گلوبال

ناسری گرامی، تا آنجایی که من می دانم و سطح زبان آلمانی ام اجازه می دهد، Groß König باید باهم نوشته شود. نگاهی به ویکی پدیا این را تایید می کند. این را هم به یاد داشته باشیم که نوشتار قدیم آلمانی با نوشتار جدید متفاوت است. آدرس ویکی پدیا:
http://de.wikipedia.org/wiki/Gro%C3%9Fk%C3%B6nig

نوشته شده توسط: Anonymous

روند تحولات مصر درس آموز است. مخرج مشترک ارتش و اپوزیسیون برکناری حزب آزادی و عدالت از قدرت است. وضعیت وخیم اقتصادی مصر و خطر اخوانی کردن مصر شمشیر داموکلس پاسداران صندوق پاندورا است. سیمای ژانوسی این ائتلاف نامبارک و شکننده چسب خطر اسلام گرایی و اسلامیزه کردن جامعه مصری است. این در حالی است که جامعه مصر، از حیث فرهنگی، از روادارترین جوامع خاورمیانه بوده است. تهدید دمکراسی با سیاست های هراس افرینی دگردیسی دمکراسی است. به رغم کودتا علیه حزب آزادی و عدالت مصر و دستگیری پاره ای از شخصیت های برجسته این حزب و درگیری های جسته و گریخته در مصر؛ حزب آزادی و عدالت تاکنون رفتار پخته سیاسی از خود نشان داده است. درخواست سران حزب از هواداران خود برای اعتراض مسالمت آمیز به کودتا و مصرعدم پذیرش آن بدون کاربرد خشونت حاکی از برآیند سیاسی است که رهبران این حزب به آن رسیده اند. به نظر می رسد که آنان از

همین اکنون در صدد مبارزه انتخاباتی برای انتخابات آتی باشند. این رفتار سیاسی اگر ادامه پیدا کند و تحریکات همه جانبه و آتش آفرینان معرکه صحنه سازی های دیگری را رقم نزنند، بیانگر دوراندیشی و تدبیر سیاسی جریانی است که رئیس جمهورش در حصر و حبس و پاره ای از رهبران اش در زندان و رسانه های گروهی آن در محاق اند. اگر فضای تنش و برخوردهای خیابانی و ناآرامی و بگیر و ببندهای فله ای بر فضای سیاسی مصر غالب نشود، و روند دولت انتقالی و برگزاری انتخابات آزاد در اسرع وقت صورت بگیرد، و حزب آزادی و عدالت از طریق دادگاه های نمایشی و فرمایشی از صحنه سیاست مصر حذف نشود؛ اراده و میل بارزی به حذف این گروه وجود دارد به ویژه میان هواداران رژیم سابق و خود ارتش. آن وقت چیدمان سیاسی جامعه مصر و جامعه مدنی مصر فراز نوینی از تمرین دمکراسی و گفتگو را تجربه خواهد کرد. اینک باید دید که رفتار ارتش چیست که هم مدعی برگزاری تظاهرات آرام همه مخالفین وموافقین است و هم در حال دستگیری سران حزب آزادی و عدالت؛ باید دید که نیروهای اپوزیسیون تا چه حد و کجا با سناریوی ارتش همنوائی خواهند کرد و به حذف رقیب سیاسی از صحنه به دست ژنرال ها لبیک خواهند گفت و بر مشروعیت سیاسی خود خدشه وارد خواهند کرد. هرچند این روزها روزهای بهت و سردرگمی برای اکثر هواداران حزب آزادی و عدالت است، اما باید دید که وقتی این بهت و حیرت فرونشست، نیروهای معتدل کماکان صحنه گردان خواهند ماند یا نیروهای تندرو و رادیکال. گویی رهبران اخوان که بیش از هشتاد و پنج سال حاشیه نشینی را تمرین کرده اند، یاد گرفته باشند که در تنگی نفس بیفتند اما از پای در نیایند. باید دید اپوزیسیون چه تجربه ای در عمل از خود نشان خواهد داد. جامعه مصر آبستن حوادث است. پرهیز از خشونت نخستین شرط برون رفت از این بحران است. اگر سخن از آشتی ملی و تفاهم ملی است، هیچ گزیری برای گریز از مشارکت حزب آزادی و عدالت در روند شکلگیری اراده جمعی در جامعه مصر نیست. اسلام هراسی در جامعه ای که بخش چشمگیری از آن اهل کوی اسلام است، ممکن نیست در درازمدت به دمکراسی بینجامد. پاترنالیسم شبه دمکراتیک مانند آن روی سکه مذهبی خود محکوم به زوال است. تقویت و تحکیم دمکراسی پرهیز از خشونت و گرایش به نقدسالاری و تمکین به قانون است. کودتا این فرصت طلائی را از جامعه مصر و توده های آن سلب کرد تا در عمل و در همان فرصت چهار ساله به عمق ناتوانی و ضعف راهبردی حزب آزادی و عدالت احاطه پیدا کند. هرچه این حزب در رویاروئی با مشکلات اقتصادی ناتوان تر از آب در می آمد، پیروزی در انتخابات پیش روی مجلس ملموس تر می نمود. فرصت آزمون و خطا به بهانه اسلام هراسی و خواسته یا ناخواسته به تقویت ارتش و آن گروه هائی انجامید که کماکان در یاد گذشته طلایی مبارک می سوزند.
بزرگ ترین خطای حزب آزادی و عدالت در شرایط کنونی به دام خشونت افتادن است. هرچه این روند مسالمت آمیزتر باشد، امکان پیروزی یا استحکام این حزب در انتخابات بعدی بیشتر است. نیروهای دمکراتیک اپوزیسیون مصر از همین الان باید بکوشند تا در عرض شش ماه یا یک سال آینده انتخابات آزاد برقرار شود و حزب آزادی و عدالت هم از حق مشارکت یکسان در این انتخابات را برخوردار باشد. ارتش و جایگاه قانونی ارتش به طور شفاف تصریح و تبیین گردد. امپراتوری اقتصادی ارتش در حوزه محصولات غیرنظامی درهم شکسته شود. خواسته یا ناخواسته، معیار و میزان عیار دمکراتیک بودن اپوزیسیون مصر اینک مشارکت همه جانبه و حق حیات سیاسی برای حزب آزادی و عدالت است. بدعت نامبارکی که در مصر کلید خورده است، باید به دست دمکراسی مهار شود. افزایش مشروعیت سیاسی و اجتماعی حزب آزادی و عدالت یا افول آن در گروی درایت سیاسی نیروهای دمکرات اپوزیسیون مصر است یعنی در پادگان ها را بستن و در گفتگو را باز کردن.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ناصر کرمی گرامی، سپاس از اینکه منابع را ذکر کردید. مطمئنا به این منابع مراجعه خواهم کرد. در گام اول به آرشیو اشپیگل در اینترنت مراجعه کردم و در شماره 2 سال 2010 مطلبی از ایران نیافتم. خود شما هم می توانید به این آدرس مراجعه کنید و ببینید که در این شماره مطلبی در مورد ایران نیست. https://magazin.spiegel.de/reader/index_SP.html#j=2010&h=2&a=68621892

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای صالحی، با تمام این قلم فرسائیها، جنابعالی میخواهید این مطلب را بمردم القا بکنید که، چون در کشورهائی مثل کانادا، ایالت متحده آمریکا، آلمان فدرال، فرانسه، هندوستان و.. امثالهم؛ ملتهائی با زبان های مختلف زندگی میکنند، و در هر کدام آن ممالک، زبان انگلیسی، آلمانی و یا مشابه آن، بعنوان زبا ن رسمی شناخته میشود ، پس در جغرافیای چند ملتی ایران نیز، باید از نظر شما زبان فارسی، بعنوان زبان رسمی بمردم تحمیل، و موروثی شود. عرض به محضر تان باید به این نکته اساسی اشاره شود، اگر چه در کشور های نامبرده و امثالهم، زبانهای انگلیسی، فرانسوی و یا آلمانی به عنوان زبان اداری و رسمی انتخاب شده است، شما بهیچ وجه نمیتوانید زبانهای علمی و زنده اروپائی مثل انگلیسی، آلمانی و فرانسوی و امثالهم را با زبان فارسی مقایسه بفرمائید. چون زبان فارسی، که با حروف عربی نوشته میشود، نه از نظر فلسفی، نه از نظرعلمی، نه از

نظرصنعتی و اختراعات و اکتشافات، و حتی از نظر فرهنگی نیز، به گرد پای هیچکدام از زبانهای نامبرده نمی رسد. در واقع چنین ادعائی به مثابه مقایسه موش با فیل است. زبان فارسی جز در میان بخشی از ایران، و بخشی از افغانستان، و اگر تاجیکها را نیز بدان اضافه کنیم، جز در یک محیط بسته، در هیچ کجای دنیا کاربرد ندارد. این را نیز میدانید، که بدون زبان انگلیسی، و یا زبانهای نامبرده اروپائی، انسان در جامعه اروپا و یا در محیط دانشگاههای آمریکا در واقع لال میشود. و اگر یک هندی و یا پاکستانی، بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی با سرعت تمام شروع به تحصیل میکند، و مدارج دانشگاهی را طی میکند، در قبال او، فرد از راه رسیده و لال ایرانی تازه باید، از بسم الله شروع به یاد گیری زبان انگلیسی و یا سایر زبانهای اروپائی بکند، تا بتوانند ادامه تحصیل بدهد. و اگر هم با هزار مشکل عمرش را سالها صرف یاد گیری زبان بکند، و به نحوی وارد دانشگاه شود، چون آن زبان را از بچه گی یاد نگرفته ، حتی بعد از اتمام تحصیل قادر نخواهد بود، مثل یک انگلیسی، هندی و پاکستانی، که پرفکت انگلیسی صحبت میکند، جذب محیط کار شود، و عاقبت بعد از سالها تحصیل، مثل اغلب ایرانیها تاکسی رانی در انتظارش است. (البته صرف نظر ازبعضی استثناها). و چون نزدیک سه دهه است، که در آلمان تشریف دارید، این موضوع را جنابعالی خیلی خوب میدانید، با وجود این، اصرار میفرمائید، که با تحمیل زبان غیرعلمی فارسی، به ملیتهای غیر فارس، که اکثریت جمعیت جغرافیای ایران را تشکیل میدهند، و نزدیک یکقرن در دام جهالت و عقب ماندگی علمی و فرهنگی زبان فارسی، گرفتار آمده اند، باقی بمانند، و در برهوت قطع ارتباط با جهان علم و دانش، و تکنولوژی مدرن امروزی، به رعم جنابعالی بر گرنشان یوغ استعمار و استثمار داخلی زده شود، تا خیالتان راحت باشد. در اینجا باید به شرف حضورتان عرض شود، که این آرزوی شما بر آورده نخواهد شد، چون یکقرن برده داری فرهنگی، اقتصادی و سیاسی از طریق دیکتاتورهای دست نشانده، در جغرافیای ایران برای ملل کافیست. اگر توجه کرده باشید، در مجامع جهانی، در میان زبانهای اروپائی، زبان فارسی اصلا مطرح نیست، و تابلوئی که دنیای خارج از ایران و فرهنگ عقب مانده اش میشناسد، در واقع؛ نژاد پرستی، توحش سیاسی، زورگوئی، رشوه خواری، دزدی، دروغی گوئی، آدمکشی، لاتی، دیکتاتوری، حقه بازی، کلاهبردای، خود بزرگ بینی، شارلاتان بازی، استثمار مردم، تحقیر دیگران، جوک گفتن علیه خلقها، خود فروشی سیاسی، استعمار، جهالت مذهبی، دیکتاتوری، فئودالیسم ، بگیر و ببند، شکنجه و اعدام، دار زدن انسان با جل ثقیل، سنگسار زنان، تیرباران زندانیان سیاسی، سانسور و سرکوب، تجاوز به زنان، .. و جنایتهای بیشماری از این نوع است. و در کوتاه کلام فرهنگ ایرانی، فرهنگی دیکتاتور، خشن، بیرحم، عقب مانده، ارتجاعی، مریض، و پف کرده و غیر قابل علاج است... و تنها راه نجات مردم، نه دموکراسی، و کلی گوئیهای عوام فریبانه، بلکه حق تعیین سرنوشت ملل است. هر خلقی باید خود، وکیل و آقای خود باشد، و خودش اداره امور خود را در دست بگیرد. هر خلقی باید خودش منافع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و آزادیهای اجتماعی، خود را در اختیار خود داشته باشد. و الا دیگران، هیچ وقت دلسوز فلان خلق، نخواهند بود. چون این موضوع را خلقهای ایران یکقرن است که با پوست و گوشت و استخوان خود لمس میکنند. حالا شما شعار بدهید که ، نخیر آقا؛ اگر دموکراسی پیاده شود، مشکل حل میشود. انگار که دموکراسی به مثابه یک معجزه ، تو ماشین نشسته و اگر از ماشین پیاده شود، همه چی حل میشود. رفیقانه به محضر تان عرض میکنم که؛ دیگر زمان این شعار ها، گذشته است، و بقول آن مثال معروف: تجربه را تجربه کردن خطاست.

نوشته شده توسط: Anonymous

بر فرضِ محال، حتی اگر فرمایشِ شما صحیح باشد، باز هم به قولِ زنده-یاد شاهپور بختیار: «دیکتاتوریِ نعلین هزاران بار از دیکتاتوریِ چکمه خطرناکتر است»! و ما ایرانیان در این سی و خورده ای سال حقیقتِ این گفته را به عینه مشاهده کرده ایم.

نوشته شده توسط: Anonymous

من متن آلمای شما راباتصحیح آن ازنظرخودم رادرداخل پارانتز مینویسم تا دوستانیکه آلمانی بلدندقضاوت کنند وبدانند که بعد28 سال آقای کرمی درسطح پیش دبستان هم آلمانی بلدنیست.ادامه

این هم متن آلمانی آقای کرمی با تصح بنده (حروف یا کلمات داخل پرانتز ازبنده )


Ich, Dariush, der Groß(e)1 König(k)2, der König der Könige aus arischem Stamme…. Diese Zeilen ließ Darius(h)3, einer der Begründer des Persischen Reichs, vor gut 2500 Jahren in einem(n)*4 Fels hauen. Für die Iraner ist die arische Herkunft kein Mythos, sondern ein Tatbestand, der bis in die Vorgeschichte zurückverfolgt werden kann. Den Archäologen zufolge soll die nomadische Gruppe der Arier vor 4000 Jahren von den heutigen westlich des Ural(gelegenen Gebieten)**5 nach Indien und vor 3000 Jahren in den heutigen Iran gezogen sein. Kein Wunder also, dass die Iraner die europäische Bezeichnung Persien nie übernommen haben, sonder(n)6 ihr Land als Land der Arier(= Iran) bezeichnet haben.
*اینجا مفعول آکوزاتیواست ونه داتیو.**این دوکلمه برا ی تکمیل متن ناقص ضروری است البته برای آلمانی شما کمی سطح بالاست.البته اشتباهات 3 و6 میتواند اشتباهات تایپی باشد ولی 2و4و5 چه؟
امیدوارم آقای کرمی منبع خودشانرا(ناموجودوغیرممکن )ذکرکنند واگرنتوانستند بامعذرت ازکاربران ومدیریت سایت به بیسوادی خودرااقرارواعتراف کنندباتشکرقبلی